چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
تسلیم شده
هوا بسیار سرد است و من بعد از ظهر برای کمی قدم زدن به پارک نزدیک خانه رفتم در راهم کودکی را دیدم که در کنار پیاده رو روی زمین سرد نشسته بود. دستانش از سرما سرخ شده بود و چشمانش خیره به رهگذران انگار که منتظره کسی بود.نه لباس گرمی داشت نه کسی بود که به او یاری دهد انگار از دار دنیافقط یک ترازوی شکسته داشت . به راه خود ادامه دادم کم کم هوا داشت خیلی سرد می شد دستانم را در جیب هایم گذاشتم و در پارک قدم میزدم.
مدام چهره ی آن طفل در پیش چشمانم نمایان می شد دلم می خواست به آن کمک کنم ،اما چگونه من که با خود چیزی همراه ندارم با خود تصمیم گرفتم بعد از قدم زدنم به آن جا بروم و دستکشم و کلاه و پالتو گرمم را به او هدیه دهم این کار را کردم وقتی به کنارش رفتم روی زمین دراز کشیده بود.دلم نیامد که بیدارش کنم کلاه را بر سرش کردم،پالتو را رویش انداختم و قبل از این که دستکش را دستش کنم. دستش را در دستانم گرفتم و بوسه زدم ناخودآگاه انگشتانم روی نبضش رفت نبضش نمی زد سرم را روی سینه اش گذاشتم آه. . . خدایا آن هم نمی زد.بغض گلویم را می فشرد.چرا که او بی آنکه اثری از خود به جای گذارد،آرام وآهسته در کنار پیاده رو قبل از رسیدنم خود را به سرمای زمستان تسلیم کرده بود.
هانیه رحیمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست