ارزش واقعی

روزی فردی مشهور در یک سمینار با موضوع ارزش‌های انسانی قصد سخنرانی داشت. تمامی حضار بی‌صبرانه منتظر آغاز سخنرانی او بودند. پس از مدتی سخنران در جایگاه ویژه خود حاضر شد و بدون …

روزی فردی مشهور در یک سمینار با موضوع ارزش‌های انسانی قصد سخنرانی داشت. تمامی حضار بی‌صبرانه منتظر آغاز سخنرانی او بودند. پس از مدتی سخنران در جایگاه ویژه خود حاضر شد و بدون مقدمه و احوال پرسی با شرکت کنندگان یک اسکناس ۲۰ دلاری نو را از جیب خود بیرون آورد و پشت میکروفون گفت: کدام از شما این اسکناس را می‌خواهد. قریب به اتفاق افراد حاضر در جلسه دست خود را بلند کردند.

سخنران گفت: بسیار خوب من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد، اما چند لحظه باید صبر کنید. او پول را در دست خود چند بار مچاله کرد و سپس سوال خود را تکرار کرد. چه کســی از شمــا ایــن ۲۰ دلاری را می‌خواهد؟ باز هم همان حاضران دست خود را به نشانه تقاضا برای دریافت پول بلند کردند. سخنران این بار اسکناس ۲۰ دلاری را به زیر پای خود انداخت و با پایش آن را لگدمال کرد. اسکناس به شدت چرک و کثیف شده بود. سخنران باز هم پرسید، اکنون کدام از شما می‌خواهد که این اسکناس را داشته باشد. مجدداً تمامی افرادی که قبلاً برای گرفتن پول ابراز تمایل کرده بودند، دست خود را بلند کردند. سخنران پس از این کار فقط چند جمله گفت و تریبون را ترک کرد. دوستان مهم نیست که من با پول چه کردم، چون ارزش این پول حتی در بدترین شرایط همان ۲۰دلار بود. سعی کنید که در فشار و زخم‌هایی که از روزگار می‌بینید مسیر درست را انتخاب کنید و هیچگاه از ارزش واقعی خود که همان انسان بودن است، نکاهید.

مترجم: آرش میری خانی