جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بوی پونه


بوی پونه

... کیسه پونه های شسته شده را از دست زن گرفت.
او پشت سر هم می گفت:
- با اینا می تونین کوکوی پونه درست کنین، خالی هم میشه خوردشون، می تونین توی سرکه بخوابونیدشون و...
خیلی سرخوش بود، سایه …

... کیسه پونه های شسته شده را از دست زن گرفت.

او پشت سر هم می گفت:

- با اینا می تونین کوکوی پونه درست کنین، خالی هم میشه خوردشون، می تونین توی سرکه بخوابونیدشون و...

خیلی سرخوش بود، سایه درختان حیاط زن او را به وجد آورده بود، با خنده گفت:

- می تونیم روی بالشمون پهنشون کنیم، صورتمونو توش فرو کنیم و حظ کنیم!

- می تونیم سرمونو توی کیسه پونه ها بگیریم، بوشونو استشمام کنیم و لذت ببریم!

و... دیگر چیزی نگفت.

تا به حال دختر را به این شادابی ندیده بود. به نظرش دخترک مثل همان پونه ها تر و تازه بود. سر چهارراه که رسید کیسه پونه را باز کرده و آنها را می بوئید. بوی پونه حواسش را پرت کرده بود. به چراغ راهنمایی نگاه کرد. ده ثانیه دیگر فرصت داشت از خیابان بگذرد وسط خیابان رسید. ماشین چراغ قرمز را رد کرد. دختر دستپاچه شد خودش را عقب کشید اما راننده با سرعت به طرف او رفت.

خیابان خلوت بود. پونه ها روی زمین پخش شد. سر دختر روی بالشی از پونه قرار گرفت. رنگ سرخ خون سبزی رنگ پونه ها را در آغوش می فشرد!

راننده به سرعت از چهارراه فاصله گرفت.

محبوبه بوری