یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
یک داستان برای روزهای پس از جنگ
طرح، پیرنگ، پلات، چارچوب و استخوانبندی و اسکلت داستان تقریباً به یک معنی است. منظور و مفهوم این واژهها همان اتفاقهای ترکیبی پی در پی داستان، حوادث ریز و درشت، ماجراها و رویدادهایی است که در داستان برای شخصیتهای اثر پیش میآید. این حوادث با یکدیگر رابطه علت و معلولی دارند و با یک وقفه به یکدیگر متصل میشوند. درواقع هر حادثه از دل حادثه قبل از خود بیرون میآید و حادثه نخست باعث پیدایش حادثه بعد میشود. پس شخصیت اصلی هم باید در پیدایش این حوادث دخیل باشد.
«آتش سرد» نوشته محمدعلی گودینی اثری است به لحاظ نثر فارسی پاکیزه و شسته رفته، لحن اثر گیرا، گرم، پرکشش و حوادث داستان نیز حوادث جنگ و اتفاقات پس از جنگ ایران و عراق است. گودینی برای شخصیتپردازی اثر بیهوده از او تعریف نمیکند. شخصیت داستانی او «منصور محجوب» انسانی ساده و محجوب است که برخلاف تفکر عام میخواهد به جبهه برود. او تصمیمی به یکباره میگیرد و راهی اندیمشک میشود. پا به رکاب واگن درجه سه قطار میگذارد و برخلاف هر هفت همکلاسی خود که بدون در نظر داشتن او در بیم و امید دویده بودند تا کوپهای تمیز پیدا کنند عدل میرود ته کوپهای شلوغ مینشیند و با غریبی سرش را برمیگرداند.
رو به خیابانها و خانههای کوچک و قناص و نیمه کاره مانده. منصور از زمانی که عزم رفتن به جبهه را در سر میپروراند خود را تحت اختیار نیرویی بیرونی و غالب درمییابد. کمتر سخن میگوید و به متلکهای شوخی و جدی و غیرمستقیم هم کوپهایهایش جوابی نمیدهد. نه حتی یک مرتبه هم سر برگردانده بود. حتی نه اخم و ترشروییای، تا به آنها حالی کند کاری به کارش نداشته باشند و به حال خود بگذارندش.
شخصیتپردازی در قصص عامیانه فارسی و در حکایتها و رمانسها اغلب آدمهایی هستند که حرفهایی میزنند، افعالی ازشان سر میزند و قصه با آنها پیش میرود. روند قصه بر آنها تأثیر میگذارد و این شخصیتها صرفاً عروسکهای خیمه شببازی بودند که برای روایت افسانه و پیشبرد اهداف نویسندهاش به کار بسته میشدند.
شخصیت از خود قدرت و ارادهای نداشت و تابع ماجرای داستان بود. با گذر زمان این تحول در عرصه داستاننویسی پیش آمد که شخصیت و داستان در رابطهای دوسویه و دیالکتیک معنا پیدا کرد. هم شخصیت بر داستان تأثیر گذاشت و هم داستان بر شخصیت. در عرصه جنگ ما هم داستانهایی نوشته شد که برای بزرگ جلوه دادن انسانهای جنگ مانند رمانها و داستانهای قرن نوزدهمی همگی به قهرمانهایی بیچون و چرا تبدیل شدند. نفس کار قهرمانپردازی البته نیک است اما اینکه در قواره داستان بخواهیم شخصیتی بزرگتر از چارچوب اثرمان خلق کنیم برای پوشاندن ضعف کار خودمان دست به چنین اقدامی زدهایم. اگر جنگ ایران و عراق برای همه ما موضوعی به غایت مهم در تاریخ معاصر محسوب میشود، دلیل بر پذیرش عذر نویسنده مبنی بر ارائه کار ضعیف در پی قهرمانپردازیهای دور و دراز نیست.
اگر نویسنده عمق جنگ را شناخته باشد، با یک برش کوتاه توانایی خود را به منصه ظهور میگذارد و با شخصیتپردازی در حد و حدود داستانش - و نه در حد و حدود همه واقعیتهای جنگ - کار آفرینش داستانش را پیش میبرد. طبعاً نمیشود همه سرداران، فرماندهان و شخصیتهای پرافتخار جنگ تحمیلی را در یک رمان، ۲۰۰، ۳۰۰ صفحهای نمایاند. اگر نویسندهای چنین تصوری از داستان جنگ داشته باشد، دچار سادهانگاری شده است.
هنگامی که دیگر عناصر شکل دهنده داستان اهمیت پیدا میکنند، پیرنگ داستان، حادثهها، ماجراها و موقعیتهای مختلف همتراز با دیگر عناصر ارزش و اعتبار پیدا میکند. در پیرنگ داستان نویسنده برای داستان خود نقشهای میکشد و مشخص میکند که داستان را با چه حادثه و کدام زاویه دید روایت کند.
در «آتش سرد» منصور از قبل حتی پیش از نامنویسی در بسیج، تصمیم خودش را گرفته است. همه احتمالات و تمامی مشکلات سر راهش را یکبار که نه هزار بار از سر میگذراند. این گونه است که با حوصله زیادش تنگی جا و سختی راه دراز پیشرو و دور شدن از شهر و دیار خود را به جان میخرد.
«آتش سرد» داستان جنگ است. جنگی که در آن دستهای از داوطلبان و دانشجویان با هزار اما و اگر، فقط و فقط آمدهاند تا یک دوره چهل و پنج روزه را با کمترین ترس و دلهره و در حد مقدور در دورترین نقطه ممکن جبهه از خط مقدم از سر وا کنند و بیهیچ آسیب و مجروحیت و مصدومیتی دوباره به سلامت به کلاس و درس و دانشگاه برگردند. پیداست که اغلبشان آمدهاند تا به پشتوانه همان اعزام به جبهه، مدرکشان را بگیرند تا بلکه به اعتبار جبههای بودن در ادارهای استخدام بشوند و با آسودگی خیال بچسبند به گوشه کار و زندگی.
منصور که در سکوت دل میتوانست پی به نیت آنها ببرد، به یاد بسیجیهایی میافتد که شنیده بود برای شرکت در عملیات و از شوق شهادت، سر از پا نمیشناختند و قیاسشان میکرد با اینهایی که از هماکنون در صد فرسخی جبهه به فکر پز دادن مدرک و عنوان دانشگاهیشان به دامادها و خواهرها و قوم و خویشهای دور و نزدیک و در و همسایه و دوست و آشناهایشان بودند. در تلق و تلوق چرخهای آهنی قطار روی ریل، منصور نه در این عالم بود و نه در آن هوا. حتی بعد از گذشت ساعتی وقتی برخی با دیدن آشنایی در کوپهها جابهجا میشدند، کسی میرفت و کسی میآمد، بحثها عوض میشد. بچههایی با سابقه جبهه و دگرگون گشته از حال و هوای جبهه، گرد و خاک جبهه خورده، جسته و گریخته نقشههایی برای بعثیها میکشیدند، او باز هم در حال خودش بود.
جنگ تمام میشود و منصور به تهران باز میگردد. آنچه برایش از جنگ باقی میماند، موجی است که او را گرفته است. در تهران هم دیگر زندگی عادی و آنچه تصورش را داشت، نمییابد. درون زیرزمین شرکتی برای ادامه حضورش نقشهای در ذهن درمیانداخت. او بیشتر از سه ماه از زیرزمین قدم به بیرون نمیگذارد و صد روز از تابش مستقیم آفتاب لذتی نمیچشد.
منصور ضعف جسمانی را با خیالاتش به قوت بدل میکرد. در فشار افکارش و در برابر نامرادیها از جای برمیخاست به قدم زدن، از روی مینهای خیالی گام برمیداشت. در انگارهاش با عبور از میدان مین همیشه به انتهای زیرزمین میرسید. پشت در بسته زیرزمین یکباره حال و هوای میدان مین از سرش میپرید. همیشه از همانجا سرک میکشید. چیزی جز دیوار مانعش نبود.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
دولت سیستان و بلوچستان جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی امام خمینی جنگ
آتش سوزی تهران وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران پلیس سیل کنکور هواشناسی فضای مجازی سلامت زنان
خودرو دلار بازار سرمایه قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن تورم ایران خودرو
مهران مدیری سریال سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت کیومرث پوراحمد فیلم ترانه علیدوستی کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه جنگ غزه رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی سپاهان آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا سامسونگ فناوری اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل