پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
درنگ های تنهایی
به حقیقت هستی امور و واقعیت وقوع آنها نمیاندیشند. «حق» را در مقام سنجش با «خواست و تمنای فرادستان» میسنجند، نه آنکه فرادستان را به «حقیقت امور واقع» واقف سازند.
آشنایان ره بدین معنا برند
در سرای خاص بار عام نیست.
از هزاران در یکی گیرد سماع
زانکه هرکس لایق پیغام نیست.
۱) «زاویه دید» در ساخت و پرداخت تمام تولیدات مادی و معنوی بشر از جایگاهی رفیع برخوردار است. اگر از دریچه نگاه «ویلفر دوپارهتو» در جایگاه «زاویه دید» بنگریم ، تمام آنچه وی تحت عنوان «مشتقات» میداند و آنها را محصول غرایز ششگانه با عنوان «ذخایر ثابت» می خواند بر نقطه گرهای Nodal Point «زاویه دید» استوار است. از همین رو، تمام فلسفه،حکمت، علم،ادبیات و شعر و ... متاثر از زاویه دید است.
۲) از سوی دیگر در کنار «زاویه دید» مایلم مفاهیم «دریچه نظر» و «مرکز نگاه» را نیز قرار دهم. تاکنون از پنجرهای کثیف به منظرهای زیبا نگریستهاید؛ گروهی از «دریچه نظر» به منظرهای زیبا از پنجرهای کثیف، مرکز توجه خود را متوجه «پنجره کثیف» میکنند و گروهی دیگر به «منظره زیبا» عنایت دارند. اگرچه نظرکنندگانی را میتوان یافت که از «دریچه نظر» خود، هم پنجره کثیف و هم منظره زیبا را میبینند؛ اما تعداد این گروه بسیار اندک است.
۳) «دریچه نظر»، «زاویه دید» و «مرکز نگاه» در ارتباطی منطقی با یکدیگر ترسیمبخش تصویر ذهنی و تجلیبخش خلق هر اثر عینی است؛ که مخلوق خالق و معلول علتگذاری به نام «آدمی» در سپهر حیات عینی از خود به جای میگذارد. در دوران کودکی، حیاط بزرگ منزل پدری، در شهر کویری کاشان؛ شب هوای تمییز اما گرم، آسمان پر از ستاره بود. باغچه پراز شمعدانی، یک چشم را که میبستی و به آسمان مینگریستی؛ تصویری را میدیدی و چشم دیگر را که باز می دیدی، چشم نخست را باز میگشودی؛ منظرهای دیگر. اما چشمها مکمل یکدیگرند در نگاه به آسان یا باغچه پر از شمعدانی، فرقی نمیکند، لذا در پس هر سه مفهوم فوق «متن نگاه» قرار میگیرد. «متن نگاه» ناظر بر بافت ساختاری و منطق نظر حاکم بر «کنشگر فعال» برای فهم است.
۴) عصر ما، در دریچه نظر و زاویه دید فرا - مدرنیستها- ،عصر گستها و پیوستهای بیبدیل است.عصر فروپاشی فراروایتها «Meta-narratives» رهیافتهای بزرگ Grand Aproches و گفتمانهای متعالی «Masterdiscourses» عصر هویتهای کدر و ناخالص «blur identities» مرزهای لرزان و بیثبات، عصر تحلیل از «تمایزات» «differance» مرکزیتهای متعالی،عصر پایان تاریخ و پایان ایدئولوژی، و از جانبی دیگر، عصر ایدئولوژی محوری، جهان شمولگرایی، مرکزگرایی، هیمنهطلبی، کلام محوری، شبیهسازی و ... است، هر کدام از این نگرشهای گسستگرا و پیوست گرا در بطن و متن رهیافتها و راهبردهای نخبگان سیاسی و قدرتهای مسلط جهان، نهفته است.
۵) در بستر و عرصه چنین عصر متلون و چند چهرهای، نیاز به بازنگری و بازتعریف مفاهیم و زوایای دید ناظر بر آنها وجود دارد.
این تلاش در چهرههای گوناگون تاریخ از تبار «geneale» بالایی برخوردار است. سالها پیش در دهههای پایانی قرن نوزدهم میلادی نیز این مهم چهره نشان داد و ماکس وبر آلمانی از دریچه نظر تعریف شده خویش تحت نام « امعهشناسی تفهمی» به طرح مسائلی پرداخت که هم اکنون نیز از استحکام قابل قبولی برخوردار است؛ و در چهره دقایق گفتمانی از متنی به متن دیگر انتقال مییابد. مرکز دید وبر بر این نکته تاکید دارد که «میان پیچیدگی نامحدود پدیده بالقوه قابل شناخت و توان نامحدود ما برای شناخت - به لحاظ معرفت شناسانه- تناقض اساسی وجود دارد»؛ محصول چنین تناقضی تکثر و تکثیر «زوایای دید» در «آینه هستی» است.
۶) از زاویه دید ماکس وبر (weber.Max ۱۸۶۴-۱۹۲۰) علیرغم «پهلو پدیدگی» دو عرصه سیاستمداری و دیوانسالاری اداری در ساحت سیاست -باید به مرزهای باریک اما پررنگ این دو عرصه از یکدیگر توجه داشت. وبر، بوروکراسی bureaucracy را یک تشکیلات کاملا عقلانی میداند که از حداقل ابزار برای رسیدن به هدفی ارزشمند استفاده میکند بدین ترتیب دستگاه دیوانسالاری اداری بازوی اجرایی حصول به اهداف ارزشمندی است که در ساحت سیاست؛ هدفگذاری شده است و ویژگی اصلی آن «تشویق مردم به همکاری» برای رسیدن به هدف تشکیلاتی تعریف شده برای آن در حوزه سیاستگذاری است از اینرو، ویژگیهایی چون تقسیم کار، سلسله مراتب آمریت،جایگاه اعضا و ... در آن مطرح است.
۷) وبر با جداسازی تئوریک این دو عرصه از فعالیت در ساحت سیاست، «مرکز دید» دقیقی را به نمایش گذاشت که تصویرگر عرصههای رفتاری با رسالتهای متفاوت بود:
۱) «رسالتسیاسی»
۲) «رسالت دیوانی».
من هم با توجه به نیاز امروز، برآنم که «مرکز دید» خود را در این «زاویه دید» به بعدی دیگر از ابعاد این معنا،متوجه سازم و آن هم تفکیک معنادار «سیاستدانی» یا «سیاست آفرینی» از «سیاستمداری» است.
۸) اگر دستگاه دیوانسالاری محصول پیچیدهتر شدن هرچه بیشتر و تقسیم کار فزاینده جوامع صنعتی است، و به گفته وبر نیاز به بوروکراسی، برای متشکل کردن شغلها و کارگران، بیشتر و بیشتر احساس میشود، با چند لایه شدن این پیچیدگی در عصر فرامدرن امروز و تخصصیتر شدن فزاینده و تودرتوی امور مختلف نیاز به یک «داناییسالاری»، در کنار «دیوانسالاری» موجود حس میشود. دنیای امروز بیش از هر زمان دیگر و فردا بیش از امروز، عصر برجسته شدن سه مفهموم کلیدی «دانش، دانایی و قدرت» است.
۹) به تعبیر چامسکی هر متنی از سه مشخصه برخوردار است: آرایش محتوایی، آرایش شکلی و حلقه ارتباط مدیریتی و یا (sintaxt).
آرایش شکلی در این چارچوب متوجه بوروکراسی یا دیوانسالاری اداری است. بوروکراسی در اینجا ساختاری تشکیلاتی است که به صورت عقلانی طراحی شده تا ارتباطات پیچیده و بغرنج نهادهای یک جامعه پیچیده را برقرار کند.
آرایش محتوایی در این تصویر معطوف به سیاستدانی است. سیاستدان Policyknower در اینجا اندیشمند، تئوریپرداز و استراتژیستی مبرز است که به صورت حرفهای ساحت سیاست را مورد بررسی و تعمق قرار میدهد.
در واقع سیاستدان Policy knower یک سیاستشناس political science است. او به سیاست واقعی realpolitik (توجه عالمانه) دارد. «سیاست واقعی/ Real Politik» یک اصصلاح آلمانی است که در انگلیسی؛ سیاست واقعی معنی میدهد و به عزم و قصد واقعگرایانه برای بررسی سیاست، - به آن گونه که هست و نه آنگونه که آرمانگرایان آرزوی بودن آن را دارند- اشاره میکند. سیاست واقعی بیش از هر جا در ارتباط با سیاست خارجی مورد استفاده قرار میگیرد. در عین حال سیاستدان، سیاستساز یا سیاستآفرین Ploitic Maker است. به منافع ملی و اهداف تعریف شده در گستره «ملت و دولت» و «دولت کشور» (توجه عامدانه) دارد؛ و به مثابه (آرمانهای ملی) به آنها مینگرد.
سیاستمدار politicaian بیش از آنکه حکومت کند؛ تلاش دارد با بهرهمندی از نظرات کارآمد سیاستدانان به «مدیریت حکومت» برای رسیدن به اهداف ملی و منافع تعریف شده در حوزه این اهداف نائل آید و با دادن فرمانهای معطوف به عقلانیت ارزشمدارانه ارزش در اینجا مجموعه ارزشهای مادی و معنوی را شامل میشود- به هدایت دستگاه بوروکراسی به گونهای نائل آید که همگی آنها در چارچوب انجام وظایف سازمانی و تشکیلاتی «رسالت ملی» خود را به انجام رسانند و یا به قولی «نهادینه» گردند. از اینروی سیاستمداران sintaxt هستند که به «مدیریت حکومت» از طریق بهرهمندی از نظریات تصمیم سازنده، سیاستدانان و بهره گرفتن از توان اجرایی دستگاه بوروکراسی میپردازند و سکاندار کشتی «نیل به اهداف» با بهرهمندی «هنرمندانه» از قدرت سخت و نرم «دستگاه بوروکراسی» و قدرت هوشمند و هوشیارانه دستگاه سیاستسازِِ مجموعه ی سیاستدانان برمیآیند.
۱۰) گروه قابل توجهی از «سیاستدانان» دچار دگماتیسم نقابدارند. توجیهگر خواستهها و اهداف تعریف شده سیاستمداراناند، نه «تحلیلگر»وقایع، پدیدهها و پدیدارها، برای روشنسازی فضای حرکت و نورپاشیدن بر ساحت سیاست.
به حقیقت هستی امور و واقعیت وقوع آنها نمیاندیشند. «حق» را در مقام سنجش با «خواست و تمنای فرادستان» میسنجند، نه آنکه فرادستان را به «حقیقت امور واقع» واقف سازند.
این جاست که عرصه خدمت در مسیر انحرافی قرار گرفته و «آگاهانه و ناآگاهانه» خود ساخته یا دیگر پرداخته «خیانت نقابدار» را حیات میبخشند.
▪ درنگ نخست: بارالها، به بلندای ارتفاع، عمق و گسترهدانانی مصلحت قسم:
۱) دریچه نظر، مرکز نگاه و زاویه دیدمان را به آنچه که تصویرساز عظمت ملی و عزت معنویمان است هدایت فرما.
۲) به سیاستدانان ما شجاعت گفتن آنچه که حق میدانند عطا نما، و به سیاستمداران ما شهامت پذیرفتن آنچه را که حق مییابند.
۳) به سیاستدانان ما وسعت دریچه نظر، موثر، زاویه دید و مرکز نگاه دقیق ده، و به بوروکراتهای ما قدرت فزون تر، دقت بیشتر و محبت عمیقتر به مردم، به سیاستمداران ما ژرفای خرد، عمقعشق و جسارت در تصمیمگیری هدیه نما.
● دانش، دانایی، قدرت
سوگند به واژهها
به ژرفای سخن
به پهنای کلام
به بلندای زبان
واژه را باید از نو نگارش کرد
در ژرفای عقل سنجید
با عمق جان فهمید
باید با واژه آشنا شد
در آغوشش کشید
از نو نوازشش کرد
قدرت از بطن واژهها رویید
یکی از مهم ترین دغدغههای درنگپذیر دنیای امروز، کاربرد واژگان؛ بدون دریافت درک صحیح از ژرفای هویتی، گسترده بیانی و بلندای اثرگذاری آنها، در عرصه حیات بشری است.
برداشتهای چند پهلو از واژگان در سپهر اندیشه بشری، همواره بوده است؛ ولی زمانی این برداشتهای متکثر و پیچیدگیهای رفتاری ناشی از آن به «بحران فهم» و به تبع آن به «زایش خطر» منتهی میشود که با «فهم ناقص» در هم آمیزد. فهمِ ناقص، بنیادِ «جهل نقابدار»است. جهل نقابدار به هیبت «دانش» خود را به نمایش میگذارد ولی از عمق و پهنای «دانایی» برخوردار نیست. می اندیشم:
«بسیاری از کشته شدگان، بیش از آنکه به ضرب شمشیر کشته شده باشند مقتول (فهم ناقص) خود یا مهاجمان به خویش هستند».
۲) «واژه ها» زندهاند. نفس میکشند؛ و در گستره فهم و ژرفای درک من و تو رشد میکنند. والتر لیپمن میگوید: (هنگامی که همه مانند یکدیگر میاندیشند؛ در واقع، کسی نمیاندیشد). اما من معتقدم هیچ کس به طور مطلق مانند دیگری نمیاندیشید. اندیشهها در مقام تمثیل به مانند نوک انگشتان دست هستند. سرانگشتِ هرکس مانند فردی دیگر نیست، اگرچه سرانگشتانِ دست همگان به هم نزدیک است.
بیایید واژه ها را باور کنیم. آنها زندهاند. سرانگشت دارند. خداوند به آنها روح داده است و به ما روحی دمیده است که در پرتو آن بهترین نعمت الهی را با خود به همراه داریم؛ «اندیشیدن و تفکر ورزیدن». لذت اکسیژنِ ناشی از تنفس اندیشه را در باغ روح خویش در بهاریترین هوای ذهن تجربه کردهاید. وه، چه زندگیبخش است این هوای تازه.
۳) برآنم که به دو سهگانه بیاندیشم. با من به «باغ اندیشه» میآیید؟ تا به این دوسهگانه بیاندیشیم:
ـ دانش، دانایی، قدرت.
ـ قدرت، انسان، حکومت.
دانش Knowledge، پژواک تمام دریافتهای حسی ما از جهان عینی بر پرده ذهن است. جهان عینی، جهان واقع است و پرده ذهنی من و شما جهان حقیقیای است که واقعیت جهان را در خود با «حقیقت» تطبیق میدهد. «علم»در معنای عام آن تاکید دارم در معنای عام آن- چنین فرایندی را برمیتابد؛ و آن محسوستر آن زمانی است که متفکر در پرتو (نگاه علمی معطوف به تطبیق«واقعیتهای عینی» با «حقایق ذهنی» به ساماندهی و سازماندهی داشتهها و انباشتهها بپردازد.
علم Scinece در معنای عام آن در اینجا زمانی به «دانایی» تبدیل میشود که با «ساماندهی و سازماندهی هدفمند؛ فراگیر و ژرف» در خدمت «انسان» قرار گیرد. چنین معنایی از دانایی،در نقطهی «قدرت»با «انسان» تلاقی پیدا میکند.
Episteme ؛همان دانایی است، از همین رو این بیان فوکو را بسیار دوست میدارم. فوکو گفت: «دانایی قدرت است». اگر چه گفتهاند: «فرانسیس بیکن اولین بار این جمله را بیان داشته بود».
میگویند: تمام قرآن- این والاترین مجموعه واژگان مقدس- در سوره فاتحهالکتاب خلاصه شده است؛ و تمام فاتحهالکتاب در «بسم الله الرحمن الرحیم» خلاصه میشود، میگویم: تمام بسم الله الرحمن الرحیم در «الله»خلاصه شده است؛ الله «قدرت مطلق» است؛ چون دانای مطلق است. آیا اگر خداوند «دانای مطلق» نبود، قدرت مطلق داشت؟.
و اگر حضرت حق قدرت مطلق نداشت؛ میتوانست به همه جهانیان ببخشد و «رحمان» باشد؛ و به همه مومنان مهربانی کند و «رحیم» باشد؟ پس فراموش نکنیم «خداوند؛ دانای کامل و قدرت مطلق است».
«خداوند،خالق است». «انسان مخلوق خداست». «انسان خلیفه الله است». «خداوند قادر مطلق است». و انسان، تنها مخلوق قادر برای خلقت. شاید جامع و مانعترین شرحالاسم در تعریف انسان، این باشد: «تنها مخلوقِ قادر به اقدام برای خلقت». پس ما باید بر خود و خلق و آفرینش خویش حاکم باشیم. حکومت بر خویش، مهمتر از حکومت بر دیگران است.
انسان باید قادر باشد؛ وگرنه انسان بودنش با نسیان و فراموشی هم آغوش خواهد شد. «قدرت» حلقه اتصال «دانایی مطلق» با مطلقترین خلقت الهی است که ویژگیاش توانایی در کسب دانایی در مقام منبع اصلی قدرت است. آیا جز انسان در مخلوقی دیگر از مخلوقات الهی این توانایی به ودیعه نهاده شده است؟.
۴) بیایید یکبار و برای همیشه میان استیلا Domination ، قدرت Power، و دموکراسی Democracy تمایز قایل شویم و در این فضای گفتمانی؛ انفکاک آنها را با یکدیگر به انجام رسانیم.
بسیار ساده بگویم: استیلا شیوهای از «کنش قدرتی» است که نسبت به افراد یا گروهی از افراد بر خلاف آرزوها یا خواستههاشان انجام میگیرد. این در حالی است که «دموکراسی» شیوهای از «کنش قدرتی» است که در «ساختاری حکومتی» به اِعمال قدرت نسبت به افراد یا گروهی از افراد بر اساس خواستهها، آرزوها و رفع نیازهایشان انجام میپذیرد؛ و در فضای جبری حاصل از حیات جمعی از زندگی انسان در «جامعه» متکی بر «اصل رضایت» در پذیرش ساماندهی و سازماندهی قدرت و اِعمال آن توسط «حاکمان منتخب» است. پس باید به این سهگانه اذعان داریم و پای آنرا با «دانایی» امضاء کنیم:
الف) رای مردم حق است.
ب) گاهی رای مردم به حق است.
پ) گاهی رای مردم به حق نیست.
مقدمه عمل در صحنه سیاست؛ قبول این پارادایم است که «مردم سالارند» چه حکومت مردمسالاری دینی باشد چه مردمسالاری از انواع مختلف غیردینی آن. پایانه
همه حکومتها بر «رضایت مردم» استحکام و استقرار مییابد.
۵) باید بپذیریم که مدعیان خدمت به جامعه بشری در ساحت سیاست جدای از تمام رهیافتها و رویکردهای گوناگون در عرصهها، حوزهها و بخشهای مختلف، بایسته است که به دنبالِ «پذیرش حق» باشند. اقتضای «دانایی محوری»، «حقباوری» است؛ و حق در واقعیت جهان و جهان واقع با خواست مردم تجلی پیدا میکند. حتی اگر آن حق با «حقیقت مطلق» منطبق نباشد؛ حداقل همسو خواهد بود. پس باید برای استقرار بیشتر حق در مسیر حقیقت مطلق به جای شعارهایی غلیظ چون «چانهزنی از بالا و فشار از پایین» به:
«فرهنگسازی از پایین و پرسمان از بالا»
بیاندیشیم. استقرار هرگونه حقی در گرو خواست مردم است؛ «حضور مردم در صحنه» است که ضامن اصلی بروز حقیقت در ساحت سیاست بوده است؛ نمیتوان از حقیقت سخن گفت و برای آن لباس شهادت پوشید اما «حق مردم برای تعیین سرنوشت» خود را از طرق گوناگون مردم سالارانه نادیده گرفت؛ یا آن را با رفتارهای مزورانه مخدوش ساخت.
▪ درنگ دوم:
بارالها به ژرفای حقیقت؛ به گستره واقعیت و به بلندای آرمانهای خود آفریدهات؛ سوگند:
الف) دانش ما را کمیت بخش، داناییمان را فزونی و کیفیت ده و قدرت را از برایمان جهت خدمت به خویشتن انسانی خویش، هوشمندی و هوشیاری بیشتر عطا فرما.
ب) بارالها، به سیاست دانان ما دانشی فزونتر، به سیاستآفرینان ما دانایی عمیقتر و به سیاستمداران ما قدرت بیشتر جهت پاسداری از حق مردم عطا فرما.
پ) بار پروردگارا به مردم ما حقطلبی بیشتر، به «نخبگان ما» حق محوری فزونتر؛به «روشنفکران ما» حقپویی عمیقتر و به «سرآمدان ما» حق یاوری موثرتر جهت استحکام بیشتر «مردمسالاری»- در مقام اوّلیت تثبیت و تحکیم خواست آنها برای استقرار «عدل الهی»در چارچوب اِعمال عادلانه احکام دینی در مقام «اولویت خواست» آنها در چارچوب «جمهوری اسلامی ایران»- هدیه نما.
آمین یا رب العالمین
مهدی مطهرنیا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست