جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بی توجهی لیبرال های فلسفی به جامعه شناسی


بی توجهی لیبرال های فلسفی به جامعه شناسی

برای شناخت لیبرالیسم ایرانی باید شناختی نسبی از تاریخ لیبرالیسم که به قرون ۱۶ و ۱۷ بازمی گردد, ارائه دهیم لیبرال ها بیشتر در حوزه اقتصاد نظریات خود را مطرح کردند و به نوعی بنای اقتصاد مدرن را بنیان نهادند

برای شناخت لیبرالیسم ایرانی باید شناختی نسبی از تاریخ لیبرالیسم که به قرون ۱۶ و ۱۷ بازمی گردد، ارائه دهیم. لیبرال ها بیشتر در حوزه اقتصاد نظریات خود را مطرح کردند و به نوعی بنای اقتصاد مدرن را بنیان نهادند. مبنای تفکرات آنها بر کنش و واکنش آزاد، عدم دخالت دولت، فردیت و بخش خصوصی و مهم تر از همه منافع شخصی استوار است. از این حیث لیبرالیسم بارها به چالش کشیده شده و در برابر سوسیالیسم و مکاتب دیگر صف آرایی کرده است. لیبرالیسم به مرور در دو حوزه رشد کرد و لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی به وجود آمد و به نوعی به همه جنبه ها در این حوزه ها سرایت کرد و در انقلاب کبیر فرانسه اوج گرفت. در انقلاب فرانسه مفاهیم دیگری به لیبرالیسم اضافه شد که محوریت همه آنها آزادی بود؛ آزادی بیان، آزادی مذهب، فکر، اندیشه و“ مجموعه آزادی های مطرح شده هویت لیبرال ها را مشخص کرد. این مفهوم از لیبرالیسم در ایران نفوذ کرد ولی برداشت های ناصواب آن به اباحیت تعبیر شد یعنی آزادی بی قید و بند در تمام امور.

در اروپا نیز این برداشت از آزادی، با عنوان لیپرتنیاژ یعنی فساد در آزادی مطرح شد. همین برداشت هم کافی بود تا لیبرالیسم در کل و در ایران مورد حمله و تاخت و تاز مخالفان قرار گیرد. تا قرن ۱۹ لیبرالیسم اقتصادی بیش از پیش رشد کرد و طبقه بورژوازی را پدید آورد که منجر به سرمایه متراکم، رونق صنعت، ارزش افزوده و تولید زیاد شد. طبیعی است این وضعیت ایده آل طبقات مرفه بود که خود به خود این طبقه حرکتی را در برابر اشرافیت سنتی نیز به وجود آورد و متشابهاً لیبرالیسم در امریکا این حرکت را به وجود آورد که مجموع این تغییرات، لیبرالیسم عصر جدید را متولد ساخت؛ لیبرالیسمی که با تاکید بر آزادسازی اقتصادی و تجارت جهانی توانست حتی لیبرالیسم سیاسی را هم تحت تاثیر قرار دهد.

الگوی مشروطیت در ایران نیز برگرفته از این تغییر و تحولات در غرب بود که سعی می شد حکومت و دولت از انحصار افراد یا طبقات خاص بیرون آید و به مردم انتقال یابد. بر این اساس آزادی های مختلف در جوامع مطرح می شد که شاید مقاومت در برابر آزادی از مذهب بیشترین واکنش را داشت. طبیعی است در کشورهای صنعتی این مقاومت بیشتر بود. در ایران نیز در مشروطه این مقاومت بسیار جدی بود، از این رو روحانیون هم با گرایش های مختلف در این جنبش در برابر آزادیخواهی، مواضع مختلف گرفتند زیرا لیبرالیسم در غرب بیشتر جنبه ضدمذهبی داشت. شاید به همین سبب بود که پنج نفر از علما در مجالس مشروطه حضور داشتند تا نظارت بر شرعی بودن قوانین مصوب داشته باشند.

بعد از مشروطه، لیبرال ها در ایران دو گروه شدند؛ یکی لیبرال های سکولار و دیگری لیبرال های طرفدار مذهب. لیبرال های سکولار توجهی به سنت ها و باورهای مردم نداشتند و صرفاً آزادیخواهی را مطرح می کردند اما به تدریج این نوع لیبرالیسم در ایران تعدیل شد و لیبرال هایی همچون بازرگان و گروه نهضت آزادی پیشتازان لیبرالیسم توام با مذهب بودند. در واقع آنها سنتزی از باورهای روشنفکران اروپایی و اعتقادات عموم مردم در ایران بودند. در این فاصله دعوای چپ ها و راست ها متاثر از فضای جهانی در ایران نیز وجود داشت. در مشروطه نیز عده یی اجتماعیون بودند و برخی عامیون. بعد از آن نیز همواره این صف بندی ها به نحوی بود که گاهی لیبرال ها پیروز میدان بودند و گاهی سوسیالیست ها.

جدای از این روند تاریخی لیبرالیسم، ما در ایران با یک لیبرالیسم فلسفی هم روبه رو بودیم که در سال های اخیر رو به رشد بوده است. لیبرالیسم فلسفی به وجود و گوهر مسائل می پردازد و در گوهر خود هیچ محدودیتی را قبول نمی کند. در لیبرالیسم فلسفی بیشتر آزادی مطلق مطرح می شود و به عرصه اجتماع و قوانین اجتماعی توجهی ندارد، بنابراین کسانی که بدون این نوع ملاحظات حرف از لیبرالیسم می زنند بیشتر پیگیر لیبرالیسم فلسفی هستند. این برداشت از لیبرالیسم بعد از انقلاب در ایران تبدیل به برچسبی شد برای از میدان به در کردن رقیب. به همین دلیل گاهی برای تخریب بازرگان به او لیبرال هم می گفتند. منظور آنها از لیبرال کسی بود که هیچ محدودیتی ندارد و اساساً در مقابل مذهب است، لذا می توان به لحاظ فکری لیبرالیسم را مطلق مطرح کرد اما در عمل چنین تعریفی جایگاهی ندارد. کاری که سروش و مردیها و فولادوند کردند بیشتر متکی بر لیبرالیسم فلسفی است و چندان به واقعیات و ضروریات اجتماعی توجه ندارند.

نکته دیگر آنکه یک مفهوم مطلق و جهانی از لیبرالیسم وجود ندارد. لیبرالیسم طیف گسترده یی از لیبرال ها را شامل می شود که وجه افراطی آن مطلق گرا می شود لذا مهم ترین کاری که باید کرد اصلاح و بازتعریف بعضی از واژه ها و مفاهیم مرتبط با لیبرالیسم است که در حوزه اندیشه امری ضروری به نظر می رسد. وقتی این مهم ادا شد به گمانم می توان از سطح اندیشه ناب فلسفی به سطح واقعیات جامعه رسید و تکلیف مباحثی چون مذهب در جامعه، آزادی های فردی و اجتماعی، سنت ها و... را مشخص کرد. در دنیا نیز چنین است. وقتی توکویل بحث لیبرالیسم را مطرح می کند با توجه به شرایط اجتماعی خود در برابر لیبرالیسم ضدخدا، لیبرالیسم مبتنی بر تفکرات خداشناسانه را مطرح می کند. لیبرالیسم مطلق و آزاد در حد اعلای خود، مطلوبی است که اگر به واقعیات توجه نکند، حداقلش هم برابر ۱۰ نمی شود. یعنی ما باید لیبرالیسم را خاکستری بخواهیم نه کامل سفید.

غلامعباس توسلی