دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
این ماشین با خون جگر درست شده است

«این ماشین مال احمد رادیاتورساز بود. تا زمانی که خودش زنده بود نفروخت، اما بعد که مرحوم شد وراثش آن را فروختند. پنج سال پیش بود که دخترم دکتری روابط بینالملل در رم قبول شد و گفت بابا دوست دارم با این ماشین برویم کلاردشت. گفتم به شرطی که درها را آهسته باز و بسته کنید و رفتیم. جاده خیلی شلوغ بود و چند ساعت تاخیر داشتیم، اما از آنجا هم راهی آذربایجان شدیم. در جاده که بودیم یک زانتیایی پشت سر من میآمد و هرچه راه میدادم نمیرفت. در بستانآباد ایستادیم تا چیزی بخریم که پیاده شد و آمد سراغ من. نگو تبریزی بود و این ماشین را میشناخت. گفت آقا شما چقدر مرتب و شیک رانندگی میکنی. گفتم بنز مثل یک اسب سرکش است. باید مدارایش را بکنی. میتوانی سرعت بروی، ولی کلاس بنز فرق میکند و باید رعایتش کنی. قیمت گرفت، گفتم نمیفروشم. گفت همینجا سوئیچ این زانتیا دست شما، دو برابر این زانتیا هم پول میدهم. گفتم ببین! عشق را با پول نمیتوانی عوض کنی.»
دنبال ماشینهای قدیمی و بویژه بنز که باشی، همه نشانیها به یکجا میرسد. تا خیابان سی متری جی حوالی چهارراه سادات که بروی دیگر پیداکردن گلفروشی خانواده ذاکری دشوار نیست. دم گلفروشی هم یک بنز ۱۷۰ شیک و سرحال و تر و تمیز ایستاده و به شما خوشامد میگوید. وارد مغازه که میشوی روی السیدی تصاویری میبینی که خیالت راحت میشود نشانی پدر بنز ایران را درست آمدهای.
حامد، کوچکترین پسر آقای صادق ذاکری است و ما را به گاراژ خانه راهنمایی میکند. وارد حیاط که میشویم اتاق یک بنز ۱۷۰ وسط حیاط منتظر قطعاتی است که تکمیلش کنند و چند بنز ۱۷۰ کامل شده پشت هم چیده شدهاند. یک بنز ۱۹۰ و یک بنز ۱۶۰ اواخر دهه ۴۰ میلادی هم در دورترین نقطه گاراژ انگار از چشمان غریبهها نهان شدهاند.
حامد میگوید: پدرم ماشین را کلا میریزد پایین و از روی شاسی، ماشین را روی اصول جمع میکند. کاری که گاهی چهار پنج سالی طول میکشد، چرا که مثل ماشینهای جدید نیست که همه چیزش در دسترس باشد. گاهی باید شش ماه دنبال یک قطعه بگردی.
مثلا ، آنطور که حامد می گوید، یک بار پدرش خبردار میشود که سرانجام جلوپنجرهای که دنبالش بوده را در نقطه دوری از کردستان کسی دارد. در سرمای زمستان و جادههای برفی و کوهستانی میرود و قطعه را میگیرد و برمیگردد. جلوپنجره را گوشهای از حیاط تکیه میدهد و همانجا میگذارد. حامد که قرار بوده ماشینی را از خانه بیرون ببرد، دنده عقب میگیرد روی جلوپنجره و...
سراغ آقای صادق ذاکری میرویم، اما با مغازهای پر از قطعات عتیقه ماشین روبهرو میشویم و یک بنز قرمز بسیار خوشتیپ که وسط مغازه جا خوش کردهاست.
آقای ذاکری میگوید: «متولد ۱۳۲۸ با شماره شناسنامه ۵ شهرستان ساوه هستم، در روستای پدریمان که یک جای قلعه مانند بود. من که بچه بودم خیلی ذوق ماشین داشتم. همیشه ماشین چوبی درست میکردم و با آن از روی تپهها سرازیر میشدم. پایین یکی از این تپهها رودخانه بود که وقتی یک بار از آن تپه سرازیر شدم افتادم و دست و پایم شکست و باز ماشین بعدی را درست کردم. یک روز با خودم گفتم خدایا یعنی روزی میشود که من بنز داشته باشم؟ به گمانم از آنجا شروع شد. من خیلی علاقههای شخصیام را پیگیر بودم. به کشتی هم که خیلی علاقه داشتم توانستم مقام کشوری بیاورم. اولین ماشینم را ۱۶ یا ۱۷ ساله بودم که خریدم. یک فولکس بیتل خریدم ۲۵۰۰ تومان، اما بعد که سوار شدم دیدم ماشینی نیست که میخواستم. یکی دو روزی هم گشتم، اما نهایتا ۵۰۰ تومان از پول ماشین کم کردند و ماشین را پس دادم. بعد از آن شد که من دیگر بنز ۱۷۰ خریدم. همین ماشین ۱۸۰ که در این عکس میبینید را از یک سرهنگ خریدم. آن موقع شاید ۶۰ هزارتومان قیمتش بود، اما من از هولم ۱۰۰ هزار تومان خریدم. بعد البته با این ماشین برای به دنیا آمدن بچهها بیمارستان رفتیم و خب همینها برای ما خاطره شد. خلاصه من ۹ تا ماشین را درست کردم، اما دیدم هیچکدام همان اولی نمیشود. تا این که یک نفر گفت من ۵۰۰۰ تومان میگیرم تا نشانت بدهم اصلا چه چیزی باید بخری. من را برد گوهردشت کرج پیش یک خلبان بازنشسته که خانهاش ۱۲۰۰ متر بود. وقتی او رفته بود برای پرواز و سفر و... آمده بودند تمام قطعات ماشینش را برده بودند. من این ماشین را ۷۰ هزارتومان خریدم و پنج شش ماه روی ماشین کار کردم و ماشین را مثل روز اولش درست کردم. بردم پیش ایشان و نشانش دادم .گفت من الان ۵۰ درصد ناراحت قلبیام رفع شد!»
البته آقای ذاکری حساسیتهای ویژهای هم روی ماشینهایش دارد. ماشینهای ۱۶۰ او طوری بوده که وقتی میدیدی باید کفشت را درمیآوردی و بعد سوار ماشین میشدی و تا همین سه سال پیش هروقت فرزندانش ماشینها را برای عروسی و مجالس میفرستادند به گفته خودش در شبانهروز سه ساعت و نیم بیشتر نمیخوابیده است. اما حالا که ازدحام کاری بچهها زیاد شده او هم دیگر خسته شده و این حساسیت را کنار گذاشته است.
عشق ویژه او به ماشینهایش داستانهای زیادی را نیز برای او رقم زده است. در یکی از قابهایی که به دیوار مغازهاش آویخته یک ماشین آبی نفتی هست که میگوید متعلق به شخصی در یکی از روستاهای کاشان بوده است. ذاکری ده سال تمام به دنبال این ماشین میرفته و دیگر با مالک آن آشنای خانوادگی به حساب میآمده است. زمانی که مالک فوت میشود همسرش میگوید آقا صادق بیا و این ماشین را ببر، اما وقتی پای معامله این ماشین ۱۹۴۹ رسیدهاند فردی میآید و میگوید دنده برنجی این ماشینها از طلاست و فرزند مالک پشیمان میشود و از معامله انصراف میدهد. ذاکری میگوید: «اصلا این ماشینهای این دوره دنده برنجی ندارد! ما با چه ذوق و علاقهای و با تحمل چه سختی میرفتیم و بعد اینطور میشد یا ماشین میگرفتم و درست میکردم و برایم ۱۵۰هزار تومان آب میخورد اما بعد که میرفتم بازار میگفتند آقا بهتر از این را صد هزار تومان میدهند. این شد که یک مغازه کوچک گرفتم. روز اول کارم که تمام شد رفتم منزل. همسرم پرسید امروز چقدر کار کردی؟ گفتم هشت زار (هشت ریال). اما چون دهانه مغازه یک متر بود دوستانم که میآمدند همه فکر میکردند این مغازه چقدر مشتری و درآمد دارد.»
عشق بنز، آقای ذاکری را تا آلمان هم برده و در اشتوتگارت و کلن و شهرهای دیگر به دنبال قطعات ماشینها گشته است. خودش تعریف میکند: «۲۵ سال پیش در قبرستان ماشین در کلن دنبال یکی از این زهها میگشتم و یکی پیدا کردم و برداشتم. یک آلمانی آنجا بود که زبر و زرنگ و زبل بود و گفت این عتیقه و آنتیک است. بعد من را بردند دفترشان که آنجا دیدم در آلمان از این ماشینها چطور نگهداری میشود. یک پارک بزرگ و سنگفرش بود که پیرمردهای ۸۰ تا ۱۰۰ ساله میآمدند آنجا قدم میزدند. دم در این پارک یکی از این ماشینها را گذاشته بودند. مردم میآمدند گل روی این ماشین میگذاشتند و شیرینی میدادند.»
او ضمن تعریف خاطراتش از آلمان، ستاره بنزی که روی سینهاش نصب کرده را نشان میدهد و میگوید: «این ستاره بنز را ده سال تمام هر سال برایم میفرستادند. ۹ سال پیش برایم یک انگشتر بنز فرستادند. این انگشتر را پسرم خیلی دوست داشت و من هم وقتی فارغالتحصیل شد به او هدیه دادم. اما یکی اینجا حک کردم تا همیشه پیش خودم بماند.» و خالکوبی ستاره بنز را روی انگشتش نشانمان میدهد.
وقتی هم میخواهد ماشینی که دوست دارد را به ما معرفی کند برای این که مقدار علاقهاش را نشان بدهد آستینش را بالا میزند و خالکوبی بزرگ، اما ظریف و خوشرنگی از یک بنز ۱۹۰ اسال را که روی ساعدش کار کرده نشانمان میدهد و میگوید: «من این را خیلی دوست دارم. سال ۱۹۵۷ که تولید شده کاپوت جلو و عقب و درهایش همه از آلومینیوم بوده و آیرودینامیک هم طراحی شده است. پسر من که نوجوان بود وقتی سوار این میشد به حدی میترسیدم که ماشین را که چهارکاربوراته بود، تک کاربورات کردم وگرنه این ماشین که آن زمان تولید شده بود ۲۱۰ کیلومتر بر ساعت سرعت میرفت.»
ذاکری در پایان گفتوگو نصیحتمان میکند که هرکس چه مهندس باشد و چه کارگر اگر در رشته خودش پشتکار داشته باشد حتما در کارش موفق خواهد شد، اما نصیحت آخرش این نیست و معلوم است که او حرف آخرش را به ماشینها اختصاص میدهد: «الان متاسفانه جوانهای ما حتی گیج روغنشان را نگاه نمیکنند و آنقدر با ماشین راه میروند تا وقتی که چرخش در رفت بگویند این ماشین قلابی بود. من حدود ۹۰ ماشین جمع کردهام. اما ماشینهایم همهشان بیمه و معاینه دارند و از نظر تردد هیچ مشکلی ندارند، چرا که هم خودم فنی هستم و هم هرجا لازم است از افراد خبره کمک میگیرم. الان من اینجا ۵۰۰۰ قطعه دارم، اما هیچ نیازی به کامپیوتر ندارم، چرا که میدانم هر قطعه کجاست اگر از من سوال کنی میدانم مثلا این آمپر سهگانه ۱۶۰ است و طوری درست شده که آب و روغن را با هم نشان میدهد. چون با اینها کار کردهام، زندگی کردهام. ماشینی را درست کردم و فروختم ۵/۴ میلیون تومان که الان ۲۰۰ میلیون تومان میخرند. دو تا ماشین به پلیس دادم هفت میلیون که چون گفتند میخواهند برای مملکت بماند و ماندگار شود و فقط ۵/۶ میلیون تومان از آنها گرفتم. آن ماشین ۱۶۰ که شما دیدید و سال ۱۹۴۸ تولیده شده فانتزی و شیک است. باکش جلوست و استارتش پایی است. تمام جلوبندی ماشین منبع روغن دارد و شما وقتی حرکت میکنی در آن روغن یا گریس میریزی و وقتی پدال میزنی تمام جلوبندی را گریسکاری میکند. راننده ماشین اگر این را بداند، اگر فنی باشد، این ماشین هیچ وقت خراب نمیشود. الان مرسدس ۲۰۱۲ سوار میشوند، اما کسی نگاهشان نمیکند، اما اگر این ماشین را مردم در خیابان ببینند با انگشت نشان هم میدهند. همه میگویند این ماشین خیلی قشنگ است، اما نمیدانند، نمیدانند که این ماشین با خون جگر درست شده است.»
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست