چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

من یار مهربانم


من یار مهربانم

«چرا تا این اندازه عادت به مطالعه و کتاب خوانی در میان ما کم رونق است » این جمله و این پرسش تا بدان حد نخ نما و تکراری شده است که نویسنده را مجبور به گریز از پرداختن به این موضوع می کند

«چرا تا این اندازه عادت به مطالعه و کتاب‌خوانی در میان ما کم‌رونق است؟» این جمله و این پرسش تا بدان حد نخ‌نما و تکراری شده است که نویسنده را مجبور به گریز از پرداختن به این موضوع می‌کند! این جمله‌ای را که میان این گیومه قرار گرفته، آن‌قدر این طرف و آن طرف جار زده‌اند و حتی خود تلویزیون که خود شاید از مسببان اصلی کتاب‌نخوانی در جامعه ما است، شاید آن‌قدر در همین ایام این را در گوش ما خوانده باشد که مفهوم اصلی و دغدغه‌ای که باعث پرسش می‌شود شکل مضحکی بخشیده! چرا؟ چون به حقیقت، این پرسش به همین اندازه‌ نازلی که در رسانه‌های ما مطرح می‌شود، به عنوان دغدغه در ذهن و روح پرسش کننده جای ندارد و احتمالا، جز در همین ایام هفته کتاب یا نمایشگاه کتاب، به آن نمی‌اندیشد. گاهی برای بی‌توجه کردن انسان نسبت به یک مسئله هیچ روشی بهتر از این نیست که مدام آن موضوع را، -به شکلی بی‌روح و بدون آن‌که عمقی نسبت به آن مسئله ایجاد کنی- در گوش مخاطب تکرار کنی. به همین دلیل بهترین روش برای آن‌که کتاب به حاشیه برود و شکل مسخره‌ای به خود بگیرد، این است که دقیقا و فقط ایام هفته کتاب و نمایشگاه کتاب، شخصی که کتابی به دست گرفته یا در کتابخانه مشغول به مطالعه است بپرسی که: «شما چرا کتاب می‌خوانید؟» یا «چرا کتاب بهترین دوست است؟» به پرسشی چنین کلی و تکراری چگونه پاسخی را می‌توان تصور کرد؟ بیم آن می‌رود زمانی صحبت کردن از کتاب و کتاب‌خوانی نه تنها مضحک، بلکه مبتذل شود، تا جایی که صحبت کردن درباره آن، سرخی شرم به گونه‌های گوینده و نویسنده بدواند!

● در ستایش بی‌سوادی!

اما به واقع آیا کتاب چیز مفیدی است؟ آیا تا کنون مواجه نشده‌اید با پیرمردان و پیرزنانی روستایی، که علی رغم نداشتن سواد ظاهری بسیار فهمیده و پخته به نظر می‌رسند؟ اجازه دهید اعتراف کنم، بسیاری چیزها آموخته‌ام از آنان که چند سالی را بیش، در مدرسه و مکتب نبوده‌اند! پس آیا این شعار که کتاب بخوانیم را باید به کناری نهاد و پی بی‌سوادی رفت؟

پاسخ به این پرسش چندان که می‌اندیشید ساده نیست! اگر پاسخ مثبت باشد، پس این همه توصیه بزرگان، به مطالعه و کتاب و کتاب‌خوانی برای چیست؟ و اگر منفی باشد، مگر مواجه نشده‌اید با کسانی که بسیار کتاب خوانده‌اند و این مطالعه برای ایشان جز بادی در غبغب، چیزی به ارمغان نیاورده است؟ پس پاسخ چیست؟ امروز، شاهد آنیم که مردم به واسطه‌ برخورداری از رسانه‌هایی یکسان، سطح اطلاعاتی تقریبا یکسان دارند. امروزه کافی است وارد شبکه اینترنت شوی و میان www و org نام یک سایت مانند Wikipedia را درج کنی و هر آن‌چه را دانشمندان قدیم به دنبال آن می‌گشتند، در آن به صورت چکیده و مختصر بیابی. اما آن چه امروز در کتاب‌ها یا جایی دیگر به دنبال آنیم «دانش» نیست «حکمت» است. امروز به دنبال حکیم می‌گردیم. به دنبال کسی که میان این همه دانستنی به ما بگوید چه بیاموزیم و با آن چه کنیم؟! شاید امروز بزرگ‌ترین خیانتی که رسانه‌هایی از قبیل اینترنت و تلویزیون و ماهواره به ما کرده‌اند این است که ما را بی‌سبب و بی ‌آن‌که بخواهیم دچار سیری کاذبی کرده‌اند که دست و دل‌مان به چیزی نمی‌رود و احساس نیاز به مطالعه را از ما گرفته‌اند. بی‌ آن‌که نیاز ما به مطالعه رفع شده باشد؛ درست مانند پفک!

● چه باید کرد؟

این پرسش هم همیشه پس از این‌گونه درد دل کردن‌ها و به قول برخی نق و غر زدن‌ها مطرح می‌شود. به نظر می‌رسد اصل توجه به آن چه که پیش از این خدمت‌تان عرض شد، می‌تواند حکم چراغ قرمز چشمک‌زنی باشد که راننده را امر به مکث می‌کند (ولو آن‌که هیچ راننده‌ای گوشش بدهکار آن نباشد). اصل این درنگ می‌تواند آغازی باشد بر این‌که تا چه اندازه می‌توان از کتاب فاصله گرفت. تا چه اندازه می‌توان هم‌چون حباب در دریای کم‌عمق و بی‌کران رسانه‌هایی از قبیل اینترنت و تلویزیون شناور ماند؟ اگر اهل مطالعه و کتاب نیستید، مدتی با دوستی حکیم و اهل مطالعه، هم‌نشین شوید و بگذارید او به شما کتاب‌هایی را معرفی کند. پس از آن به مرور آن کتاب‌ها به شما حکم خواهند کرد چه بکنید و چه بخوانید. تا چه اندازه، پای اینترنت و تلویزیون بنشینید. اما همواره در نظر داشته باشید نسبت به آن چه می‌خوانید و می‌شنوید منفعل نباشید. همیشه با عمیق شدن در کتاب‌ها و آن‌چه می‌بینید و نقادی آن‌ها، حالتی فعال و هوشیار داشته باشید!

نویسنده: زهیر قدسی



همچنین مشاهده کنید