جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
خروج فیلسوف بیقرار از با تلاق متافیزیک
رنه دکارت در ۳۱ مارس ۱۵۹۶ میلادی در شهر کوچک لاهه یکی از توابع تورین از شهرهای فرانسه متولد شد. کلیسای سنت جرج متعلق به قرن دوازدهم نیز که دکارت پس از تولد در آن غسل تعمید داده شد در این شهر همچنان پابرجاست. رنه چهارمین فرزند خانواده بود، مادرش یک سال بعد از تولد او به هنگام به دنیا آوردن پنجمین فرزند از دنیا رفت. پدرش ژواکیم در دیوان عالی بریتانی قاضی بود. محل دادگاه در شهر رن در ۱۴۰ کیلومتری زادگاه دکارت قرار داشت و بدین ترتیب ژواکیم کمتر از نیمی از سال را در منزل میگذراند. ژواکیم مدتی پس از مرگ همسرش دوباره ازدواج کرد و رنه در منزل مادر بزرگ خود پرورش یافت. در این دوران او بیش از همه به پرستار خود علاقه داشت و این محبت را به بهترین وجه حفظ کرد و تا روزی که او از دنیا رفت، دکارت هزینه زندگی او را میپرداخت. کودکی دکارت در انزوا سپری شد. مزاج ضعیف وی نیز این انزوا را تشدید کرد و بدین ترتیب او بزودی آموخت که چگونه در تنهایی زندگی کند. به نظر میرسد که او در سالهای اولیه زندگی درونگرا و کمحرف بوده است.
دکارت در هشت سالگی به مدرسه شبانه روزی یسوعیها فرستاده شد که بتازگی در لافلش افتتاح شده بود. هدف از تاسیس این مدرسه تعلیم فرزندان اشراف محلی بود که تا پیش از آن شکار و نگهداری باز و سرگرمیهایی را که در خانه با بیحوصلگی انجام میدادند بر آموزش و تحصیل ترجیح میدادند. مدیر مدرسه از دوستان خانواده دکارت بود و به همین دلیل در مدرسه، رنه جوان و رنجور از یک اتاق اختصاصی برخوردار شد و همچنین اجازه داشت هر وقت که مایل باشد از خواب بیدار شود. مانند همه کسانی که چنین امتیازی دارند، بدیهی بود که دکارت حوالی ظهر از خواب بیدار میشود، عادتی که تا پایان عمر اکیدا به آن وفادار ماند. اگرچه دکارت در دوران مدرسه شاگرد ممتازی بود، اما به نظر میرسد همواره از تحصیلات خود ناراضی بوده است و آموختههای دوران مدرسه در نظرش عمدتا بیارزش جلوه میکرد. تعلیمات ارسطو که حجم صدها سال تفسیر مفسران گوناگون نیز بدان اضافه شده بود و الهیات آکوئیناس که بوی کهنگی میداد و برای هر سوالی پاسخ داشت اما به هیچ سوالی هم پاسخ نمیداد، به عبارتی دیگر باتلاقی از متافیزیک.
از دیدگاه دکارت، هیچ یک از آموختههای وی به غیر از ریاضیات، از یقین برخوردار نبوده و دکارت در طول زندگی خود که خالی از تعلقات قطعی همچون خانه، خانواده و روابط اجتماعی معنادار بود، کوشید قطعیت و یقین را در تنها زمینهیی که با آن خو گرفته بود، یعنی در دنیای ذهن جستوجو کند. هنگامی که دکارت در شانزده سالگی مدرسه لافلش را ترک کرد پدرش وی را برای تحصیل حقوق به دانشگاه پواتیه فرستاد. ژواکیم دکارت مایل بود فرزندش، در حرفه قضاوت به مقامی معتبر برسد اما او پس از دو سال تحصیل در رشته حقوق به این نتیجه رسید که به اندازه کافی این علم را آموخته است. پس از گذشت دو سال، دکارت از زندگی مجردی و مرفه خود در پاریس خسته شد.
علیرغم اشتغال به مطالعات وسیع و گوناگون و نگارش چندین رساله تقریبا تفننی تدریجا درگیر زندگی اجتماعی پایتخت میشد که به نظرش بسیار کسالتآور بود. البته به نظر نمیرسد این عقیده وی محدود به جامعه پرزرق و برق پاریس باشد، بلکه چنین بر میآید که دکارت هرگونه زندگی اجتماعی را کسالتبار میدانسته است. لذا این کسالت صرفا به پاریس محدود نمیشد. دکارت زندگی آرامی را در فوربورگ سن ژرمن در پیش گرفت، به دور از هیاهو، جایی که کسی برای کسی مزاحمتی نداشت. اینجا در انزوای کامل بسر میبرد و میتوانست همچنان به تعقیب افکار خویش در آرامش ادامه دهد. احتمالا دکارت مایل بوده این شیوه زندگی را تا پایان عمر ادامه دهد. ولی پس از چند ماه سکونت در آنجا، ناگهان عزم سفر کرد. در حقیقت، زندگی دکارت تحت تاثیر دو گرایش قرار داشت، انزوا و سفر. گویا در تمام مدت عمرش تعادل ظریفی میان این دو گرایش برقرار بود.
