دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
دردهای خفته
دقیقاً به یاد ندارم، ولی می گویند که پدرم را قبل از اینکه بدنیا بیایم؛ از دست دادهام. اما نمی دانم که چرا همه به نگاه تحقیر به من می نگرند. منی که فقط پدرم را از دست دادهام. مادرم نیز از مهر مادری خود گویا سهم مرا کمتر از همه می داند!
من این کمی سهم را بر سر سفره امتحان کردهام. آری وقتی بر سرسفره مینشینم، برای همه غذا چند ملاقه بیشتر در بشقاب آنها می ریزد. وقتی برای خرید به بازار میرویم، خوشبختانه برای همه هرچه دوست دارند؛ می گیرد و متأسفانه برای من نیز هر چه دوست دارند، می گیرد! به همه تا آنجائیکه می خواهند از لحاظ درسی کمک می کند تا دستشان به دهانشان برسد و برای من خوشبختانه تا آنجائیکه امکان داشته است (تا کلاس هیچ) سعه صدر گذاشته است. البته بعضی مواقع پیرمرد سالخورده ای هم با آن ریش و موهای بلند و چهرهای خشن در زندگی ما ظاهر می شود و همه او را به اسم صدا می زنند و من نیز همیشه او را عمو صدا می زنم. هر چه گویم، انگار که رابطه ی من با این پیرمرد هم رابطه ای خوشایندی هست و نیست. بطوریکه بعضی وقتها از اینکه او را پدر صدا نمی زنم، می توان اعتراضش را از چهر اش به راحتی خواند. اما جای تعجب است، چه اینکه هر جایی که می خواهیم برویم، همه به اتفاق هم می روند و تنها من و آن پیرمرد پشمالو است که در جمع آنها نیستیم.
ولی گویا که بی همرهی من و پیرمرد پشمالو با این خانواده سبب دوستی و صمیمت بیشتری در بین ما گردیده است. به قول معروف حرف حرف می آورد و البته همنشینی نیز صدها حرف و حدیث. خلاصه قبل از اینکه باهم هم سخن شویم، از نگاهش خیلی چیزها را فهمیده بودم. به نحوی که حداقل می دانستم که چشمانش منتظر کسی هست که درد و دلش را برای آن بازگو کند. آری او می گوید: یادش بخیر آدم هر چه قدر پیرتر می¬شود، دلش کوچکتر می گردد و برعکس هر چه قدر با فوتِ پدر و مادر فاصله می گیرد، صد البته که یتیمی آن بزرگتر می شود.
از سخن پیرمرد به وجد آمدم و بلافاصله به او گفتم: بسیار زیبا گفتی، ولی دوست دارم که بیشتر توضیح دهی.
آری او می گوید: پسرم من هم خیلی دوست داشتم که کسی به من پدر بگوید و البته از این بهتر دوست داشتم که کسی را، مادر صدا زنم. پسرم این خانواده که من و تو با آنها زندگی می کنیم و این قدر باهم انس و الفت گرفته اند، از بهر این است که تنها پدر را از دست داده اند که تکیه گاه خانه هست. ولی مهر پر شور و با نوازش مادر در وجود آنها هست. ای کاش زودتر از این می دانستی. آری زودتر می دانستی که من نه تنها پدر را قبل از تولد از دست داده ام، بلکه مادر را نیز به همین صورت از دست داده ام و امروزه هم چاره ای نیست جز اینکه بعد از سالها عمر یتیمی را بر دوش کشم و نه یتیمی ما را .... ؟ البته ای کاش این درد یتیمی با این سن و سال فقط مربوط به من بود. ولی چه گویم که: درد ما یکی است. آری درد نبود پدر و مادری که قبل از اینکه بدنیا بیائیم، متأسفانه دست روزگار از دست ما گرفته است.
عابدین پاپی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست