یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

شعر ناقابل


شعر ناقابل

مادرم را دوست دارم مثل گلهای بهاری
لای لایی های او را می ستایم چون قناری
در نمازش تا ستاره میرود هر روز و هر شب
چادر و سجاده اش را در بغل می گیرم آری
قصه می گوید برایم وقت خواب و وقت …

مادرم را دوست دارم مثل گلهای بهاری

لای لایی های او را می ستایم چون قناری

در نمازش تا ستاره میرود هر روز و هر شب

چادر و سجاده اش را در بغل می گیرم آری

قصه می گوید برایم وقت خواب و وقت شادی

غصه دارد قلب پاکش می نشیند در کناری

قدر بشناسد همیشه، شکر گوید تا قیامت

هر که دارد مثل مادر دلبری، یاری، نگاری

مادرم بارانی از گل، می نشیند در کنارم

می نشاند در کنارش تا دهد صبر و قراری

تا همیشه کارت این است، درد و رنج و غصه و غم

باز صبحانه گذشت و تو به دنبال ناهاری

من برایت هیچ دارم تو ولی ای خوب عالم

غیر قلبی صاف و روشن مادر خوبم چه داری؟

شعر من ناقابل اما مادرم گوید قشنگ است

حرف آخر اینکه یعنی مادرم ماه است آری

مرضیه اسکندری/قزوین