دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
قدم زدن در برزخ
مستند «ما نیمی از جمعیت ایرانیم»، تازهترین ساخته «رخشان بنیاعتماد»، بیش از هر چیزی چند سوال ذهنم را مشغول کرد: آیا فیلمی با موضوع روز و احتمالا گذرا، اثری بر پایه نشانههای خارج از دنیای فیلم و تکیه بر دادههای اجتماعی، فیلمی تعریف شده در زمان و جغرافیای مشخص میتواند سالها ارزش خودش را به عنوان یک اثر هنری حفظ کند؟ اینکه ابزار بودن سینما از ارزشهای آن کم میکند یا میتواند «ویژگی» یک فیلم باشد؟ خب؛ «ما نیمی از جمعیت ایرانیم» فیلمی است درباره مطالبات جامعه زنان از نامزدهای ریاستجمهوری؛ فیلمی که خواستههای زنان را نشان میدهد و میخواهد نامزدها سرراست و مستقیم، درباره موضوع زنان، مشکلاتشان، و اصلا اهمیت آنها حرف بزنند و برنامههایشان را بگویند. در نگاه اول، کارکرد فیلم محدود به زمان تبلیغات نامزدها و ادعاهای آنها درباره موضوع فیلم میشود. اینکه جامعه زنان با تماشای فیلم «بنیاعتماد» بدانند در انتخابات نقش مهمی دارند و مهمتر از آن زاویه دید نامزدها در برابر آنها مشخص شود ظاهرا از اهداف اولیه فیلم است و احتمالا همین ظرف زمانی است که ممکن است بر محدودیت تاثیرگذاری فیلم پافشاری کند. اما به نظرم «ما نیمی از جمعیت ایرانیم» به چند دلیل جایی فراتر از این محدودیتها قرار میگیرد. اگرچه باید به نکتهای اساسی توجه کرد که اتفاقا ساخته رخشان بنیاعتماد قرار است در همین برهه زمانی کارکرد داشته باشد و بتواند مخاطبش ـ از نامزدهای ریاستجمهوری تا تماشاگران ـ را تحتتاثیر قرار دهد. از این منظر، فیلم، مهمترین و اولین هدفش را در همین دوران پرتلاطم جستوجو میکند. اما هرچه زمان میگذرد ارزشهای دیگر فیلم مشخص میشود و دید کارگردان و حساسیتهای دقیقش به عنوان ناظر نگران جامعه رو میشود. در کارنامه رخشان بنیاعتماد انواع و اقسام فیلمها وجود دارد. اما در همه آنها یک نکته بیش از همه جالب است: اینکه او نگران زن ایرانی در جامعه بیتوازن معاصر است. در «نرگس» قربانی اصلی زنی با ظاهری نسبتا خشن است که فقط عشق طلب میکند و در آخر ناکام میماند، در «روسری آبی» این «نوبر کردانی» است که «شرافت» و «انسانیتش» در معرض تردید است، در «بانوی اردیبهشت» قهرمان زن در برابر ناسازگاری فرزند تسلیم میشود و در «زیر پوست شهر» این «طوبی» است که در ناامیدی مطلق درخت کج شده خانهاش را صاف میکند. در «خونبازی» هم مادر و دختر، هر دو، در شرایط نامتعادل اجتماعی دستوپا میزنند و البته اینبار امیدوارند. در مستندهایی مثل «خانه خورشید» و «این فیلما رو به کی نشون میدین» هم این نگرانی کاملا مشخص است. نگاه نگران بنیاعتماد اما شبیه بیانیههای مطبوعاتی نیست. او میداند نمایش موقعیت آدمها در جغرافیای واقعی، میتواند هر تماشاگری را تحتتاثیر قرار دهد.
به همین دلیل شخصیتهای فیلمها در هر برهه زمانی، به نوعی نسبتی با دنیای واقعی پیدا میکنند و میتوانند جایگاه آدمها در شرایط مختلف زمانی را نشان دهند. هر کدام از این فیلمها تصویر دورانی است که بر ما رفته (اگر چه این تصویر دراماتیزه شده است)، تصویر تفکری است که در زمان ساخت فیلم دغدغههایی در جامعه نسبت به آن وجود داشته و موضوع مهمی برای پیگیری بوده است. مثلا نگرانیای که رخشان بنیاعتماد در «زیر پوست شهر» درباره موقعیت تازه شهر، تغییر هویت و آرزوهای آدمها میگوید همان چیزی است که الان بعد از ۹ سال به آن رسیدهایم. مسائل اقتصادی و اجتماعی در کنار شعارزدگی مفرط آن زمان، همگی سند روشنی است برای غفلت ما. غفلت از اتفاقهایی که زیر سایه شعارزدگی جامعه و تحول اجتماعی در حال رخ دادن بود. خب؛ ریشه این شناخت را میتوان در روحیه جستوجوگر و محققانهای پیدا کرد که بنیاعتماد در تمام این سالها داشته و از آن برای تعریف قصههایش استفاده کرده است. این تحقیقات در جایی مثل «خونبازی» تبدیل به گزارشی تصویری از موقعیت مادر و دختری میشود و گاهی هم مثل «زیر پوست شهر» تصویری دقیق از جامعه دوران گذار ارائه میدهد. در «ما نیمی ازجمعیت ایرانیم» این تحقیقات در گرد هم آوردن زنها و بیان خواستههایشان محدود نشده. بیش از اینها، تحقیقات این فیلم، فارغ از گستردگی گروههای مختلف مدافعان حقوق زنان، به جای رسیده که همگرایی گسترده آنها را برای رسیدن به جایگاه واقعی نشان میدهد. انگار این گروهها دیگر با تقسیمبندیها ارزشی و ایدئولوژیک بین خودشان خطکشی نکردهاند و بیش از این حرفها، خواستار «جدی» گرفته شدن در جامعه قیممابانه ایران هستند. این همگرایی البته نامزدها را با تنوع این جامعه و کف خواستههایشان روبهرو میکند. در «ما نیمی از جمعیت ایرانیم» هم مشکلات قانونی زنها مطرح میشود و هم مشکلات عرفی.
هم درباره مسائل اقتصادی حرف زده میشود و هم درباره «حرمت انسانی»؛ و اینها، درخواستهای گروههای مختلف اجتماعی است. به این دلیل فیلم تنها در زمان برگزاری انتخابات خودش را محدود نمیکند. اینها خواستهایی است که ۳ نفر از ۴ نامزد ریاستجمهوری( همه به جز محمود احمدینژاد) آنها را در فیلم دیدهاند، دربارهشان حرف زدهاند و مدعی برطرف کردنشان شدهاند. بنابراین در درجه اول، فیلم «سندی» است قابل اتکا برای پیگیری. در کنار این، فیلم تازه رخشان بنیاعتماد نشان از گستردگی یک دغدغه اجتماعی دارد. فیلم او نگران جامعهای است که حالا مشکلاتش محدود در بحثهای طبقاتی و احتمالا پژوهشگاهها نیست. مسالهای است گسترده که باید جدی گرفته شود و کارگردان دراین باره هشدار میدهد. برای چنین فیلمی ارجاع نشانهها و جملهها به زمان و مکان مشخص، نقطه ضعف نیست. «ما نیمی از جمعیت ایرانیم» نمونه دقیقی است از نوعی افشاگری اجتماعی. فیلمی که میتواند در دورههای بعد به آن استناد شود و صعود و سقوط جامعه توسط آن ردگیری شود. فیلمی است «متعهد» به دوران و از این رو تمرکزش بر همین زمانه است. به همین دلیل هنگامی از ارج و قرب آن کم میشود که ارزشهای مطرح شده در فیلم از بین برود. ارزش اعتراض، مقاومت و تلاش. «ما نیمی از جمعیت ایرانیم» سندی است برای همه دورانها؛ مثل «روزگار ما» و از منظری دیگر شبیه به «زیر پوست شهر». اثری است کاربردی برای جامعهای که نیاز دارد اول از همه خودش را بشناسد، درباره خودش حرف بزند و از نگرانیهایش بگوید. اینها همگی برای ماندگاری یک فیلم کافی است.
کریم نیکونظر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست