شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

طبقه متوسط علیه کرملین به پا خاسته است


طبقه متوسط علیه کرملین به پا خاسته است

مردم در برابر ولادیمیر پوتین

گزارش زیر پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری روسیه نوشته شده است. هرچند چنان که از گزارش برمی‌آید معلوم بود پوتین پیروز انتخابات خواهد بود (که چنین هم شد)، اما این مساله نکته‌های مطرح شده در این گزارش را بی‌ارزش نمی‌کند.

ادعای نویسنده آن است که از قضا به خاطر سیاست‌های خود پوتین و وضعیت اقتصادی رو به رشد و پردرآمد روسیه در دهه‌ گذشته، طبقه‌ای متوسط با رفاه نسبی به وجود آمده است. این طبقه هرچند اکثریت عددی نیستند؛ اما یک اقلیت تاثیرگذار و به اندازه کافی بزرگند. مهم‌ترین مساله‌ای که وجود دارد تعارض ارزش‌گذاری‌ها، سلایق و زیست مردمان این طبقه با رفتارهای متصدیان دولت است. این مساله البته اعتراض‌هایی را برانگیخته که گاه به گاه نمونه‌هایی از آن را در اخبار مربوط به این کشور می‌بینیم. اما آنچه نویسنده گزارش می‌کند، تفاوت‌هایی ظریف را با مثلا اعتراض‌های کشورهای عربی به ما نشان می‌دهد؛ تفاوت‌هایی که در کشورهای عربی به انقلاب منجر می‌شود اما شورشی جدی علیه پوتین برنمی‌انگیزد. درک این تفاوت‌ها و نگرش معترضان کشورهای مختلف به سیاست‌های دولت‌ها البته درس‌آموز است. اگر ارائه‌ آنها تنها اندکی به گسترش عقلانیت در جامعه‌ ما منجر شود، ما به هدف کوچک خود دست یافته‌ایم. شرح گزارش سردبیر پیشین مجله فارن افرز را در زیر بخوانید.

یکشنبه چندین هفته پیش، دقایقی قبل از ساعت دو بعد از ظهر، جاده گاردن رینگ مسکو، ده مایل آن طرف‌تر، حلقه‌ای چند لایه دور میدان مرکزی شهر زده شده است و برف نرم نرمک روی آنها می‌بارد. رهبران اعتراضات گروه اپوزیسیون روسیه امیدوار هستند زنجیره‌ای انسانی تشکیل دهند که تمام جاده رینگ را پوشش دهد، فضای موجود برای هر کس به عرض یک پا و نیم است. گمان می‌رود که به ۳۴۰۰۰ نفر نیاز باشد. راس ساعت دو، زمانی که قرار بود راهپیمایی آغاز شود، گوشه پیاده رو جایی که من ایستاده بودم، نزدیک ایستگاه متروی سوخارفسایا پر از افرادی بود که دست به دست هم زنجیروار ایستاده، با هم خوش و بش می‌کرده و روبان‌های سفیدی به پالتوهای زمستانی خود نصب کرده بودند. آلکسی و نینا زوجی هستند که تازه رسیده‌اند. آلکسی به من گفت: «می‌خواستیم همراه این مردم باشیم.» جمعیت در اطراف ما سرخوش و مسرور بودند، به علاوه، خودروهایی مزین به روبان‌های سفید در خیابان رینگ دور می‌زدند. راننده‌ها همزمان بوق می‌زدند. او در خطاب به پوتین و حامیانش در کرملین گفت: «آنها نمی‌توانند برای ما تصمیم‌گیری کنند.» ما در اینجا جمع شده‌ایم که نشان دهیم می‌توانیم برای خود تصمیم‌گیری کنیم.» چند قدم آن طرف تر، گروهی از مردان جوان برای خودروها دست تکان داده و از آنها عکس می‌گرفتند. جرجی آیلو، بیست و شش ساله و متخصص آی‌تی گفت: «می‌خواهیم اعلام حضور کنیم، می‌خواهیم بگوییم که ما هم هستیم.» او همراه دو تن از دوستانش بود: نیکیتا آنانین مهندس و دنیس واوایف وکیل. آنانین گفت: «دولت باید به رای ما احترام بگذارد.» او در حین صحبت، به جمعیت حاضر در خیابان رینگ که حالا دیگر به یک خط ممتد تبدیل شده بودند، اشاره داشت. به هر حال، ما گروه کوچکی نیستیم. نخست وزیر پوتین منتظر انتخابات

ریاست‌جمهوری است و از پیروزی خود در این رقابت اطمینان دارد. او بعد از پیروزی احتمالی خود، مدت زیادی در راس امور قرار خواهد گرفت. اما باید ابتدا به این سوال پاسخ دهد: چرا بسیاری از این مردم، اعضای طبقه تحصیلکرده در حال رشد، علیه نظامی به پا خاسته‌اند که مسوول حفظ جایگاه آنان است؟

در دوران تصدی پوتین- ابتدا به عنوان رییس‌جمهور، سپس نخست‌وزیر و حال دوباره رییس‌جمهور- کشور دچار تحولات اقتصادی و اجتماعی زیادی شده است. یکی از دستاوردهای این تحول، ایجاد طبقه متوسط حقیقی در روسیه بوده است که متشکل از گروه بزرگی از متخصصان تحصیلکرده در مسکو و دیگر شهرهای چند میلیون نفری روسیه است. این واقعیت که این گروه نیروی پیشرو در مبارزه علیه پوتین بوده و در مسکو و بسیاری شهرهای دیگر روسیه ریشه دوانده است هم نشان موفقیت و هم گواهی نارضایتی در دوران پوتین است: بخش بزرگی از جمعیت روسیه در حال حاضر آن قدر از لحاظ مالی در مضیقه هستند که نگران حقوق مدنی خود باشند. آنها باور دارند که تحت نظامی عادل‌تر زندگی بهتری نسبت به زمان تصدی پوتین خواهند داشت.

با این اوصاف، روسیه در وضعیت مشابه کشورهای بهار عربی قرار ندارد، در این کشورها، آتش انقلاب توسط گروه جوانان بیکار افروخته شد که از آینده اقتصادی ناامیدکننده کشور خود مایوس شده بودند و احساس می‌کردند که چیزی برای از دست دادن ندارد. وضعیت روسیه کاملا برعکس است: جمعیتی پا به سن گذاشته و تقریبا با ثبات دارد، از نگاه اقتصاد کلان، اگر نظم سیاسی به هم بخورد آنها چیزهای گرانبهایی برای از دست دادن دارند. اما به معنی آن نیست که برآورده کردن انتظارات آنها کار آسانی برای کرملین باشد. کسانی که به دنبال تغییر سیاسی در روسیه هستند، افرادی محترم هستند و خواستار نماینده‌ای در نظامی «متمدن» یا «نرمال» هستند، چیزی که من در اینجا بسیار از آن شنیده‌ام؛ یعنی نظامی که آنها در اینترنت و در مسافرت‌های در حال افزایش خود مشاهده کرده اند.

باور اینکه پوتین بتواند چنین نظام سیاسی و اجتماعی ایجاد کند، بسیار سخت است؛ زیرا این امر خلاف طبیعت سیاسی خود او است و باعث کمرنگ‌تر شدن قدرت او خواهد شد.

روسیه، برخلاف بیشتر اقتصادهای در حال توسعه، مدت بسیاری است که از طبقه روشنفکر بهره مند است. اینان به طبقه متوسط جامعه تعلق دارند. این مردم که در دوران شوروی به دنیا آمده‌اند- دکترها، پروفسورها و بقیه- زندگی مرفه طبقه متوسط را تجربه کرده‌اند؛ مانند تحصیلات عالیه، مشاغل حرفه‌ای و مالکیت آپارتمان‌هایشان (به خاطر خصوصی‌سازی املاک در دوران پسا-شوروی)، اما درآمد پایینی داشتند. کینگز میل، استراتژیست ارشد روسیه که به طول بیست سال دائما در استان‌های کشور سیر و سفر کرده است، می‌گوید: «روسیه همیشه یک طبقه متوسط پیشرو داشته است. درآمد و اطلاعات، آنها را به یک طبقه متوسط حقیقی تبدیل کرده است.» در بین سال‌های ۱۹۹۹، سالی که پوتین، نخست وزیر بوریس یلتسین شد و سال ۲۰۰۸ وقتی که اقتصاد جهانی ورشکسته شد، تولید ناخالص داخلی روسیه هفت درصد در یک سال افزایش یافت. این میزان، حتی سریع‌تر از زمان صنعتی سازی استالین بین سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بود. تاثیرات شگرفی داشت: دستمزدهای واقعی سه برابر شد و میزان فقر به نصف رسید، بازار املاک، خودرو، تلفن همراه و دیگر کالاهای مصرفی به اوج شکوفایی خود رسید. امروز، هر ساله خودروهای بیشتری در روسیه نسبت به آلمان خریداری می‌شوند، و تقریبا ۴۵ میلیون روسی همواره از اینترنت استفاده می‌کنند.

روسیه قسمت اعظم این رشد خود را مرهون افزایش قیمت نفت است که در جولای سال ۲۰۰۸ به اوج خود رسید. بسیاری از اقتصاددانان عقیده دارند که پوتین خوش شانس بوده که دوران تصدی‌اش با یک دهه افزایش قیمت نفت همزمان بود. (در مورد سهم واقعی نفت در رشد تولید ناخالص داخلی روسیه اختلاف نظر وجود دارد، از یک سوم گرفته تا نیم تا تقریبا صد درصد). کلیفورد گادی، اقتصاددان ویژه امور روسیه در موسسه بروکینگز، این وابستگی به نفت و گاز را به یک «قیف برعکس» تشبیه می‌کند. که در آن صنایعی محدود، سهمی بسزا در اقتصاد کشور دارند، او ادامه می‌دهد، «نمی‌توان گفت که توسعه طبقه متوسط تماما به خاطر رانت‌های به دست آمده از نفت و گاز بود؛ اما بدون وجود این امر، تقریبا ناممکن بود.» برخی از اصلاحات اولیه پوتین، که توسط آلکسی کودرین و جرمان گرف رهبری می‌شد نیز سهم بسزایی در تثبیت اقتصاد بعد از شوک دهه نود داشت و از آن به عنوان شالوده رشد سریع در دهه ۲۰۰۰ یاد می‌شود. در اولین سال‌های قدرت خود، پوتین نقش تجددگرایی مقتدر را ایفا کرد، او قانون‌های جدیدی در باب مالکیت زمین، مقررات زدایی، اصلاح قوانین مالیاتی و بیمه سپرده وضع کرد. او به اقتصاد سیاسی کشور قابلیت پیشگویی را عرضه کرد.

بلافاصله، تحت پوشش قیمت‌های جهانی انرژی که به رشد خود ادامه می‌داد پوتین مسیر ملی سازی را دنبال کرد و به مقامات اجازه داد در تمام سطوح ادارات حکومتی، وفاداری خود به کشور را با پولدار شدن معاوضه کنند. پوتین به طبقه تحصیلکرده متوسط جامعه قراردادی ضمنی پیشنهاد داد: «از اظهار نظر در امور سیاسی خودداری کنید، در عوض حوایج شخصی شما برآورده خواهد شد؛ چه در مسائل کاری، چه در سفرهای خارجی یا چه در کالاهای مصرفی.» این طرح، دست طبقه متخصص را از امور دولتی کوتاه می‌کرد و زندگی خصوصی آنها را هدف قرار داده بود. از نظر ماریا لیپمن، سردبیر ژورنال پرو- ات- کانترا در کارنگی مسکو سنتر، این معامله نوعی «بسته عدم مداخله» است که طبق آن مردم و دولت در دنیایی موازی زندگی می‌کنند.»

طبقه متوسط، همزمان با سقوط اقتصادی در جهان، اعتماد خود را به این بسته در پاییز ۲۰۰۸ از دست داد. سقوط قیمت نفت و فشار بازارهای مالی ضربه سختی به روسیه زد. دستمزدها کاهش پیدا کرد- بعد از رشد سالانه ۱۵ تا ۲۰ درصد- و بسیاری از کارکنان، به خصوص در بخش املاک، کار خود را از دست دادند. دولت روسیه باید ۲۰۰ میلیارد دلار برای جبران خسارت می‌پرداخت که بخش زیادی از آن پول خرج کمک مالی به ثروتمندان شد؛ زیرا بسیاری از آنها وام‌های کلانی به دلار و یورو از موسسات مالی غربی گرفته بودند.

در نهایت، اقتصاد روسیه با دخالت دولت و افزایش دوباره قیمت نفت جان سالم به در برد؛ گرچه کارکنان تحصیلکرده از امنیت شغلی خود نامطمئن بودند.

آندری یاکولوف، نایب رییس دانشگاه عالی اقتصاد روسیه گفت: «در طول دهه ۲۰۰۰، گمان می‌رفت دولت بر تمام امور مسلط و می‌تواند رفاه و ثبات را تضمین کند. این بحران نشان داد که این ایده زیاد هم قابل اطمینان نیست.» همزمان، خود دولت هم نشان داد که زیاد قابل اطمینان نیست. نفوذ فساد در زندگی روزمره، از رشوه به پلیس راهنمایی رانندگی گرفته تا پرداخت‌های زیرمیزی به مدارس ابتدایی آن قدر آشکارا انجام می‌گرفت که غیرقابل انکار است. سازمان شفافیت بین‌الملل، اکنون، رتبه روسیه را بر حسب فساد، ۱۴۳ در میان ۱۸۳ کشور می‌داند. به قول سرگئی گوریو در دانشگاه اقتصاد جدید مسکو، فساد در این کشور مانند فساد در کشورهایی است که میزان درآمد آنها فقط یک سوم یا یک چهارم روسیه است. مطالعه دو مرکز مستقل تحقیقاتی روسیه؛ یعنی بنیاد افکار عمومی و بنیاد ایندم، گزارش داد که طی پنج سال گذشته میزان رشوه‌خواری دو برابر شده است و به ۵۲۹۰ روبل (۱۷۸دلار) رسیده است. نارضایتی‌های دیگری شروع به افزایش کردند، به خصوص در جاده‌ها، جایی که مقامات دولتی و وابستگان آنها گذر می‌کردند، به قول لیپمن «انگار آنها در حال به رخ کشاندن امتیاز فئودالی خود هستند»، اغلب آژیرهایی به رنگ آبی به روی خودروهای خود نصب کرده تا از ترافیک سنگین مسکو پرهیز کنند. در فوریه ۲۰۱۰، یک سانحه رانندگی در مسکو، مرسدسی حامل نایب رییس لاک اویل، بزرگترین شرکت نفتی روسیه بود با یک خودروی عبوری حامل دو زن ؛ آنها کشته شدند و باعث خشم عمومی شد. این موضوع اعتراضی گسترده به وجود آورد که باعث شد نویز ام سی اهنگ مرسدس s۶۶۶ را بخواند. (گروه کر می‌خواند: «از راه من برو کنار، آدم بی کلاس. از ما بترسید، برده‌های رقت‌انگیز! نجیب زادگان در حال عبور هستند!»).

یک نقطه تحول دیگر در تابستان ۲۰۱۰ رخ داد؛ وقتی که آتش غیر قابل کنترل مراتع، مقامات فدرال و محلی را مشغول خود کرد. مسکو را دودی زننده و متراکم برای چند هفته فرا گرفته بود. تشکل‌های داوطلبانه جوانان با تلفن‌های همراه و خودروهای شخصی رفتند تا به افراد گرفتار در آتش کمک کنند- گامی به سوی ایجاد نوعی همکاری مدنی که از دسامبر گذشته به اوج خود رسیده است. اما بیش از اینکه به خاطر افزایش حقوق یا نارضایتی‌ها از عملکرد دولت باشد، طبقه متوسط روسیه به خاطر تحولات عمیق تر و برگشت ناپذیری شکل گرفته است: این طبقه رفتار انسانی تر و صادقانه تری را آغاز کرد؛ و سلایق و منافع آن شبیه همتاهایشان ، کوپنهاگن و دوبلین شد. همان طور که ولادیمیر بوگدانوف، مدیر ۳۴ ساله اینتل در شهر نیگنی ناوگراد به من توضیح داد، اعضای طبقه متوسط نوخاسته روسیه خود را با ارزش‌ها و عاداتی می‌شناسند که ملایم‌تر شده است، به قولی اروپایی‌تر است. «جوری که لباس می‌پوشیم، جوری که رانندگی می‌کنیم، جوری که در رستوران‌ها رفتار می‌کنیم ؛ جوری که در ملاقات‌های کاری واکنش نشان می‌دهیم». بسیاری از شهرنشینان تحصیلکرده توانستند در این دنیا زندگی کنند، دنیایی بسیار متفاوت از بازی‌های غیرشفافی که پوتین برای به دست آوردن قدرت انجام می‌داد. بوگدانوف گفت «ما به این نوع دیگر زندگی عادت کرده ایم؛ نوع دیگری از گذراندن زندگی: در کسب و کار، در زمان فراغت، در روابط».

بنابراین، تا یکی دو سال قبل، طبقه متوسط روسیه کاملا آماده شورش بود: نسبت به دولت بی اطمینان، حتی منزجر و کلا بی‌خیال دولت شده بود. در عوض، مشغول تشکیل جهان جایگزین خود بود. تنها به یک ماشه خارجی نیاز داشت تا این آتش زیر خاکستر شعله ور شود. این امر در دو رویداد رخ داد: اولا، اعلامیه پوتین در سپتامبر گذشته که نشان داد او می‌خواهد به پست ریاست جمهوری بازگردد نه دمیتری مدودف: و دوما، انتخابات مجلس در دسامبر سال گذشته، که مدارک زیادی علیه تقلب آن وجود دارد، به معنی افزایش قدرت حزب پیشروی کرملین، روسیه متحد بود. این انتخابات الزاما کثیف تر از انتخابات اولیه نیست، اما چیزی که تغییر کرده بود انتظارات و تحمل طبقه متوسط تحصیلکرده بود.

تمامی مقامات حکومتی از اینکه بمب نارضایتی طبقه متوسط در حال انفجار است آگاهی نداشتند. طی چند سال گذشته، میخاییل دمیتریو، رییس مرکز پژوهش‌های راهبردی اتاق فکر مسکو با حضور متحدان دولت، در حال آماده سازی مدارک گواهی طلوع طبقه متوسط روسیه بود. (برای مثال نشان می‌داد، چقدر سرانه تولید ناخالص داخلی مسکو اکنون از بلژیک بیشتر است) و این جمعیت علیه رژیم حاکم در حال رشد است. او ابتدا این تغییر را مشاهده کرد- چیزی که او ظاهر یک «رفتار ضد دولتی تندرو» می‌نامد- او این مطلب را در زمان گردهمایی گروه در دسامبر ۲۰۰۹ در دفتر خود متوجه شد. او به من گفت «غیر‌قابل انتظار بود، یک شوک سراسری.» نشان‌دهنده آن بود که چیزی واقعا در محیط اجتماعی در تغییر بود. پارسال، دمیتریو و همکاران به مقامات کرملین گفتند که میزان حمایت از پوتین و مدودف بسیار کاهش یافته و اینکه امکان تحولی سیاسی وجود دارد. نظریه آنها رد شد. او گفت «خود دولت سکوت اختیار کرد».

در دسامبر، اعتراضات در مسکو و جاهای دیگر به راهپیمایی‌های سیاسی شباهت نداشت، بیشتر شبیه جلوه‌ای از نوعی زندگی جامعه متضاد بود، راهی برای نمایش زندگی واقعی، دنیایی که افراد بسیاری از طبقه متوسط روسیه در ذهن خود می‌پروراندند. سردبیر ۲۴ ساله آفیشا، مجله‌ای هنری فرهنگی در مسکو و یکی از رهبران اولین اعتراضات در دسامبر گفت که فکر می‌کند هر کدام از این تظاهرات‌ها یک «جشن تمدن» است. او اضافه کرد «شهر را آن طور که دوست داریم می‌بینیم، با مردمی که می‌خواهیم در آنجا باشند می‌بینیم، با ایده‌هایی که مد نظرمان است می‌بینیم». این طبقه متوسط سیاسی هنوز در اقلیت است. با ارزیابی‌های مسلما ناقص مرکز پژوهش‌های راهبردی، طبقه متوسط روسیه هم‌اکنون نماینده کم تر از یک سوم کل جمعیت است.

آخرین آمارها از مرکز لوادا، معتبرترین سازمان مستقل نظر سنجی کشور، نشان داد که پوتین می‌تواند ۶۶ درصد آرا را در انتخابات روز یکشنبه از آن خود کند. اما این جامعه ، با وجود حضور بیش از حد آن در رسانه، کسب وکار و فرهنگ، چیزی که از آن به نمایش گذاشته می‌شود، متفاوت از واقعیت است و یکی از آثار ناخواسته چارچوب قدرت پوتین این است که در آن تمام تصمیمات، هر چقدر هم کوچک باشد در مرکز فدرال جریان می‌یابد. هر اتفاقی که حتی در میان گروه کوچکی در مسکو رخ می‌دهد می‌تواند به سرعت دستور کار دیگر بخش‌های کشور شود.

نخبگان تحصیلکرده مرکز، اکثرا هم نظر هستند. یک جوک وجود دارد که «افرادی که به روسیه متحد رای دادند شبیه کاربران اینترنت اکسپلورر هستند.» ظاهرا آنها اکثریت را تشکیل می‌دهند؛ اما در میان دوستان من حتی یک نفر هم طرفدار این حزب نیست.» این شوخ طبعی و شور و شوق همان چیزی است که به جنبش کنونی قدرت می‌دهد- ۱۰۰۰۰۰ نفر دور هم جمع نمی‌شوند تا فقط به سخنرانی فعالان اپوزیسیون مانند گری کاسپاروف یا بوریس نمستوف گوش دهند- بلکه حداقل خواسته‌های خود را در کوتاه مدت به نمایش می‌گذارند.

همان‌طور سردبیر آفیشا به من گفت ، بیشتر جوانان تحصیلکرده شهری در تظاهرات‌های مسکو تصور ندارند که در یک «جنگ انقلابی با ایده‌های واقعی، شعارهای واقعی و مردم واقعی» شرکت می‌کنند. هم‌اکنون، جنبش اعتراضی یک سکوی در حال تحول است تا ارزش‌های جهان خودساخته طبقه متوسط روسیه را نمایش دهد. در این میان صداقت، جوانمردی، شفافیت و تلاش برای پیوند این آرمان‌ها با زندگی واقعی روزانه کشور به چشم می‌خورد. همین طور، این جنبش قصد ندارد تا مشکل خود را در آینده با جلوگیری از بازگشت پوتین به عنوان رییس‌جمهور یا متوقف کردن او برای اجرای این یا آن سیاست حل کند، اما آنها به دنبال تغییر فرهنگ سیاسی در ماه‌ها و سال‌های آینده هستند. بوگاندوف، مدیر اینتل در نیگنی نوفگرود، می‌گوید «ما اصلا به دنبال انقلاب نیستیم». ما چیزهای زیادی برای از دست دادن داریم». و همین طور کرملین. برای پوتین بسیار سخت است که خود را به عنوان یک خیرخواه، یک تزار ثبات گرا معرفی کند، در حالی که بیشتر قشر تحصیلکرده جامعه عینا علیه او به پا خاسته‌اند. به علاوه، دولت روسیه به این جمعیت در اجرای برنامه‌های نوین‌سازی و نوآوری در اقتصاد نیاز دارد، که بدون آن به طور خطرناکی به نفت و گاز اعتیاد پیدا خواهد کرد. شاید چیزی پوتین را بیشتر نگران می‌کند، حداقل در آینده نزدیک، نیاز به تصویب قوانین اصلاح خدمات اجتماعی و مالیاتی در دولت جدید است که احتمالا به مواجب بگیران و طبقه متوسط ضربه خواهد زد- گروه‌هایی که تا کنون حامیان بی چون و چرای پوتین بوده اند. سناریوی کابوس او جمعیت طبقه متوسط است که هنوز آن بیرون در خیابان‌ها هستند. هم چنین، احتمال قیام طبقه کارگر نیز وجود دارد.

کاملا آشکار است که سیاست‌های روسیه برای همیشه در حال تغییر است هر چه جلوتر می‌رویم، پوتین هرگز نمی‌تواند به روزهای رویایی خود در اواسط دهه ۲۰۰۰ بازگردد، زمانی که استدلال «ثبات» او در همه جا طنین‌انداز شده بود. او شاید واقعا مجبور شود تغییراتی واقعی در طبیعت حکومت خود اعمال کند که تقریبا مانند گورباچف باید منتظر شکست خود باشد.

یا دقیق‌تر، یک بحران سیاسی یا حمایتی فرو ریخته از داخل رژیم می‌تواند او را مجبور به خروج از قدرت در سال‌های آتی کند. هر آنچه اتفاق بیافتد، با این وجود که گروه مخالف او تازه شروع به رشد کرده است، پیش بینی حرکت پوتین در انتخابات سال ۲۰۱۸ بسیار مشکل خواهد بود، دوره‌ای که او آخرین مبارزه خود را انجام خواهد داد. و اینکه ، در حال حاضر، طبقه متوسط شاید بتواند خود را با پیروزی تسکین دهد. (اتفاقی که نیفتاد.)

*جاشوا یافا سردبیر پیشین فارن افرز و پژوهشگر مهمان موسسه هریمن دانشگاه کلمبیا است.

جاشوا یافا

مترجم: محمد نجف آبادی فراهانی

منبع: فارن افرز