شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به فیلم سالاد فصل ساخته فریدون جیرانی


نگاهی به فیلم سالاد فصل ساخته فریدون جیرانی

مدتی است نمایش عمومی «سالاد فصل» آخرین فیلم فریدون جیرانی آغاز شده, می توان از نام فیلم شروع كرد كه برخلاف عناوین فیلم های دیگرش مثل «قرمز» , «صورتی» , «شام آخر» و یا «آب و آتش» كه به نوعی از حس جاری در آن ها به نوعی می شد فضای فیلم را تشخیص داد, اما «سالاد فصل» نامی خنثی است و چه بسا اگر كسی با سینمای جیرانی آشنا نباشد تصورش بر این باشد كه با یك فیلم فانتزی روبه روست

البته فیلم فانتزی نیست، اما آن را چندان هم نمی توان جدی گرفت، نه به لحاظ كارگردانی، نه به لحاظ ساختار، بل به خاطر آشفتگی كه در داستان فیلم وجود دارد. اصل این همان نكته ای است كه همیشه به سینمای جیرانی ضربه زده است. در فیلم های دیگرش اگر این بی نظمی و آشفتگی داستان فقط در انتها یا در بخش های پایانی خود را نشان می داد، اما این مسئله از همان دقایق آغازین فیلم «سالاد فصل» این فیلم را آسیب پذیر كرده است. نگاه كلی فیلم این است كه قرار است از دل ارتباط های ساده میان چند آدم به تدریج راه به روابطی آشفته ببریم كه نهایتا منجر به یك اتفاق بد و نهایتا یك قتل می شود. خب این خط قصه در فیلم های قبلی جیرانی هم بود منهای «صورتی» كه فیلمی آرام و به نوعی به طنز طعنه می زد. یكی از مشكلات اساسی ناشی از همین قصه است. این داستانك های كوچك كه در طول فیلم كنار هم قرار می گیرد تا نهایتا فاجعه زندگی لیلا و بعد عادل را رقم بزند چندان قابل باور نیست و به دل تماشاگر نمی نشیند. در شرایطی كه لیلا قهرمان فیلم «سالاد فصل» در آن زندگی می كند طبیعی است كه او باید خطر توطئه و به دام انداختن حمید دوستدار را طراحی و شكل بدهد اما پایان فیلم را كه می بینیم پی می بریم فكر ما چه ساده پندارانه بوده و تمام طرح و توطئه از طرف حمید دوستدار شكل گرفته است. و حالا سئوال پیش می آید حمید دوستداری كه این همه ثروت و قدرت داشته چرا برای كشتن زنی بیمار خود را واداشته تا مسیری این گونه پیچیده را طی كند مثلا با عادل در زندان آشنا شود پای حرف و درددل او بنشیند و پی ببرد كه عادل عاشق دخترخاله اش لیلا است، تا او را وادارد كه به خاطر پول از عشق خود به لیلا چشم بپوشد و نهایتا هر دو در دام و بازی حمید دوستدار بیفتند. آیا او نمی توانست مثلا در قبال پول یك آدم كش استخدام كند؛ مسلم است كه این امكان وجود داشت، اما دیگر نمی شد كه داستان فیلم را دو ساعت طول داد تا مثلا «سالاد فصل» شكل بگیرد. اما آن داستانك های كوچك هم ظاهرا چندان كارایی ندارند و نمی توانند تماشاگر را جذب خود كنند. عشقی كه در شام آخر بود یادتان هست؟ آن عشق عجیب و ویرانگر كه نهایتا آن تقدیر شوم را برای آدم هایش رقم می زدند. اما در سالاد فصل عشق عادل به لیلا هیچ احساس همدلی و همذات پنداری را در تماشاگر شكل نمی دهد. آدمی با سروشكل و قیافه عادل مشرقی،موقعیتی كه دارد و عجیب است كه فیلمنامه نویس و كارگردان هم نتوانسته كه حتی روزنه ای از همدلی در او بگذارد. طبیعی است كه به لیلا حق بدهی تا او و عشقش را جدی نگیرد و برای همین تمام تلاش های بازیگر به هیچ نتیجه ای ختم نمی شود. مسئله دیگر مكان زندگی لیلا و خانواده اش است، ما ظاهرا باید برای لیلا باتوجه به اوضاع زندگی اش دل بسوزانیم، اما فكر نمی كنید كه ما سال هاست داریم همین مكان ها و همین آدم ها را می بینیم آن قدر در این سال ها درباره دختران فراری و خانواده آن ها فیلم ساخته شده كه تماشاگر از همان نمای اولی كه می بیند بقیه صحنه ها و اتفاق ها را می تواند حدس بزند. جیرانی برای درآوردن و باورپذیر كردن این صحنه باید به شكلی آشنازدایی می كرد. در همین جاست كه قدر «بوتیك» و شخصیت های عمق یافته آن را باید بدانیم. هنوز هم در دیدن چندباره «بوتیك» اتی و سرنوشت تلخش تماشاگر را تكان می دهد. اما واقعا لیلای سالاد فصل چه راهی برای دل سوزی گذاشته. اتفاقا اگر بخواهیم منصفانه قضاوت كنیم لیلا چندان هم از این اوضاع بدش نمی آید تیپ می زند، جیب بری می كند و حالا كه با حمید دوستدار آشنا می شود بدش نمی آید كه با ازدواج با او زندگی و موقعیتش را تغییر بدهد، اما حواسش به این هم هست كه وقتی با مشكلی اساسی برخورد كرد عادل را هم فراموش نكند. رابطه و موقعیت حمید دوستدار هم همان طور كه گفتیم شكل عجیبی دارد. این آدم ثروتمند و نوكیسه كه حالا مثلا با یك نگاه و در شب بارانی كه به خواستگاری لیلا رفته عاشق او می شود و بعد هم سرآخر آن اعتراف او در صحنه پایانی به طرح آن توطئه.

نه این فیلم چیزی اساسی كم دارد؟ هیچ كدام از آدم های فیلم در جای خود نیستند و برای همین هم نمی توانند عمق پیدا كنند و در حد همان كلیشه ها باقی می مانند .پدری علیل كه بیماری قلبی دارد، برادری نوجوان كه در آستانه زندگی است و خواهر دلسوزش باید هوای او را داشته باشد و برای آینده او دزدی و جیب بری كند، مادری كه به جز گریه و داد و بیداد كار دیگری بلد نیست. به نظرتان نمی آید این آدم ها را سال هاست كه در فیلم هایی از این دست بارها و بارها دیده ایم. تنها شخصیت فیلم كه خوب و باورپذیر پرداخته شد افسانه یا مهرانگیز با بازی مهناز افشار است، آن هم نه به واسطه بازی بازیگرش،كه موقعیت او قابل باور است پس عصیان او و این كه بخواهد لیلا و حمید دوستدار را بكشد كاملا منطقی است. او خانواده ای فقیر دارد، به عنوان پرستار وارد خانه حمید دوستدار شده و حالا گول خورده و قرار است كسی دیگر جای او را بگیرد، پس او را باور می كنیم.

مشكل دیگر به گروه بازیگری فیلم برمی گردد مسلم است كه هر كس كه لیلا را با آن صورت باطراوت ببیند و این كه چطور خودش را در موقعیت های خطیر گم نمی كند و بر همه چیز مسلط است، نهایتا او را به عنوان یك دختر از طبقه پایین جامعه باور نمی كند. یا مثلا خسرو شكیبایی در نقش معتاد كه تمام تلاشش را می كند تا او را باور كنیم. اما قوز كردن و گریه و آه و ناله و آن خانه به هم ریخته و آشفته كاری پیش نمی برد. محمدرضا شریفی نیا هم كه همان بازی همیشگی اش را دارد و شیرین تر از آن بازی می كند كه باور كنیم كه او آدمی خبیث است و این قدر راحت می تواند نقشه قتل آدم ها را بكشد، حتی وقتی هم كه عاشق می شود، به جای این كه تماشاگر متأثر شود، خنده اش می گیرد. درواقع این گروه برای فیلمی كه قرار بود پرتنش و شكل تقدیری پیدا كند مناسب نبودند. دیالوگ ها نیز كه همان نشانه های همیشگی فیلم های جیرانی را دارند .آدم ها به هم پرخاش می كنند و مدام به هم فحش می دهند و جالب است در یكی از فیلم هایی كه تا همین اواخر روی پرده بود «بازنده» قهرمان زن فیلم درست دیالوگی را می گفت كه از دل فیلم های فریدون جیرانی درآمده بود و تماشاگر سریع آدرس اصلی را پیدا می كرد. می توان این نوشته را هم چنان ادامه داد اما می توان این را هم اضافه كرد كه فریدون جیرانی ازجمله كسانی بود كه هر وقت برای دیگران فیلمنامه نوشته و یا طرحی را ارائه كرده با استقبال تماشاگران روبه رو شده، این كه او برای فیلمش ارزش قائل است و برای آن زحمت می كشد اما چه اتفاقی می افتد كه در عمل فیلم در چاله می افتد معلوم نیست؟ شاید هم معلوم است كه اگر قرار است درباره جامعه ای كه در آن زندگی می كنیم فیلم بسازیم فقط یك ایده یا یك خبر از صحنه حوادث روزنامه ها كافی نیست . باید پا در جامعه گذاشت وآدم ها ، رابطه هایشان، علل و انگیزه كارهایشان این كه رفتار و كنش های آن چه عاقبتی را پیش روی شان می گذاردو...را شناخت . آن وقت طبیعی است كه فیلم هم باورپذیر می شود شاید آن موقع لیلا را هم مثل اتی باور كنیم و برای عادل هم دل بسوزانیم. تمام این مسائل پنجاه درصد قضیه است، پنجاه درصد دیگر مربوط به كار فیلمنامه نویس و كارگردان است این كه چه قدر حاضر است به شعور مخاطبش احترام بگذارد و آیا دوست دارد فیلمش مخاطب داشته باشد یا خیر؟

آناهید موسیان



همچنین مشاهده کنید