دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

دو خط مشی,دو شیوه


دو خط مشی,دو شیوه

انقلابی گری و آزاداندیشی

● از مدینه تا مکه

مستندات تاریخی نشان می دهند گرچه حسین از مدینه به سوی مکه بیرون رفت اما برخی دوستداران و یارانش در مدینه ماندند. برخی از آنان با موضع ایشان نظر موافق نداشتند. تعدادی هم نزد حسین آمدند و نظر متفاوت خود را به ایشان گفتند. از جمله برادرش محمد بن حنفیه که سخت نگران شده بود نزد امام آمد و نظرش را درباره اینکه ایشان در آینده چه خط مشی و روندی را در پیش گیرد، گفت. او ضمن تجلیل و گرامیداشت قدر و منزلت برادرش به ایشان پیشنهاد کرد به مکه برود و اگر در آنجا امنیت داشت، بماند در غیر این صورت به سمت یمن برود که یاران امام علی در آنجا هستند. امام از او پرسید اگر در آنجا هم ماندن میسر نشد چه کنم؟ محمد گفت اگر در آنجا هم امنیت فراهم نشد، سر به کوه و بیابان بگذار و در کوهستان ها و دره ها تردد کن تا به دست دشمن نیفتی. همچنین برخی تواریخ از دیدار عبدالله بن ابی مطیع با امام حسین موقع خروج از مدینه یاد می کنند که او نیز امام حسین را نصیحت کرد در مکه بمان و از حرم خارج نشو تا مردم شهرهای دیگر که دوستدار تویند سراغت آیند و برای تو تبلیغ کنند. عبدالله همچنین امام را از رفتن به سوی کوفه منع کرد و گفت مردم آنجا بی وفا و زشت کردارند.

در پایان او بر حفظ و بقای امام تاکید کرد و گفت اگر تو شهید شوی ما به بردگی و بندگی دچار می شویم. همچنین از صحبت عبدالله بن عباس با امام حسین که می خواست او را از رفتن به مکه بازدارد گفته شده است.برخی مورخان از دیدار عبدالله بن عمر با امام حسین نیز یاد کرده اند. عبدالله خود یکی از مخالفان یزید بود و ولید بن عتبه به دستور یزید از او هم خواسته بود بیعت کند، اما او که مردی زاهدمسلک بود پاسخ داده بود اگر دیگران بیعت کردند من نیز بیعت خواهم کرد. در این دیدار او امام حسین را به صلح با یزید توصیه کرد. به ایشان گفت همان طور که برادرت با معاویه صلح کرد و تو در زمان معاویه صبر و تحمل کردی اکنون نیز همان گونه رفتار کن تا این مسائل بگذرد. اما امام حسین با قاطعیت این گزینه را رد کردند. بنا به گفته برخی تواریخ پس از سفر امام حسین به مکه، عبدالله بن عمر بار دیگر مشابه همین دیدار و گفت وگو را در آنجا با امام داشته است.

● مناسبات درونی، انقلابی گری و آزاداندیشی

مجموع این گفت وگوها نکاتی را روشن می کند.

۱) از این گفت وگو ها می توان به مناسبات میان امام حسین و یاران و دوستدارانش پی برد. این برخوردها نشان می دهد تصوری که امروز در ذهن ما نسبت به ایشان هست تا چه حد واقعی است. اینکه دوستداران ایشان در آن زمان به خود اجازه می دهند امام حسین را موعظه کنند، نسبت به تصمیمات ایشان نظر مخالف داشته باشند امروز عجیب به نظر می آید. برخورد امام با آنها نیز درخور تامل است. معمولاً انقلابیون در چنین مواردی به طرفی که آنها را به کوتاه آمدن سفارش می کند انگ سازشکاری یا محافظه کاری و... می زنند. از آنها می خواهند دست از موضع خویش برداشته و به صف انقلابیون بپیوندند. اما امام حسین در مقابل این گونه افراد برخوردی متفاوت دارد. سخنان آنها را می شنود، درباره تصمیم خود توضیح می دهد و سپس آنها را آزاد می گذارد که خود برای سرنوشت خویش تصمیم بگیرند. انقلابیون در سال های گذشته معمولاً امام حسین را هم از منظر انقلابی تحلیل می کردند و بر موضع ضدظلمی ایشان تاکید داشتند. آنها کمتر به وجوه آزاداندیشی این جریان نگاه کرده اند.

به نظر می آید با توجه به مستندات تاریخی آن دوران، در تصور امروزی از امام حسین باید بازنگری کرده و از نو ایشان را شناخت. مساله وقتی اهمیت بیشتری می یابد که مشاهده می کنیم سازمان ها و گروه های مبارزی که در گذشته از امام حسین الگو گرفته و خود را انقلابی و ادامه دهنده عاشورا برمی شمردند در مناسبات درونی خود از شیوه های امام حسین بهره نمی گرفتند. بیشتر بر جنبه های حماسی و شورآفرینی واقعه کربلا تاکید شده و به روابط ایشان و شیوه های عملکرد در زمینه های مختلف از جمله مناسبات درونی کمتر بها داده شده است.

۲) صحبت های افراد با امام حسین با وجود مواضع و انگیزه های مختلف شان یک محور مشترک داشته است، که آن هم حفظ خود است. همه پیشنهاداتی که می شود چه مماشات با یزید و چه پنهان شدن و زمان گرفتن و... بر این اساس است که امام حسین از گزند حکومت مصون بماند. حتی تهدید حکومت برای بیعت نیز بر همین محور حفظ جان تاکید دارد. در چنین شرایطی است که امام حسین در پاسخ محمدبن حنفیه مطلبی را می نویسد و به دست او می دهد و در آن هدف از حرکت خود را توضیح می دهد. به نظر می آید در شرایطی که کمتر کسی به فکر هدف و آرمان است و همه به فکر گذران زندگی و حفظ وضع موجود خود هستند امام حسین به صورت مکتوب هدف خود را شرح می دهد تا شاید کسی با خواندن آن تلنگری بخورد و از عافیت طلبی دست بردارد. امام در آن مکتوب می نویسد انی لم اخرج أ?شًرًا و?ل?اب?طًرًا و?ل?ام?فٍسًدًا و?ل?اظ?الًمًا و?إنٌ?م?ا... من از روی ظلم و ستم یا هوس و ایجاد فساد و گناه خروج نکرده ام بلکه برای اصلاح امت جدم برخاسته ام و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و...

۳) نتیجه سیاست های معاویه را در این مقطع می توان دید. عافیت طلبی در همه لایه های جامعه گسترش یافته و توجیه شده بود. علاوه بر مقامات حکومتی یا وابستگان به آنها که به دنبال مال و منال و حفظ پست و مقام بودند، مخالفان نیز به نوعی در فکر حفظ جان و زندگی خود بودند و کمتر برای فداکاری و دردسر افتادن آمادگی داشتند.

۴) پاسخ هایی که امام برای تبیین حرکت خود به هرکدام از این افراد می دهد، متفاوت است. این پاسخ ها نشان می دهد ایشان به وزن و ظرفیت آدم ها توجه داشته و با توجه به تفکرات، دانش و اخلاق هر کس از او انتظار دارد. برادرش محمد را که انگیزه همراهی با او ندارد مامور می کند در مدینه بماند و چشم و گوش او باشد. خبرهای مدینه را رصد کرده و به اطلاع او برساند. به مروان که با آگاهی و شناخت در مقابل امام ایستاده و از او می خواهد با یزید بیعت کند وگرنه کشته می شود با لحنی قاطع و تهدید آمیز می گوید دروغ می گویی و با این سخن خودت را خوار و ذلیل می کنی.به عبدالله بن عمر که زهد پیشه کرده بود ولی در حقیقت عافیت طلبی بر او چیره شده بود، گفت؛ آیا نمی دانی که بنی اسرائیل در یک صبح چندین نبی خود را کشتند و سپس به بازار رفته و به انجام معاملات روزمره مشغول شدند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است ولی خداوند به آنها مهلت داد و شتاب نکرد و پس از چندی به انتقام شدیدی دچار شدند. ای عبدالله از خشم خدا بپرهیز و از یاری من کوتاهی مکن. اما به عبدالله بن عباس که او را از رفتن منع می کرد، گفت؛ از پیامبر خدا دستوری دارم که باید آن را انجام دهم.

● رویه یزید

در مقابل این مناسبات انسانی کریمانه، برخورد یزید نقطه مقابل آن بود. وقتی ولید بن عتبه به یزید گزارش کرد که امام حسین از بیعت سر باز زده و عبدالله به مکه گریخته است، نامه یزید این بود که با پاسخ نامه سر حسین را همراه کن. وقتی ولید از عهده چنین کاری برنیامد، بدون هیچ توضیحی او را برکنار و دیگری را به جای او منصوب کرد تا در سرکوب مردم چون و چرایی نداشته باشد. خود یزید هم به حرف کسی گوش نمی کرد. او حتی وصیت پدرش را که گفته بود مبادا دست به کشتن حسین بزنی که برای خودت دردسر درست می کنی همان روزهای اول نادیده گرفت. او تنها کسانی را بر سر کار می گمارد که چشم و گوش بسته فرمانبردار او باشند.

● دو شیوه، دو نگاه

چنان که می دانیم عبدالله بن زبیر همراه برادرش جعفر شبانه از مدینه گریختند. آنها جاده اصلی را رها کرده و از بیراهه می رفتند. از همین رو ماموران تعقیب کننده نتوانستند آنها را بیابند. اما امام حسین وقتی از مدینه بیرون آمد از جاده اصلی حرکت کرد و در آبادی های بین راه می ایستاد و برای مردم توضیح می داد که چرا از مدینه خارج شده است. شیخ مفید گزارش کرده است نزدیکان امام به او گفتند خوب است مانند ابن زبیر از بیراهه برویم تا تعقیب کنندگان به شما نرسند. امام نپذیرفت. (نفس المهموم، ص ۱۰۶)این دو شیوه حاکی از دو نگرش و دو خط مشی سیاسی بود؛ یکی بر جنبه های امنیتی و شیوه های تشکیلاتی و پلیسی تکیه داشت. در این روند پنهانکاری حرف اول را می زند.

کمااینکه وقتی عبدالله بن زبیر را ولید احضار کرد از رفتن به دارالخلافه خودداری کرد و از همان جا به فکر فرار افتاد. او سریعاً خود را به مکه رساند و در همان جا ماند تا سرانجام بعد از واقعه کربلا در یک درگیری با عوامل حکومتی کشته شد.اما بنای امام حسین بر حضور میان مردم و تکیه بر نیروی آنها بود. این جریان به جای پنهانکاری های امنیتی که نیروی عامل را ضمن اینکه از چشم ماموران حکومتی پنهان می کرد از مردم نیز دور می کرد، مواضعی آشکار و علنی و در عین حال منطقی و مستدل اتخاذ می کرد. حتی با عوامل حکومتی نیز گفت وگو می کرد. امام حسین به محض احضار ولید به دیدار او رفت و با او سخن گفت. حتی با مروان که از خشن ترین و تندروترین عوامل حکومت بود، گفت وگو کرد. با همین نگاه بود که موقع خروج از مکه از جاده اصلی رفت تا با مسافران و مردم میان راه برخورد کرده و به روشنگری و اطلاع رسانی بپردازد.

● کارکرد دو خط مشی

بازتاب چنین روشی را در حاکمیت اموی می توان به خوبی ارزیابی کرد. ولید فردای صحبت با امام حسین ماموری به خانه ایشان فرستاد تا ببیند امام در مدینه است یا از شهر خارج شده است. مامور زمانی به خانه ایشان رسید که امام حسین به آرامگاه پیامبر رفته بود. وقتی مامور به ولید بن عتبه گفت امام حسین در خانه نبود و گویا از شهر خارج شده است، ولید به جای اینکه مامورانی برای تعقیب ایشان گسیل دارد، گفت خدا را شکر که از دایره حکومت من خارج شد و از طرف من گزندی نصیب ایشان نشد. در حالی که در رابطه با عبدالله طور دیگری عمل کرد. امام حسین این مشی را تا روز آخر که در کربلا به شهادت رسید، پیگیری کرد.

● چرا امام حسین به مکه رفت

عبدالله بن زبیر مشخص است که مکه را به خاطر امنیت انتخاب کرد. درمیان اعراب قبل از اسلام و همچنین بعد از اسلام این سنت جا افتاده بود که مسجدالحرام را زمینی امن می دانستند که جنگیدن و خونریزی در آن حرام بود. این نکته در قرآن نیز آمده بود. عبدالله می دانست حکومت نمی تواند در شهر مکه او را مورد تعرض قرار دهد. از همین رو تا به آخر از مکه بیرون نرفت. اما امام حسین چرا به مکه رفت؟ اگر می خواست به کربلا برود مدینه راه نزدیک تری به عراق داشت. رفتن ایشان به مکه راه را دورتر می کرد. از طرفی تواریخی که از ملاقات عبدالله بن عمر با امام حسین در مدینه سخن گفته اند، نوشته اند عبدالله به امام می گوید؛ شما بهتر از من می دانید که مردم مکه با خانواده شما دشمنی دارند و آنها با یزید بیعت کرده و دین خود را به دنیا فروخته اند، ممکن است درصدد آزار و هلاک تو برآیند. (زندگانی سیدالشهداء، ص ۲۱۱)زمانی که امام از مدینه خارج می شد اواخر ماه رجب یا اوائل ماه شعبان بود. ایشان مدت چهار ماه در مکه ماند تا ایام حج رسید. در آن روزها مردم از همه شهرها و قبایل برای انجام مراسم حج به مکه می آمدند. خبر هجرت امام را که نواده پیامبر بود از مدینه به مکه می شنیدند.

خیلی ها به دیدار ایشان می رفتند. در این مراودات بود که متوجه قضایا شده و از ماجرای حکم یزید و پاسخ امام آگاه می شدند. مرحوم عباس قمی نیز به این نکته توجه کرده و آن را یکی از دلایل سفر امام به مکه دانسته است. (نفس المهموم، ص ۱۰۴) در نفس المهموم آمده است؛ امام تا روز هشتم ذیحجه که همه مسافران به مکه آمده بودند در آنجا ماند تا دعوت اصلاحی خود را به همه مردم برساند و به همه اتمام حجت کند. در مکه امام هر روز با عده یی از مردم ملاقات داشت. عبدالله بن زبیر نیز معمولاً نزد امام می رفت. ظهر پشت سر ایشان نماز می خواند و در بحث ها مشارکت می کرد اما به گفته مورخان اقبال عمومی مردم بیشتر متوجه امام حسین بود. خبر مرگ معاویه و بیعت نکردن امام حسین با وی و اقامت ایشان در مکه به سایر بلاد نیز رسید. در کوفه مردم گردهمایی هایی تشکیل دادند و در این جلسات علیه یزید و به طرفداری از امام حسین سخن گفتند.

منابع؛

۱- سیدبن طاووس، لهوف، ترجمه عقیقی بخشایشی، نشر بخشایش، چاپ پنجم ۱۳۷۸

۲- عباس قمی، نفس المهموم، در کربلا چه گذشت، ترجمه محمدباقر کمره یی، انتشارات مسجد جمکران، ۱۳۸۱

۳- سحاب ابوالقاسم، زندگانی حضرت ابی عبدالله الحسین سیدالشهداء، سحاب کتاب، چاپ دوم ۱۳۵۸