پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

دانستنی های انقلاب دانایی


دانستنی های انقلاب دانایی

چم و خم بحران اجتماعی جهان از نگاه دکتر فرشاد مؤمنی, رییس مؤسسه مطالعات دین و اقتصاد

از بدو شکل‌ گیری نظام سرمایه‌داری تاکنون همواره دغدغه فکری ثابت متفکران، استراتژیست‌ها و سیاست‌گذاران این بوده است که چالش‌های توزیعی در کادر یک نظام سرمایه‌داری چگونه حل و فصل شوند که از یک طرف انگیزه‌های دانایی، کارایی و بهره‌وری خدشه‌دار نگردند و از طرف دیگر نابرابری‌ها به اندازه‌ای افزایش نیابند که قاعده بازی مبتنی بر دانایی دستخوش اختلال گردد و بی‌ثباتی و ناامنی دامنگیر شود.

بلافاصله پس از موج اول انقلاب صنعتی مشاهده می‌گردد که تمایل غالب حاکمان و سرمایه‌داران این بود که چالش‌های توزیعی در کادر بازی مجموع صفر تعریف شود. صورت‌ بندی نظری این مسأله از کانال بررسی اندیشه‌های اقتصاددانان کلاسیک و فیلسوفان آن عصر انجام شد و در ساده‌ترین و مشهورترین روایت‌ها، نقل ‌قول‌های متعددی از ایشان باقی مانده که روحیه مزبور را با صراحت و شفافیت منعکس می‌سازد. این جمله معروف "دیوید ریکاردو" که "فقرا خود مسؤول فقر خویشتن هستند" و یا بحث‌های "برنارد مندویل" که اساساً فقر و نابرابری را در زمره ضروری‌ترین نیازهای هر تمدن معرفی می‌کرد در همین راستا قابل فهم‌اند. اما هنگامی که با گذشت چند دهه، اندیشه‌های مارکس صورت‌ بندی نظری شد و در ربع دوم قرن نوزدهم عصر انقلاب‌های اجتماعی فرا رسید و چالش‌های توزیعی تبدیل به کانون تضاد منافع و درگیری‌های شدید سیاسی– اجتماعی شد، تحولات نهادی چشمگیری به وقوع پیوستند که مضمون مشترک همه آنها پدیده‌ای است که از آن با عنوان فرآیند به سر عقل آمدن سرمایه‌داری نام برده می‌شود.

در این دوره دیگر با ساعت کار طولانی روزانه بیش از ۱۲ ساعت و فقدان تعطیلات و مرخصی و قانون مفرغی دستمزد و بی‌اعتنایی به آ‌موزش، بهداشت، بیمه و بازنشستگی نیروی کار روبه‌رو نیستیم.

● وزن زیاد طبقه متوسط!

در ربع پایانی قرن نوزدهم، کشورهای صنعتی با موج دوم انقلاب صنعتی روبه‌رو شده بودند؛ موجی که در آن ملاحظات دانایی و کارایی و بهره‌وری، بنیه تولیدی کشورها را در قیاس با موج اول در ابعاد چشمگیر‌تری افزایش داده بود و بنابراین، می‌بایست چالش‌های توزیعی در چارچوب شرایط جدید بازتعریف و حل و فصل ‌گردند. نقطه عطف این شرایط جدید دوران بحران بزرگ بود. مهمترین دستاورد سیاستی انقلاب کینزی توصیه به گسترش و ارتقای وزن و ضریب اهمیت طبقات متوسط به مثابه عامل واکسینه کردن جامعه صنعتی در برابر بحران رکود بود. این که ملاحظه می‌شود در ربع پایانی قرن بیستم سهم نسبی طبقات متوسط از کل جمعیت کشورهای صنعتی از مرز ۷۰ درصد عبور کرده، در این راستا، قابل فهم است.

● تولید ناب و ضعف اتحادیه‌های کارگری

در ربع پایانی قرن بیستم، کشورهای پیشرفته با سومین موج انقلاب صنعتی روبه‌رو بودند، موجی که از آ‌ن با عنوان انقلاب دانایی نام برده می‌شود. با وارد شدن دانایی در تابع تولید، انقلاب جدیدی در بهره‌وری رخ داده است و در عین حال که جهش‌های بزرگ در قدرت خلق ارزش افزوده پدید آورده و در اصطلاح نظام "تولید ناب" را جایگزین نظام "تولید انبوه" ساخته، اما به همراه خود چالش‌های توزیعی جدیدی پدید آورده که در طول تاریخ بشر بی‌سابقه بوده است. آنچه که امروز مشاهده می‌شود و به نظر می‌رسد حداقل تا ده سال دیگر استمرار داشته باشد بازتابی از این شرایط جدید است.

هنگامی که انقلاب دانایی از فرآیندهای تولید، زمان‌زدایی و مکان‌زدایی کرد، قدرت اتحادیه‌های کارگری رو به افول گذاشت؛ پدیده‌ای که به عنوان مهمترین نوآوری نهادی جامعه سرمایه‌داری در موج دوم انقلاب صنعتی نوعی توازن میان قدرت کار و قدرت سرمایه به وجود آورده بود و جان کنت گالبرایت از آن با عنوان نظریه قدرت همسنگ نام برده است.

درست همزمان با افول قدرت چانه ‌زنی اتحادیه‌های کارگری، جهان شاهد ادغام غول‌های بزرگ صنعتی است. اما آنچه که چالش‌های توزیعی در موج سوم انقلاب صنعتی را به پدیده‌ای فراگیر تبدیل کرده است، به خصلت اشتغال‌زدایی انقلاب دانایی بازمی‌گردد. این چنین است که چالش‌های توزیعی در چنین شرایطی به یک پدیده اجتماعی تمام عیار تبدیل می‌شوند و جالب آن که مهمترین ابزار شکل گیری و سازمان‌ یابی جنبش‌های اجتماعی جدید نیز همان دستاوردهای انقلاب دانایی است.

● شکاف بخش حقیقی و مالی

اگر بخواهیم در یک کلام بگوییم ریشه‌های شکل ‌گیری اعتراضات جهانی کنونی به چه بازمی‌گردند باید مسأله را بر محور گسترش و تعمیق بی‌سابقه‌ترین سطوح نابرابری تجربه شده تاکنون تحلیل کرد و اگر دقت کرده باشیم بهتر درمی‌یابیم که نیروی محرکه اصلی این جنبش‌ها دقیقاً به اعتبار نسبت آسیب‌ پذیری بیشتر هر گروه اجتماعی از شرایط نابرابر تعریف می‌گردد. اینچنین است که در جنبش‌های اجتماعی کنونی نقش زنان از کارگران برجسته‌تر است؛ کما این که ملاحظه می‌گردد که سهم جمعیت بالای ۶۵ سال اگر از جوانان بیشتر نباشد قطعاً کمتر هم نیست.

در چنین شرایطی کاملاً طبیعی است که همه راه‌ حل‌های قابل تصور برای حل و فصل هر چه کم‌هزینه‌تر و پُردستاوردتر این چالش توزیعی سترگ در دستور کار قرار داشته باشد و از این میان بدون تردید ایده دولت رفاه یکی از ایده‌هایی است که مورد توجه قرار خواهد گرفت. باید توجه داشته باشیم که تصور و تلقی سنتی از دولت رفاه به هیچ ‌وجه کشش لازم را برای حل و فصل منازعه‌های توزیعی موجود نخواهد داشت و به همین خاطر، اگر چه از دستاوردهای مثبت آن تجربه قطعاً استفاده می‌شود، طیف نوآوری‌های نهادی مورد نیاز برای عبور از شرایط کنونی بسیار متنوع‌تر خواهد بود. این که مشاهده می‌شود طی ۲۵ سال گذشته حجم جریان‌های مالی بین ۲۰ تا ۴۰ برابر جریان‌های کالایی در اقتصاد جهانی شده امروز هستند تنها یکی از اجزای شرایط جدید است.

همچنین در بحران بازارهای مالی جهانی در سال ۲۰۰۸، میزان ارزش‌زدایی از دارایی‌های مالی از مرز ۵۰ هزار میلیارد دلار فراتر رفت و کافی است توجه داشته باشیم که این رقم از حجم GDP جهان در آن سال بیشتر بوده است. توجه به آثار غیراقتصادی این پدیده از یک طرف و نحوه حل و فصل مسأله در شرایطی که با قدرت ساختاری سرمایه روبه‌رو هستیم از طرف دیگر، به خوبی نشان می‌دهد که پیچیدگی شرایط کنونی برای اقتصادهای صنعتی پیشرفته به هیچ ‌وجه قابل مقایسه با چالش‌های دوران جنگ سرد نیست و بنابراین، ابزار دولت رفاه به تنهایی دیگر قادر به حل و فصل همه مسایل نخواهد بود. این که ملاحظه می‌گردد این همه اجماع علیه آن چه که بنیادگرایی بازار خوانده می‌شود رو به گسترش و افزایش دارد وجه دیگری از ماجرا است. کما این که دریافت پی در پی جایزه‌های نوبل اقتصاد از سوی نهادگرایان به گونه‌ای جهت انتخاب شده برای اصلاحات آتی را از دیدگاه استراتژیست‌های کشورهای صنعتی آشکار می‌سازد.