پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
غزالی نامه شیخ محمّد غزّالی و دینداری روشمند
![غزالی نامه شیخ محمّد غزّالی و دینداری روشمند](/web/imgs/16/152/dzsv01.jpeg)
غزالی پیش از هر چیز مرد تبلیغ بود؛ تار و پود زندگی، کار روز و رؤیای شبش اسلام بود؛ محور همه زندگی، گذشته، حال و آینده اش بود؛ به اسلام میاندیشید و از آن حرف میزد؛ به آن تکیه میکرد؛ بر آن فرا میخواند و از آن یاری میجست.
همه تلاش و کوشش او دعوت به اسلام بود. ایمانش را به خدا خالص گرداند و خدا او را برای دینش برگزید. بر خدای بسنده کرد و خدا بسنده او شد و خدا خود بر این امر آگاه است.
آنچه بیش از همه شیخ غزالی را شایسته تبلیغ ساخت، حفظ قرآن در کودکی و دلدادگی به قرائت آن در کنار آموزشهای ژرف الأزهر بود. وی میگفت: (در هر موضوع به مطالعه میپرداختم و بر دانشی خاص دل نمیبستم، قدم میزدم، غذا میخوردم و در همان حال کتاب میخواندم. کتاب خواندن برای مبلّغان اهمیّت ویژه دارد. پشتوانهای است قوی که باید هر فقیه و مبلّغی از آن بهره مند باشد؛ کم خوانی و تُنُک فرهنگی برای سخنوران دینی خطر بزرگی است.
خواندن و به تعبیری دیگر فرهنگمند گشتن، تنها وسیلهای است که از جهان، چگونگی و شرایط آن تصوّر درستی در اختیار انسان میگذرد و برای مفاهیم گوناگون چهارچوب مناسبی ارائه میکند. عدم توفیق فقیهان و مبلّغان در بسیاری موارد به فقر فرهنگی آنان مربوط است. مبلّغ باید همه چیز بخواند؛ کتابهایی درباره ایمان، کفر، سنت، فلسفه و در یک کلام همه حوزههای درگیری فکری بشر را بداند تا زندگی و تحولاّت گوناگون آن را بشناسد.)[۱]
● سرمایههای فکری غزالی در تبلیغ
اوّلین و بزرگترین سرمایه وی قرآن بود، آن گاه سنت و در مرحله سوّم تاریخ انسان، تاریخ اسلام و در رأس آن تاریخ زندگی پیامبر(ص) که سرچشمه تاریخ اسلام و نقطه آغاز آن است. غزالی تاریخ را خوب خواند و در این مسیر پدیدهها و دورههای تاریخی و بویژه تاریخ اسلام؛ راز پیروزی و برتری تمدن اسلامی؛ روند قهقرایی آن؛ راز عقب ماندگی و پیروزی دشمن را نیک دریافت. سرمایه چهارم وی اطلاعات عمومی بود؛ فرهنگ دینی و انسانی. وی از دانشکده اصول دین که شامل بخشهای تفسیر، اعتقادات، ملل و نحل، منطق، فلسفه، تصوّف، روان شناسی، تاریخ و اصول فقه بود، فارغ التحصیل شد. شیخ غزالی پژوهشگر توانمند و سرآمد دانشگاه الازهر بود و با پژوهشهای تخصّصی در زمینه تبلیغ و ارشاد این توانمندی را قوّت بخشید! و در طول زندگی با مطالعه در زمینههای گوناگون معرفت بر تخصّصش افزود. سرمایه پنجم وی شناخت رویدادهای منطقهای، اقلیمی، اسلامی، اصلاحی و دولتی از راه ارتباط و مطالعه بود.
● ویژگیها و تواناییهای تبلیغی غزالی
۱) اندیشه روشن علمی.
در کتاب اسلام و اوضاع اقتصادی از آثار نخستین شیخ غزالی با عنوان (جایگاه عقل در دین) میخوانیم:
(بن مایههای ایمان درست، تیزفهمی، بیداردلی و روشن نظری است. ایمان شناختی است که به پایه یقین میرسد و دو دلی را میزداید. در جایی که درک روشن و شناخت کامل نباشد یقین بی معنی خواهد بود. تنها اندیشههای تیز هستند که توان دستیابی به رازهای هستی و شناخت نشانههای الهی در زمانها و مکانهای گوناگون را دارند. خداوند متعال میفرماید:
(انّ فی خلق السموات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب[۲]/ مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانههایی [قانع کننده] است.) تنها اندیشههای تیز، حق را از باطل باز میشناسند و حقایق وحی را از بافتههای هوس و گمراه پردازی تشخیص میدهند. خداوند متعال میفرماید:
(أفمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمی انّما یتذکر أولو الألباب[۳]/ آیا کسی که میداند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده، حقیقت دارد، مانند کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندانند که عبرت میگیرند).
تنها اندیشههای تیز هستند که از گذر روزگار، تاریخ درازدامن انسان و داستان عیّاران مصلح و طرّاران فسادگستر، بهره میگیرند. خداوند میفرماید: (لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب[۴]/ به راستی در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرتی است.)
نیک فهمی در انجام کارها، دقت در حکم بر افراد و موضوعات؛ آگاهی به مقدمات و نتایج جز بر دارندگان خرد ژرف و برخورداران از نعمتهای درخشان میسور نیست. خداوند میفرماید:
(یؤتی الحکمة من یشاء ومن یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکّر الاّ اولو الألباب[۵]/ [خدا] به هر کس که بخواهد حکمت میبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، بی شک به او خیری فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان کسی پند نمیگیرد.)
پرورش خرد، پردازش استعداد و گشودن ملکات انسانی کار سادهای نیست. گذراندن دورههای آموزشی مدارس، سپری کردن تجربههای زندگی، دستیابی به اندیشههای دوردست، افزودن ناشناختهها به شناختهها و نگاه دوباره از روی آشنایی و همدلانه ـ نه خشک و آشفته ـ بر آن انداختن و گردش در آفاق عوامل مادی و ادبی، از جمله ابزار پیشبرد عقل انسانی است و همه اینها پس از برخورداری از عقل سلیم خدادادی برای شناخت آن ذات مقدس و ایمان نیک به وی و بهره گرفتن از دین اوست.)[۶]
۲) روح شاعری
غزالی گرچه شعر به معنای کلام موزون قافیه دار نسرود، امّا از روح شاعری و هنری برخوردار بود و با این روح با هر آنچه که در اطرافش بود، برخورد میکرد. در هر گیاهی که از زمین میرویید و یا ستارهای که در آسمان میدرخشید، جانی توحیدی و زبانی تسبیح گو میدید.
بسیاری از سخنان وی ظاهرش نثر است، ولی روح آن روح شعری است. وی بر این اعتقاد بود که بجز کسی که روح شاعری دارد، نمیتواند به درستی به اسلام خدمت کند. هر کسی آثار شیخ غزالی را بخواند، یقین میکند که وی ادیبی بزرگ و ممتاز و دارای ذوقی خاص و شیوهای منحصر به فرد است. از کسی پیروی نمیکرد و وابسته به مکتب ادبی خاصی نبود. وی دوست نداشت در اندیشه، دانش و ادب جز به مکتب رسول اللّه منتسب گردد. اگر سرنوشت وی را به حوزه ادب منحصر میکرد، از بزرگترین ادیبان جهان عرب میشد و نامش از بسیاری از آوازه داران ادبیات عرب فراتر میرفت.
۳) معنویّت جوشان
از ویژگیها و تواناییهای روشن غزالی، روحانیت سرشار و جوشان بود. این نکته بویژه برای کسانی ضروری است که برای مردم از خداوند جلیل سخن میگویند و آنان را به همزیستی با خدا و هدایت قرآن کریم و رسول عظیم الشأن فرا میخوانند.
این معنویت سرشار، تنها یک سرچشمه بی نظیر و یگانه دارد و آن هم شناخت خدا، ایمان به او، یقین به دیدار و حساب و عقاب او و حضور قیامت را فرا روی دیدن است.
● غزالی در میانه عقل و دل
غزالی خرد را میستود و فکر و منطق را ارج مینهاد و بر بی خردان و ناآگاهانی که دین را بسان بار حماقت و نادانی بر دوش میکشیدند، یورش میبرد و بر آنانی که میاندیشیدند بیشترین بهشتیان، نادانان هستند ـ در حالی که قرآن بهشتیان را از خردمندان میشمارد ـ ریشخند میزد.
● افزودن جنبههای الهی بر دانش توحید
غزالی بر این باور بود که فرهنگ دینی در دل مسلمان تنها با تقویت جنبه ایمانی آن از قبیل خشیت، امید، صبر، شکر، عشق و دیگر ویژگیهای اخلاقی ـ که ایمان بدون آنها هیچ است ـ کمال خواهد یافت. به همین خاطر بود که وارد بحثهای اعتقادی شد و میدان را برای نویسندگان صوفی مسلک خالی نگذاشت تا ایمان را مرحلهای از طریقت شمارند، یا واعظانی که ایمان را ظرایف دل به حساب آورند؛ در حالی که ایمان بنابر اعتقاد شیخ غزالی جایگاه نخست را در اعتقادات دارد و بدون آن دینی وجود ندارد.
● غزالی مرد قرآن
غزالی انسانی قرآنی بود. همواره با قرآن بود، آن را میخواند، در آن میاندیشید و در مضمون آیههایش درنگ میکرد. از کودکی قرآن را خوب حفظ کرده بود. به ندرت در آیه یا کلمهای اشتباه میکرد یا آیهای با آیه دیگر بر وی مشتبه میگشت. در دل شب، صبحگاهان و شامگاهان قرآن میخواند. در خواندن قرآن یا مراجعه به آن نیاز به قرآن پیدا نمیکرد، زیرا قرآن در سینه اش بود. حضور دائمی معانی و معارف قرآنی نزد او، برایش باغی با میوههای گوناگون مهیّا ساخته بود.
خواننده آثار شیخ، شیوه استدلالی وی به آیات قرآنی، استنباط معناهای تازه و به کارگیری آن در مبارزه با ظلم و جهل، فساد و دیکتاتوری را در همه آنها مییابد. البته در این راه حس ادبی جوشان و قدرت تعبیر زنده وی کمک کار او بود.
● پژوهشهای قرآنی شیخ
غزالی در زمینه پژوهشهای قرآنی محض آثاری دارد از قبیل نظرات فی القرآن که در آن با شیوهای نو از برخی علوم قرآنی سخن میگوید و در المحاور الخمسة للقرآن الکریم که از آثار اخیر وی است، از پنج محور اساسی که سُوَر و آیههای قرآن بر آن میچرخند، سخن میگوید. این محورها عبارتند از: خدای واحد، هستی که بر خالق خود دلالت میکند، داستانهای قرآنی، برانگیختن و جزادهی، تربیت و قانون.
از تحقیقات دیگر وی در زمینه قرآن کتاب التفسیر الموضوعی للقرآن است. در این کتاب از وحدت موضوعی هر کدام از سورههای قرآن بحث میکند و میکوشد آغاز و انجام سورهها را به هم ربط دهد و موضوعهای اصلی و فرعی را به هم گره زند و وابستگیهای ظریفی که آنها را به هم متّصل میکند، بنمایاند. وی در این زمینه نظریههای شایان توجّه دارد.
● بایستگی رویکرد به قرآن
شیخ در جایی ضرورت توجّه به قرآن و پیش داشت آن بر همه چیز را مورد تأکید قرار میدهد و میگوید (چیزی که فکر میکنم لازم است گوشزد گردد؛ ضرورت توجّه کامل به خود قرآن است. افرادی توجه به کتابهای حدیثی را پیشه ساخته و قرآن را فراموش کردهاند. در نتیجه افکاری ناهم آهنگ پیدا کردهاند: در جایی که باید کوتاه بیایند به درازنویسی میپردازند و آنجا که به بسط نیاز است به اختصار برگزار میکنند. به هنگام صلح آتشین میشوند و در بحبوحه انقلاب با خونسردی کنار میکشند! آشنایی با معانی و اهداف قرآن، احاطه کلی به رسالت اسلامی را به انسان هدیه میکند و اهم و مهمّ تعالیم موجود را روشن میسازد و بر به کارگیری سنتها در جای درست آن کمک میرساند. انسان مرتبط با قرآن در نگاه به هستی دقیق میشود و به پیدایش و زوال تمدّنها، آگاهتر میگردد. با اندیشهای درخشان به اسماء حسنای الهی و صفات علیای ذات ربوبی مینگرد و حضور قیامت را دائم میداند. نوعی پیوستگی با اخلاق و سلوک و ایمان مییابد و همه اینها ارتباطی به هم دارند که هیچ بندی از آن از دیگری جدا نمیشود. آن گاه که سنت صحیح به عنوان مفسر قرآن و تکمیل کننده هدایت، بر آن افزوده شود، کمال انسانی دست میدهد.
● غزالی و سنّت پیامبر(ص)
قرآن نخستین سرچشمه افکار اصلاحی ـ تبلیغی شیخ غزالی بود و سنتِ پیامبر، سرچشمه دوم. وی سنت را چونان شرح نظری و تجربه عملی برای فهم قرآن، ضروری میدانست و به سیره به اعتبار جنبه عملی سنت توجّه ویژه داشت. چون خداوند پیامبرش را (اسوه حسنه) قرار داده است و در واقع پیامبر تجسّم خارجی اسلام و قرآنِ زندهای بود که مردم او را در موقعیت و مکانهای گوناگون میدیدند و با دستهایشان لمس میکردند و خاص و عام از او درس میگرفتند. غزالی کتاب ارزشمند فقه السیرة را در این ارتباط نگاشت.
● جنجال (کتاب السنّه) غزالی در میان فقیهان و محدثان
این کتاب که دشمنیهای فراوانی برانگیخت و قلمهای تند و پرحرارتی را برای ردّیه نویسی به کار انداخت، در واقع به انگیزه دفاع از سنّت در برابر عقل گرایان نوشته شده بود؛ گرچه موجب رد پارهای از احادیث موجود در صحاح گشت که به نظر نویسنده با منطق عقل، منطق علم و منطق دین مخالف بود. محدثان خود نیز با اصل موضوع همگام هستند و تنها با تطبیق آن با مصادیق، مخالفند.
انکار یک، دو یا سه حدیث از احادیث صحاح به مفهوم انکار سنت به عنوان اصل و مصدر دوم پس از قرآن نیست. زیرا اگر چنین باشد، پیشوایان بزرگی چون ابوحنیفه و مالک از زمره اهل حدیث خارج خواهند شد، زیرا آنان نیز احادیث صحیحی را در باب عبادات و معاملات ـ که از نظر آنان صحیح نبود ـ رد کردهاند. حتی عایشه نیز از آن جمع خارج خواهد شد، زیرا وی برخی از احادیثی را که اصحاب پیامبر(ص) خود از آن حضرت شنیده بودند، به اعتبار آنکه از نظر وی مخالف قرآن بود، رد کرد و آنان را به نادرست شنیدن و یا نادرست حفظ کردن متّهم ساخت.
واقعیّت آن است که محتوای کتاب شیخ، افکار جدید وی نیست، بلکه اندیشههایی است که در کتابهای گوناگون وی پراکنده بود. شیخ با گردآوری آن نظریات و افزودن برخی اندیشههای جدید و با تعابیر تند، موجب جنجال شد.
● رابطه سنت و قرآن
غزالی پیشتر در کتاب فقه السیرة به این موضوع پرداخته و رابطه آن دو را تبیین کرده است. وی تأکید کرده که قرآن قانون اسلام و سنت، تطبیق آن با خارج است. مسلمان به اعتبار وظیفه اش در ارتباط با حفظ حرمت قرآن، موظف به احترام این تطبیق است و خداوند امر و نهی پیامبر را از همین رو مطاع خواسته است. چرا که امر و نهی وی از خود او نیست، بلکه به دستور خداوند است. اطاعت از او اطاعت از خداست و کرنش کورکورانه از یک فرد عادی نیست؛ خداوند میفرماید: (من یطع الرسول فقد اطاع اللّه ومن تولّی فما ارسلناک علیهم حفیظاً۷/ هرکس از پیامبر فرمان بَرَد، در حقیقت، خدا را فرمان برده؛ و هرکس روی گردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادیم.)۸
بهترین کتابی که شیخ غزالی در آن، رابطه سنت و قرآن و جایگاه آن در ارتباط با قرآن را بیان کرده است لیس من الإسلام است. وی در آنجا میگوید: قرآن نسبت به سنت همچون تنه نسبت به شاخ و برگ و میوه است. قرآن اصول اسلام را در بر دارد و طرح کلّی که خداوند برای زندگی بندگانش ریخته، جهت فکری و راههای رفتاری که برای آنان در نظر گرفته است، فهم قرآن جز از طریق سنت به دست نمیآید و سنت نیز جز از راه شناخت مناسبتهای حکیمانهای که پیامبر بر آن اساس راهنمایی کرده است، حاصل نمیشود. شیخ در نهایت به این نتیجه میرسد که سنّتی معارض حکم قرآنی وجود ندارد و محال است حدیثی یافت شود که با قواعد کلّی قرآنی و یا حکم خاصی از آن معارض باشد.
به هنگام استدلال، حدیث واحد به طور مستقل در نظر گرفته نمیشود، بلکه لازم است احادیثی که در یک موضوع وارد شده است، در نظر گرفته شود و به تأییدهایی که از قرآن به دست میآید، ضمیمه گردد. از این رو ارتباط نباید هیچ گاه از نظر دور باشد.
● سنت حق است
شیخ در کتاب یاد شده زیر این عنوان تأکید میکند که اگر رسول خدا به چیزی دستور داده باشد، اطاعتش واجب است و این اطاعت، اطاعت از خداست و هیچ مسلمانی بر خود روا نمیبیند که از دستور پیامبر سرپیچی کند. مسلمانان در پیروی از سنت به عنوان منبع دوم پس از قرآن کریم اتفاق نظر دارند؛ امّا سنّت وارده از پیامبر به اعتبار ثبوت و دلالت با هم فرق دارد که این جا محل ذکر آن نیست. برای شناخت سنت، قوانین عقلی خوبی در نظر گرفتهاند که مضامین سنت را با آن قواعد بررسی میکنند. ناقد تیزبین لازم است درباره متن و سند حدیث بر پایه ابزار علمی سخن بگوید و یا آن را رد کند. نفی حدیث بطور کلی و با تکیه بر این که قرآن همه چیز را در بر دارد، بدعت خطرناکی است؛ زیرا خداوند برای تبیین و توضیح قرآن، سنت عملی را برای پیامبرش وانهاده است. همان گونه که قرآن به تواتر ثابت شده است، این نکته نیز به تواتر ثابت شده است و نمیتوان آن را انکار کرد.
چگونه میتوانیم نماز بخوانیم، روزه بگیریم، حج انجام دهیم، زکات بپردازیم اقامه حدود کنیم، در حالی که تفصیل همه اینها از سنت به دست میآید؟ انکار سنّت عملیّه متواتر، خروج از اسلام است و انکار سنتهای غیر متواتر، بر پایه هوس، گناهی بدفرجام است.
شیخ غزالی یادآور میشود که سخنانِ پارهای از منکران سنّت را پی گیری کرده و نکته قابل احترام علمی در نزد اکثر آنان نیافته است. بنابراین هدف از طعن و یا اعتراض گسترهای در سند و متن احادیث ـ چنان که پارهای چنین میکنند ـ ساقط کردن یک حدیث به خصوص نیست، بلکه از بین بردن کل سنّت است و ایجاد تردید و بی اعتباری در احکام به دست آمده از سنت. این کار علاوه بر کوچک شمردن یک حقیقت، اسلام را نیز در معرض تباهی قرار میدهد. کتب سنّت از استوارترین اسناد تاریخی است که در دنیا شناخته شدهاند.
در عین حال، شیخ قاعدهای مهمّ و اساسی، برای برخورد با سنت ارائه میدهد. وی بر این باور است که درستی حدیث تنها از راه عدالت راویان آن به دست نمیآید، بلکه از انسجام و هماهنگی متن حدیث با حقایق یقینی دین نیز حاصل میشود و احادیث شاذّ و نااستوار از دایره حدیث خارج میگردد. با این حال حکم به بطلان حدیثی با وجود سند صحیح، نباید بر پایه هوای نفس باشد؛ بلکه باید براساس قواعد فنّی دقیق صورت گیرد. بیشترین ضربهای که به سنت وارد شده است، از سوی پارهای کوتاه بینان بود و حدیثی را که باید در شرایط معیّنی مورد عمل قرار دهند، از راه تعمیم و اطلاق از محل خود خارج ساختهاند.۹
● غزالی و فقه
▪ بینش فقهی غزالی:
از احکام فقهی شیخ غزالی در زمینههای گوناگون، پیداست که وی در فقه خود، از رأی و هوی سخن نمیگوید، بلکه این سخنان بر پایه اصول و مستنداتی است که در استنباط و اجتهاد به آن تکیه دارد. این مستندات عبارتند از:
۱) کتاب و سنّت
نخستین مبنا، نصّ معصوم است که به وحی الهی رسیده و در قرآن و سنت نمود یافته است. قرآن اصل اصول و منبع نخستین است که ثبوتش قطعی و تواترش یقینی است و سنت نیز تبیین نظری و تطبیق عملی آن محسوب میشود و از آنجا که بیان (روشنگر) هیچ چیز نباید متناقض آن باشد، وی هر سنتی را که با قرآن تناقض داشت، رد میکرد و در پی تأویل آن خود را به رنج و زحمت نمیافکند.
۲) مصالح همخوان با نص
شیخ غزالی مصالح مرسله را میپذیرفت و در صورت وجود شروط معتبر شرعی، به آن اعتبار میداد. نخستین شرط آن بود که با نص صحیح و صریح مخالف نباشد. بنا به قول شیخ غزالی (فقه صحیح، فقهی است که در جای فقدان نص، مصلحت را بشناسیم در فهم آن تلاش کنیم و برای رضای خدا و مصلحت امّت در تحقّق آن بکوشیم. باید توجّه داشت که با کنار گذاشتن نصّ، توان حفظ مصلحت نیز به ضعف میگراید، چرا که تنها به هنگام اجرایِ دستور الهی رشد و برکت مییابد. در زمینه مصالح مرسله سیاستمداران مسلمان میتوانند کارهای فراوانی برای جامعه خود انجام دهند، مشروط بر آن که با نصّ معارض نباشد؛ زیرا نصوص محور و پایگاه مصالح عامه است؛ گرچه در مواردی مورد غفلت قرار گرفتهاند.)۱۰
۳) احترام بی تعصب مذاهب فقهی
فقه غزالی بر پایه احترام به همه مذاهب فقهی ـ پیرودار و بی پیرو ـ بدون هر گونه تعصب به یکی از آنها و یا همه آنها بنا شده است. وی پیشوای مذاهب را از قلههای بلند راسخان در علم، پرواپیشگی، پیروی حق و شجاعت رأی میداند و این عقیده نوآموزان دانش را رد میکند که بر آنان در اجتهاد خرده میگیرند و خود را همپای آنان میشمارند و میگویند آنان نیز افرادی چون ما بودند. شیخ غزالی دو شیوه مشهور در تاریخ فقه اسلام؛ مکتب اخبار و مکتب رأی را محترم میشمارد و معتقد است که مکتب مأثور، رأی و به کارگیری خِرَد در فهم نص و قیاس بر آن را، به کلّی فراموش نکرده است، چنان که مکتب رأی، اخبار و سنن و روایات را کاملاً کنار نگذاشته است.
شیخ در بسیاری موارد تمایل به استنباطات مکتب رأی را که با تکیه بر عمومات و ظواهر قرآن استنباط شده است، نشان میداد؛ از قبیل وجوب زکات در همه کشتها و میوههای خوردنی و غیر خوردنی ـ نظری که قاضی ابوبکر بن عربی مفتی مالکیان در زمان خود، ارائه کرده بود.
شیخ غزالی مکتب جدید و مشهوری را که در قرن هفتم و هشتم توسط ابن تیمیه و شاگردانش به وجود آمد و به مدرسه (موازنه و ترجیح) نام گرفت، میستود و میگفت: (این شیوه، هم اخبار را مورد توجّه قرار میدهد و هم رویکردهای حکیمانه و مصالحی را که زیربنای شرع است لحاظ میکند و به تعبیری رأی و اثر را با هم در نظر میگیرد، گرچه طرفداری آن از اثر آشکارتر و دفاعش از آن زلالتر و پرتوانتر است.
وی، آرای ابن تیمیه را در مسایل طلاق مبنی بر عدم تحقق سه طلاق با یک لفظ و نیز طلاق بدعی و امثال آن را دوستتر میداشت و آن را متقنتر و برای حراست از کیان خانواده مناسبتر میدانست.
اسلام، همه اندیشمندان گذشته و معاصر را به وجود آورده است و چنین نیست که آنان اسلام را به وجود آورده باشند. منابع اسلامی به خاطر آن که از جانب خداست، خطاناپذیر است، ولی برداشتها و پژوهشهای پیرامون آن به اعتبار آنکه بشری است، بی ایراد نیست. شیخ در بسیاری از کتابهایش تأکید میکند که بهره گیری از هر فقیه مخلصِ تیزهوشی به روند علمیمان کمک میکند و هیچ گاه به آن زیان نمیرساند. از این رو ضروری است طرفداری یا کینه توزی نسبت به اشخاص را کنار بگذاریم.
۴) فقه در خدمت تبلیغ
از جمله آرای شیخ درباره فقه، این است که فقه باید در خدمت دعوت به اسلام قرار گیرد و نباید به فتاوی جزئی که موجب دوری نامسلمانان از پذیرش اسلام میگردد، یا مانع توبه گناه کاران و هدایت مسلمانان فراری از دین میشود، اعتنا کرد. از این رو، وی پیروی کورکورانه و بی چون و چرا از پیشوایان مکاتب فقهی بویژه از سوی عالمان را نمیپذیرفت، بلکه بر آنان لازم میدانست کمبودهای علمی و فرهنگی خود را برطرف کنند تا به درجهای راه یابند که بتوانند درباره آرا و نظرات گذشتگان بیندیشند و اقوال شایسته را برگزینند و برای عصر و محیط خود اجتهاد کنند، همان گونه که گذشتگان برای زمان و جامعه خود اجتهاد میکردند.
شیخ غزالی معتقد بود فقیه امروزی باید بر میراث علمی دانشوران پیشین در دورههای گوناگون اسلامی، در سایه قواعد قرآنی و روایی و اهداف و کلیّات قطعی اسلامی، نگاهی دوباره بیندازد و آرایی را برگزیند و یا بر کناری نهد؛ زیرا گرچه متون خطاناپذیر هستند، ولی برداشت و تفسیر افراد از آن نصوص مطلق و خطاناپذیر نیست.
شیخ غزالی تلاش برای رفع اختلاف فقهی و گردآوری مردم بر محور یک رأی را ـ که قهراً آن هم رأی عدهای خاص است ـ با آن که اختلاف و عوامل آن، از روزگار اصحاب پیامبر(ص) بلکه حتی از زمان خود رسول اللّه(ص) وجود داشت، کاری درست نمیشمرد؛ زیرا این قبیل تلاشها به جای وحدت رأی به اختلاف دامن میزد. از سوی دیگر، بزرگ شمردن اختلافها و سرگرم کردن مردم با آن و بدگویی بر مخالفان را نیز به شدّت رد میکرد و میگفت: (عقاید، عبادتهای اصلی و روشهای عملی آنها همه از راه تواتر قطعی به ما رسیده است و اصول دین و ارکان عبادات و قوانین رفتار بدون ابهام و اختلاف است. و اختلافها در مسایل درجه دوم است که جز کم خردان آن را بزرگ نمیکنند.
الف) غزالی احیاگر مصلح
▪ غزالی احیاگر:
ابوداوود در سنن و حاکم در مستدرک به نقل از ابی هریره، از قول پیامبر(ص) نقل میکند که آن حضرت فرمود: (خداوند در آغاز هر سده کسی را برای تجدید دین از بین امّت برمیانگیزد.)
پژوهشگران روند نهضت اسلامی بیتردید شیخ غزالی را یکی از پایههای اصلی حرکت اسلامی در سده چهاردهم هجری قمری میدانند. اصلاحی که غزالی بدان باور دارد و در آثار قلمی و سخنرانیهایش بدان فرا میخواند، بر عناصری چند بنیان نهاده شده است:
۱) بازآفرینی ایمان و پیرایش جان
نخستین عنصر اصلاح، دعوت به ایمان و تزکیه نفس است. این عنصر در سرتاسر آثار و سخنرانیهای غزالی خود را نشان میدهد. وی کاملاً بر این امر آگاهی داشت که ایمان و تزکیه نفس هدف اساسی دین و شرط لازم برای هر اصلاح واقعی است.
در مقدمه کتاب علل و ادویه مینویسد: (ما معمولاً خواستار اجرای شرایعی هستیم که جامعه را از زشتیها باز میدارد و تبه کاران را میترساند، امّا پیش از آن، لازم است به استواری باورهایی بپردازیم که انسان را به خدا میپیوندد و ارتباط با خدا و ترس و امید به او را به وجود میآورد. من درباره سرکشان در برابر قانون، نیرنگ بازان اقتصادی، خود بزرگ بینان به وقت بی نیازی، فرصت طلبان تباهگر جامعه و خانواده اندیشیده ام و انگیزهای جز تهی بودن دل آنان از خدا و دور بودن از درک عظمت و مراقبت الهی ـ در عین زمزمه کلماتی از دین و قرآن ـ ندیده ام. پیامبر اسلام(ص) تمدنی به وجود آورد که هدف نهایی از وجود انسانی را تحقق بخشید و در این راه، زادراهش چیزی بود که از وحی میگرفت و هدایتی بود که به وحی الهام میشد. او تواناترین پیشینیان و پسینیان در تصحیح مسیر انسان از راه به کارگیری توانهای اصلی نهفته در نهاد انسانی بود. ما نیز در این راه گام برمیداریم و از میراث آن حضرت بهره میگیریم. من علاقه مندم، مؤمنان آگاه باشند. زندگی در راه خدا هم چون جهاد در راه او تلاشی ارزشمند است و سستی در فراچنگ آوردن دنیا، سستی در یاری بر دین را در پی دارد. آن که دارد و میبخشد، بهتر از آنی است که چون ندارد نمیبخشد.
▪ نیازمندی به تصوّف سالم
در عین بنیان گذاری اسلام بر خرد و استقبال از فکر نیکو و پژوهش اصیل و ترغیب بر ارتباط مادی و معنوی در عمل و فکر با هستی؛ اسلام دینی است که استوارترین علاقه با دل بیدار و احساس جوشان را برقرار میکند، ایمان را در عین نگرشی استوار و درست، عاطفهای سرشار از عشق و نیکی میداند. شیخ غزالی در کتاب رکائز الأیمان بین العقل والقلب زیر عنوان فوق مینویسد:
(اسلام کامل صرفاً یک نظریه علمی، اقتصادی یا اندیشهای (گرچه از نظر تصوّر و استدلال درست، امّا) بریده از خدا نیست. بلکه معنای وسیع و بال گستری است که مفهوم عشق از همه سوی آن میدرخشد. در گرو خدا، همگام آثار الهی در هستی، عاشق نیکی و دشمن زشتی است. با هر خوبی همراه و از هر بدی رویگردان است جدایی بین روشن اندیشی و ره یابی دل ناممکن است دین حق، شفابخش هر بیماری است که خردی راست و نهادی زنده دارد.
پرسشی که در پی پاسخ گویی آن هستیم، این است که این سان دینداری را چگونه پی ریزی کنیم و چه سان در دلها درک جلال الهی و کرنش در برابر بزرگی او را بپرورانیم؟ چگونه یقین تُنک را ژرفا بخشیم و چه سان شناخت خدا را به احساسی شیرین تبدیل کنیم که دلها را نرم کند و درون را از کدورت بزداید؟ چگونه انسان را دلداده خدا کنیم تا با انگیزه دلدادگی فرمانش برد و برای خاطرخواهی او سر از پا نشناسد؟ چه سان اندیشه از ذات او را در دلش افکنیم تا از نافرمانی او هراسان شود و عصیان خدا دلش را به درد آورد؟ دیده او را تجلی گاه قدرت خدا کنیم تا در هر حرکت و سکون در طول زمان و مکان اسمای الهی را نظاره گر باشد؟ جز با پاسخ صحیح به این پرسشها، ایمان کامل نمیگردد و دین سودمند نمیشود.)
شیخ پس از طرح آنچه فقیهان، صوفیان و متکلمان در شرح حقایق اسلام و توضیح آن گفتهاند و با اشاره به ویژگیها و کاستیهای هر کدام، مینویسد: (عناوین برای من مهمّ نیست، امّا اصل موضوع اهمیّت دارد. برای من مهم آن است که راهی برای پرورش جانها بر پایه تقوا و انس با یاد خدا؛ پیدا کنیم و چگونگی آماده شدن برای رهبری آگاهانه، علاقه مندانه و با چهرهای خندان را بیاموزیم.۱۱
۲) آزادی و مبارزه با استبداد سیاسی
▪ درگیری با فساد سیاسی
شیخ در کتاب هموم داعیه از فساد سیاسی چنین میگوید:
(فساد سیاسی بیماری کهنهای در تاریخ ماست. همواره سردمدارانی بودند که بین خود و جامعه کانالهای عمیق کندهاند ، از هواهای سرکش و شهوتهای افسار گسیخته برخوردار بودند ، دین الهی و دنیای مردم را پروا نمیداشتند و در عین حال زمان درازی زندگی کردند. با این گرفتاریها گروهی از منسوبان به اسلام، از حاکم اسلامی تصویری ارائه میدهند که نهایت نفرت زایی را دارد. آنها میگویند: حاکم میتواند نظر اکثریت یا اقلیّت و یا رأی خودش را برگزیند آیا شورایی که اسلام پیشنهاد کرده، همین است؟ بنابراین استبداد چیست؟ فقه حکومتی جامعه ما باید سایه حَجّاج، عبیداللّه بن زیاد؛ بعضی پادشاهان عباسی و پارهای سلاطین عثمانی را از سر خود دور کند.
معروف آن است که پیامبر اکرم(ص) شورا را محترم میشمرد و در آن جایی که وحی وجود نداشت، نظر شورا را میپذیرفت و حق همین است که در صورت فقدان نصّ، شورای امّت مصدر قدرت جامعه باشد. برای من جای تأسف است که گاه افرادی که خردی کودکانه دارند و یا از توانی برخوردارند که آن را در راه به دست آوردن دنیا و از دست نهادن آخرت به کار میگیرند؛ درباره چگونگی تشکیل حکومت سخن میگویند؛ در حالی که اصلاح حاکمیّت و ابزار آن نیازمند فقیهانی پرواپیشه و تیزهوش است.)
شیخ غزالی از بین رفتن آزادی را نتیجه عقب ماندگی، و عقب ماندگی کنونی را زاییده استبداد میدانست.
۳) عدالت اجتماعی
ظلم اجتماعی اوّلین موضوعی بود که توجّه غزالی را به خود جلب کرد و فکر و ذکر او را مشغول ساخت. غزالی در محیطی بزرگ شد که آثار ظلم را نمایان میدید. همدستان صاحبان اموال و املاک، به کشاورزان زحمتکش زور میگفتند، ستم اربابان شکم برآمدهای که روز به روز از گوشت و خون محرومان و رنج دیدگان بزرگ و بزرگتر میشد. او اختلاف فاحش زندگی در مصر و کشورهای تحت ستم سیاسی و اجتماعی همگون را میدید. انسانهایی که بسیار تلاش میکنند و هیچ به دست نمیآورند. چه بسا انسانی را میدیدی که همه عمرش را صرف آن میکرد تا از دل خاک، گل و ریحان به دست آورد و خود و اهل خانه اش را در رنج میافکند تا نعمت نهفته در دل زمین را بیرون بکشد و حاصل آن را با خون خود عجین کند و در نهایت نیز خود از آن محروم باشد.
غزالی با جان، دل و اندیشه اش با طبقههای رنج کشیده همگام بود و آنان را محبوبترین طبقه به خدا و شایستهترین آنان به زندگی شرافت مندانه و سزاوارترین آنان برای آینده درخشان میدانست. اسلام این طبقه را بزرگ داشته و در راه توسعه دایره زندگی آنان کوشیده تا رفاه همه افراد را فراگیرد و بیکاری بین آنان نماند. اسلام، پیامبران را کارگرانی در نظر گرفته که از دسترنج خود میخورند و بدترین افراد را بیکاران؛ طمع کاران بی تلاش؛ برخورداران به ناحق و آنانی دانسته است که بر افزون طلبی برای تنگ کردن عرصه بر دیگران میکوشند.
از این رهگذر بود که اولین آثار شیخ غزالی درباره اسلام و شرایط اقتصادی؛ اسلام و راههای اشتراکی؛ و اسلام متّهم از سوی کمونیستها و سرمایه داران بود.
۴) آزادی خواهی و مقاومت در برابر استبداد سیاسی
قصّه شیخ غزالی در خصوص مقاومت علیه استبداد و تسلط زورمداران و جباران، داستانی درازدامن و پرجوش وخروش است. از جمله اوّلین کتابهای وی (سلام و استبداد سیاسی)، مجموعه سخنرانیهای وی در زندان طور در سال ۱۹۴۹م. است.
شیخ در کتابهای گوناگون و در قالبهای مختلف به این موضوع پرداخته است؛ چرا که این موضوع یکی از پایههای اصلی اندیشه اصلاحی، تبلیغی و فقه سیاسی وی است.
بزرگداشت آزادگی و ارج نهادن به ارزش آن در زندگی از سوی شیخ و تأثر او از فقدان آن را میتوان از این فهمید که وی رمز عقب ماندگی مصر را تسلط استبداد و از بین رفتن آزادی میدانست و مینوشت: (ساخت هواپیما در مصر و هند در یک سال آغاز شد، چنان که پژوهشهای اتمی تقریباً هم زمان شروع گشت و دانشوران دو کشور با بهره گیری از پیشرفتهای اروپاییان، به انجام آن همّت ورزیدند. بعد از ربع قرن هند به تولید هواپیمای هندی و ساخت موشکهای اتمی دست یافت، ولی در مصر پس از چند سال، کارخانه ساخت هواپیما متوقف و کار در بخش انرژی اتمی تعطیل گشت و تاکنون نتوانستیم گامی جلو برداریم. علّت این سستی چیست؟ آیا هوش هندی از خرد مصری برتر است؛ سخنی که پیشینیان و معاصران نگفتهاند؟! در واقع علّت آن وجود آزادی در هند است که زمینه لازم را در اختیار هر صاحب کفایتی گذاشت تا کار کند و موفق گردد. نظام دمکراسی موجود رقابتی به وجود آورد که هیچ مانعی پیش پای اندیشوران نبود و آنان توانستند در دایره تشویق و تشجیع موجود به خدمت گذاری جامعه بپردازند و به بالا بردن شأن مردمشان مباهات کنند.
(حاکمیّت یک زن* ـ با داشتن شورایی دقیق ـ به خدا نزدیکتر و بر مردم دل سوزتر از سلطه زورگویی* است که از دماغ فیل افتاده و بر این باور است همه چیز را میداند، در حالی که هیچ نمیداند.)۱۲
۵) آزادی زن و خانواده
زنان، نیم و بلکه نیمه بیشتر جامعه بشری را تشکیل میدهند. زندگی بشر بر وجود دو جنس قوام دارد. بنابراین باید هر دو براساس فطرت الهی و راهنمایی وحیانی گام بردارند. جاهلیّت به شیوههای گوناگون بر زن ستم روا داشت، ولی اسلام او را از ظلم و تاریکی نجات داد و ارزش واقعی اش را به وی برگرداند. با این حال به رغم روشنی آموزشهای قرآنی و تعالیم پیامبر، مسلمانان نیز در روزگار عقب ماندگی به زن ستم روا داشتند و بسیاری از حقوق وی را ضایع کردند. وی را در خانه زندانی ساختند و او را نسبت به دین و دنیا ناآگاه بار آوردند. بسیاری از پدران در حق دختران ظلم نمودند و جامعه نیز بر آن صحّه گذاشت. این وضع ناگوار زن مسلمان، شیخ غزالی را به خشم آورد و به مبارزه علیه آن واداشت. وی در این اندیشه بود که زن را از دو نوع تقلید وارداتی نجات بدهد: ۱. تقلید به جای مانده از دوران انحطاط تمدن اسلامی، ۲. تقلید وارده به همراه مبارزه فکری و فرهنگی استعمار غربی.
▪ یاری زن به نام اسلام
وقتی به غزالیِ مبلّغ؛ مصلح؛ مفسّر و یا فقیه مینگریم، وی را در همه زمینههای انسانی در حق زن و دفاع از او فردی با انصاف مییابیم.
وی با زندانی ساختن زن در چهارچوب خانه به گونهای که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را ببیند، مخالف بود و انتساب این نگرش را به شرع اسلام دروغ میدانست و میگفت: (فتوایی بین پارهای مسلمانان شایع است و در میان دشمنان اسلام نیز نقل میشود، مبنی بر اینکه اسلام بین دو جنس، دیواری بلند کشیده است به گونهای که همدیگر را نبینند و حتی صرف دیدن یکدیگر حرام است. من به قرآن و سنّت متواتر و صحیح مراجعه کرده و این فتوا را شایعه بی اساس بیش نیافتم. یک دیدار عادی بی ایراد است. آنچه که ممنوع است خیره شدن و نگاه رذیلانهای است که موجب گناه گردد و به همین خاطر اسلام امر به حفاظت از نگاه حرام کرده و این دستور بر زن و مرد به یک مقدار است. اگر به صورت اتفاقی، نگاه بر صحنهای تحریک آور افتاد، بر مسلمان لازم است نگاه دوباره نیفکند و درون خود را از وسوسههای گوناگون و شهوتزا مصون دارد. در خیابان، مسجد و بخشهای دیگر جامعه بر هر دو جنس اجرای دستورات زیر لازم است: خودنمایی و شهوت انگیزی نکنند؛ چشم دار و عفیف باشند و تنها به هدفهای مشروعی که به خاطر آن از خانه خارج شدهاند، بپردازند. در زندگی نسل اوّل مسلمانان اوضاع به همین شکل بود. زن در مسجد دیده میشد؛ حتی در پی سپاه به میدان جنگ میرفت و در تمام این حوزهها پردهای از آداب اسلامی بر آن حاکم بود.
گاه اندیشههایی بیمار پیدا میشود که شیفته سخنان علیل هستند و احکام اسلامی را بر آن پایهها بنا میکنند، در حالی که اسلام ناب از این نوع کجرویها بیزار است.
روا نیست بگذاریم کوته فکران بر دین ما تهمت زنند و بیماریهایی که در دل دارند، به مردم منتقل کنند)۱۳ شیخ غزالی بر این باور است که مسلمانان در روزگار عقب افتادگی بر زن ستم روا داشتند و حتی وی را از رفتن به مسجد هم محروم ساختند؛ با آنکه نماز جماعت نقش شگرفی در جهتدهی رفتار انسانی دارد؛ بگذریم که در مساجد درس و وعظ هم وجود دارد.
این وضع از زمان صحابه به وجود آمد. عبداللّه بن عمر حدیثی به این مضمون از پیامبر(ص) خواند که: (مانع از ورود کنیزکان خدا به مسجد نشوید.)۱۴ یکی از پسران وی گفت: (به خدا منعشان میکنیم، آنان مسجد را دستاویز ساختهاند.) منظورش آن بود که زنان رفتن به نماز را بهانه برای خروج از خانه و ایجاد ریبه کردهاند. عبداللّه عمر گفت: (میگویم پیامبر(ص) چنین گفت.) پسرش جواب داد: (سوگند به خدا، با این حال منع خواهیم کرد.) عبداللّه گفت: (و من هم به خدا سوگند میخورم که دیگر با تو حرف نزنم.) و تا زمان مرگ با وی سخن نگفت.۱۵ شیخ غزالی میگوید: مسلمانان روایت پدر را که صحابی و فقیه بود رها کردند و از فرزندی عاق و جاهل پیروی کردند.
وی میگوید: (در سنت صحیح آمده که زن پاسدار خانه و بنابراین نسبت به افراد خانه مسؤول است و شکی نیست که اداره فرزندان به ویژه تغذیه آنان و آماده کردن خانه برای شوهری که از کار برمیگردد، زن را از مشارکت مرتب در نمازهای پنج گانه باز میدارد و با این حال ما یقین داریم که پیامبر اکرم(ص) یکی از درهای مسجد را ویژه زنها ساخت و آنان نماز را در صفهای پشتی به جا میآوردند و صفوف ویژه زنان در طول زندگی پیامبر(ص) و خلفا راشدین برقرار بود. هیچ کس آن درها را از بین نبرد. صبح باز و شب بسته میشد و شرکت آنان در نمازعید و شنیدن خطبه از شعایر اسلام به شمار میرفت. شکوفایی که اسلام در جهان زنان به وجود آورده بود، کم کم خشکید و نابود شد و حدیث ممانعت زنان از نوشتن، ساخته شد، تا آنان در همان بی سوادی نخستین بمانند. این جاهلیت به حساب چه کسی گذاشته میشود؟! وقتی که بر نصف جمعیت بشر ناآگاهی و کوری الزامی شود، نسلهای آینده چه سرنوشتی خواهند داشت؟
در هیچ حدیث صحیحی چیزی که زنان را از رفتن به مسجد برای نماز منع کند، وجود ندارد احادیث منع همه بی پایه هستند چگونه بی پایه نباشند، با آنکه همه دچار ضعف سند هستند و با سنّت عملی متواتر و مشهور معارضند؟
روزگاری بر مسلمانان گذشت که در آن سنت صحیح مرده بود و این گرفتاری هنوز باقی است و پارهای از گروهها که جز روایات متروک و نادرست را باور ندارند، بر آن تعصّب میورزند. جلوگیری از رفتن زن به مسجد در صورتی که خودآرایی کند، قابل قبول است؛ چون رفتن به مسجد برای نمایش زیورآلات و ایجاد فتنه نیست، بلکه تلاش برای جلب خشنودی خدا و پایه ریزی تقواست. منع زنان از این نوع فتنهها به توصیه رسول اللّه بوده؛ وی میفرمود (به صورت عادی خارج شوید؛ با لباسهای عادی و وضع عادی بدون عطر و بخور از خانه خارج شوید.) امّا فتوای کلّی به حرمت ورود زنها به مسجد، شیوهای است که ربطی به اسلام ندارد.)۱۶
۵) اصلاح دین
▪ تصحیح برداشتهای غلط
یکی از مهمترین نمودهای اصلاح و نوآوری که فکر، قلم و بیان غزالی را به خود مشغول کرده بود، اصلاح تصور غلط مردم از مفاهیم دینی و ارائه نادرست آن بود. یکی از این مفاهیم عبادت است. وی در کتاب مشکلات فی طریق الحیاة الإسلامی) مینویسد: (وقتی به عبادات مینگریم، میبینیم انجام آن در شبانهروز به بیش از نیم ساعت وقت نیاز ندارد و آموزش آنها نیز جز یک یا دو صفحه نیست. بنابراین فرصت بیشتری در اختیار انسان است تا برای درک زندگی و کشف و به کارگیری امکانات آن برای خدمت به دین استفاده کند و هر تلاشی که در این باره به کار گرفته شد، شرعاً عمل صالح و تلاشی مبرور نامیده میشود که در کنار ایمان زمینه ساز دستیابی انسان به رضای الهی است.
خداوند میفرماید: (فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا کفران لسعیه وانّا له کاتبون (انبیاء/۹۴)/ هرکه کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن [هم] باشد، برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود، و ماییم که به سود او ثبت میکنیم). برپایی جامعهای موفق در صورتی که افراد آن ناآگاه به دنیا و ناتوان در زندگی باشد، محال است. داس کشاورز، سوزن خیاط، قلم نویسنده، تیغ جراحی پزشک و جعبه داروی داروفروش و یا غواص در دریا، خلبان در هوا، پژوهشگر در کارگاه و حسابدار در دفتر کارش، در صورتی کار شایسته انجام میدهند که هدفدار باشند. بدان گونه که هر کاری را ابزاری برای یاری خدا و اعتلای کلمه او قرار دهد.
امّا ما باور بر این که ثواب الهی در تکرار کلمات و حرکات بی محتوا است بهای سنگین سستی مان را با عقب ماندگی در زندگی پرداختیم.
از دیرباز گروهی از عابدان در اندیشه انحصار عبادت به نماز و اذکار بودهاند، آن را میخوانند و باز دوباره تکرار میکنند و فکر میکنند جامعه بر زمزمه و بیکاری بنا نهاده شده است. اگر مردم آهن، کوره و کارخانه را نشناسند، چه کسی به خدا و رسولش یاری خواهد رساند؟ در حالی که خدا در قرآن میفرماید: ( وانزلنا الحدید فیه بأس شدید ومنافع للناس ولیعلم اللّه من ینصره ورسله بالغیب (حدید/۲۵)/ و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است؛ پدید آوردیم، تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او پیامبرانش را یاری میکند.) هفتاد نوع صنعت نظامی و غیر نظامی مرتبط به نفت، استخراج و بهره برداری از مشتقّات آن است که از آن چیزی نمیدانیم. آیا با این ناتوانی میتوانیم به اعتقاد توحیدی و مسایل ناشی از آن خدمتی بکنیم!
▪ نگاهی فراگیر و هم آهنگ با اسلام
شیخ غزالی همواره از تصویر جزئی از اسلام دلگیر بود؛ تصویری که به پیوند احکام شرع و تعالیم آن ضربه میزند. وی احکام و تعالیم را چه به صورت امر و چه به صورت نهی، در یک مرتبه نمیدید. چیزی که ما (فقه اولویات) یا فقه (مراتب اعمال) مینامیم. طبق حدیث صحیح، ایمان شصت و یا هفتاد و اندی بخش دارد. پرسش شیخ این بود که آیا این بخشها به صورت تصادفی برهم انباشته شدهاند؟ قطعاً نه! این بخشها از نظر ارزش و اعتبار مختلف هستند و هر کدام در یک نظام منسجم جایگاه خاص خود را دارد. از آغاز فرهنگ اسلامی و ایمان، ارکان و شاخه و اصول و فروع داشت کارهای قلبی و اعمال رفتاری داشت. در حالی که بعضی افراد، نقد در جزئی از اسلام را بر همه بخشهای آن تعمیم میدهند و همچون سرطانی میدانند که اگر یک بخش بدن را فراگرفت، سایر اعضا را فرامیگیرد و موجب از بین رفتن جسم میگردد.
خوارج نخستین گروهی بودند که به این کم خردی و خلل فقهی دچار شدند. در برابر علی(ع) جنگ یا بیزاری از تحکیم را مطرح کردند و در مقابل عمر بن عبدالعزیز از وی جنگ و یا لعن پدرانش را خواستند. این نوع بزرگ کردن یک بخش از دین، پشتوانه فقیهانی است که اندیشه فعّال، ولی دل غیر خاشع و عابد دارند و یا متصوفه که از قلبی شکسته برخوردارند، امّا خرد فقیهان را ندارند و یا محدثانی که متن احادیث را حفظ میکنند، ولی از استنباط و کاربرد آن در جایگاه مناسب ناتوان هستند و یا اصحاب رأی که مصالح را درک میکنند، امّا مستندات نصّی آن را خوب نمیفهمند.
همین جزئی نگری، زمینه فکری حاکمانی است که طبق دستورالعمل در راستای نفع توده گام برمیدارند، لکن تقوای الهی آنان ضعیف است. همچنین توده مردم که به عبادت فردی همّت میگمارند، ولی هنگامیکه امر و نهی، توصیه یا جلوگیری و قیام علیه غاصبان مطرح میشود سکوت میکنند. افرادی که مراسم عبادی را دقیق میدانند و ذرهای از شکل منصوص آن گام بیرون نمینهند، ولی به حکمت عبادات توجّه ندارند و از تعالیم آن بهره نمیگیرند.
نماز موجب نظام و پاکیزگی است، در حالی که آنان بی نظم و نامرتبند. حج سفری یک باره در عمر، دل و جان را آرامش داده و بر سر مهر میآورد، در حالی که آنان در زمان انجام مراسم و پس از آن سنگدلانی بدرفتارند. تبلیغ اسلام خارها را از دل افراد ناآگاه و پرنشاطی که بر پایه خردهای ناتوان تلاش میکنند و به جای نیکی، ناشایست انجام میدهند، میزداید.)۱۷
۶) آزادی و اتحاد مردم
یکی از جنبههای اصلاحی مهم از دیدگاه شیخ غزالی، آزادی جامعه از سیطره حاکمیت هر بیگانهای است که اراده، فکر و توان آن جامعه را از بین میبرد. از این رو شیخ با هر نوع استعماری به مبارزه برخاست و حتّی با کارگزاران آنان از بین مردم و هم زبانِ هم وطن مخالفت ورزید.
▪ مسأله فلسطین
مسأله فلسطین در صدر مسائلی قرار داشت که شیخ مطرح کرده و در عمق احساس و ژرفای اندیشه اش تجلّی داشت و زبان، قلم و وجدانش را پاسدار آن میدانست. فلسطین از دو سو مورد توجه شیخ غزالی بود؛ نخست برای به حرکت درآوردن جوامع اسلامی جهت دفاع از سرزمین مقدس و کنار گذاشتن اختلافها برای ایجاد وحدت علیه دشمن غاصب یهودی؛ و دیگر، سنجش جهان اسلام با آنچه که اسرائیل و یهودیان جهان در زمینه برنامه ریزی، نظم، کمک، همکاری و چگونگی به کارگیری دانشهای روز در خدمت حاکمیّتشان، تا از این رهگذر انگیزهای برای تغییر شیوه مان ایجاد کنیم و از دشمن درس بگیریم.
▪ وحدت پس از آزادی
شیخ بر آزادی بسنده نمیکرد، بلکه طبق فرمان الهی به تلاش برای وحدت جامعه اسلامی میاندیشید. وی جامعه اسلامی را جامعههای متعدد نمیدانست و روح وحدت را در آنها میدید. گردنه سخت در راه وحدت جامعه اسلامی را تشکّلات، فرهنگها، روشها و افکار استعمار ساختهای میدانست که بخشهای جامعه اسلامی را از هم دور میساخت و بین رهبران و حاکمان جهان اسلام جدایی میافکند. شیخ میگوید: (وقتی میبینم خون مسلمان کم ارزشترین خون در جهان است، قلبم منفجر میشود خونی که یهودیان، مسیحیان، بت پرستان، ملحدان و حاکمان اسلامی آن را مباح میشمارند.
شکی نیست که شرایط دشوار، دست و پای مدافعان اسلام را بسته است جز آنکه گاه و بی گاه صدایی از روح خدا برمیآید و زخم دل را مرهم و مبارزه را آسان میکند و روشنی را بشارت میدهد. با این حال شرایط هرچند سخت باشد، باید بیرق اسلامخواهی برافراشته و آشکار باشد؛ حق، اعلان گردد و دلایل آن گسترش یابد و دودلی در هم شکسته و توجیههای آن سست گردد.)۱۸
▪ جذب فرقههای جدا شده
شیخ باوری قابل توجّه درباره فرقههای جدا شده از جماعت و امت اسلامی دارد و میگوید:
(در میان مسلمانان فرقههایی است به نام مذهب اهل باطن که پیش از هزار سال با فلسفههای وارداتی موجودیّت خود را به کرسی نشاندند؛ از قبیل نصیریّه، دروز، اسماعیلیان، آغاخانیه و امثال آن، از گروههایی که ارتباط مبهمی با اسلام دارند. اینان خود را شیعه مینامند، در حالی که عموم شیعیان آنان را رد میکنند و نمیپذیرند. اینان سلسلههایی از باطنیه هستند، که اسلام را با افکار بی ریشهای جمع کردهاند که به باور من آنان قربانیان اهمال شگفت دولت و امت اسلامی هستند. چرا پس از گذشت سدههایی اینان هنوز از مسلمانان چنین گوشه میگیرند؟
بیش از هزار سال است که حاکمیت اسلامی به رکود ادبی هزاران نفر از مردم که در دل جامعه زندگی میکنند، ـ بی آن که دوست و یا دشمن آنان باشند ـ بی توجّه است. برای این اشتباه باید پایانی در نظر گرفته شود و آثار آن از بین برود.
باطنیه در خلأ موجود بین حاکمان و توده به وجود آمد و رشد کرد؛ زیرا اکثر حاکمان حتی آنانی که ردای خلافت به تن کردند و یا آنانی که در سایه سار خلیفگان جای خوش کردند، مردمی جاهل و ستم پیشه بودند. من در حالی که این تاریخ سیاه را میخوانم، یقین دارم که از دیرباز در کیان ما مسلمانان، نظام حکومتی لایه گندیده آن است. بسیاری از دانشوران بزرگ برای از بین بردن فکر باطنیگری و افشای خرافات آنان بپا خواستند و اکثر بخردان را از آن منصرف کردند و جاذبه سیاسی آنان را از بین بردند، امّا حاکمان اسلامی به خاطر بی خردی، مبارزه اندیشوران را تکمیل نکردند، حتی گمان میرود که حاکمان، بقایای فکر باطنی را به رغم بی موضوع شدن مسأله باطنیگری، حفظ کردند. عموم منسوبان به این فرقه، رابطه خود را از منابع گذشته خود بریدهاند و انتساب آنان به اسلام از انتساب به افکار دیگر روشنتر باقی مانده است.
