یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

یک کمدی نه چندان جدی


یک کمدی نه چندان جدی

نگاهی به فیلم سینمایی «نیش زنبور» ساخته حمیدرضا صلاحمند

«کمدی جدی است، کاملا جدی. هرگز سعی نکنید خنده‌دار باشید! بازیگران باید جدی باشند، فقط موقعیت باید مسخره باشد.»

مل بروکس

«حمیدرضا صلاحمند» برای مطرح ساختن خویش در سینمای ایران راه چندان دور و درازی را در پیش نگرفت. او که تجربه دستیاری کارگردانان نام‌آشنایی چون بهرام بیضایی، محسن مخملباف، محمدرضا بزرگ‌نیا و... را در کارنامه داشت و از زمان پیش‌تولید «زمانه»، نخستین تجربه فیلمسازی‌اش، با کنار هم قرار دادن ستاره بی‌چون و چرای آن روزهای سینمای ایران، هدیه تهرانی و چهره‌های نوظهوری چون محمدرضا گلزار و گلشیفته فراهانی، توجهات بسیاری را به خود و فیلمش جلب کرده بود و در ادامه با اکران ناموفق و مایوس‌کننده این فیلم، رفته‌رفته از عالم سینما فاصله گرفت تا پس از گذشت قریب به هفت سال، بار دیگر حضور بر پرده‌ها را تجربه کند.

صلاحمند این‌بار با کارگردانی فیلمی قدم به میدان رقابت گذاشت که می‌شد از پیش مطمئن بود که اگر صلاح آخرت را در پی نداشته باشد، لااقل خیر دنیا را برایش به ارمغان خواهد آورد. «نیش زنبور» قصه دو دوست شارلاتان و خلافکار است که به شیوه خاص خود زنان مسن ثروتمند را فریب داده و از آنان اخاذی می‌کنند، غافل از آنکه بازی روزگار عاقبت روزی خود آنها را نیز غافلگیر خواهد ساخت.

قصه‌ای که گرچه در نگاه نخست شباهت بسیاری به «نقاب»، یکی از جنجالی‌ترین فیلم‌های این سال‌ها دارد، اما در ادامه با پرداختن به موضوعات دیگر و البته افزودن چاشنی طنز، بسیار از فیلم یاد شده فاصله گرفته به‌طوری که نقطه اشتراک‌شان تنها در حد همان ایده اولیه باقی می‌ماند.

فیلمنامه نیش زنبور را «سروش صحت» براساس طرحی از «رضا کیانیان» به نگارش درآورده است که این موضوع از دو جهت کنجکاوی تماشاگران علاقه‌مند را برمی‌انگیزد؛ نخست به جهت مشاهده جدیدترین دست‌نوشته «سروش صحت» که در طول این سال‌ها به سبب تجربه‌های مختلف در نگارش فیلمنامه‌های طنز به نوعی پختگی دست یافته و دیگری به‌خاطر نام و اعتبار «رضا کیانیان» که پیشینه درخشانش، وی و آثارش را در جایگاهی قابل تامل قرار می‌دهد. افزون بر اینها اضافه کنید حضور رضا عطاران را که هنوز خاطره خوش سریال‌های پربیننده تلویزیونی‌اش (چه در مقام کارگردان و چه در مقام بازیگر) در اذهان عمومی زنده است و این روزها بیش از هر زمان دیگری بر روی پرده‌های نقره‌ای خودنمایی می‌کند.

فیلم از همان آغاز بر اصل غافلگیر ساختن تماشاگر بنا نهاده شده است. توجه کنید به نحوه بیان دیالوگ‌های اسد (رضا کیانیان) و دخترش (بیتا سحرخیز) در تیتراژ ابتدایی فیلم که در ابتدا ذهن بیننده را به سوی گفت‌وگوی یک زوج خوشبخت منحرف می‌سازد و در ادامه آنها را در شمایل یک پدر و دختر نشان می‌دهد اما غافلگیری اصلی قرار است در سکانس دیدار اسد و رضا (رضا عطاران) در ماشین اتفاق بیفتد که به‌دلیل بیش از حد ساختگی و دم‌دستی بودن سکانس پیشین (تقابل رضا، مامور تقلبی، اسد و پیرزن در رستوران)، کارکرد خویش را از دست داده و نمی‌تواند تاثیر لازم را بر تماشاگر بر جای گذارد. دامنه این غافلگیری‌ها به سکانس‌های میانی فیلم نیز کشیده می‌شود تا جایی که در حادثه برخورد غیرمترقبه اسد و رضا در خانه افسانه (مریلا زارعی) به طرز غیرملموس و باورناپذیری جلوه‌گر می‌شود. اینکه رضا پس از آزادی از زندان، به بهانه یافتن موقعیتی مناسب روزنامه‌ها را زیرورو کند و بلافاصله از خانه‌ای سر درآورد که اسد در آنجا حضور دارد، حتی در فیلمی چون نیش زنبور که چندان بر رویکرد واقعگرایانه تکیه ندارد، نچسب و غیرواقعی می‌نماید.

همانطور که از پیش هویداست فیلم‌های به اصطلاح کمدی این چنینی، غالبا از شخصیت‌پردازی مناسب بی‌بهره بوده و همه چیز براساس قابلیت‌ها و توانایی‌های بالقوه بازیگرانی به پیش می‌رود که قرار است تیپ‌های از پیش مشخص شده را جان بخشند.گاه حتی پیش از نگارش فیلمنامه، بازیگران نقش‌های اصلی، تعیین شده و با توجه به سابقه ذهنی از آنها، شوخی‌های فیلم به رشته تحریر در می‌آیند. در اینجا نیز رضا عطاران بار دیگر ایفاگر نقشی است که بارها و بارها مشابهش را در سینما و تلویزیون تجربه کرده است؛ آدمی زرنگ و بی‌خیال که از هر وسیله‌ای برای دستیابی به مقصودش استفاده می‌کند و البته همیشه هشتش گرو نه‌اش است!

اما مساله‌ای که نیش زنبور را از اسلافش متفاوت جلوه می‌دهد، نقش‌آفرینی بازیگری است که پیش از این کمتر در چنین فضاهایی دیده شده است. اگرچه رضا کیانیان در برخی از فیلم‌هایش (به‌خصوص فیلم همیشه پای یک زن در میان است (کمال تبریزی) علاقه‌مندی و البته توانایی‌هایش را در حضور در موقعیت‌های کمیک نشان داده بود اما چندان قابل انتظار نبود که روزگاری وی در کنار دیگر چهره‌های سینمای کمدی، مجموعه‌ای از شوخی‌های یک فیلم را جان بخشند. در شرایطی که سینمای بدنه ایران به روی آوردن به چهره‌های کلیشه‌ای عادتی دیرینه دارد و کمتر تهیه‌کننده و کارگردانی ریسک سپردن نقش‌های کمدی به بازیگران جدی‌تر سینما را پذیرفته و در آن سو کمتر بازیگری هم هست که چنین چالش مخاطره‌آمیزی را به جان بخرد، به نظر می‌رسد باید فارغ از نتیجه مثبت یا منفی کار، این حضور را به فال نیک گرفت و آرزو کرد هرازگاهی این چنین ماجراجویی‌هایی در سینمای ایران به وقوع بپیوندد. هنوز فراموش نکرده‌ایم که بازیگری جدی با سیمای خشنی چون «فتحعلی اویسی» چگونه در ظرف مدتی کوتاه به بازیگر سریال‌های طنز تلویزیونی و حتی فیلم‌های کمدی سینمایی مبدل شد.

اما کیانیان برای نقش‌آفرینی در این فیلم چندان از بازی همیشگی خویش فاصله نگرفته و سعی کرده است با رها کردن خویش در قالب طنزهای موقعیت، لبخندی را بر لبان تماشاگر بنشاند. او البته در اجرای برخی صحنه‌ها که نیاز به طنازی ذاتی بازیگر دارد چندان موفق نمی‌نماید. نگاه کنید به سکانس سخنرانی در جمع خیرین مدرسه‌ساز که نحوه سخنرانی وی واکنش حاضران، بیش از آنکه بامزه باشد خسته‌کننده و ملال‌آور می‌نماید.

فارغ از شوخی‌های کلیشه‌ای فیلم که به شدت به بداهه‌پردازی بازیگرانش نیز وابسته است، دو گونه شوخی دیگر نیز در فیلم به گونه‌ای پررنگ به‌چشم می‌خورد. شوخی‌های جنسیتی و سیاسی! در مورد اول با توجه به مضمون قصه، دست فیلمنامه‌نویس برای پرداختن به کنایه‌های جنسیتی چندان بسته نبوده است و نمونه‌های متعددی در جای جای فیلم وجود دارد که به‌طور آشکار نیت و منظور حقیقی کاراکترها را افشا می‌سازد. این مساله در سکانس‌های رودررویی اسد و پیرزن‌ها به اوج می‌رسد که غالبا نقاط گریز مناسبی برای لوث نشدن قضیه پیش‌بینی شده است. در عین حال همزمانی تولید فیلم با روزهای حساس پیش از انتخابات باعث شده که ردپای برخی از اصطلاحات و تکیه کلام‌های خاص مناظرات انتخاباتی نیز به فیلم کشیده شود. مساله‌ای که گرچه با توجه به اکران زودهنگام فیلم، در حال حاضر می‌تواند جالب و بامزه باشد اما فیلم را به‌شدت دارای تاریخ مصرف می‌سازد به‌طوری که بعید است تا چندی دیگر کسی را به یاد چیزی بیندازد.

با این وجود آنچه که بیش از هر چیز آزاردهنده می‌نماید نحوه شخصیت‌پردازی زنان فیلم است. آنها که انگار آفریده شده‌اند تا ساده‌لوحانه، آنچه را که از زبان مردان می‌شنوند بی‌چون و چرا باور کنند و اسیر و بازیچه آنان باشند. تمامی پیرزنانی که در طول فیلم فریب چرب‌زبانی‌های اسد و حیله‌گری‌های رضا را می‌خورند از این خصوصیت برخوردارند و اوج این مساله در پرداختن به شخصیت دختر اسد (بیتا سحرخیز) نمایان می‌شود که در لحظه‌ای با یک وعده غذا به راحتی فریب می‌خورد و آنچه را که با چشم دیده و از وقوع آن مطمئن است فراموش کرده و نادیده می‌گیرد. اگرچه به‌نظر می‌آید پرداختن افراطی به این مساله به جهت همان بحث غافلگیری و وارد ساختن شوک نهایی به تماشاگری باشد که قاعدتا نباید انتظار داشته باشد افسانه و مرجان (الیزابت امینی) کپی برابر اصل اسد و رضا باشند، با این حال این شگرد نیز آنچنان که باید جواب نداده و در رویکردی جالب، این تماشاگر است که باور نمی‌کند زنانی تا این حد ساده‌لوح به ناگاه این‌چنین هوشیار و زرنگ از آب درآیند!

شاید اگر با فیلمی جدی‌تر رو‌به‌رو بودیم سکانس نهایی فیلم که یادآور کابوس اسد در سکانس‌های ابتدایی فیلم است می‌توانست اشاره‌ای آگاهانه و ظریف به فیلم تحسین شده «کتابخوان (استیون دالدری)» به‌حساب آید اما نگاهی واقع‌بینانه به کلیت فیلم، آدمی را از چنین برداشت خوش‌بینانه‌ای منصرف می‌سازد.

حمیدرضا صلاحمند در گفت‌وگویی اشاره کرده است که «برای ساخت این فیلم نخواستم از کلیشه‌های رایج ژانر کمدی دور شوم، برعکس سعی کردم در قالب همان کلیشه‌ها کار کنم ولی آنها را درست اجرا کنم!»

از سوی دیگر نمی‌توان از آخرین ساخته حمیدرضا صلاحمند یاد کرد و به وجود دوگانگی درعنوانش اشاره‌ای نکرد. در حالی که در تیتراژ فیلم، عنوان نیش و زنبور آمده است، در آنونس‌های تلویزیونی و بیلبوردهای تبلیغاتی از آن با عنوان «نیش زنبور» یاد می‌شود که به‌نظر می‌رسد عنوان بامسماتری باشد. جالب‌تر آنکه در گفت‌وگوهای رسانه‌ای از هر دو عنوان برای اشاره به فیلم استفاده شده است.

به‌نظر می‌رسد که صلاحمند بیش از آنکه در قالب اجرای درست کلیشه‌ها کامیاب بوده باشد، در زدودن کلیشه اطلاق یک عنوان به یک فیلم موفق بوده است!