شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پدر تباری در جامعه اسلامی


پدر تباری در جامعه اسلامی

پدرتباری Patrilineal یکی از شاخصهای مهم ارجحیت مرد بر قشر زن می باشد که در تمام جوامع پدرسر Patriarchy مشاهده شده است

● مقدمه

پدرتباری (Patrilineal) یکی از شاخصهای مهم ارجحیت مرد بر قشر زن می‏باشد که در تمام جوامع پدرسر (Patriarchy) مشاهده شده است. منظور ما از جامعه پدرتبار، جامعه‏ای است که در آن پدرنیائی (Agnation) حکمفرماست و خانواده پدرنام (Patronymic family) می‏باشد و فرزندان به پدر متعلق هستند و رحِم مادر به مثابه ظرفی است که از امانت پدر، نگهداری می‏کند.

با توجه به زمینه پدرتباری تام، که محیط نزول قرآن یعنی جزیرة‏العرب وجود داشت، این موضوع در محیط اسلامی، طرح و برداشتهای متفاوت از نظریه اسلام در این باره ارائه شده است. در این مقاله برآنیم، پدیده پدرتباری را، با دیدگاه جامعه‏شناسی، در قبل و بعد از اسلام بررسی نموده و نشان دهیم تفسیرهای دینی در این باب، تا چه اندازه متأثر از جریانات سیاسی و اجتماعی می‏باشند.

● پیشینه پدرتباری

از ادوار تاریخی طبقه‏بندیهای مختلفی با دیدگاههای متفاوت ارائه شده است. جهت سهولت بیان و مراعات اختصار «پدرتباری» را طبق طبقه‏بندی «گرهارد وجین لنسکی» (۱۹۷۸) که بر مبنای تحول تکنولوژی معیشتی، جامعه بشری را به چهار دوره تقسیم می‏کند،۱ بررسی می‏کنیم.

۱) دوره شکار و گردآوری خوراک (تا ۷۰۰۰ سال قبل از میلاد)

۲) دوره بوستانکاری (باغداری) (از ۷۰۰۰ سال ق.م تا ۳۰۰۰ سال ق.م)

۳) دوره کشاورزی (از سال ۳۰۰۰ سال ق.م تا ۱۸۰۰ سال ب.م)

۴) دوره صنعت (از ۱۸۰۰ سال ب.م تا زمان حاضر)

ـ در دوره شکار و گردآوری خوراک، خانواده گسترده، بر اساس روابط خویشاوندی میان افراد مذکر استوار بود. یعنی از یک گروه از برادران و خانواده‏هایشان یا از یک پدر و پسرانش، خانواده‏های آنها تشکیل می‏شد. این امر تا حدودی نمایانگر سلطه جنس مذکر در جوامع متکی بر «شکار» است.

در خانواده هسته‏ای که معمولاً عضو گروه وسیع‏تری از خویشاوندان (خانواده گسترده) بود، تفوق و برتری مرد مشهود است، زیرا چندزنی رواج داشت و داشتن زنان متعدد نوعی موجودی اقتصادی و نیز نوعی نشانه برتری پایگاه اجتماعی تلقی می‏شد.

ـ در جامعه بوستانکار، بستگان مادر اهمیت داشتند. به عقیده لنسگی، این الگوی غیر عادی ظاهرا نقشی است که زنان جوامع بوستانکار در تأمین معاش به عهده دارند. در بسیاری از این نوع جوامع، بیشترین بخش عملیات کشت و کار را زنان انجام می‏دهند و این امر موجب رواج و توسعه الگوی مادرتباری می‏شود.

بر خلاف نظریه فوق، که مادرتباری را متعلق به عصر بوستانکاری می‏پندارد، به عقیده «باشوفن» و سپس «بریفولت» جامعه در اصل مادرسر بوده است. (در جامعه مادرسر، مادرتباری نیز مشهود است).

قطع نظر از اینکه مادرسری به کدامین دوره تاریخی متعلق باشد، خودش در حد یک فرضیه مطرح است. «ژاکوبسن» و «اشترن» مادرسری را فرضیه‏ای غیر محتمل می‏دانند. گذشته از این در اغلب جوامع نیز که قدرت در خانه به دست زن سپرده شده، باز مرد دیگری به عنوان دایی فرزندان قدرت را به دست می‏گیرد و موجبات پیدایی نظامی را فراهم می‏سازد که دایی‏سری (Avunculate) خوانده می‏شود.۲

ویل‏دورانت که از عصر طلایی زن و نقش حساس وی در امر تولید و ترقیات اقتصادی در جوامع اولیه نام می‏برد، معتقد است دوره زن‏سالاری در دوره کشاورزی پایان یافت. پس از دیدگاه او نیز زن‏سالاری محدود به جوامع بوستانکاری و ماقبل آن است:

«هنگامی که صنعت و زراعت پیشرفت کرد و سبب به دست آمدن عایدی بیشتر شد، جنس قوی‏تر بتدریج استیلای خود را بر آن وسعت داد. با ترقی فن پرورش حیوانات اهلی منبع تازه ثروتی، به دست مرد افتاد و به این ترتیب زندگانی، نیرومندتر و باثبات‏تر گردید. حتی کشاورزی که در نظر شکارورزان عصر قدیم، عمل پیش پا افتاده‏ای به شمار می‏رفت، در پایان کار، مرد را به تمامی به طرف خود جلب کرد و سیاست اقتصادی را که برای زن از این عمل حاصل شده بود، از چنگ وی بیرون آورد. زن تا آن هنگام حیوان را اهلی کرده بود، مرد این حیوان را در زراعت به کار انداخت و به این ترتیب سرپرستی عمل کشاورزی را خود به عهده گرفت و مخصوصا چون گاوآهن اسباب خیش‏زدن شد و نیروی عضلانی بیشتری برای به کار انداختن آن لازم بود، خود این عملِ انتقال سرپرستی زراعت را از زن به مرد تسهیل کرد. زیاد شدن دارایی قابل انتقال انسان از قبیل حیوانات اهلی و محصولات زمینی، بیشتر به فرمانبرداری زن کمک کرد. چه مرد از او می‏خواست که کاملاً وفادار باشد تا کودکانی که به دنیا می‏آیند و میراث می‏برند، فرزندان حقیقی خود مرد باشند، مرد بدین ترتیب پا به پا پیش رفت و چون حق پدری در خانواده شناخته شد، انتقال ارث که تا آن موقع از طریق زن صورت می‏گرفت، به اختیار جنس مرد در آمد. حق مادری در برابر حق پدری سر تسلیم فرود آورد و خانواده پدرشاهی، در اجتماع به منزله واحد اقتصادی و قانونی و سیاسی و اخلاقی شناخته شد.»۱

ـ در جامعه کشاورزی به عقیده ویل‏دورانت جنس قوی‏تر به تدریج استیلای خود را وسعت داد تا جایی که «لنسگی» می‏گوید: «در خانواده‏های کشاورز، برتری مرد قاعده‏ای بی‏چون و چرا بود. چرا که اطاعت و فرمانبرداری به طور معمول یکی از صفات پسندیده نزد کودکان و زنان به شمار می‏رفت.»۲

ـ در دوره صنعت نیز به رغم امتیازاتی که به جنس زن داده شد، هنوز جنس مذکر استیلای خود را حفظ نموده و پدرسری قاعده حاکم بر کلیه جوامع بشری است. به گفته «جمیله کدیور» در حال حاضر هیچ مورد شناخته شده در جوامع امروزی نمی‏بینیم که در آن زنان قدرتمندتر از مردان و یا حداقل در سطحی مشابه مردان باشند.

نتیجه می‏گیریم پدرتباری که نشانگر تفوق دیرپای مردان بر زنان می‏باشد، قاعده عادی در همه اعصار تاریخی است. همچنان که دیدیم «لنسگی» اهمیت نقش زنان را در دوره بوستانکاری الگوی غیر

عادی خواند. بر فرض صحت تاریخی مادرتباری در یک دوره تاریخی در تامیّت آن تشکیک کرده‏اند. به عقیده «کلاینبرک»، حتی در اجتماعاتی مانند اجتماعات «ملانزی» که مادر نسبی است، اختیار فرزندان در دست خانواده مادری است. این اختیار به مردان این خانواده داده شده است نه به زنان.۱ پس رواج پدرتباری از سه هزار سال قبل از میلاد تا کنون تقریبا اجماعی است.

● پدرتباری، در جزیرة‏العرب

در میان اعراب قبل از اسلام زنان از هیچ شأن و منزلت اجتماعی برخوردار نبودند. دخترکان اگر در زیر خاک مدفون نمی‏شدند، همچون کنیزکانی بودند که پدر می‏توانست

آنها را بفروشد. بعد از ازدواج نیز که شباهت زیادی به مبادله (بیع) داشت، دارایی شوهر به شمار می‏رفتند. زنان همواره از ارث محروم بودند و در مواردی (همچون زن پدر) همانند سایر کالاها به ارث برده می‏شدند. در فرهنگ ایشان تبار از ناحیه پدر بود. اعراب نوه‏های دختری را از آن دیگران می‏دانستند و نوه‏های پسری را از آن خود می‏دانستند. یکی از اشعار معروف عرب که ورد زبان آنان بود این فرهنگ را به خوبی نشان می‏دهد:

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد و انما امهات الناس اوعیة مستودعات و للانساب آباء۲

یعنی: فرزندان پسران ما فرزندان ما هستند، فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بیگانه می‏باشند، مادران مردم، به مثابه ظروفی جهت نگهداری از امانت پدر به شمار می‏روند، و همانا نسب صرفا از جهت پدران است.

از این روی، فرزند متعلق به پدر بود، گو اینکه مادر هیچ نقشی در پیدایش فرزند نداشت فقط همانند ظرفی (وعاء) بود که نُه ماه از امانت مرد نگهداری می‏کرد. البته این امانتداری اجباری بود، زیرا زن بودن به مثابه مملوکیت بود پس جای هیچ گونه تقدیر نبود. اصولاً زن کارکردی جز خدمت به مرد و زادن پسران نیرومند نداشت.

محیط خشن عربستان و خست طبیعت موجب ناامنی و پیدایش فرهنگ غارت و چپاول و آن هم به نوبه خود سبب اهمیت یافتن مردان جنگ‏آور و دارای زور بازو شد، از این رو داشتن فرزند پسر سرمایه گران پدر به شمار می‏رفت و به عکس، تولد دختر که ممکن بود مورد تهاجم دیگران قرار بگیرد و در نهایت تولید آن، محصول دیگران در دوره صنعت نیز به رغم امتیازاتی که به جنس زن داده شد، هنوز جنس مذکر استیلای خود را حفظ نموده و پدرسری قاعده حاکم بر کلیه جوامع بشری است.

بود، دردسری بیش نبود.

در میان اعراب به مردی که از فرزند محروم بود ابتر (دم‏بریده) می‏گفتند.۳ پدرخطی (Patrilineal) دقیقا همین معنی را می‏رساند، یعنی ارتباط خانوادگی و نام خانواده از طریق پدر همچون نخی امتداد پیدا می‏کند. با نبود فرزند پسر، این خط ممتد قطع می‏گردد و کسی نیست نام پدر را زنده نگه دارد، لذا مرد دم‏بریده و مقطوع‏النسل می‏گردد. در فرهنگ عرب دختر لیاقت نداشت این ریسمان را متصل نگه دارد.

● پسرخواندگی

داشتن فرزند (به عنوان مهمترین نماد پدرتباری) پسر در محیط عربستان آنچنان با اهمیت تلقی می‏شد که مردان عرب به هر نحو ممکن تلاش می‏کردند، از آن محروم نمانند. با انتخاب همسران متعدد و آزمایش و خطا در حد امکان شانس پسردار شدن خود را امتحان می‏کردند، حتی با خریدن کنیزکان یا امانت گرفتن از سعی و کوشش خود فروگذار نمی‏کردند.

نکاح استبضاع که فرهنگ عربستان آن را مشروع می‏دانست در همین راستا قابل توجیه است. یعنی مردی که همه تلاش خود را نموده و از آوردن فرزند مذکر مأیوس می‏گشت، زن خود را به مرد دیگری که معمولاً عضلانی و پرزور بود می‏سپرد تا همسرش از او باردار شود و در این مدت، تا ظهور حمل، شوهر از وی دوری می‏گزید. نکاح بضعی (استبضاعی) به هدف دست یافتن به فرزند نجیب و دلاور صورت می‏گرفت، چرا که محیط خشن عربستان این امر را می‏طلبید.۴

فرزندخواندگی آخرین تلاش اعراب برای جبران داغ بی‏پسری بود. فرزندخواندگی بدین معنا بود که مردی که دارای ثروت، ولی محروم از فرزند مذکر بود، با یک جوانی که گاه یک برده بود قرارداد بنوّت (فرزندی) می‏بست و فرزندخوانده از پدرِ اعتباریِ خویش ارث می‏برد و همچون فرزند از پدر حمایت می‏کرد. همچنان که این قضیه در باره زید بن‏حارثه غلام حضرت محمد(ص) اتفاق افتاد. پیامبر(ص) زید را به فرزندی انتخاب نمود و مردم به جای اینکه غلام محمد(ص) یا زید بن‏حارثه بگویند، زید

ابن‏محمد(ص) خطاب می‏کردند.

فرزندخواندگی یعنی پذیرش اعتبار و قرارداد به جای واقعیت و حقیقت، فرزند قراردادی به جای فرزند صلبی. حال این سؤال پیش می‏آید که این فرهنگ از کدامین ساختار تبعیت می‏کند و ریشه‏های پسرخواندگی چیست؟

● عوامل فرزندخواندگی

به لحاظ جامعه‏شناختی می‏توان دو عامل را در رواج پسرخواندگی (پذیرش فرزندی مبتنی بر اعتبار و قرارداد به جای فرزند صلبی۱) مؤثر دانست.

الف) اهمیت ویژه پسر

ب) چندشوهری (Polyandry)

اعراب نوه‏های دختری را از آن دیگران می‏دانستند و نوه‏های پسری را از آن خود می‏دانستند.

یکی از عوامل و شاید عمده‏ترین عامل رواج فرزندخواندگی، اهمیت فرزند پسر برای مردان عرب بود که در کارزارها و حملات سایر قبایل به عنوان بازوی پدر عمل می‏کرد. به نظر می‏رسد این فرهنگ، خود از محیط کویری و سنگلاخ عربستان و خست طبیعت سرچشمه بگیرد. بعضی از تحقیقات جدید، همبستگی مثبتی را میان رفاه اقتصادی و بهبود وضع زنان نشان می‏دهند. با قبول چنین فرضی نمی‏توان تأثیر محیط جغرافیایی را در فرهنگ پسرسالاری انکار نمود.

ـ عامل دیگر که اعتبار را به جای تکوین می‏نشاند رواج چندشوهری است. در نظامی که چندشوهری رایج است، خودِ سیستم باید تکلیف فرزندان را مشخص کند که فرزندخواندگی یکی از این راهکارها است.

نکاح رهط: تعدادی مرد، که همواره می‏بایست تعدادشان از ده نفر کمتر می‏شد، با یک زن روابط زناشویی برقرار می‏کردند. وقتی کودکی متولد می‏شد، زن آن را به یکی از اعضاء رهط، الحاق می‏نمود و وی ناچار از پذیرش پدری آن کودک بود. یعنی سیستم فرهنگی عرب اینگونه اقتضاء می‏کرد و اگر نبود این سیستم، کودکی که در میان ده نفر مردّد است بلاتکلیف و بی سرپرست می‏ماند؛ به خصوص زمانی که فرزند دختر بود. پس می‏بینیم در نکاح رهط با اینکه انتساب صلبی فرزند به پدر معلوم نیست ولی از آنجاکه پدر در یک ازدواج اشتراکی شرکت جسته ناچار از پذیرش پدری است و همه وظایف پدری در باره وی جاری می‏شود.

نکاح بغاء: برخلاف رهط که تعداد شوهران محدود بود در نکاح بغاء عده‏ای از زنان عرب بربالای پشت بام پرچمی، به نشانه اجازه ورود، نصب می‏کردند. هر کسی که تمایل داشت می‏توانست با زن مذکور رابطه زناشویی ایجاد کند. وقتی زن در نتیجه این روابط نوزادی به دنیا می‏آورد، به قیافه شناس مراجعه می‏کردند. قیافه‏شناس پدر کودک را از میان همه مردانی که با مادر کودک رابطه داشتند، با به کارگیری علم قیافه‏شناسی، انتخاب می‏نمود و طبق رسوم اعراب، پدر ناچار از پذیرش کودک به عنوان فرزندی بود. تفاوت نکاح بغاء با روسپیگری جدید در همین نکته نهفته است چه اینکه در روسپیگری مرد تعهدی در قبال فرزند ندارد، ولی در نکاح بغاء همه مردان متعهدند. به عبارت عامتر در جاهلیت اولی، تعهد بیش از جاهلیت کنونی می‏باشد. در دو نوع ازدواج فوق، با اینکه انتساب فرزند از حیثیت خونی (از جهت اینکه از تخمک کدام مرد به وجود آمده) به پدر حدسی است ولی فرهنگ عرب، اینگونه پدران را، پدر حقیقی فرزندان الحاقی تلقی می‏کند. آیا نمی‏توان گفت، رواج چند شوهری (دو نوع ازدواج مذکور) زمینه را برای رواج فرزند خواندگی مهیّا می‏کند؟ با مشروعیت ازدواج‏های فوق، اعتبار، به جای حقیقت می‏نشیند. بعضی مردم با فرهنگ پذیرش اعتبار و قرارداد، به جای واقعیت عینی، خو می‏گیرند تا جایی که برای جبران داغ بی‏پسری، فرزند دیگری را به خود الحاق می‏کنند. همچون پسری از تمام مزایای فرزند حقیقی بهره‏مند می‏گردد، باشد که دل پدر بی‏پسر التیام یابد. پس چرا فرهنگ عرب چنین ساز و کاری را ایجاد می‏کند؟ زیرا پدر تباری حاکم است و دختران نمی‏توانند تبار را حفظ کنند، لذا مردان عرب برای حفظ نام و تبار خویش به پسر خواندگی روی می‏آورند، بدین ترتیب فرزند خواندگی رواج پیدا می‏کند. رواج فرزند خواندگی، نشانگر اهمیت جنس مذکر و پستی موقعیت اجتماعی دختر در فرهنگ اعراب قبل از اسلام می‏باشد. متغیرهای مؤثر در رواج فرزند خواندگی را می‏توان به صورت مدل ذیل ترسیم نمود.

البته نگارنده محیط جغرافیایی را تنها متغیر مستقل و علت‏العلل نمی‏داند. مدل فوق تقریبی است. ممکن است عوامل متعدد دیگری در به وجود آوردن فرهنگ پسر سالاری مؤثر باشند که از بررسی آن صرف نظر شد.

● پدر تباری در اسلام (متون دینی)

▪ تعلق فرزند به پدر و مادر

فرزند از آن کیست؟ پدر، مادر یا هردو؟ سه پاسخ مفروض است. البته امروزه علم به این سؤال پاسخ داده است و جای هیچ شبهه و چانه‏زنی نیست. علم تجربی تعلق خونی فرزند را به هردوی پدر و مادر ثابت می‏کند ولی در تاریخ اندیشه، دو نظریه دیگر نیز طرفدارانی دارد.

الف) مادر تباری: عده‏ای از طرفداران تقدم دوره مادر سری به پدر سری معتقدند، بشر اولیه از نقش پدر در به وجود آوردن نوزاد آگاهی نداشت و فرزندان را متعلق به مادران می‏دانست. این قضیه در دوره‏ای مطرح است که مردم در کلانها۲ زندگی

می‏کردند و روابط جنسی به صورت مشاع صورت می‏گرفت، لذا به خاطر اشتراک همسران از نقش پدران غافل بودند. البته این اندیشه طرفداران چندانی ندارد.

ب) پدر تباری: فرزند متعلق به پدر است؛ شکم مادر همانند ظرفی است که از امانت پدر نگهداری می‏کند. خمیر مایه و مواد اولیه انسان از آن پدر می‏باشد. روی همین اساس اعراب نوه‏های دختری را فرزندان خویش نمی‏دانستند، زیرا معتقد بودند مادر نقشی در به وجود آمدن کودک ندارد و کودک متعلق به مردان دیگری است که دختر ایشان از او باردار شده است. دین ترتیب می‏بینیم پدر تباری حاکم است. و تبار از طریق فرزندان ذکور منتقل می‏گردد؛

«و انّما امهات الناس اوعیة

مستودعات و للانساب آباء»۱

(مادران همچون ظرفی، حاوی امانت پدرانند و نسب‏ها از آن پدران می‏باشد).

ج ) دو تباری: طبق آیات قرآن، فرزند متعلق به هر دوی پدر و مادر می‏باشد؛ و نسب، دو جانبی (descent bilateral) است؛ فلینظرِ الانسانُ ممَّ خُلق ـ خُلق مِن ماءٍ دافِقَ ـ یَخرُجُ مِنْ بیْنِ الصُّلْب و التَّرائبِ.(سوره طارق ـ آیه ۷، ۶، ۵) (انسان باید نگاه کند از چه چیز آفریده شده؟ از یک آب جهنده آفریده شده است. آبی که خارج می‏شود از میان «پشت» و «سینه‏ها»).

منظور از «صلب» و «ترائب» در این آیه چیست؟ در میان مفسران در این باره گفتگوی بسیار است و تفسیرهای فراوانی برای آن گفته‏اند. تفسیر «نمونه» ضمن درج شش نوع تفسیر، احتمال اول را چنین بیان می‏کند:

● «صلب» اشاره به خود مردان و «ترائب»

اشاره به زنان است، چرا که مردان مظهر صلابت، و زنان مظهر لطافت و زینتند، بنا براین آیه اشاره به ترکیب نطفه انسان از نطفه مرد و زن می‏کند و در اصطلاح امروز «اسپرم» و «اوول» نامیده می‏شود»۲

طبرسی ضمن نقل احتمالات دیگر، از عطاء احتمال فوق را نقل می‏کند که آیه، صلب مرد و ترائب زن را می‏گوید، زیرا فرزند از آب زن و مرد بوجود می‏آید.

داشتن فرزند پسر در محیط عربستان آنچنان با اهمیت تلقی می‏شد که مردان عرب به هر نحو ممکن تلاش می‏کردند، از آن محروم نمانند.

«قال عطاء: یرید صلب الرجل و ترائب المراة،الولد لایکون الا من الماءین»۳

از دیدگاه قرآن، انسانها از نطفه مخلوط (منی مرد و زن) آفریده شده‏اند. قرآن به این اشتراک تصریح می‏کند: انّا خلقنا الانسان من نطفة امشاجٍ (سوره انسان، آیه ۲)، ما انسان را از نطفه مختلط آفریدیم.

طبرسی در مجمع‏البیان می‏نویسد: (اناخلقنا الانسان) یعنی ولد آدم(ع) (من نطفة) و هی ماءِ الرجل و المراة الذی یخلق منه الولد (امشاج) ای اخلاط من ماء الرجل و ماء المراة فی الرحم.۴

قرآن کریم زایش فرزند را به پدر و مادر هر دو نسبت می‏دهد. بیش از پانزده بار «والد» به صورت تثنیه در قرآن به کار رفته است و در آیه ۱۵ سوره احقاف، و آیه ۱۴ سوره لقمان ضمن نسبت زایش فرزند به هر دوی پدر و مادر، با اشاره به دوره بارداری مادر، نقش وی را برجسته‏تر می‏کند. این ایده درست در مقابل اندیشه اعراب پیش از اسلام قرار می‏گیرد که فرزند را از آن پدر می‏دانستند.

نظریه قرآن مطابق با نظریه علمی است که امروزه مورد اتفاق زیست‏شناسان می‏باشد. در جانورانی که تولید جنسی دارند، از جمله انسان، معمولاً جنس نر و ماده وجود دارد و افراد هر جنس دارای گناد یا غدد جنسی هستند. گناد نر بیضه نام دارد که تولید گامت نر یا اسپرماتوزوئید را می‏کند و گناد ماده به تخمدان معروف است که تولید تخمک یعنی گامت ماده را می‏نماید.

گامت‏ها سلولهای n کروموزومی بوده و نیمی از عوامل وراثتی لازم را برای ساختن یک فرد کامل دارا می‏باشند. از اتحاد گامت نر و ماده (لقاح) سلول تخم یا زیگوت به وجود می‏آید که سلول n۲ کروموزومی بوده و با رشد و نمو خود، فرد بعدی را ایجاد می‏کند.

پروفسور «توماس. وی. سادلر» کتاب «رویان‏شناسی پزشکی» خود را با این جمله آغاز می‏کند:

«تکامل یک انسان با عمل باروری (Ferti۱ization) شروع می‏شود، فرایندی که در طی آن اسپرماتوزوئید (تومه) از مرد و اورسیت (تخمک) از زن با هم یکی شده تا عضو جدیدی به نام تخم (Zygote) ایجاد نماید. برای آمادگی باروری، سلولهای

ژرمینال هر دو زن و مرد دستخوش تعدادی تغییرات در کروموزوم و نیز سیتوپلاسم می‏شوند.»۱

با ملاحظه دستاوردهای علمی، بعید به نظر می‏رسد که مفسرین جدید به احتمالات دیگر در تفسیر آیات اعتنایی بکنند. به خصوص اینکه، همین تفسیر در عصر قدیم نیز به عنوان قوی‏ترین احتمال مطرح بود. تفسیرهایی را که از مجمع‏البیان نقل نمودیم، طبرسی در قرن ششم هجری از پیشینیان نقل می‏کند و در ترجمه (نطفه امشاج) بدون اعتناء به احتمالات دیگر، اتحاد و اختلاط آب مرد و زن را بیان می‏کند.

به قول «ورداسبی» طرز فکر قرون وسطایی «اصلم پدره که مادرم رهگذره» از دیدگاه قرآن باطل و مهمل است.۲

▪ حکم پسر خوانده در اسلام

قبلاً گفتیم اعراب در مواردی اعتبار و قرارداد را به جای واقعیت می‏نشاند، پسر خوانده در فرهنگ عرب حکم پسر را داشت. پسر خوانده و پدر خوانده از همدیگر ارث می‏برند و پدر خوانده نمی‏توانست با مطلقه پسرخوانده (عروس اعتباری) خویش ازدواج کند.

قرآن کریم زایش فرزند را به پدر و مادر هر دو نسبت می‏دهد. بیش از پانزده بار «والد» به صورت تثنیه در قرآن به کار رفته است.

۱ ـ ساروخانی، همان، ص۱۴۰.

۱ ـ ویل‏دورانت، تاریخ تمدن مشرق‏زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵، ص۴۳.

۱ ـ فرزند صلبی: فرزندی که از نطفه شخص به وجود آمده است.

۱ ـ مکارم شیرازی، ناصر، (و دیگران)، تفسیر نمونه تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۲، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۲، ص۴۴۶.

۱ ـ سادلر، توماس وی، رویان‏شناسی پزشکی لانگمن، ترجمه دکتر مسلم بهادری ـ دکتر عباس شکور، تهران، شرکت سهامی چهر، سال ۱۳۷۲، ص۱.

۱ ـ فرید، احمد، خانواده از عصر شکار تا دنیای فراصنعتی، مجله زنان، سال اول ۱۳۷۱، ش۷، ص۵۰.

۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.

۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.

۲ ـ علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج۴، ۱۳۶۳، ص۲۴۲.

۲ ـ مکارم شیرازی، همان، ج۲۶، سال ۱۳۶۶، ص۳۶۵.

۲ ـ ساروخانی، باقر، مقدمه‏ای بر جامعه‏شناسی خانواده، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۴۰.

۲ ـ فرید، همان، ص۵۲.

۲ ـ کلان: گروه خانوادگی بزرگ که معتقد بودند از تبار یک توتم هستند و توتم را که یک شی‏ء یا حیران بود نیای خویش می‏پنداشتند و به آن تقدس قایل بودند. ازدواج میان اعضاء کلان حرام بود. محرمات کلان را «تابو» می‏گویند. برخی از مردم شناسان معتقدند اولین نوع گروه خانوادگی به صورت کلان به منصه ظهور رسید. اعضاء کلان از دیگر قبایل زن می‏گرفتند و دختران خویش را به دیگر قبایل تزویج می‏نمودند. زن در کلان اشتراکی بود و متعلق به کلیه مردان کلان بود لذا ممکن بود پدر صلبی کودک تشخیص داده نشود و یا اعضاء به نقش مردان در فرزندزایی واقف نباشند.

۳ ـ طبرسی، شیخ ابی علی الفضل بن‏الحسن، مجمع‏البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة، ج ۱۰، چاپ دوم، (سال ۱۴۰۸هـ۱۹۸۸م)، ص۷۱۵.

۳ ـ قرآن کریم، سوره کوثر، آیه ۳، رجوع کنید به تفاسیر.

۴ ـ همان، ص۶۱۵.

۴ ـ الباجوری، جمال محمد، المرأة فی الفکر الاسلامی، عراق، طبع دارالفکر، ج۱، سال ۱۹۸۶م، ص۳۳، رجوع کنید به فصل اول.

منابع:

۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.

۲ ـ ساروخانی، باقر، مقدمه‏ای بر جامعه‏شناسی خانواده، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۴۰.

۱ ـ ویل‏دورانت، تاریخ تمدن مشرق‏زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵، ص۴۳.

۲ ـ علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج۴، ۱۳۶۳، ص۲۴۲.

۳ ـ قرآن کریم، سوره کوثر، آیه ۳، رجوع کنید به تفاسیر.

۴ ـ الباجوری، جمال محمد، المرأة فی الفکر الاسلامی، عراق، طبع دارالفکر، ج۱، سال ۱۹۸۶م، ص۳۳، رجوع کنید به فصل اول.

۱ ـ فرزند صلبی: فرزندی که از نطفه شخص به وجود آمده است.

۲ ـ کلان: گروه خانوادگی بزرگ که معتقد بودند از تبار یک توتم هستند و توتم را که یک شی‏ء یا حیران بود نیای خویش می‏پنداشتند و به آن تقدس قایل بودند. ازدواج میان اعضاء کلان حرام بود. محرمات کلان را «تابو» می‏گویند. برخی از مردم شناسان معتقدند اولین نوع گروه خانوادگی به صورت کلان به منصه ظهور رسید. اعضاء کلان از دیگر قبایل زن می‏گرفتند و دختران خویش را به دیگر قبایل تزویج می‏نمودند. زن در کلان اشتراکی بود و متعلق به کلیه مردان کلان بود لذا ممکن بود پدر صلبی کودک تشخیص داده نشود و یا اعضاء به نقش مردان در فرزندزایی واقف نباشند.

۱ ـ مکارم شیرازی، ناصر، (و دیگران)، تفسیر نمونه تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۲، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۲، ص۴۴۶.

۲ ـ مکارم شیرازی، همان، ج۲۶، سال ۱۳۶۶، ص۳۶۵.

۳ ـ طبرسی، شیخ ابی علی الفضل بن‏الحسن، مجمع‏البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة، ج ۱۰، چاپ دوم، (سال ۱۴۰۸هـ۱۹۸۸م)، ص۷۱۵.

۱ ـ سادلر، توماس وی، رویان‏شناسی پزشکی لانگمن، ترجمه دکتر مسلم بهادری ـ دکتر عباس شکور، تهران، شرکت سهامی چهر، سال ۱۳۷۲، ص۱.