پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جاودانه سازی نقش در پرتو حس زندگی


جاودانه سازی نقش در پرتو حس زندگی

نقبی به دلایل ماندگاری شکیبایی و عبدی

دفتر تاریخ سینمای پس از انقلاب را که ورق می زنیم، نام ها، خاطرات روشنی را در ذهن ما زنده می کنند و تلخیها وشیرینی های زندگی اجتماعی از طریق پرتوافکنی شخصیتهای عینی در شمایل هنری اسطوره های بازیگری سینمای ایران جلوهای دو چندان می یابند; از همین بعدمی توان گفت که کارکرد نقش و بازی در خاطره سازی، اصالت هنری و هویت اجتماعی سینما امری ثابت شده است. همچنین رویکرد سینمایی نویسان در تحلیل مبانی نقش آفرینی و وجوه ماندگاری کاراکترها و فیلم ها بخشی دیگر از فرآیند تداوم اجتماعی هنرهفتم در اندیشه جامعه را تشکیل می دهد و بازتابهای یک اجرای هنرمندانه گاه تا دهه ها تفکرهنرگرای مخاطب حرفهای سینما را به سمت و سوی رمزها و رازهای ماندگاری یک بازیگر می کشاند.

از این زاویه تحلیل فرآیند پایداری هنری یک بازیگر سینما،تلویزیون وتئاتر در تفکر پژوهنده جامعه سینماشناس از جمله مکانیسم های اصلی در تبدیل یک هنرپیشه به الگوی اجتماعی محسوب میشود و اگر پرتو افکنی اخلاق و هنر اجرایی بازیگر منطبق بر ارزش های مسلط در بطن تفکر اجتماعی باشد به مطلوبیت، محبوبیت، اعتبار، اشتهار و مردم پسندی کاراکترهای ایفایی وی کمک می نماید. باتوجه به همین رویکرد، هنرپیشگان میانسال سینمای کنونی یا همان نسل دوم و سوم بازیگری در سینمای ایران از محبوبیتی غیر قابل انکار در ذهن جامعه برخوردار شده اند و اعتبارهنری آنها چنان جلوه نمایانده که این افراد را در تالار افتخار فرهنگ و هنرایران همگام با ستارگان فروزنده ای چون "عزت الله انتظامی"، "جمشیدمشایخی"، "محمد علی کشاورز"، "علی نصیریان"، "مرتضی احمدی"، "زنده یادحمیده خیرآبادی"، "ثریا قاسمی"، "فرامرزقریبیان" و "زنده یاد جمیله شیخی" قرار داده است. به واقع رهاورد نقش های ایفایی بازیگران میانسال سینما و تلویزیون یا همان نسل دوم و سوم از جمله "پرویز پرستویی"، "رضا کیانیان"، "اکبرعبدی"، "داریوش ارجمند"، "زنده یاد مهدی فتحی"، "جمشید هاشم پور"، "علیرضا خمسه"، "حمید جبلی"، "فریبرز عرب نیا"، "فاطمه معتمدآریا"، "ابوالفضل پورعرب"، "رویا تیموریان"، "گلاب آدینه"، "مهدی هاشمی"، "امین تارخ"، "محمد رضافروتن"، "مهران مدیری"، "مهتاب نصیرپور"،هدیه تهرانی"، "گوهر خیراندیش"، "پانتهآ بهرام"، "نیکی کریمی"، "لیلا حاتمی" و "زنده یاد خسرو شکیبایی" رامی توان در ماندگاری و پویایی سینما جست.

رویکرد تحلیلی این متن را به دو بازیگر شاخص سینمای ایران زنده یاد خسرو شکیبایی و اکبرعبدی اختصاص داده ام به این علت که تبلور حس زندگی در نقش آفرینی هایشان مشهود بوده است. به واقع آنها، نقش را نه بازی که زندگی می کردند و این دو نفر را می توان بازیگران و شعبده بازان ماهری دانست که حواسشان به موازنه حس و تکنیک بوده و نقش را نه به عنوان یک شخصیت بی روح و بی هویت بر کاغذ نشسته، بلکه در جایگاه یک الگوی اجتماعی می نشاندند. نقشهایی که آنها ایفا کردند در پس چنین نگرشی، نه تنها مورد توجه عموم قرار گرفته بلکه با جامعه منتقدان و سینمایی نویسان نیز یک ارتباط نزدیک حسی برقرار کردند.

جدای از فلسفه بازیگری و سبک منحصر به فرد این بازیگران باید به پیشینه تئاتری هر یک نیز اشاره داشت. این فلسفه داشتن در بازیگری و پیشینه تئاتری دو عنصر مهمی است که اکثر بازیگران جوان کنونی از آن بیبهره هستند. بازیگران کنونی صرفا تحت تاثیر تسلط مانکنیسم بر بدنه تولیدی سینمای ایران و در اغلب موارد بدون کوچکترین زحمت و ممارستی، یکهو به عالم سینما پرتاب شده اند و روح هنری آثار را دستمایه جلوه نمایی چهره های زیبا و تیپ های برازنده خود کرده اند. به واقع آن پشتوانه غنی تئاتری در بسیاری از بازیگران جدید به یک شوخی میماند و انتظار رعایت نکات درست حسی و تکنیکی در نقش آفرینی شاید از این نسل نوپدید و ظهور کرده در عالم بازیگری بسیار بیراه باشد. از بحث اصلی فاصله نگیریم. هر یک از دو بازیگر شاخصی که در ابتدای متن به آنها اشاره شد در نقش هایی درخشیده اند که تصور حضور بازیگر دیگری در آن نقش غیر ممکن می نماید. برای مثال تصور حضور بازیگری جز شکیبایی در هامون و آن سکانس برجسته دادگاه و ادای دیالوگ معروف "این زن سهم منه، حق منه، عشق منه" غیرممکن است و نمی توان هیچ بازیگر دیگری را جز اکبر عبدی در نقش عباس خاکپور فیلم آدم برفی تصور کرد. البته باور هیچ بازیگری در نقش رضا مثقالی فیلم مارمولک نیز نمی تواند مهارت و ظرافتهای اجرای پرویز پرستویی را تداعی کند. دکتر سپیدبخت نیز جز در قامت رضا کیانیان تماشایی نبود و نقش ننه گیلانه جز با اعجاز بازیگری معتمدآریا قابل تصور نیست. البته مثالها در خصوص کارنامه ستارگان بی بدیل سینمای ایران بسیار زیاد است که در این مطلب تلاش می کنیم تا حق مطلب را در خصوص هریک از آنها ادا کنیم.

۱- زنده یاد خسرو شکیبایی: خسرو شکیبایی تمام سهم جوانان ما از عاشقانهها در سینمای ایران است. اعجوبه ای که نت جادویی کلام و اخلاق بی نظیر، او را در جایگاه یک ستاره بیبدیل در آسمان بازیگری سینمای ایران نشاند. صدای خاص، رفلکس های بدنی منحصر به فرد، برخی اکت ها و کنش های خاص همچون فاصله گذاری حسی میان ادای واژگان، استفاده بهینه از حرکت دستها و تکانشهای حسی سر و بازی با نگاههای منحصر به فردی که خاص خودش بود همگی در آفرینش شخصیت های ماندگار سینمایی و تلویزیونی تاثیرگذار بوده است و چه کسی چون شکیبایی میتوانست که با آن ظرافت در یک اثر متوسط چون دلشکسته، آن بازی خیره کننده را از خود ارائه دهد. به واقع شکیبایی استانداردترین بازیگر سینما و تلویزیون بود; همه فنونی که در دو فرآیند حسی و تکنیکی نقش به کار می برد به جا و به دور از حشو و زواید بود.

با هر نقش منطبق بر ذات درونی آن روبرو می شد و برمبنای شناسه طبقاتی به تحلیل جزئی نگرانه کاراکتر ایفایی می پرداخت. او در نقش حل میشد و ما دیگر خسروشکیبایی آشنا را ملاحظه نمی کردیم بلکه با شخصیتی روبرو می شدیم که نویسنده آن را پروریده بود و در پرتو هدایت کارگردان به مرحله آفرینش و خلق توسط بازیگر رسیده بود. به واقع بازیگری برای شکیبایی یک بازآفرینی تیپیک یا موبه مو از شمایل اجتماعی نقش نبود بلکه هنری حسی و ملازم با عواطف انسانی دانسته می شد که باید در خلال آن آفرید و به خلق رسید. خلاقیت و ممارست شکیبایی در فرآیند آفرینش نقش و اجرای بدیعانه آن حاصل چنین نگاهی به مقوله بازیگری است.

به واقع او یک الگوی مثالی از بازیگر مولف در سینمای ایران به شمار میآید; بازیگری که نعمات خدادادیش چون صدای جاذبه برانگیز یا نوع نگاه خاصی که در تابشهای حسی صحنهها- چه در آثار کمیک و چه در فیلم های درام- با آن رویارو می شدیم اگرچه شباهت هایی میان نقش آفرینی هایش پدیدآورد اما ریزه کاریهای او بی شک نه تنها اتهام کلیشه آفرینی و تکرار خودرا به وی وارد نمی آورد بلکه مخاطب را همگام با اثری که شکیبایی در آن بازی داشت به حرکت در میآورد. برای بسیاری شکیبایی یک سوپر استار و الگوی مثالی از بازیگر ایرانی بود و جامعه به شکیبایی از این دریچه می نگریست واز این رو بود که صرف حضورش در یک اثر جدای از قوت و ضعف های ساختاری یامحتوایی، مخاطبان سینما را به تماشای آن اثر می کشاند و امروز در هجرانش به این نکته پی می بریم که او در زمان حیاتش آنگونه که شایسته روح بزرگش بود قدر ندید. از این وجه وقتی به گذشته بر می گردیم و آن نقشآفرینی خیره کننده از شکیبایی را در هامون به یاد می آوریم و سپس دیگر اجراهای مثال زدنی اش را مرور می کنیم این سوال پیش می آید که چگونه ستاره ای سینمایی حاضر شد در اوج شهرت به تلویزیون بیاید و در خانه سبز هنرنمایی کند؟ پاسخش ساده است; او متوجه قابلیت مجزای دو رسانه دیداری رقیب(سینما و تلویزیون) بود و با یک انفکاک درست میان جایگاه هر یک از آنها به پیشنهادهای رسیده فکر میکرد.

از این جنبه اگرچه اجرای ابر نقش هامون، ماندگاری اجتماعی و نسلی بازیگری چون شکیبایی را نوید میداد اما پذیرش نقشی تلویزیونی در اوج قدرتی که در سینما به دست آورده بود، ذهن مخاطب آن زمان را متمایل به تماشای اثری کرد که همچنان به علت روح شاعرانه استقرار یافته در کالبد لحظه های هنریش یکی از انتخاب های همیشگی ام برای تماشاست. "خانه سبز" که صمیمیت بازیگرانش در جلوی دوربین، تابعی از مهر و دوستی عوامل پشت صحنه به شمار می رفت، فرصتی پالایش گون برای جدایی شکیبایی از قامت حمید هامون به شمار می رفت و جان بخشی به کاراکتری لطیف و شاعر چون رضا صباحی، برآیندی از سرسبزی، طراوت و زلالی درونی بازیگری است که با سحر کلامش، نت عاشقانه و عارفانه وکیل مدافع عاشق و مهربان "خانه سبز" را به لحظاتی ماندگار ازاین مجموعه شاخص بدل کرد و به همین علت مرگ ناگهانی خسرو شکیبایی، پایان هنرنمایی سیمرغی بود که با جادوی نقش آفرینی هایش به پذیرش فراتر از محدوده های تعریف شده در ساحت نظری و عملی جامعه ایران رسید.

۲- اکبر عبدی: استاد بی رقیب اجرای تیپ در سینما و تلویزیون که به دلیل قابلیت والای چهره در گریم پذیری و تعدد نقش آفرینی های گوناگون به مرد هزار چهره شهرت یافت، بخشی از ماندگارترین کاراکترهای سینمایی و تلویزیونی را برایمان به یادگار گذاشته است.

بازسازی دقیق تمامی جزئیات حسی نقش در دو گستره گویش و پویش(کلام و رفتار)، عبدی را به بازیگری بی همتا در اجرای تیپ بدل ساخت. بازی به یادماندنی و آغاز طوفانی وی در نقش کودکان بازیگوش در مجموعههای آموزشی تلویزیون همچون حضورهایی که در محله بروبیا، محله بهداشت، مثل آباد و بازم مدرسم دیر شد و نیز بازی درخشان در مجموعه جذاب در خانه که نقش همسایه همیشه شاکی و معترضی را بازی می کرد که آبش با کودکان همسایه در یک جوی نمی رفت پایه های خوبی شد تا با درخشش خیره کننده در نقش آقای قندی، خود را به عنوان یک ستاره سینمایی مطرح کند. عبدی فیلم مهرجویی انگار نه انگار که تا قبل از آن ایفاگر نقش کودکان بازیگوش بوده و با هدایت درست مهرجویی توانست تا آن چهره تلویزیونی را تغییر داده و روحی سینمایی بر آن بدمد.

دیگر تجربه هایش در ای ایران، گراند سینما، مادر، دلشدگان و ناصرالدین شاه آکتور سینما نشان داد که سینمای ایران با یکی از بازیگران برجسته تاریخ خود روبرو شده است و ادامه پرقدرت مسیر در دزد عروسک ها، سفرجادویی، روز فرشته، آدم برفی، آرزوی بزرگ و هنرپیشه، صحت این نظر را آشکار ساخت. روح شبه دیکتاتوری استوار مکوندی در ای ایران، شوخ و شنگی استوار در گراند سینما و درخشش ماندگار در یکی از بهترن نقش های سینمایی سه دهه اخیر در فیلم مادر که شمایل دقیقی از یک نوجوان عقب مانده ذهنی را در تمامی حالات رفتاری و گفتاری از جمله نحوه نثار عشق به ساحت مادر از طریق بوسیدن چادر و بالا پریدن های مکرر در حیاط خانه نشان داد از یاد نرفتنی است. عبدی تا آن میزان توانا بود که در اثر شاعرانه دلشدگان، با ایفای نقش شاگرد آشپزی که به تنبک نوازی علاقه مند است توانست بخش دیگری از قدرت بازیگری خود را نشان دهد.

سکانس ضرب گیری او بر روی دیگ مسی و همراهی اش با جلال مقدم در آن نمای دونفره تنبک نوازی که با حرکت قطاری دوربین، حس و حال درستی را بر این صحنه بخشید و جلو زدن عبدی از مقدم در این نما را به عنوان یک نشان از استادی در نواختن تنبک آشکار ساخت، همچنان از نقش آفرینی های قابل احترام کمدین نابغه سینمای ایران محسوب می شود. ملیجک فیلم ناصر الدین شاه آکتور سینما نیز در پس آن لفاظی ماهرانه و صدای زیر برای همسوسازی فرم اجرای نقش با ماهیت ساختاری فیلم، بسیار متقاعد کننده بود و نکته جالب اینکه عبدی حتی در اجرای نقش سخت گنجو نیز به توفیق موثری رسید. تیپ جوان شیطانی که دزد عروسک هاست و هنوز با آن نوای همدل برانگیز "آهای آهای آهای، ننه من گشنمه" به یاد می آید. البته دامنه توفیقات عبدی در اجرای کاراکترهای مختلف به همان چند مورد محدود نشد و در فیلم فانتزی سفر جادویی نیز در دو قالب درخشش خیره کننده ای از خود نشان داد.

نویسنده : نیما بهدادی مهر