سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
چرخه معرفتی جهان
شاید تا به حال به این پدیده دقت کرده باشید که اگر در یک راستای جغرافیایی مانند شمال یا جنوب حرکت کنیم آداب و رسوم مردمان به تدریج تغییر میکند.
بهطور مثال اگر نقطه A در شرق نقطه B و نقطه B شرقیتر از نقطه C باشد و ما حرکت خود را از A شروع کنیم تا به B برسیم شناختی اجمالی بر آداب و رسوم نقطه A ما را رهنمون میکند به اینکه انسانهای ساکن در نقطه B کمی متفاوتتر از مردمان نقطه Aمیزیند که البته این اختلاف بسته به فاصله دو نقطه در نوسان است.
حال اگر حرکت خودمان را تا نقطهC ادامه دهیم در مییابیم که آداب و رسوم در نقطهC نسبت به تاملگاه قبلی باز هم دستخوش تغییر شده است.
اگر گستره تاملی خویش را وسعت ببخشیم و نمودار تغییرات آداب و رسوم را بررسی کنیم حاصل را میتوان در یک جمله خلاصه کرد:
ـ تغییرات تدریجی جغرافیایی با تغییرات تدریجی شاخصههای آداب و رسوم متناسب است.
پا را کمی فراتر که بگذاریم خواهیم دید که این تغییرات تدریجی تنها در حوزه آداب و رسوم محدود نمیشود بلکه در حوزههای اندیشه، هنر، زبان، فعالیتهای روزمره و به نحوی وسیعتر در فرهنگها نیز جاری وساری است.
به همین ترتیب میتوان گفت که جهان دارای جغرافیای معرفتی خاصی است که با به دست آوردن آن میتوانیم جایگاه خویش را در این جغرافیا پیدا کنیم و چگونگی تعامل معرفتی خود را با جهان معرفتی سامان بخشیم.
مرکز تولید معنا در جهان هند است. چرا که هند مرکز تخیل جهان است و اساسا جغرافیای فرهنگی هند تخیل زاست. به جغرافیای طبیعی هند هم اگر رجوع داشته باشیم میبینیم شرایط جوی جنوب هند که ناشی از استوایی بودن آن است شرایط کاملا متفاوتی از شمال آن که بام دنیا لقب گرفته است دارد. به تبع این تنوعات گیاهی متفاوت نژادهای متنوع و اقوام و مذاهب مختلف و حتی زبانهای گوناگون همه و همه دست به دست هم میدهند و تنوع خیال را رقم میزنند. تجلی این تنوع در خیال را میتوان در موسیقی، هنر وادبیات هندی مشاهده کرد. کافی است انسان سفری به هند داشته باشد تا تسلط خیال بر فرهنگ عمومی وانسانها را لمس کند.
معنای تولید شده در حوزه خیال هندی در خاستگاه خود متوقف نمیشود و بر شرق و غرب خود راه مییازد. اگر به شرق برویم به چین میرسیم . زبان چینی یک زبان واژه گراست و در بستر واژگان خود بیش از هر زبان دیگری بر خود ترکیب میبیند. وقتی فضای انتزاعی زبان هندی وارد فضای شیگرایی زبان چینی میشود این حالت انتزاعی خود را از دست میدهد و به فرهنگ عقل گرای حسی و عمل گرای کنفسیوسی مبدل میشود.
دیوان گرایی موجود در چین حاصل همین فرایند است و فنون رزمی چینی در واقع همان معنویت و تخیل هندی است لکن به زبان چینی آن.
این فرهنگ حسی شده وقتی وارد فضای ژاپن میشود و هنگامی که به زبان ژاپنی که واژهگراتر و شیگراتر از زبان چینی است برخورد میکند به مفاهیم طبیعیگرا تبدیل میشود به نحوی که معنویت ژاپنی کاملا ممزوج با طبیعت است. تجلی این امر در درختهای گیلاس معابد و تمثالهای انسانی میباشد.
دیوان سالاری در ژاپن آن چنان بالاست که در یک خانه کوچک نیز دخل و خرج به نوشتار در میآید . همبستگی خانوادگی ژاپنی نوعی خاص از این دیوان سالاری را تشکیل میدهد که بسیار خردگراست پس فرهنگ ادبی چینی به ژاپن که میرسد به فرهنگی طبیعت گرا و رقم گرا تبدیل میشود. به همین دلیل در ژاپن فیلسوف به وجود نمیآید و اگر چه بررسی کوچک گرایانه فلسفه وجود دارد ولی این استعداد گسترده صرفا در جهت تولید تکنولوژی آن هم در شکل خرد آن مصرف میشود.
حال سری به غرب هند میزنیم . فرهنگ ایران حوزه فرهنگی معرفتی غرب هند را تشکیل میدهد. خیال هندی وقتی وارد ایران میشود به دلیل تعامل فرهنگ غرب و شرق در این کشور به نظریههای فلسفی جهانگرا و جهان محور تبدیل میشود مانند فلسفه بوعلی سینا، شیخ اشرافی و فلسفه ملاصدرا.
پیشروی حوزه فرهنگی هند در ایران تا به جیرفت کرمان میرسد و میتوان این شهر را دروازه فرهنگ هندی در ایران دانست. همان طوری که حوزه فرهنگ غرب در ایران به ارومیه دروازه غرب ایران میرسد که از طریق ارمنستان به فرهنگ غرب متصل است و نه ترکیه که دروازه غرب زدگان ایران به غرب است.
در ایران فرایند نظام سازی فلسفی - عرفانی تا بدانجاست که نظامهای ساخته شده گاهی به هند باز میگردد و خود هندیها را مبتهج میکند. بازگشت نظام عرفانی- فلسفی مولاناجلالالدین رومی به هند و نیز وجود پیروان ملاجلالالدین دوانی در هند را میتوان نمونههایی از این قبیل دانست.
در مرحله بعدی، نظامهای فلسفی ایران از راههایی چون ارمنستان ، حوزه شام،خاورمیانه عربی ، بوسنی و آسیای صغیر و از آنجا از راه ایتالیا به اروپا متصل میشود هرچند این صدور از طریق اندلس اسپانیا هم در برههای خاص از زمان صورت پذیرفته است.
ایتالیا،هند اروپا و مرکز خیال پردازی غرب است به همین دلیل رنسانس از ایتالیا و از تخیل شروع میشود و سپس به هنر ، ادبیات و فلسفه میرسد.
با ورود این فرهنگ به آلمان نظامهای فلسفی ایرانی در آلمان استقرار یافته و در آنجا نظامهای فلسفی غرب با الگو برداری از نظامهای فلسفی ایرانی ساخته میشود . مهمترین ابزار سازنده فلسفه آلمانی زبان آلمانی است که زبانی استفهامی ،تفسیری و صیرورتی است و در آن یک حالت روانی سیال و حرکتی وجود دارد که تا جمله تمام نشود معنا فهمیده نمیشود.
سارا محمدی نژاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست