جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

رئالیسم و انتزاع دوشادوش هم


رئالیسم و انتزاع دوشادوش هم

پرسش این است: چرا این دو شیوه بیان یعنی رئالیسم و انتزاع باید دوشادوش یکدیگر باشند؟
ساده‌ترین توضیح، ممکن است چنین باشد: این دو شیوه بیان، خود را با حالات روانی متضاد شخصیت …

پرسش این است: چرا این دو شیوه بیان یعنی رئالیسم و انتزاع باید دوشادوش یکدیگر باشند؟

ساده‌ترین توضیح، ممکن است چنین باشد: این دو شیوه بیان، خود را با حالات روانی متضاد شخصیت انسان وفق می‌دهند؛ یکی «درونگرا» و دیگری «برونگرا» است.

اما، نقاش رئالیست ممکن است از تیپ درونگرا یا برونگرا باشد؛ نقاش انتزاعی نیز ممکن است به یکی از این دوتیپ متعلق باشد.

برخی از فلاسفه و نظریه‌پردازان گرایش به انتزاع یا فرمالیسم هنری را تجلی صرف انحطاط بورژوایی دانسته‌اند، اما اگر به عمق اندیشه انتزاعی نظر کنیم و ریشه آن را بنا بر شواهد تاریخی در عصر نوسنگی و پارینه‌سنگی ردیابی کنیم، خواهیم دید با تفسیرهای ساحلی و کم‌عمق نمی‌توان ارزش‌های متعالی هنر انتزاعی را در تقسیم‌بندی‌های طبقاتی به انقیاد افکار سیاسی در آورد.

حقیقت آن است که گرایش به انتزاع، ویژگی پایداری در تاریخ هنر است و در بعضی دوره‌های مشخص، مثلا در عصر نوسنگی و در بعضی تمدن‌ها مثل هنر اسلامی ـ ایرانی و سِلتی، سبک مسلط بوده است.

حالا دیگر بخوبی آشکار شده است که اگر «شکل» را بتوان در «انتزاع» درک کرد و همزمان به وسیله نمادهای تجسمی به آن تحقق بخشید یا بیانش کرد، چنین فرآیندی در هر جامعه‌ای می‌تواند رخ دهد و به هیچ روی نمی‌توان آن را بورژوا یا منحط نامید.

اما اگر بخواهیم عجالتا دفتر تاریخ طولانی هنر را ببندیم و به سرچشمه‌های جنبش انتزاعی در هنر معاصر بپردازیم، می‌توان به «خوان گری» اشاره کرد.

در این صورت خواهیم دید که تئوری و پراتیک خوان گری به کوششی برای ترکیب رئالیسم و انتزاع می‌انجامد. خوان گری برای توضیح هنرش از قیاس کارش با هنر بافندگی استفاده می‌کرد و می‌گفت: «نقاشی در نظر من همچون پارچه‌ای است که تارهایش عنصر نمایشی و زیبایی‌‌شناسی آن هستند، و پودهایش عنصر انتزاعی، ساختمانی و فنی آن به شمار می‌آیند. این تار و پودها، مکمل یکدیگرند و چنانچه یکی از آنها نباشد، پارچه‌ای در کار نخواهد بود.»

اما بعضی از نقاشان با الهام از آزمایش‌های خوان گری، پابلو پیکاسو، و ژرژ براک، می‌کوشیدند آثاری بیافرینند که فقط دارای پود (عنصر انتزاعی) باشد.

به این ترتیب چند‌گونه هنر انتزاعی پدید آمد که فقط در نفی عنصر رئالیستی یا فیگوراتیو با هم توافق داشتند (یا هنوز دارند).

بدیهی است که این دسته آثار انتزاعی، کارکردی صرفا تزئینی دارد؛ همان چیزی که «پیت موندریان» تجلی مستقیم زیبایی عام می‌نامید و سرانجام به ساختمان‌گرایی انجامید.کل این پدیده یا تجربه، دوره‌ای نزدیک به ۲۵سال نخست قرن بیستم را در برمی‌گیرد.

در نهایت می‌توان گفت: رئالیسم شیوه «ایجابی» بیان است، اما انتزاع، واکنش انسانی است که با مُغاک پوچی روبه‌رو می‌شود و بیان نوعی هراس است که اصل ارگانیک زندگی را برهم می‌زند، و آزادی خلاقانه ذهن انسان را تائید می‌کند.

احمدرضا دالوند