سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
زنان در رسانه های جمعی غرب
در این میان رسانه های جمعی به عنوان یكی از مهمترین منابع تولید فرهنگ در جوامع مدرن، همواره مورد نقد و تحلیل فمینیستی قرار گرفته است. پژوهشگران فمینیست با تكیه بر مفاهیم و ابزار تحلیلی نظریه فمینیستی، وضعیت زنان در جامعه را مورد مطالعه قرار داده و تلاش كرده اند مناسبات جنسیتی پدرسالارانه در این محصولات فرهنگی را به نقد بكشند.
از نظر فمینیست ها در فرهنگ عامه و رسانه های توده ای، معمولاً «زنان به عنوان ابژه ها یا موجودی ابزاری و حاشیه ای بازنمایی می شوند. در حالی كه این بازنمایی ربطی به زندگی پیچیده زنان ندارد. همچنین به نظر آنها در فرهنگ توده ای، زنان به عنوان مخاطبین و شنوندگان و بینندگان فرآورده های فرهنگی نادیده گرفته می شوند. بدین سان زنان هم در نظریه های فرهنگی و هم در فرهنگ توده ای به عنوان مقوله ای اجتماعی نادیده گرفته و به حاشیه رانده شده اند. یكی از نقدهای عمده فمینیسم نسبت به فرهنگ رسانه ای و توده ای، درباره غیاب گفتمانی زنان در تولید فرهنگی است. استدلال كلی فمینیسم در نقد رسانه های جمعی را می توان در اندیشه «فنای نمادین زنان» خلاصه كرد. به نظر فمینیست ها، سازندگان فرهنگ توده ای، علایق و نقش زنان در تولید فرهنگی را نادیده گرفته اند و زن را از عرصه فرهنگ غایب شمرده یا صرفاً به بازنمایی وی به عنوان موجودی تابع در نقش های جنسی پرداخته اند.» (بشیریه، ۱۱۴:۱۳۷۹)
تصویر فرهنگی زنان در رسانه های جمعی از نظر فمینیست ها در جهت حمایت و تداوم تقسیم كار جنسی و تقویت مفاهیم پذیرفته شده درباره «زنانگی» و «مردانگی» به كار می رود. رسانه ها با «فنای نمادین زنان» به ما می گویند كه زنان باید در نقش همسر، مادر، كدبانو و غیره ظاهر شوند و در یك جامعه پدرسالار، سرنوشت زنان به جز این نیست. بازتولید فرهنگی نحوه ایفای این نقش ها را به زنان می آموزد و سعی می كند آنها را در نظر زنان طبیعی جلوه دهد(استریناتی، ۲۴۲:۱۳۸۰)
از نظر فمینیست ها چنین تصویری از زنان در رسانه های جمعی دارای وجهه ای ایدئولوژیك برای تداوم مناسبات مردسالارانه بوده است. تاكمن «فنای نمادین زنان» در رسانه های جمعی را در ارتباط با «فرضیه بازتاب» می داند. بر اساس این فرضیه رسانه های جمعی ارزش های حاكم در یك جامعه را منعكس می كنند. این ارزش ها نه به اجتماع واقعی، بلكه به «بازتولید نمادین» اجتماع، یعنی به نحوی كه میل دارد خود را ببیند، مربوط هستند. تاكمن معتقد است كه اگر موضوعی به این صورت متجلی نشود، «فنای نمادین» صورت می گیرد: محكوم شدن و ناچیز به حساب آمدن یا عدم حضور كه به معنی فنای نمادین است» (استریناتی، ۲۴۳:۱۳۸۰)
بنابر این در عمل این فرآیند كلی به این معنا بوده است كه مردان و زنان در رسانه های جمعی به صورتی بازنمایی شده اند كه با نقش های كلیشه ای فرهنگی كه درجهت بازسازی نقش های جنسیتی سنتی به كار می روند، سازگاری دارند. معمولاً مردان به صورت انسان هایی مسلط، فعال، مهاجم و مقتدر به تصویر كشیده می شوند و نقش های متنوع و مهمی را كه موفقیت در آنها مستلزم مهارت حرفه ای، كفایت، منطق و قدرت است، ایفا می كنند.
در مقابل، زنان معمولاً تابع، منفعل، تسلیم و كم اهمیت هستند و در مشاغل فرعی و كسل كننده ای كه جنسیت شان، عواطف شان و عدم پیچیدگی شان به آنها تحمیل كرده است، ظاهر می شوند. رسانه ها با نشان دادن مردان و زنان به این صورت بر ماهیت نقش های جنسی و عدم برابری جنسی صحه می گذارند(استریناتی، ۲۴۶:۱۳۸۰)
بدین گونه، فمینیست ها مدعی می شوند رسانه های جمعی ،نقش بازنمایی كلیشه ها یا تصورات قالبی جنسیتی را به عهده می گیرند. یكی از نكات قطعی درباره صفات یا خصیصه های مربوط به كلیشه ها یا تصورات قالبی این است كه برای صفاتی كه به مردان منصوب می شود، بیش از صفاتی كه به زنان نسبت می دهند اهمیت قایل می شوند. قدرت، استقلال و تمایل به خطرپذیری در برابر ضعف، زودباوری و تأثیرپذیری غالباً مثبت تلقی می شوند. این تفاوت در ارزش هایی كه با صفات مردانه و زنانه تداعی شده است، ممكن است تا حد زیادی به نوعی بر چسب مربوط باشد كه به برخی خصوصیات زده می شود... شیوه اطلاق معانی روانشناختی به برخی از رفتارهای خاص تا حدی تعیین می كند كه این رفتارها تا چه حد مثبت یا منفی پنداشته می شوند. (كولبرگ، ۲۹:۱۳۸۷- ۲۸)
برای مثال، «بررسی های ده سال اخیر نشان داده است تصویر زن و مرد در تلویزیون به شدت كلیشه ای است: مردان بیشتر با اعتماد به نفس، خشن و ستیزه جویی اند، حال آن كه زنان ضعیف و وابسته اند و ظاهری جذاب دارند. دوركین و اختر پی بردند زنان فقط در ۱۴ درصد از برنامه های سرشب نقش اول را بازی می كنند- در آن صورت هم اغلب كمتر از سی سال دارند و نقش شان محدود است: مادر، زن خانه دار، پرستار و منشی. زنان را به ندرت در تلاش برای تلفیق ازدواج و شغل و حرفه خود می بینیم» (گرت، ۴۸:۱۳۸۰).
به این ترتیب فمینیست ها همچنان كه نابرابری جنسیتی و فرودستی زنان در سطح جامعه را مورد نقد و سؤال قرار می دهند؛ در سطح فرهنگ عامه نیز مناسبات ناعادلانه، غیرمنصفانه و استثمارگرانه میان زنان و مردان را رد می كنند و خواهان تصویری برابری طلبانه و مثبت از زنان و روابط شان با مردان در رسانه های جمعی می شوند. چنین تحلیل هایی كه بر رویكرد فمینیسم لیبرال متكی است خواهان كنار گذاشتن مناسبات سنتی پدرسالارانه و برآمدن مناسبات برابری طلبانه میان زنان و مردان در قلمرو فرهنگ و تولیدات فرهنگی هستند.
بر این اساس اولین چیزی كه در نقد فمینیستی از فرهنگ به چشم می خورد، انتقاد از ارزش ها و الگوهای فرهنگی خاصی است كه به عنوان زنانگی و مردانگی به مخاطبان ارائه می شوند. ارزش هایی كه در قالب «زنجیره بزرگی از تمایلات دو قطبی همچون طبیعت/ فرهنگ، بدن/ ذهن، احساس/ عقل، هیجان/ منفعت، خاص/ عام، واقعی/ انتزاعی و دنیای خانه/ دنیای كار و سیاست» (مك لالین، ۳۲۷:۱۹۹۹) ارائه می شود. از نظر فمینیست ها زنان و مردان با در افتادن در این قطب بندی فرهنگی، عملاً در برابر یكدیگر موقعیت فرودست و فرادست می یابند.
مهدی سلطانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست