چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

بوی پیراهن یوسف می‌‌آید


بوی پیراهن یوسف می‌‌آید

امروز پلک پنجره‌ها به سمت کدامین نسیم بهاری گشوده شده است؟بوی پیراهن کدام یوسف چشمان زمین را روشن کرده است؟ عطر هیجان کدام ابر در نبض آسمان دویده که گیسوان باد این گونه پریشان …

امروز پلک پنجره‌ها به سمت کدامین نسیم بهاری گشوده شده است؟بوی پیراهن کدام یوسف چشمان زمین را روشن کرده است؟ عطر هیجان کدام ابر در نبض آسمان دویده که گیسوان باد این گونه پریشان است.

فصل تشنگی دیدار به پایان رسیده است و حالا دیگر هلهله آسمانیان در خیابان دهم «رجب» جاری شده است.

طبق طبق «سلام» و «صلوات» بر شانه‌های فرشتگان راهی خانه با صفای امام رضا(ع)‌است. در آغوش «روح‌الامین» قنداقه منور نوزادی است که گهواره جنبانش هشتمین نور الهی خواهد بود.

ای سومین محمد!

چشمان تو در شبی متولد شد که بوی نیرنگ فراگیر بود.

شبی که ماه دروغ بود بر لب آسمان و ستاره‌ها دروغ‌تر. شبی که پدرت مظلوم‌ترین انسان روی زمین بود.

آمدی لبخند بر لبان رود نشست. شب به چاه افتاد و ستارگان به آسمان کوچ کردند.

ارتفاع سخاوت تو اندازه‌ای ندارد. همچنان که دریای لطفت بی‌کناره است.

ابر کرامت تو بر همگان به یک اندازه می‌بارد. سایه سخاوت تو شامل همه دشت‌ها می‌شود. تو آن خورشیدی که مهربانی‌ات را از هیچ جنبنده‌ای دریغ نمی‌کنی. تو آن اقیانوسی که آغوش مهرت به روی همه ماهیان باز است.

و وسعت تو، از درک واژه‌هایم خارج است، وکلماتم درباره تو کلیم نیستید.

ای جوان‌ترین معصوم!

حالا به احترامت گل‌ها قد می‌کشند و شاعران غزلخوان شده‌‌اند.

به یمن مقدم تو دیگر هیچ پرنده‌ای در قفسی گرفتار نیست. حتی «سنگ‌ها برایت آواز می‌خوانند.» به یمن مقدم تو دیگر هیچ رودی سرگردان نیست. هیچ موجی سر به صخره نمی‌کوبد و هیچ برگی به زردی نمی‌گراید.

امتداد ما امتداد نگاه مهربان توست و مردم آرزو دارند در سایه امن دستان تو منتشر شوند.

دنیا هنوز تشنه جود و سخاوت توست. آفتاب نگاهت را بر ما بباران. همین!

عبدالرحیم سعیدی‌راد