دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

باد ما را خواهد برد


باد ما را خواهد برد

نقد و بررسی سریال تلویزیونی «در چشم باد» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی

سریال تلویزیونی «در چشم باد» ساخته مسعود جعفری جوزانی، با آن عقبه داستانی و پهنای عظیم دراماتیک در برهه های متنوع و مقاطع مختلف زمانی و مکانی، مجموعاً فضایی را فراهم آورد تا مؤلف و کارگردانش بتواند در مدیوم رسانه ایش، هم بازگویی لطیف و رندانه ای از تاریخ معاصر در- مقاطعی متنوع و متنافر، اما متناظر- داشته باشد و هم در یک بسط و گسترش دراماتیک به جلوه هایی از شخصیت پردازی داستانی آنهم در مختصات سریالی دست بزند. آنچه در مجموعه های نظیر «در چشم باد» همانند پاشنه آشیل، فرصتی برای انواع و اقسام موفقیت ها و یا ابتلائات را فراهم می آورد همین تلاقی میان روایتگری تاریخی و بیان تصویری درام است.

پابندی به تاریخ واستنادات اصیل و بی رحم آن از طرفی و نیازها و محدودیت ها و مختصات دراماتیک از سوی دیگر، موقعیتی برای کارگردان و نویسنده فراهم می آورد که سهل و ممتنع می نماید و دشواری ها و کاتالیزورهای خاص خود را دارد. بار درام و داستان می تواند بیان تاریخی را فراتر از استنادات صرف، به نوعی بازگویی مهیج تبدیل کند و تاریخ و فراز و فرودهای آن هم این قدرت را داراست که به روایت و درام جانمایه هایی غنی و مواد خامی معتبر و البته پرمایه بیافزاید.

اما اینکه سریال «در چشم باد» تا چه حد توانسته است به این دادوستد والا و مانا، دل بدهد و توفیق و فرجامی قابل قبول و قدر بیابد، جای بحث دارد.

از جمله ویژگی های این سریال به واقع حجیم و عظیم، یکی، برهه های متنوع و متدرج تاریخی آن است. دیگری شخصیت های تاریخی مربوط به آن دورانها است. سوم، پیوند میان بار دراماتیک و شخصیت ها و قالب سازی های تیپیک و تشخص های داستانی در کنار سایر سخت افزارهای تصویری است که البته در این مجموعه برخوردار از نوعی رنگ آمیزی جلوه دهنده است که هم در انتخاب لوکیشن ها و هم در نشانه گذاری بازیگران و لهجه و منش و قوم و قبیله آنها مصروف داشته شده است.

آنچه در «در چشم باد» به نمایانی، لحاظ شده است، نوعی رگه های ایرانی- جهانی است که در پیوند خانوادگی، دوستی، منطقه ای و قشری در هماوردیهای میهنی و هماهنگی های عاطفی آدم های داستان رخ می نماید.

مثلا چیدمان آن شخصیت زن تاجیک در کنار هم آغوشی های معصومانه و بازی های کودکانه دخترک و پسرک همسایه و پیوند داستانی آنها در نحوه ای از روایت گرم ایرانی در عین رهیافت به روایت تاریخی، همچون فرازهای مهم و زیبا و نوستالژیک زندگی سردار میرزا کوچک خان جنگلی و یارانش، به نوعی تصویرسازی ملهم از رنگ آمیزی معاشقی و پرداخت ایرانیزه شده داستانگویی هالیوودی پرداخته است.

این نحوه پردازش، در انتخاب لوکیشن ها، حرکت دوربین ها و چیدمان عناصرروایی و شخصیت های خلق شده در درام خودنمایی می کند.

به خوبی می توان لهجه گرم و گیرا و جذاب آن بانوی تاجیک را در کشاکش داستان کاملاً میهنی - ایرانی که در فرازهای برهه میرزاکوچک خان جنگلی، روایت می شود، نوعی تشخص بخشی تصویری دانست که کارگردان، عامدانه و عالمانه به انتخاب آن دست زده است و به توفیقی درخور در جذب مخاطب فارسی زبان رسیده است.

همان گونه که اشاره کردیم، تلاقی میان درام و تاریخ، پاشنه آشیل تلاش کارگردان است که هم می تواند سکوی پرش او باشد در ارتقاء کیفی و کمی اثرش و هم دره سقوط او در دفرمی و بد ترکیبی محتوا و ساختار تصویرش.

روایت تاریخ ایران، آنهم در سه دوره، با این متریال بالا و حجم فوق العاده و گسترش و پوشش و کمیت حیرت آور و البته آن همه فراز و فرودهای متنوع و تلخ و شیرین، جای این پدافند غیرعامل را برای کارگردان فراهم می آورد که علم آوری اش را در تدقیق و مطالعه تاریخی در کنار فهم و معرفت و قدرت تفکر و تخیلش در اینکه کدام بخش ها و کدام شخصیت ها و کدام فرازهای تاریخی را انتخاب کند که بتواند در بستر آن به روایت مطلوبش و شخصیت پردازی های داستانیش دست بزند و این تلفیق را به درستی و راستی، از آب درآورد.

چرا دوران میرزاکوچک جنگلی و چگونه؟ با کدام ساخت و ساختار؟ چرا مشروطه؟ که پیش از این، هم درباره میرزای جنگلی، سریال مختص و خوبی داشته ایم (کار بهروز افخمی) و هم درباره مشروطه و پیش و پس از آن و تبعات و حواشی و تاثیر و تاثرات تاریخی و اجتماعی و فرهنگی و هنری آن. جعفری جوزانی با کدام اولویت ها و با کدام سنجش ها، به این قطعیت رسیده است که باید این دوران ها و این کاراکترهای واقعی را در بطن حقیقت مضمونی مورد علاقه اش، با این فیلمنامه، به تصویر بکشاند؟

اما نکته دیگر درباره این اثر، چگونگی امتداد روایت و میزان حفظ یکدستی روایت داستان است. پیش از این در مجموعه سریال های سیما، شاهد اثری بوده ایم که یکی از شاخصه هایش حفظ ریتم متناسب و روند کاملا متعادل و خوش ریتم روایت بود؛ «کیف انگلیسی» ساخته ضیاءالدین دری که توانست در جمله بهترین آثار تاریخی که البته مضامین دراماتیک و شخصیت پردازی های داستانی اش، بسیار پررنگ تر از اقرانش بود و شمه ای باریک و ردی کم رنگ از وقایع تاریخی در آن دیده می شد و اصل، درام بود و کاراکترها و نه تاریخ. اما این درهم تنیدگی آنچنان خوش رنگ و متناسب و جذاب و درهم جوشیده، به پیوست سایر عناصر حرفه ای ساختاری به نمایش درآمد که اثر را جاودانه و در ذهنها ماندگار و حتی تبدیل به خاطره ای بکر و یگانه کرد.

واقعیت آنست که «در چشم باد» نه آنچنان که متوقع بودیم و باید و شاید از یگانگی و درهم تنیدگی برخوردار است و نه از آن ریتم و جذابیت. برخی کاراکترها بدون رسیدن به شخصیت، در همان «تیپ» بودن ماندگار شده اند و برخی وقایع در نوعی ناپختگی روایی، شکل و شمایل مبتدیانه دارد.

موسیقی حجیم است؛ زیباست، اما بعضاً خوش نمی نشیند و گاه، ساز خودش را، مستقل و بی اعتنا به سایر مؤلفه های تصویری می نوازد و می رود.

گریم ها، در بعضی موارد- فی المثل، همسر آن زن تاجیک- چندان نچسب و زمخت است و بازی ها، گاه نامتجانس.

دیالوگ ها و آدم هایش، در برخی سکانس ها، در محور روایت نیست و گاه به تسویه حساب های معرفتی و اداء بیانیه های سیاسی- هنری وامدارتر است تا حفظ تعادل و فرم روایت.

که این یکی البته اپیدمی است در سایر مجموعه های این چنینی ایرانی.

با این همه اما «در چشم باد» تداعی کننده ویژگی های بکر و خلاقه و ماندگاریست که آثار پیشین کارگردان در قاب خاطره تصویری ما نقش داد و حک نمود.

هنوز و پس از چند دهه، فیلم سترگ و عزیز «شیر سنگی» به عنوان نماد و نمود سینمای ملی در کارنامه جعفری جوزانی، می درخشد و بر گذشته سینمای ما می تابد.

در نوشته های آینده، باز هم به بررسی جوانب دیگری از سریال عظیم و قابل توجه «در چشم باد» خواهیم پرداخت و در بررسی ساختار و محتوای اثر، به نقد مؤلفه های متنوع تصویری و پرداخت های خاص تاریخی اش توجه خواهیم داد.

محمدرضا محقق