دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نوروز ما کجاست؟


نوروز ما کجاست؟

▪ پرده اول، حاجی فیروز : آسفالت خیس خیابان با روشن و خاموش شدن چراغ قرمز، سرخ و سیاه می‌شود.
سر به شیشه ماشین چسبانده‌ام و رهگذران را تماشا می‌کنم که ناگهان، انگشتی سیاه به شیشه …

پرده اول، حاجی فیروز :

آسفالت خیس خیابان با روشن و خاموش شدن چراغ قرمز، سرخ و سیاه می‌شود.

سر به شیشه ماشین چسبانده‌ام و رهگذران را تماشا می‌کنم که ناگهان، انگشتی سیاه به شیشه می‌کوبد. پشت شیشه، مردی است سرخ‌پوش که صورتش با دوده سیاه شده و همین سیاهی، سپیدی چشم هایش را بیشتر به رخ می‌کشد.

از میان دندان‌های یک درمیان و زرد شده مرد، کلمات، تند و بی‌مکث بیرون می‌ریزد «حاجی فیروزم. یه کمکی، عیدی، چیزی...» بوی تند و تلخ سیگار و تریاک از شیشه ماشین، داخل می‌آید و به سرفه می‌اندازدم. دیده‌هایم را با خودم مرور می‌کنم: او حاجی فیروز است، تریاکی است، صورتش را با دوده سیاه کرده، زیر ناخن‌های بلندش چرک نشسته است و لباس قرمز و چرک مرده‌اش بوی تند عرق و زباله می‌دهد و از مسافران ماشین‌های پشت چراغ قرمز مژدگانی می‌خواهد.

پرده دوم، چهارشنبه سوری :

جنگی بود که هر دو طرفش خودمان بودیم. نارنجک‌ها و ترقه‌های چینی امسال هم بی‌نقص عمل کردند، ۴۰۰ نفر زخمی و معلول، یک نفر کشته، دیوارهای سیاه شده از برخورد مواد منفجره، خانه‌های در آتش خاکستر شده، چشم‌های از حدقه در آمده، تن‌های تاول زده، صورت‌های سوخته و انگشتان قطع شده. اینها حاصل جنگ ما بود، جنگی که پیشتر جشنی بود با مراسم قاشق زنی و کوزه شکستن، آجیل پخش کردن و پریدن از روی بته‌های خار.

پرده سوم، هفت‌سین :

فرمانده یگان حفاظت محیط زیست می‌گوید چند سالی است سمندر هم به یکی از «سین‌های سفره هفت‌سین برخی مردم بدل شده است و این یعنی، کسانی می‌خواهند سر سفره هفت‌سین‌شان به جای سنبل یا سمنو، سمندر بگذارند.

بی‌پرده از نوروز :

حاجی فیروزمان که قرمزپوش و متکدی باشد، سین هفت‌سین‌مان که سمندر باشد، چهارشنبه‌سوری‌مان که با ترقه‌های چینی بگذرد، دیگر چه می‌ماند از نوروز؟ بی‌خیال شده‌ایم یا حواس‌مان پرت است؟

در طول تاریخ، جشن‌ها و آیین‌هایی که با گذشت زمان دستخوش تغییر شده‌اند و به فراخور شرایط خاص، بخش ‌هایی از آنها حذف یا اضافه شده کم نیست، اما نوروز ما پروانه‌ای شده است که بار دیگر داخل پیله رفته و اگر دیر بجنبیم، شاید کرم بیرون بیاید، شاید تا چند دهه دیگر میراث ما برای فرزندان‌مان از نوروز، رسمی با بدعت‌های تلخ، گزنده و دردناک شود و تاثر و خشم نسل‌های بعد را از ما که نتوانستیم برای آنها حفظش کنیم، برانگیزد. پس بیایید تا دیر نشده کاری کنیم؛ باور کنید نوروز ما این نبود.

مریم یوشی‌زاده