او هرگز با دوستان خود احساس نزدیکی نمیکرد و تمایلی هم نداشت تا در کنار آنها باشد، هرگز تلاش نکرد یک خانه ثابت برای خود دست و پا کند. او تا پایان عمر، بیقرار و تنها بود. با توجه به این شرایط، تصمیم بعدی دکارت عجیب به نظر میرسد، چرا که عزم کرد به ارتش بپیوندد. در سال ۱۶۸۱ به هلند رفت و به عنوان افسر بدون حقوق در ارتش شاهزاده اورانژ ثبتنام کرد. از شواهد چنین بر میآید که او از زندگی در ارتش دچار ملال شد، به نظرش زندگی در آنجا مملو از بطالت و اتلاف وقت بود.
یعنی در ارتش افسرانی هم بودند که دیرتر از او از خواب بیدار میشدند؟ اگر چنین بود و ارتش اسپانیا دست به حملهیی ناگهانی علیه هلندیها میزد، لابد تنها با جماعتی مست روبرو میشد که به سمت خوابگاه خود میرفتند و افسری فرانسوی که با عصبانیت از آنها میخواست دست از حمله بردارند و مزاحم خواب او نشوند!
یک روز بعد از ظهر دکارت پس از صرف صبحانه به سبک همیشگی خود تصمیم گرفت در خیابانهای شهر بردا قدم بزند و متوجه اعلامیهیی شد که روی دیوار زده بودند. در آن زمان رسم بود که مسائل حل نشده ریاضی را به صورت اعلامیه به دیوار بچسبانند و رهگذران را به مبارزه برای حل آنها دعوت کنند. دکارت از صورت مساله زیاد سر در نیاورد (چون به زبان هلندی نوشته شده بود). بنابراین از یک مرد محترم هلندی که کنار وی ایستاده بود خواهش کرد اگر میتواند مساله را برای او ترجمه کند. مرد هلندی چندان تحت تاثیر این افسر فرانسوی جوان و جاهل قرار نگرفت و گفت فقط در صورتی حاضر به ترجمه آن است که افسر فرانسوی بخواهد مساله را حل کند و پاسخ را نزد او بیاورد.
بعد از ظهر روز بعد افسر جوان به خانه مرد هلندی رفت و میزبان در کمال تعجب دریافت نه تنها مساله را حل کرده بلکه روش بینهایت مبتکرانهیی را برای حل آن به کار برده بود. دکارت پس از گذراندن یک سال و اندی در ارتش هلند، به یک سفر تابستانی در آلمان و بالتیک رفت. یک روز که دکارت در اتاق خود نشسته بود،تصویری در ذهن وی نقش بست. دقیقا روشن نیست که او چه دید، ولی به نظر میرسد که این تصویر، تصویری ریاضیگونه از جهان بوده است. بدین ترتیب دکارت قانع شد که تمامی روابط عالم را میتوان با استفاده از یک ریاضیات جهانشمول کشف کرد. آن شب، هنگامی که دکارت به بستر رفت، سه رویای شفاف از ذهن وی گذشت. در رویای اول، او خود را دید که با تندباد قدرتمندی در ستیز بود و تلاش میکرد به سمت مدرسه قدیمی خود در لافلس قدم بردارد. یک لحظه برمیگردد تا با کسی احوالپرسی کند و ناگهان باد او را به دیوار کلیسا میکوبد. آنگاه از میان حیاط کلیسا ندایی میگوید که یکی از دوستانش میخواهد خربزهیی به او بدهد. در رویای بعدی، وحشت وجود دکارت را فرا میگیرد و صدایی همچون غرش تندر را میشنود و پس از آن هزاران جرقه، تاریکی اتاق او را روشن میسازند.
رویای سوم چندان واضح نیست، او یک لغتنامه و یک کتاب شعر را روی میز خود میبیند، به دنبال آن اتفاقاتی نامربوط و در عین حال نمادین رخ میدهد که برای خود او بسیار خوشایند و برای شنونده بسیار کسالتبارند. آنگاه دکارت در رویای خود تصمیم میگیرد تمامی این وقایع را تفسیر کند. این وقایع تاثیر بسیار عمیق و پایداری بر دکارت داشته است. خودش معتقد بود که این تصویر و رویاهایی که پس از آن در ذهن او شکل گرفت، رسالتی را که خداوند برعهده او گذاشته بود آشکار کرد. بدین سان دکارت به وظیفه خود و همچنین به یافتههایی که در همه موارد با استدلال همراه نبود، اعتماد پیدا کرد، اعتمادی که سخت بدان نیازمند بود. در نتیجه تصویر ذهنی و رویاهای آن روز و آن شب، دکارت سوگند خورد که از آن پس تمام عمر خود را وقف مطالعات فکری کند و همچنین برای شکرگزاری به زیارت معبد بانوی لورنو در ایتالیا رفت. بنابراین، جای تعجب است که دکارت پنج سال دیگر هم در اروپا بیهدف و سرگردان بود تا بالاخره به زیارت بانوی لورنو رفت و دو سال دیگر هم طول کشید تا مطالعاتش را آغاز کند. در این دوران دکارت یک بار هم احتمالا در سال ۱۶۲۳ به زادگاه خود لاهه برگشت و همه اموال خود را به فروش رساند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست