یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

آیا اقتصاد فمینیستی واقعیت دارد


آیا اقتصاد فمینیستی واقعیت دارد

علم اقتصاد در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰, کمی دیرتر از دیگر علوم اجتماعی, در معرض چالش هایی قرار گرفت که از تحقیقات دانشگاهی فمینیستی برمی آمد به همین دلیل اقتصاد فمینیستی گرایشی بسیار جوان در علم اقتصاد و تعداد مقاله ها و کتاب های این حوزه بسیار محدود است هنوز حتی در میان خود اقتصاددانان فمینیست هم توافقی بر سر تعریف اقتصاد فمینیستی صورت نگرفته است

این مقاله خلاصه‌ای است از مقالة «Is There a Feminist Economic Methodology?» نوشتة اینگرید روبینز (Ingrid Robeyns). نویسنده دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه کمبریج دریافت کرده و هم‌اکنون استاد دانشگاه آمستردام و استاد مدعو در دانشگاه کلمبیا (نیویورک) و مدرسة اقتصاد لندن (LSE) است. او در این مقاله تلاش کرده ضمن بازشناسی ارتباط میان اقتصاد فمینیستی و اقتصاد متعارف، نگرش خود را در مورد آیندة این جریان تبیین کند.

اقتصاد فمینیستی (feminist economics) چیست؟ چه ارتباطی با جریان غالب اقتصاد در دنیا و نیز نظریه‌های فمینیستی دارد؟ روش‌شناسی آن چگونه است و چه نسبتی با روش‌شناسی علم اقتصاد دارد؟ در این مقاله تلاش خواهم کرد به این سؤالات پاسخ دهم. اما لازم است در آغاز تأکید کنم که مراد من از علم اقتصاد، جریان غالب در دانشکده‌های اقتصاد دنیا یعنی مکتب نئوکلاسیک است. پس با گرایش‌های منسوخ یا حاشیه‌ای دنیای اقتصاد نظیر مارکسیست‌ها، طرفداران کینز، هواداران مکتب اتریش یا واقع‌گرایان انتقادی کاری نخواهم داشت.

● اقتصاد فمینیستی چیست؟

علم اقتصاد در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، کمی دیرتر از دیگر علوم اجتماعی، در معرض چالش‌هایی قرار گرفت که از تحقیقات دانشگاهی فمینیستی برمی‌آمد. به همین دلیل اقتصاد فمینیستی گرایشی بسیار جوان در علم اقتصاد و تعداد مقاله‌ها و کتاب‌های این حوزه بسیار محدود است. هنوز حتی در میان خود اقتصاددانان فمینیست هم توافقی بر سر تعریف اقتصاد فمینیستی صورت نگرفته است. اما اگر بخواهیم، در تعریفی ابتدایی، اقتصاد فمینیستی را مجموعه فعالیت‌هایی تلقی کنیم که اقتصاددانان فمینیست انجام می‌دهند، آن‌گاه خواهیم دید که آنان، مثلاً بیش از آنکه به بررسی ساختار قیمت در بازار اوراق قرضه علاقه‌مند باشند، ترجیح می‌دهند بر اقتصاد بازار کار متمرکز شوند.

آنچه اقتصاددانان فمینیست را از پیروان دیگر گرایش‌ها متمایز می‌کند پرسش‌های مصرانة آنان در خصوص چگونگی توجه به ابعاد جنسیتی در پدیده‌های اقتصادی یا تبعات سیاست‌های اقتصادی برای زنان به‌طور خاص است. تحلیل آثار برنامه‌های تعدیل ساختار بر سطح زندگی زنان در مقایسه با مردان، سازوکار تصمیم‌گیری زن و شوهر در خانواده (در مورد مسائل اقتصادی)، مسائل مربوط به کار مادر برای نگهداری فرزند، تحلیل مفروضات و ارزش‌گذاری‌های پایه‌ای نظام‌های تأمین اجتماعی و مالیات از منظر جنسیت، تبعیض جنسیتی در بازارهای کار و مصرف، تفکیک جنسیتی کارگران (کار با مزد در قیاس با بیگاری)، در نظر نگرفتن بخش مهمی از کار زنان در محاسبة حساب‌های ملی، بررسی سیاست‌های اجتماعی و مالی دولت‌ها در مورد بارداری زنان، و بررسی تبعات اقتصادی نابرابری‌های جنسیتی درون خانواده مثال‌هایی از موضوعات مورد توجه اقتصاددانان فمینیست است.

فهرست فوق به‌هیچ‌وجه بیانگر دامنة گستردة موضوعات مورد توجه فمینیست‌ها نیست. در مجموع، می‌توان موضوعاتی نظیر پویایی اقتصادی در خانواده، تبعات اجرای سیاست‌های اقتصادی برای زنان و نهایتاً به چالش کشیدن ذهنیت مردمحورانه (androcentric) در مفاهیم، مفروضات و آموزه‌های مورد قبول جریان اقتصاد غالب را محورهای توجه اقتصاددانان فمینیست دانست. نظریه‌های فمینیستی سازوکار توزیع قدرت را در جامعه مبتنی بر انگاره‌های مردسالارانه می‌دانند و اقتصاد فمینیستی به موازات تداوم بی‌توجهی روش‌شناختی(methodological)، معرفت‌شناختی (epistemological) و وجود‌شناختی (ontological) اقتصاد نئوکلاسیک به این نظام مردسالار شکل گرفته است.

● نقد فمینیست‌ها بر اقتصاد

علم اقتصاد را به دو روش می‌توان تعریف کرد. یکی براساس موضوعات مورد مطالعة این علم و دیگری براساس روشی که اقتصاددانان برای مطالعه و تحلیل به‌ کار می‌گیرند. در روش اول، اقتصاد علمی است که در بازار به بررسی انتخاب‌های هر کنشگر که ترجیحات خود را اظهار کرده می‌پردازد. کنشگری که عاقلانه تلاش می‌کند مطلوبیت را برای خود به حداکثر برساند. اما در روش دوم، اقتصاد علمی است که با استفاده از الگوهای متعارف مدل‌سازی ریاضی، شیوة بهینه‌یابی در چهارچوب محدودیت‌ها را برای هر کنشگر تحلیل کند. فرض اساسی در این تعاریف این است که این کنشگر فردی مستقل، منفعت‌خواه و خِرَدگراست که براساس انتخاب بهترین گزینه برای خود عمل می‌کند.

نخستین ایراد اقتصاددانان فمینیست به فرض‌های پایة اقتصاد نئوکلاسیک از منظر وجودشناختی است. در تصویری که اقتصاد از انسان در جایگاه کنشگر ارائه می‌دهد، او فردی مستقل خوانده می‌شود که در (می‌شود گفت همة) بازارها خودخواهانه عمل می‌کند، ثبات رأی دارد و ترجیحات خود را به‌وضوح آشکار می‌سازد.

اما اقتصاددانان فمینیست معتقدند که رفتار فرد در خانواده دقیقاً مخالف فرض‌های فوق و براساس نوع‌دوستی و دیگرخواهی است. ایراد اصلی آنها به گرایشی در اقتصاد نئوکلاسیک است که با استفاده از همین تعریف، به بررسی اقتصاد درونی خانواده (به‌ویژه در مورد مسائلی نظیر مصرف، تقسیم کار و تصمیم‌گیری برای بارداری) می‌پردازد. بکر (Becker)، با استفاده از همین فرض‌های اقتصاد نئوکلاسیک، مطالعاتی در مورد تعامل زن و شوهر انجام داده است.

فرض‌های فوق، در آمیختگی با مفهوم حداکثرسازی مطلوبیت، او را به این نتیجه رسانده که در خانواده، تخصص‌گرایی جنسیتی در کار رخ می‌دهد ـ زن خانه‌داری کند و مرد فعالیت بیرون از خانه را انجام دهد ـ چون این وضعیت همان حالت بهینه است (زیرا کارآمد است). فراتر از این، او «اثبات» کرده که زنان در شرایط چندهمسری بهتر از حالت تک‌همسری کار می‌کنند. اقتصاددانان فمینیست معتقدند که تعمیم این تصور وجودشناختی از روابط انسان با دیگران به روابط درون خانواده موجب گزافه‌گویی و شناخت نادرست واقعیت شده است.

چنین فرضی عملاً به نادیده انگاشتن گرایش مردسالارانة موجود انجامیده و نهایتاً شرایط بهینه را در خانواده‌ای سنتی می‌یابد که در آن تقسیم کار براساس جنسیت صورت گرفته باشد. چنین مفروضاتی مانع از توجه به این واقعیت می‌شود که تقسیم کار سنتی، خود عامل بالقوة محروم ماندن زنان در خانواده و نیز بازار کار است.

دومین ایراد اقتصاددانان فمینیست از علم اقتصاد متعارف به روش‌شناسی آن است. البته منظور از روش‌شناسی تکنیک‌های فنی حل مسئله نظیر پرسش‌نامه‌ها، روش‌های آماری و ابزارهای اقتصادسنجی نیست بلکه، در سطحی کلان‌تر، فلسفه‌ای است که براساس آن مجموعه‌ای از یافته‌ها به بخشی از دانش بشری تبدیل می‌شود و برمبنای آن در مورد واقعیت قضاوت می‌کنیم.

اقتصاددانان فمینیست معتقدند که اغلب (و نه همة) اقتصاددانان نئوکلاسیک مشکلی در این نمی‌بینند که از مدل‌های ساده‌شده، حکم‌های کلی و توصیه‌های سیاسی استخراج کنند، درحالی‌که این مدل‌ها صرفاً تصویر خاصی از واقعیت‌اند. ربکا بلانک (Rebecca Blank) در همین زمینه می‌نویسد: «تحلیل منطقی و دقت ریاضی هر مدل اقتصادی، حتی با همة جذابیت‌های روشنفکرانه‌اش، نمی‌تواند دلیلی متقاعدکننده برای خنثی کردن واکنش مبتنی بر حس من (به‌عنوان یک زن) باشد.»

پس مشکل اقتصاددانان فمینیست با امثال بکر نخست آن است که با پیش‌فرض‌های غلط مدل‌سازی کرده‌اند و دوم آنکه انتظار دارند یافته‌های هر مدل ساده پدیده‌های پیچیده و واقعی را توضیح دهند (نظیر تقسیم کار در خانه). اقتصاددانان شناخته‌شدة فمینیست نظیر انگلند (England)، برگمن (Bergmann) و وولی (Woolley) که آرای بکر را نقد کرده‌اند بیشتر بر همین جنبه از کار او خرده گرفته‌اند که یافته‌هایش نمی‌تواند توضیح تمام واقعیت باشد. آنها معتقدند که تجربة بکر تنها یک نمونه از صدها پدیده‌ای است که اقتصاددانان نئوکلاسیک با استفاده از جعبه‌ابزار تکنیکی خود به تحلیل آنها پرداخته‌اند.

● گزینه‌های پیشنهادی اقتصاددانان فمینیست

گزینه‌های پیشنهادی اقتصاددانان فمینیست متنوع است اما می‌توان دو گرایش علمی متفاوت را در میان آنان از هم تمیز داد: اقتصاد جنسیت‌باور (gender economics) و اقتصاد فمینیستی (feminist economics). اگرچه هر دو جریان در میان اقتصاددانان فمینیست معنا پیدا می‌کنند، برای روشن شدن مفهوم، یکی را اقتصاد جنسیت‌باور و دیگری را اقتصاد فمینیستی می‌نامیم.

از بدو شکل‌گیری جریان فمینیستی در اقتصاد، ساده‌ترین و درعین‌حال معتدل‌ترین روش برای رام کردن اقتصاد مردمحور، استدلال با روش‌شناسی نئوکلاسیک اما با گزینه‌ها و انتخاب‌های حساس به جنسیت بوده است. مکلاسکی (McCloskey) نمونه‌های فراوانی از مدل‌سازی بکری خانواده ارائه کرده که با پارامترها و قواعد دیگر، یافته‌های جدیدی را به دست می‌دهند.

در این نمونه‌ها، از همان روش مدل‌سازی و تحلیل نئوکلاسیک استفاده شده اما خانواده فضای چانه‌زنی دو بازیگر (زن و شوهر) برای تخصیص کالاهای عمومی و خصوصی فرض شده است. به بیان دیگر، فرض بکر را در نگاه به خانواده به منزلـة عرصة دیکتاتوری خیرخواهانه و نوع‌دوستانة پدر، که ترجیحات او ترجیحات همة اعضای خانواده را نمایندگی می‌کند، کنار گذاشته و به‌جای آن، خانواده را مجموعه‌ای از افراد با منافع متعارض و تابع ترجیحات متفاوت قلمداد کرده است.

این گرایش نوع نگاه به واحد خانواده را تغییر داده و به پارامترهای تصمیم‌گیری زنان دقیق‌تر نگاه می‌کند، اما همچنان به روش‌شناسی اقتصاد نئوکلاسیک و شیوة مدل‌سازی ریاضی‌گرای آن وفادار است. این گرایش هم‌اکنون در میان اقتصاددانان فمینیست طرفداران بسیار زیادی دارد و ما آن را اقتصاد جنسیت‌باور می‌نامیم.

مروری بر نوشته‌ها و آثار مرتبط با این موضوع نشان می‌دهد که اکثریت اقتصاددانان فمینیست تمایلی به کنار گذاشتن اقتصاد نئوکلاسیک ندارند و در میان جنسیت‌باورها جای می‌گیرند و ترجیح می‌دهند که صرفاً نگرش، دستاوردها و روش‌شناسی اقتصاد متعارف توسعة بیشتری از منظر جنسیت پیدا کند. این گرایش در بدنة اقتصاد نئوکلاسیک نیز طرفداران قابل توجهی دارد. مثلاً گوستاوسون ((Gustafsson معتقد است که اقتصاد فمینیستی می‌تواند، با کنار گذاردن مردمحوری، موجب پدید آمدن سازوکارهایی شود که عملکرد کل نظام اقتصادی را بهبود بخشد. اما به‌هرحال، هم اقتصاددانانِ فمینیستِ پیرو این گرایش و هم نئوکلاسیک‌های موافق با آن، هیچ‌کدام کنار گذاردن اقتصاد نئوکلاسیک و ایجاد علم اقتصاد جدیدی با عنوان اقتصاد فمینیستی را جایز نمی‌دانند.

● اقتصاد فمینیستی در تقابل با اقتصاد جنسیت‌باور

دامنة مطالعات فمینیستی و مطالعات جنسیت‌باور مشابه است: درک تفاوت پیامدهای هر پدیده برای زنان در قیاس با مردان. اما فمینیست‌ها برخلاف جنسیت‌باوران اهداف کاملاً مشخصی از این تحقیقات دارند: به چالش کشیدن ساختارها، سلسله‌مراتب قدرت، هنجارها، سنت‌ها و پیوندهای موجود برای تغییر ساختار فعلی و پاسخ به این پرسش که چگونه تحقیقات علمی متداول وضع موجود را تقویت می‌کنند. اما اقتصاد جنسیت‌باور، با حفظ کلیات روش‌شناسی اقتصاد متعارف، صرفاً رویکرد وجودشناختی آن را در زمینة مفهوم جنسیت بسط می‌دهد.

پیروان این گرایش مفهوم جنسیت را در معنایی محدود به‌کار می‌گیرند و در چهارچوب اقتصاد نئوکلاسیک به بررسی پدیده‌هایی می‌پردازند که زنان را به‌ویژه نگران می‌کند (باروری، بچه‌داری، تبعیض جنسیتی و...) یا درون خانواده رخ می‌دهد ( چانه‌زنی میان زن و شوهر، افزایش ریسک زنان سرپرست خانواده در مناطق فقیر یا روستایی، اعمال تبعیض بر زنان در میزان مصرف غذا یا هزینه‌های بهداشتی در کشورهای در حال توسعه و...). در این مسیر، جنسیت‌باورها موضوعاتی را که از نظر روش‌شناسی نئوکلاسیک در حوزة علم اقتصاد نباشد کنار می‌گذارند و آنها را مسائل علوم دیگر تعبیر می‌کنند.

درحالی‌که فمینیست‌ها مدل‌سازی این پدیده‌ها را بدون در نظر گرفتن آن عوامل ممکن نمی‌دانند. طبعاً فمینیست‌ها به تکثرگرایی روش‌شناختی و مطالعات بین‌رشته‌ای گرایش پیدا می‌کنند تا جایی که به‌نظر می‌رسد اقتصاد فمینیستی فاقد روش‌شناسی معینی است، حال آنکه جنسیت‌باوران به روش‌شناسی اقتصاد متعارف، یعنی اقتصاد نئوکلاسیک پایبندند.

اقتصاددانان جنسیت‌باور در مورد مفروضات وجودشناختی اقتصاد متعارف هم رفتاری محافظه‌کارانه دارند. برای مثال، کاملاً پایبند به فردگرایی روش‌شناختی اقتصاد نئوکلاسیک هستند و مفهوم جنسیت را در معنایی بسیار محدود و در حکم مشخصه‌ای فردی به‌کار می‌برند. آنها با مفهوم گسترده‌تر جنسیت که روابط قدرت و سازوکارها و ساختارهایی را به چالش می‌کشد که روابط جنسیتی فعلی را تولید و مستقر می‌کنند کاری ندارند.

این تفاوت میان اقتصاددانان جنسیت‌باور و اقتصاددانان فمینیست در محافل علمی اقتصادی هم مشهود است. جنسیت‌باورها تحقیقات اقتصادی پیشین را براساس میزان تغییری که در مبانی علم اقتصاد ایجاد کرده‌اند محک نمی‌زنند، اما فمینیست‌ها همة تحقیقات قبلی را به‌دلیل اینکه با مبانی نئوکلاسیک صورت گرفته‌اند زیر سؤال می‌برند. پس طبیعی است که در محافل اقتصادی، با جنسیت‌باوران با مدارا برخورد شود اما فمینیست‌ها طرد و منزوی شوند. همین برخورد توجیه عملگرایانة کافی برای در اکثریت بودن جنسیت‌باورها و تلاش آنها برای باقی ماندن در جریان اقتصاد متعارف فراهم می‌آورد. این امر باعث شده که تعداد بیشتری از اقتصاددانان فمینیست ترجیح دهند خود را، به‌جای برچسب فمینیست، با برچسب جنسیت‌باور در محافل آکادمیک معرفی کنند. من همة این اقتصاددانان فمینیست‌ـ‌نئوکلاسیک را اقتصاددانان جنسیت‌باور نامیده‌ام.

جنبة دیگری از اختلاف میان این دو گرایش، مخاطبان آنهاست. درحالی‌که جنسیت‌باوران تلاش خود را صرف مباحثه با اقتصاددانان و محافل آکادمیک این علم کرده‌اند، فمینیست‌ها نیروی خود را متوجه مباحث بین‌رشته‌ای و چندموضوعی ساخته‌اند. طبعاً تحقیقات بین‌رشته‌ای منوط به امکان‌پذیری گفت‌وگو بین ‌رشته‌هاست و به همین دلیل اقتصاددانان فمینیست چاره‌ای جز پذیرش تکثرگرایی روش‌شناختی ندارند و درعین‌حال، فقدان روش‌شناسی معین خود موجب تقویت گرایش‌های بین‌رشته‌ای و دوری از اقتصاد متعارف می‌شود.

در مجموع می‌توان گفت که نقدهای روش‌شناختی، وجودشناختی و معرفت‌شناختی فمینیست‌ها به اقتصاد متعارف با بی‌توجهی اقتصاددانان روبه‌رو شده است. دقیقاً به همین دلیل است که اقتصاد جنسیت‌باور با اقبال بیشتری نسبت به اقتصاد فمینیستی روبه‌رو شده زیرا جنسیت‌باورها در پیوند با جریان اقتصاد متعارف می‌توانند مسائل زنان را به نحو مؤثرتری طرح کنند، کاری که فمینیست‌ها اساساً به آن اعتقاد ندارند. اقتصاددانان فمینیست عملاً نتوانسته‌اند بر موضوعات مشخصی در مورد زنان متمرکز شوند و بیشتر نیروی آنان صرف مسائل روش‌شناختی و معرفت‌شناختی شده و مسائل اقتصادی زنان را بیشتر جنسیت‌باورها مورد توجه قرار داده‌اند.

● آیا به اقتصاد فمینیستی خارج از اقتصاد متعارف نیازمندیم؟

من تردید دارم که جنسیت‌باوران بتوانند همچنان محافظه‌کارانه به روش‌شناسی اقتصاد نئوکلاسیک وفادار بمانند. همچنین معتقدم باید به این سؤال پاسخ داده شود که آیا اقتصاددانان فمینیست بخشی از بدنة اقتصاد متعارف هستند که دغدغة مسائل خاص زنان را دارند یا اقتصاد فمینیستی یک مکتب اقتصادی حاشیه‌ای است که بر نظریه‌های فمینیستی متمرکز شده است؟ به عبارت دیگر، آیا رویکرد اقتصاد فمینیستی نتایج مؤثری برای روش‌شناسی اقتصاد متعارف خواهد داشت؟

نوشتة اینگرید روبینز ترجمة نیما نامداری

منبع

www.ingridrobeyns.nl/Ac-publ.html

http://farhady.blogfa.com

محمد فرهاد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.