گام ضروری بعدی آن است که جهان اسلام، این فرقهها را که به خاطر شرایطی غم بار از دامن آن بریده بودند، به خود باز خواند و با آموزش مستمر و تبلیغ ادامه دار بیرق قرآن و سنت را بر سر آنان و همه مسلمانان دیگر به اهتزاز درآورد. این فرقهها به هیچ دینی جز اسلام منتسب نیستند و فلسفههای عقلی یا اجتماعی که بتواند آنان را مذهب مستقلی در زندگی معرفی کند، وجود ندارد. آنچه آنان را به هم میپیوندد، چه بسا پیوندهای قلبی و یا تعصّبات نژادی است. اشتباه اکثریت مسلمانان در پاسداری از این پوستین کهنه نباید بیش از این استمرار پیدا کند بلکه باید برای پاسداری از خود از ابزاری متداول بهره بگیرد؛ یعنی این فرقهها را در حوزه فراگیر خود جای دهد.)۱۹
۷) فراخوانی به پیشرفت و رهایی از عقب ماندگی
از جمله مسائل مورد توجه شیخ غزالی، تلاش مستمر برای بیرون کشیدن امت اسلامی از گردونه عقب ماندگی و پیوستن آن به کاروان همیشه پیشرو بشری است. عقب ماندگی نه جزو طبیعت این جامعه است و نه از لوازم دین آنان است. این امّت نزدیک به هزار سال جزو برترین امّتها در تمام جهان و تمدّن او تمدّن حاکم و راهبر بود و اندیشه وران آن در هر شاخه از دانش، رهبران فکر و اندیشه در جهان بودند.
▪ علل عقب ماندگی جهان اسلام
شیخ غزالی کتابی به نام سرّ تأخّر العرب والمسلمین نگاشته و در آن علل از بین رفتن تمدن اسلامی و عقب ماندگی مسلمانان را بیان داشته است. این دلایل به اجمال از این قرارند:
۱) برداشت بد از اسلام و اهمیت دادن به مسایل کم اهمیّت، و کم توجّهی به مباحث پراهمیّت و گسترش خرافات به نام دین از قبیل خواندن صحیح بخاری برای رفع گرفتاری به جای بهره گیری از ابزار درست و متعارف.
۲) پیدایش خلأی بزرگ در فرهنگ اسلامی که غذای فکری و روحی جامعه اسلامی و شکل دهنده خرد، ذوق و تمایلات آنان بود.
۳) ناآگاهی مسلمانان از دنیا که خود ناشی از اختلال فرهنگی است. شیخ در این باره میگوید: (بسیاری از مردم جهان از پژوهش درباره زمین و آسمان چیزهایی یاد گرفتند که بازوان آنان را توانمند و اسلحه ایشان را برنده ساخت، امّا مسلمانان چطور؟! در حالی که آگاهی گسترده به امور دنیا و تسلط بر آن در بین گذشتگان ما مسألهای بدیهی بود.
۴) گسترش جبرگرایی در جهان اسلام و اینکه انسان بی اراده مسیری را میپیماید، بی آنکه توان یا اراده و تصمیمی از خود داشته باشد.
شیخ این گرایش را در علم کلام، تصوّف و در نظر پارهای از مفسّران قرآن و سنّت، در کنار کم توجّهی به ارتباط بین اسباب و مسببات و انتشار افکار کرامت گرایی و خارق عادت میدید؛ به گونهای که سنن الهی که خداوند هستی را بر آن بنا نهاده است، چیزی باطل به شمار میآمد.
۵) تقلیدهای ظاهری در جامعه اسلامی. پیشینیان از نظر فطرت سالمترین و از نظر طبیعت باصفاترین مردم بودند. رضای خدا و پیامبر را هدف نهایی خود قرار داده و در انجام و یا ترک کارها، پیامبر(ص) الگوی آنان بود. امّا مسلمانان دورههای بعد، در زندگی خود، آداب و سنن بسیاری که بر سخت گیری، تظاهر و خودنمایی استوار بودند، ایجاد کردند و از اسلام سمح و سهل فطری دور شدند.
۶) اوضاع زن در دورههای عقب ماندگی. زنان بر پایه حدیثی نادرست که میگوید: (لاتعلموهنّ الکتابه) و یا بدتر از آن، که میگوید: (ألاّ تری رجلاً ولایراها رجل) از آموزش محروم شدند، و بر پایه روایاتی دیگر که با سنت متواتر و صحیح مخالف بودند، از رفتن به مساجد بازداشته و در خانهها نگاه داشته شدند، از راهنماییهای دینی ـ قرآنی و فقهی ـ حدیثی، دور ماندند و در نتیجه زن مسلمان در بین زنان جهان، گسیختهترین آنان از دین و جامعه گشتند و در نتیجه رشته تربیت در جهان اسلام به شدت گسست.
۷) انحطاب ادبیات عربی. هنگامیکه مسلمانان رو به ضعف نهادند، تواناییهای ادبی آنان نیز شدیداً به ضعف گرایید. شعر و نثر سقوط کرد و تعداد ادیبان تصویرگر هم چون نویسندگان اندیشور روز به روز کم گشت. نگاهی به ادب و ادیبان از قرن ششم به بعد، روشنگر این حقیقت است در نتیجه ادبیات منثور و منظوم در حد تهوّع آوری کم ارزش گشت.
۸) سیاست مالی در جامعه اسلامی. پس از به هم خوردن سیاست مالی در جوامع اسلامی، این کشورها روز به روز به سوی بحران پیش رفتند که حاصل آن فقر کُشنده و ثروت مستی آور بود. با اینکه اسلام اوّلین دینی است که برای گرفتن حق نیازمندان از ثروتمندان بخیل، سپاه به راه انداخته و لشکرکشی کرده است، ولی اکثر حاکمان به این جنبه آن بی توجّه گشتند و عموم نیازمندان به فقری کشنده گرفتار شدند؛ رشوه و تنبلی گسترش یافت و جهان اسلام گرفتار طمع ورزان بخیل شد. معلوم نیست این رفتار بر چه اصولی مبتنی است؟
۹) فساد سیاسی. در حدیث است که (در صورتی که حاکمیّت به دست نااهلان افتاد، در انتظار قیامت باشید.) حاکمیت در جهان اسلام در دست شایستگان نیست و کسانی که حاکمیّت را در دست دارند، هیچ گاه تلاش نکردند جایگاه آن را عزت بخشند. آنان زندگی را در چهارچوب مادی و معنوی اسلام نگه نداشتند.۲۰
۸) بهسازی فرهنگ و میراث اسلامی
غزالی راهی را که مسلمانان در زندگی دارند، دارای اشتباهات بسیار میداند و ریشه آن را در آگاهیهای غلط یا ناآگاهی از مسائلی میداند که باید نسبت به آن آگاهی داشته باشند. وی فرهنگ تقلیدی را یکی از عوامل کاستیهای موجود میدانست. به عقیده وی فرهنگ کنونی ما آمیزههای فراوان از افکار و مذاهبی دارد که نیازمند به بررسی اند. بنابراین لازم است بین خوب و بد این افکار تفاوت قائل شویم. در این باره مهمترین مسائل عبارتند از:
الف) بیماری غوطهوری در مباحث ماورای ماده
غرق شدن در بحثهای ماورای ماده بیماری است که دامن گیر مسلمانان شده و به شکلی نادرست مسیر علمی آنان را تحت نفوذ قرار داده است؛ با آنکه محکمات قرآن، محور تکلیفهای اعتقادی و علمی است و مسلمانان باید در دانش اخلاق و رفتار؛ در دنیای عقیده و عبادت، عالم قضاوت و قانونگذاری تنها بر محکمات تکیه کنند . آری در خصوص بحثهای مرتبط با ذات و صفات خداوندی جایی برای اندیشه بشری نیست، زیرا اندیشه بشری از شناخت روحی که در بدنش است، عاجز است و حتّی از چگونگی تبدیل غذا به انرژی در جسمش ناتوان است؛ تا چه رسد به درک کنه ربوبی و ارتباط صفات الهی با ذات او!
ب) تلاش برای خشنودی خدا
اسلام دین عمل است و واقعیّت را بر خیال، حقیقت را بر گمان و حرکت در مسیر رضای الهی را بر لغو، بی ربطی، فرضیه گرایی و بحثهای لفظی ترجیح میدهد. مگر جز این است که مسلمانان نخستین به این شیوه پیروز شدند؟
ولی درسهای دینی را میبینیم که هر روز به سری شرحهای نظری درازدامن و بی جهت کشانده میشود. شیخ غزالی میگوید: (فکر میکنم بحث از طهارت و صلات نیازمند این همه آثار گسترده و صرف وقتهای طلائی نیست؛ با این حال، این کار جزئی از زندگی و عمر مردم مسلمان شده است و در بین مردم و حتّی منسوبان به علوم دینی باعث جدایی و تفرقه گشته است. این قبیل افزودنیها علاقه مسلمانان به زندگی را کم کرده و آنان را از پرداختن به مسائل مهم و جدی بازداشته است.)
ج) رویکرد ناتوانان به آموزش دین
شیخ میگوید: (مسلمانان عادت کردند که حفظ قرآن را برای کودکان در نظر بگیرند و آموزش دین را از آنِ ناتوانان، بینوایان و عیالمندان بدانند در بعضی کشورها، علوم دینی سهم آنانی است که از فراگیری شاخههایی از علوم که نیازمندِ توان، خوش سیمایی و قدرت ارادهاند؛ محروم شده باشند. این شیوه (تدیّن) را تحقیر میکند و اهل دین را در توجّه قدرتمندانه به زندگی ضعیف میسازد و از مقابله با زورگویان و خطاکاران ناتوان میکند.
باید گفت که فاصله بین دانش و حاکمیّت در تاریخ ما بسیار ژرف است. گروهی از پیشوایان و بزرگان با استواری وظیفه خود را انجام دادند، ولی عدهای دیگر که شاید عدد بیشتری باشند، گوشه گیری برگزیدند و در مخالفت با بدیها به پایینترین رتبه ایمان بسنده کردند و عده بسیار دیگر به چاپلوسی در پی سیاستمداران افتادند. از شهدشان چشیدند و در برابر هواهای نفسانی آنان لب بستند، بدیهی است که وقتی عالمان و حاکمان فاسد شوند، جوامع راه به بی راهه میسپارند.)۲۱
د) کوتاهی در فهم تاریخ
شیخ بر این باور است که مطالعه و بررسی تاریخ بر همه مسلمانان لازم و واجب است. (مسلمانان یک امت هستند. من وقتی پس از پانزده سال از دانشگاه الأزهر فارغ التحصیل شدم، از وضع مسلمانانِ جنوب آسیا، جنوب شرقی آسیا؛ شمال و غرب آفریقا یک کلمه نخوانده بودم. ما از استعمار هلند بر اندونزی؛ استعمار اسپانیا بر جزیرههای سولو، مندنا و دیگر جزایری که بعداً فیلیپین نام گرفت، چیزی نمیدانیم؛ حتی از استعمار هند و چین توسط فرانسه و یا آنچه بر مسلمانان فطانی، ملاوی و سنگاپور میرود، خبر نداریم.
برای من روشن است که مطالعه ما در خصوص تاریخ اسلام بسیار ناقص و سطحی و نسبت به تاریخ انسان کمی بالاتر از صفر است. پیامبر اکرم(ص) برای همه قارهها مبعوث شدند. چرا ما نسبت به آنها ناآگاه هستیم؟ چرا نژادها، مذاهب و فلسفههای موجود در آنها را نمیشناسیم؟ چرا بدون هیچ گونه تلاش دم از رسالت جهانی میزنیم. قرآن مهاجرت و سیاحت را از جمله ارزشها میشمارد و مطالعههای تاریخی را سازنده عقل و اندیشه میداند. (او لم یهد لهم کم اهلکنا من قبلهم من القرون یمشون فی مناسکهم انّ فی ذلک لآیات افلا یسمعون۲۲ آیا برای آنان روشن نگردیده که چه بسیار نسلها را پیش از آنها نابود گردانیدیم [که اینان] در سراهایشان راه میروند؟ قطعاً در این [امر] عبرتهاست، مگر نمیشنوند.)
واقعیّت این است که مسؤولان آموزش از دیرباز با کوتاهی در پژوهش درباره نژادهایی که اسلام آوردند، در حق برادران دینی خود کوتاهی ورزیدند؛ از سرانجام مسائل آنان چشم پوشیده و با این شیوه ناشایست آنان را فراموش کردند.
هـ) کوتاهی در شناخت فقه و واقعیّت
قانون اسلام ارزشمندترین میراث تمدّن ماست. شیخ غزالی میگوید: (علم اصول فقه چنان که شیخ مصطفی عبدالرزاق گفته، نشانه خلاقیّت عربی است و بر اندیشه و اصالت تحقیقاتمان دلالت میکند، چرا که دستآورد خالص و درخشان اسلامی است. جز آن که علم اصول در پژوهشهای بعدی تبدیل به آثار باستانی مرده و انباشته به اقوال و بحثهای لفظی شده است و هیچ ربطی با قانونگذاری خاص و یا عام ندارد. شاطبی در الموافقات روش اصولی را بازآفرینی کرد؛ همچنین برخی مذاهب فقهی، قواعد فقهی قابل توجّهی به وجود آوردند، امّا همه اینها در تحقیقات ما بیگانهاند و مباحث علمی از خلاصه کردن، شرح دادن و آگاهی از بازماندههای علمی پیشینیان تجاوز نمیکند.
فقه اسلامی که در گذشته، توسعه یافته و بر روابط دولتی در کنار روابط خانوادگی حاکم بود، امروزه در حاشیه جامعه اسلامی به زندگی خود ادامه میدهد.
ما با موجی از افکار و موازین مرتبط با حقوق و ارزشها مواجهیم که با یک فکر مذهب فقهی نمیتوان با آن مقابله کرد. بنابراین باید با همه توان مذاهب فقهی با آن روبه رو شویم. از سوی دیگر جاودانگی تنها از آنِ کتاب خدا و سنّت رسول است نه اجتهاد بشر؛ معنای این سخن این است که ما نباید از بررسی و نقد برداشتها و اجتهادات گذشتگان بر خود بلرزیم و از پارهای از آنان که جایی برای ماندن ندارند، دست بشوییم.
و) کوتاهی در علوم طبیعی و انسانی و از جمله کوتاهی در دانش هستی و انسان
شیخ غزالی میگوید: (علاقه مندم یادآور شوم که برای محقق علوم دینی، کوتاهی در دانش مدنی، جز ناتوانی به بار نمیآورد. اسلام دینی است که جز در جوّ علمی و فراگیر، پایههای آن استوار و معارفش رشد پیدا نمیکند و من نمیدانم کسی که علوم مرتبط به زمین و آسمان را نخوانده باشد، چگونه عظمت قرآن را درمییابد.
واقعیت این است که تکوین عقل دینی با کناره گیری از آگاهیهای وسیع دانشِ روز، ممکن نیست و فتوای مفتیان در صورتی که آگاهی شان افزون بر آموختههای قدیمی نباشد، استوار نخواهد بود.)
ز) نقد میراث صوفیان
غزالی در این باره مینویسد: (اگر میراث صوفیان را نقد کنیم و تلاشهای ابن قیم، ابن جوزی، امام غزالی، ابن عطاءاللّه اسکندری و دیگران را ارج نهیم، خواهیم توانست در زمینه اخلاق، تربیت و رفتار دستاوردی ارزشمند داشته باشیم و نیمی از علوم انسانی را در شکل سودمند اسلامی آن عرضه کنیم.
بسیاری از بزرگان اعتبار علمی تصوف را رد کرده و توده مردم را برای پیروی آثار شیوخ صوفیه که از شایستگی تربیت و رهبری برخوردار نیستند؛ رها کردهاند. در حالی که این افراد در به اطاعت درآوردن توده مردم، از فقیهان خشک و خسته کننده که صفای نفس، گذشت و پاکدلی ندارند، تواناترند. این شیوه دفع تا کی باید ادامه پیدا کند و از آن چه سودی خواهیم برد؟!
آن گاه که رابطه دین با دل گسسته شود، جوهره خودش را از دست میدهد. عرفان و سلوک در تصوف اسلامی آموزهها و مراحل خود را یافته است. مسأله مهم آن است که این آموزهها را چگونه با تعالیم شریعت قانونمند کنیم و عاطفههای سیّال و لرزان را از پیش روی بی برنامه باز داریم. برای دستیابی به این هدف، یاری جستن از علوم انسانی ضروری است، بویژه آنکه علوم انسانی از روش فلسفی خود روی گردان و به روش علمی که پایبند حقیقت است، روی آورده است).۲۳
۹) رشد بیداری اسلامی
شیخ به بیدای اسلامی عنایت داشت. وی اگر پدر بیداری اسلامی نباشد، یکی از بنیانگذاران آن است. وی همان گونه که به بیداری اسلامی توجّه داشت، به رشد و پاسداری آن نیز توجّه میکرد، تا از درون منهدم نشود و از برون نیز صدمه نبیند. او میخواست جامعه اسلامی بر گرد این بیداری حلقه زنند و از کنار آن نگذرند. بیداری ویژه مردم و حیات مردم وابسته به بیداری اسلامی است.
● خطوط رشد بیداری
وی در ترسیم پارهای از خطوط کلّی بیداریِ مورد نظر، میگوید: (جهان اسلام دین خود را نمیفروشد و برای حفظ آن از جان مایه میگذارد. تعداد انگشت شمار افراد خیانت کار بُزدل که دین و شرف خود را از دست داده و زندگی را در هر شکل آن و به هر قیمت ترجیح میدهند، نباید مسلمین را از موضع گیریشان دور سازند.
برای آنکه بتوانیم مقاومتمان را در برابر دشمن خدا و خود بهبود بخشیم، باید عناصر زیر را در جبهه افزایش دهیم:
۱) آنکه زیر سایه اسلام قرار بگیریم و انتساب خود را به آن علنی کنیم. جنگی را که به نام دین علیه ما آغاز شده است، نمیتوانیم با انکار دین خاموش کنیم.
۲) آنکه به باورها، شعارها و دین خود جان بخشیم. مسلمانی را که از نماز خواندن شرم میکند ـ در حالی که یهودی در پیشرفتهترین کشورها، نماز خواندنش را جار میزند ـ نمیتوان مسلمان نامید. تا زمانی که دین الهی را به بازی و بیهودگی میگیریم، ذرهای از لطف خدا شامل حالمان نخواهد شد.
۳) آنکه عالمانی که گاه ابزار دست سیاست منحرف هستند و بی شرمی و قهقرای گری آنان را آرایش میدهند، از میدان دین و دینداری کنار گذاشته شوند. همچنین علمایی که مردم را با مسائل نظری گذشته و یا با اختلافهای فرعی ـ که به اتحاد و همبستگی جامعه لطمه میزند ـ مشغول میدارند؛ نیز آنانی که با کج فهمی به اسلام ستم روا میدارند و در سیاستهای مالی و حکومتی اسلام را پشتیبان استبداد، برده داری و تضییع حقوق مردم میدانند، باید از صحنه سیاست کنار نهاده شوند.
ما نیازمند به بیداری گستردهای هستیم که همه زوایای زندگی مان را شامل شود تا دفاع از خود و رسالتمان را در جهانی که جز زوزه زورمندان شنیده نمیشود، بهبود بخشیم.)۲۴
● دفاع از الگوها و شخصیتها
از جمله حوزههای بیداری و تکامل از نظر غزالی تلاش برای متحد ساختن جبهه اسلامی، نزدیک کردن آنان به یکدیگر، یک سویه سازی تلاش آنان برای تقویت جبهه و ایستادگی در برابر شیطنت صهیونیسم، مکر صلیبیان و هجوم سکولاریسم است.
او با دیدن درگیریهای داخلی جبهه اسلامی، نیرنگ علیه همدیگر یا تلاش گروهی از آنان برای از بین بردن دیگران جهت غصب جایگاه آنها، بشدت تأسف میخورد.
هنگامیکه هجوم بعضی کم سن و سالان را علیه بزرگان میدید و اشتیاق ناپختگان را به فروپاشی قلههای دانش و مشوّش کردن چهره بزرگان تاریخ و میراث فکری را مشاهده میکرد، بسیار اندوهگین میشد و میگفت: (من عیبی را که برجستگیهای نوابغ را تحت الشعاع قرار دهد مطرح نمیکنم، از آن گذشته به حساب چه کسی تاریخ ادبی و دینی خودمان را نابود کنم؟ و برای صلاح چه کسی امروز از دانشورانی بدگویی کنم که در خدمت به اسلام و نابودی دشمنان آن توانمندانه مبارزه کردند؟!
اگر روزی بخواهم کاری شبیه کار ابوحامد غزالی نویسنده اِلجام العوام عن علم الکلام انجام دهم، کتابی خواهم نوشت، با عنوان الجام الرعاع والأغمار عن دقائق الفقه ومشکل الآثار/ بازداشت تازه کاران و ناواردان از ورود به ظرافتهای فقهی و دشواریهای روایی) تا نوجوانان را از هجوم به بزرگان باز دارم و آنان را به کارهای سودمندی که مناسب شأن علمی آنان است و به کار جامعه میآید، مشغول سازم.
● توجّه به شأن افراد
شیخ میگوید: (من تعصب مذهبی را بد میدانم و آن را تنگ نظری، کم سوادی، تُنُک خلقی و ناجوانمردانه میدانم. تقلید فقهی را برای توده و امثال آنها و برای متخصّصان در علوم زندگی و دنیایی لازم میشمارم، تا کارهای فرعی آنان را از کار اصلی باز ندارد. مراد من از کارهای اصولی، افزایش مهارتهای فنّیِ روز، تلاشهای ملّی و نظامی است که برای تقویت ابزار مبارزه و بالا بردن سطح آن لازم است؛ چرا که ضربه پذیری مسلمانان از این زاویه، مصیبتی رسواکننده است.
البته آنان که به علوم دینی مرسوم اشتغال دارند، مانعی ندارد که دیدگاههای مختلف را بررسی و نقد کنند، دلیلی را بر دلیلی و یا مذهب فقهی را بر مذهب فقهی دیگر ترجیح دهند؛ ولی با حفظ احترام کسانی که در گذشته فرهنگ مان را رهبری کردند. این حرمت گذاری، به منزله قبول برتریِ یک طرف نزاع نیست، بلکه ادبی است که به خاطر سخن رسول اکرم(ص) بجا میآوریم که فرمود: آن کس که بزرگانمان را احترام نکند و بر کوچکانمان رحم نورزد و حق عالمانمان را مراعات نکند، از ما نیست.
احترام من به تو به معنای پذیرش همه سخنان تو نیست و ایراد گرفتنم از کسی به مفهوم آن نیست که من برتر از اویم. حقیقتِ برتر را جز خدا نمیداند. چرا که از پیشوایان راسخ نیز گاه لغزش سر میزند، ولی جایگاهی که آنان با سحرخیزی، اخلاص، تلاش و از خودگذشتگی به دست آوردهاند، با این لغزشها از بین نمیرود.)
● احیای زبان عربی
زبان عربی زبان قرآن و اسلام و ظرف فرهنگی آن است. زبانی که خداوند با فرستادن عظیمترین کتاب خود به آن زبان، بدان شرافت بخشید و نامش را جاودان و تأثیرش را همگانی ساخت.
شافعی آموزش زبان عربی و دست کم مقداری از آن را برای توانایی در انجام فرایض دینی و بویژه نمازهای روزانه، بر هر فرد مسلمان واجب میدانست. انتشار اسلام در جهان موجب نشر زبان عربی در جهان شد و در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، گنجایش علوم و فنون گوناگون در کنار علوم خالص عربی را پیدا کرد. علومی که در آن نوابع کم نظیری نه تنها از میان عربها، که از ملّتهای مختلف در آن رشد کردند و ادبیات و نظم و نثر عربی را پیش بردند و آن را در بین ادبیات جهان به نقطه اوج رساندند.
در دوران شکست و عقب ماندگی و پسگرد تمدّن اسلامی، زبان و ادبیات عربی از شکوفایی افتاد و ناآگاهی مسلمانان به زبان عربی به هشتاد تا هشتاد وپنج درصد جمعیّت رسید. بی اطلاعی از آن در بین مردم جهان به مرحله هولناکی رسید و با آنکه هنوز ظرف مناسب برای تنها رسالت جهانی است که درهای جهان را به صدا درآورد ـ و به امید خدا هم چنان زنده خواهد ماند ـ نمیتوان آن را یکی از زبانهای مطرح جهانی شمرد.
برای زنده ساختن زبان عربی و حراست از موقعیت آن سه کار مشخص باید انجام گیرد:
۱) ایجاد نمایندگیها و گروههایی ویژه آموزش زبان عربی بدون ارتباط آن با تبلیغ دین. به تعبیر دیگر، زمینه سازی شناخت زبان عربی و اتقان آن برای هر انسانی که در پی بالا بردن سطح فرهنگی خود است. اسلام از این شکوفایی زبان عربی در درازمدت بهره خود را خواهد گرفت.
۲) مبارزه با لهجههای محلی در کشورهای عربی و تنگ کردن فضا برای آنها و جلوگیری از برنامههایی که به زبانهای محلّی اجرا میشود و منع از زَجل خوانی [ترانه محلی]، موّال [چهاربیتی] و شعر فوضوی [شعر نو] که اخیراً درست شده و به آن شعر مرسل نیز میگویند.
۳) زنده کردن ادبیات خالص عربی و هم آهنگ ساختن آن با شرایط روز، یعنی پیراستن ادبیات عربی از دشواری و محسنات لفظی و تشویق شاعران توانمند با هر وسیله ممکن .
البته پیش از همه لازم است فرهنگستانهای زبان عربی تأسیس شود تا با تلاشی محترمانه به گسترش و ساخت الفاظ نو بپردازند و زبان عربی را به زبان دانش روز مبدّل کنند. بنابراین توجّه به زبان عربی بخش حقیقی، از کار تبلیغی اسلام است.
● غزالی، مرد موضع گیریها
غزالی ویژگیهای فراوان دارد. از ویژگیهای مشهور او این است که وی مرد موضع گیریهاست. موضع گیریهای وی در زندگی شخصی اش فراوان است؛ موضع گیریهایی که وی با تمام توان در دفاع از عقیده اش با همه از خود گذشتگی و تحمل رنج، استواری به خرج داده است.
از جمله این موضع گیریها، گرفتاری در زندان طور است. در آنجا غزالی میبیند که مسؤولان زندان، از غذای زندانیان میدزدند و جز اندکی به آنان نمیدهند. غزالی سخنرانی میکند و بعد از نماز جمعه، در ضمن راه پیمایی، کنار گذاشته شدن غاصبان حقّ ضُعفا و برچیدن بساط این اختلاسها را فریاد میزنند که موجب درگیری با محافظان زندان شد. نتیجه این اعتراض پرداخت حقوق زندانیان به شکل (خشکه) و خرید و تهیه مایحتاجشان از سوی خود زندانیان شد.
● سمینار محلّی
از جمله موضع گیریهای شیخ، موضع گیری وی در سمینار محلّی بود که در زمان جمال عبدالناصر در دهه شصت در قاهره برگزار شد. شیخ در این سمینار ضرورت آزادی از استعمار قانون گذاری و لزوم رجوع به احکام شرعی را یادآور شدند و در پایان سخنرانی ضرورت رهایی از تقلید و تابعیّت را مطرح کردند.
● قانون احوال شخصی
از جمله موضع گیریهای شیخ، موضع گیری وی در برابر قانون احوال شخصی بود که نزد مصریان به قانون (خانم جیهان) زن انور سادات مشهور است، چرا که او به شدت به آن علاقه مند بود. شیخ در سالن محمد عبده در دانشگاه الأزهر به آن تاخت و مردم نیز از وی طرفداری کردند. موضع گیری وی در این جریان همگام با موضع گیری دکتر عبدالحلیم محمود امام بزرگ شیخ ازهر بود. از این رو، این قانون در آن روز از اعتبار افتاد و یا مسکوت گذاشته شد، ولی با کمال تأسف بعدها بعضی شیوخ اجرای آن را اجازه دادند.
● موضع گیری در الجزایر
از دیگر موضع گیریهای شیخ، موضع گیری وی در نشست (ملتقی الفکر الإسلامی) در الجزایر در دهه هشتاد بود. زمانی که شیخ البوطی در لزوم عنایت مبلغان دینی به تربیت و هدایت مردم و ترک سیاست برای سیاستمداران و بسنده بودن حاکمان و سیاستمداران در تحمّل مشکلات حکومت داری و آفت سیاست، سخن گفت، موجب تأثّر و همهمه و تشویش خاطر حاضران گشت. رئیس جمهور الجزایر شازلی بن جدید هم حضور داشت و هنگامیکه شرکت کنندگان همه در تنگنای سخن درمانده بودند، شیخ غزالی درخواست چند لحظه سخنرانی کرد و به جایگاه رفت. نخست دوست خود آقای شیخ بوطی را ستایش کرد، امّا بعد دیدگاهش را خطا شمرد و گفت: دانشمند مسلمان نمیتواند در برابر باطل سکوت کند، از ظلم چشم بپوشد و از اعمال ناشایستی که در اطرافش میگذرد، درگذرد. بزرگترین این ناشایستها عدم حکمرانی بر اساس قرآن است. اسلام بین علم و حکومت، جدایی نمیبیند. مسلمانان زمانی ضربه خورده و متلاشی شدند که بین این دو جدایی افکندند.
شیخ با این کلمات، حقِ سخن را ادا کرد و از شیوه دوستی بهره گرفت و همه را آسوده خاطر کرد.
● گواهی در مرگ فرج فوده
از خطرناکترین موضع گیریهای شیخ، موضع گیری وی در جریان گواهی در دادگاه امنیّت ملّی در قضیّه کشته شدن دکتر فرج فوده بود. این گواهی که موجب سر و صدا و همهمه در جهان سیاست و دنیای علم و فرهنگ گشت، موجب شد که نویسندگان زیادی در اثبات، نفی و یا بی طرفی آثاری بنویسند.
شیخ در طول زندگی اش موضع گیریهای فراوانی دارد که به عنوان مرد دین و علم و نگهبان عقیده، همواره از او توقّع میرفت، ولی در اینجا جای یادکرد همه نیست.
● سخن پایانی
غزالی دانشمندی متفکّر و آزاد است که همه عمرش را برای اسلام زندگی کرد و اندیشه، دل، زبان، قلم، مبارزه و اجتهادش را وقف آن ساخت و زیر پرچم اسلام در همه میدانها گام نهاد و با مظاهر ناآگاهی، با هر اسمی که بود و با هر عنوان مردم فریبی که داشت، مبارزه کرد و در این باره شعارش این آیه بود که: (انّ صلاتی و نسکی ومحیای و مماتی للّه ربّ العالمین لاشریک له وبذلک امرت وانا اوّل المسلمین)۲۵
شیخ با احساسی که قلب، وجدان و همه وجودش را برای همیشه پر کرده بود، زندگی کرد؛ یعنی خود را یکی از پاسداران این دین بیدار میشمرد و در این راه هیچ کوتاهی نمیکرد. او با ایمان به این حقیقت زندگی کرد که خداوند از متصدیان دین تعهد گرفته که آن را علنی کنند و از حقایقش برای مردم پرده بردارند؛ حقیقتی که در کلام خدا چنین تأکید شده است: (لتبیّننه للناس ولاتکتمونه)۲۶، شیخ غزالی را چنین میشناسیم، امّا دانش واقعی نزد خداست. خداوند رحمتش کند و پذیرای او در زمره صالحان باشد.
پاورقی:
اسلامیة المعرفة، سال دوم، شماره هفتم، رمضان ۱۴۱۷هـ.
۱ . محمد مجذوب، علماء و مفکرون عرفتهم، مصاحبه با غزالی.
۲. آل عمران، ۱۹۰، ترجمه آیات بر پایه ترجمه آقای فولادوند است.
۳. رعد، ۱۹.
۴. یوسف، ۱۱۱.
۵. بقره، ۲۶۹.
۶. الإسلام والاوضاع الاقتصادیه، ص۱۰۵ـ۱۰۶.
۷. نساء، ۸۰.
۸. فقه السیرة، ص۴۴ـ۴۶.
۹. لیس من الإسلام، ص۲۹ـ۴۳.
۱۰. دستور الوحدة الثقافیه بین المسلمین، ص۴۴ـ۴۹.
۱۱. ر.ک: رکائز الایمان بین العقل والقلب، ص۱۳۱ـ۱۳۴.
۱۲. علل و ادویة، ص۱۹۱.
مقایسهای بین اندرا گاندی و انور سادات است.
۱۳. الحقّ المُرّ، قاهره، دارالشروق، ج۲، ص ۱۱۸ـ۱۱۹.
۱۴. اللؤلؤ والمرجان فی مااتفق علیه الشیخان، شماره حدیث ۲۵۴.
۱۵. الحق المرّ، ج۲، ص۱۱۸ـ۱۱۹.
۱۶. السنّة النبویّة بین اهل الفقه واهل الحدیث، ص۶۱ ـ ۶۴.
۱۷. الدعوة الإسلامیّه تستقبل قرنها الخامس عشر، ص۶۸ ـ ۷۰.
۱۸. قذائف الحق، ص۱۴۸.
۱۹. دستور الوحدة الثقافیه بین المسلمین، ص۱۴۴ـ۱۴۶.
۲۰. الدعوة الإسلامیه تستقبل قرنها الخامس عشر، ص۶۵ ـ ۹۲.
۲۱. همان، ص۷۱ـ ۷۵.
۲۲. سجده، ۲۶.
۲۳. علل و ادویة، ص۱۸۱ـ ۱۸۸.
۲۴. هموم داعیة، ص۱۰۸ـ۱۱۲.
۲۵. انعام، ۱۶۲ و۱۶۳.
۲۶. آل عمران، ۱۸۷.
نویسنده: دکتریوسف قرضاوی
ترجمه: محمّدعلی پورعقیل
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست