دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
من فقط به خودم شباهت دارم
بدون تو/ تهران/ نقشهای است/ که فلشهای بیپایانش مرا نمیرساند به گنج/ و لذتی ندارد گم شدن/ در خیابانهایی/ که حق ندارم دست بزنم به شانهای/ لطفاً! و ببخشم که مرا به جا نمیآورید/ بدون تو/ تهران/ بزرگ نمیشود اصلاً! (بهزاد زرینپور)
بودلر میگوید: هنری که آمیخته با تپش زندگی مردم کوچه و خیابان نیست، مدرن نیست. این سخن کلیدی را بودلر در قرن نوزدهم بیان کرد؛ آن زمان که هنوز مدرنیته قرن بیستم تمام ساختارهای کلاسیک شهر و مناسبات انسانی را به هم نزده بود. قرون بیستم و بیست و یکم اما بیتردید قرون شهرها هستند. نیویورک، توکیو، هنگکنگ و... مظاهر بیچون و چرای این دو قرن شدند و مناسبات حاکم بر این کلانشهرها سرتاسر جهان را زیر سیطره خود برد. هم از این روست که شعر مدرن شعری شهری است چرا که مدرنیزاسیون و مدرنیسم در حوزه عمومی ابتدا شهرها را متحول کردند و انسان معاصر، درگیر با شهر و پدیدههای شهری است. شعر مدرن جهان هیچگاه نسبت به شهر موضع منفعل نداشته است. یا در جدل و کشاکش مستقیم با شهر مدرن و جلوههای آن بوده است یا حدیث نفسی نوشته است که ارتباط تنگاتنگی با شهر مدرن و روابط انسانی حاکم بر آن داشته یا گریزان از شهر مدرن یکسره به نکوهش آن پرداخته است...
پتو را از روی تختخواب کنار زدی،/ بر پشت خوابیدی و چشم به راه ماندی،/ چرت زدی و به شب چشم دوختی/ که هزاران تصویر نکبتبار را پدیدار میکرد،/ تصاویری که روح تو را شکل داده بودند./ تصویرها روی سقف اتاقت سوسو میزدند. (الیوت)
صدای پاهایم در این خیابان میپیچد/ در آن خیابان/ که در آن/ میشنوم صدای پاهایم را/ که میگذرد از این خیابان/ که در آن/ فقط مِه واقعی است(اکتاویو پاز)
اما شعر معاصر ما مسیر دیگری را طی کرده است. آغازگران شعر نو در ایران (نیما، اخوان، شاملو) درگیر نو کردن زبان شعر فارسی و ایجاد ساختار زیباییشناسی دیگرگونهای در شعر فارسی بودند. به همین دلیل به ندرت شعری نوشتند که ربطی به شهر چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ زبان داشته باشد. زبان روزمره مردم کوچه و خیابان و ایدههای شهری (آن هم شهر تهران که مدرنیته را به شکل عجیبی در حال تجربه کردن بود) به شعر آغازگران شعر نو در ایران راهی نیافت. چنان که شاملو همیشه از انسان کلی سخن گفت و انسان مدرن را با آن رنگ خاکستریاش با خوبیها و بدیها، زیباییها و پلشتیهایش ندید. در دهه ۴۰ (اوج شعر معاصر ایران) تنها دو شاعر فروغ و احمدرضا احمدی هر کدام به سبک و سیاق خودشان شهر (تهران) را در شعرهایشان به تصویر کشیدند.
احمدرضا احمدی از دهه ۴۰ تا به امروز پیگیرانه خودش را در دورههای مختلف زندگی تهران (تنها شهر مدرن ایران) روایت کرده است. اندوه، مرگ، حسرت، شور، فقر و... در شعر احمدی در اشیا و بر بستر وقایعی جان میگیرند که رنگ و بویی کاملاً شهری دارند و روز و روزگار تهران معاصر را به تصویر میکشند. احمدی بیش از سه دهه است که نثر شاعرانه مینویسد که به گفته بودلر زبان شهر مدرن است.
دیگر نمیپرسیدم از عابران/ که چرا مرا مخاطب میدانند/ به عابران گفتم/ از من گذشت/ من از رودخانه و از حرمان به تنهایی عبور کردم/ پس از عبور از رودخانه و حرمان/ دانستم/ که من فقط به خودم شباهت دارم... (احمدرضا احمدی)
رابطه فروغ با شهر مدرن رابطهای درونی و ویژه است. شعر او فردیت دارد و فردیت جوهره شهر مدرن است. فروغ از انسان جزیی سخن میگوید. شعر فروغ شعر شهری است نه به دلیل آنکه عناصری شهری همچون روزنامه، توپخانه، شربت سیاهسرفه یا سینمای فردی در آن است، رابطه شعر فروغ با شهر مدرن درونیتر است و از پارهپاره بودن، سیلان، تداعی معانی، تناقض، سردی و ملال حاکم بر شهر مدرن(تهران) در شعر او جاری است.
کسی از آسمان توپخانه در شب آتشبازی میآید/ و سفره را میاندازد/ و نان را قسمت میکند/ و پپسی را قسمت میکند/ و باغ ملی را قسمت میکند/ و شربت سیاهسرفه را قسمت میکند/ و روز اسمنویسی را قسمت میکند/ و نمره مریضخانه را قسمت میکند/ و چکمههای لاستیکی را قسمت میکند / و سینمای فردین را قسمت میکند/ درختهای دختر سیدجواد را قسمت میکند/ و هر آنچه را باد کرده باشد قسمت میکند/ و سهم ما را هم میدهد... (فروغ فرخزاد)
پروژه شعر شهری اما در دهه ۴۰ تا پایان دهه ۶۰ نمایندگان کمی دارد. اما در دهه ۷۰ با شروع خوانشهای تازه از تئوریهای ادبی و تقابل جدی زیباییشناسیک این شعر با شعر دهه ۴۰ به شعر شهری جان تازهای میبخشد. حافظ موسوی یکی از شاعران دهه ۷۰ است که شهر مدرن و پدیدههای جاری در شهر شعرش را شکل داده است... او در سطرهای پنهانی، شعرهای جمهوری، خردهریز خاطرات و شعرهای خاورمیانه و زن، تاریکی، کلمات مستقیم و غیرمستقیم به شهر مدرن میپردازد. در سطرهای بعد تنها به بررسی شعر چطور بگویم؟ از مجموعه سطرهای پنهانی خواهم پرداخت که از نظر نگارنده یکی از شاخصترین شعرهای شهری دهه ۷۰ است.
در آشپزخانه مینشینیم/ و چیزی پنهان مانده در گلو را/ دود میکنیم./ دهنکجی قندان بهانه است/ و تیزی براق کارد/ هیچ ارتباطی با وسوسه سمج رگها/ نمیتواند داشته باشد/ چطور بگویم؟!/ ما/ با سیگارهایمان دود میشویم/ و جهان را از این که هست/ تاریکتر میکنیم. چطور بگویم؟! / سطرهای پنهانی.
اگر یک بار کلیت شعر را مرور کنیم احساس میکنیم در آشپزخانهای آشنا در یکی از خانههای کلانشهر تهران نشستهایم. عناصر شهری در تمام شعر جریان دارند. آشپزخانه، قندان، کارد و سیگار.... اتمسفر حاکم بر شعر یک اتمسفر کاملاً شهری است و ایدههایی که در تمامیت این شعر پراکنده شدهاند کاملاً شهریاند. شعر با آشپزخانه آغاز میشود. تصورمان از آشپزخانه باید تصوری تازه و امروزی باشد. قرار نیست خانوادهای دور یک میز نشسته باشند و با هم غذا بخورند، نه این تصویری از آشپزخانهای در تهران نیست. شخصی تنها در این آشپزخانه نشسته است و ضمیر ما که در کل شعر جریان دارد تنها وسیلهای برای تعمیمپذیری شعر به تمامی آدمهای شهر مدرن است. ایده ابتدایی شعر تنهایی است. حضور منفرد شخصی را در این آشپزخانه حس میکنیم. نکته بعدی را که حس میکنیم غیاب است؛ غیاب انسانی دیگر... این اولین ویژگی انسان شهر مدرن است؛ فقدان رابطه با انسانی دیگر.
در آشپزخانه مینشینیم/ و چیزی پنهان مانده در گلو را/ دود میکنیم.
رابطه انسان در شهر مدرن با اشیاست و این خصیصه تشکیلدهنده سطرهای بعدی شعر است. اما جنس این رابطه با اشیا نیز تلخ، بدبینانه و توهمزده است. انسان شهر مدرن هیچ خلاصی از دست اشیا ندارد برای همین اشیا برای او هویتی آزاردهنده و بدبینانه پیدا میکنند. اشیا او را احاطه کردهاند و حضور مداوم آنها و جایگزینی حضور اشیا به جای حضور انسانی دیگر ذهن انسان شهر مدرن را توهمزده میکند.
دهنکجی قندان بهانه است/ و تیزی براق کارد/ هیچ ارتباطی با وسوسه سمج رگها/ نمیتواند داشته باشد.
اما سطرهای پایانی این شعر درخشانند.
چطور بگویم؟!/ ما/ با سیگارهایمان دود میشویم/ و جهان را از این که هست/ تاریکتر میکنیم.
این سطرها با جمله چطور بگویم؟ آغاز میشوند. پرسشی که مخاطب را در این انتظار میگذارد که شاید قرار است شاعر حرف تازهای از شهر مدرن برایش بزند. شاید قرار است اتفاق تازهای در این آشپزخانه بیفتد اما سطرهای بعد به این فرضیات پاسخ منفی میدهند. نه تنها اتفاق تازهای در کار نیست که هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد حتی تیزی براق کارد نمیخواهد وسوسه سمج رگها را پایان دهد. همان اتفاق همیشگی پایان یک روز زندگی شهری است. شخصی در آشپزخانه تنها نشسته است و سیگار میکشد. مثل تمام آشپزخانههای دیگر این شهر. و تنها اتفاقی که میافتد تاریکتر شدن جهان است...
شعر چطور بگویم؟ از نمونههای درخشان و تاثیرگذار شعر شهری در دهه ۷۰ است و شعر شهری نیاز امروز شعر ماست؛ شعری که چه در ساخت ایدههایش و چه در برخورد با زبان به دنبال رابطه با شهر مدرن است. شهری (تهران) که آینه تمامنمای جامعه (تاریخ، فرهنگ و تفکر) ماست و شعر امروز ما برای ادامه حیاتش بیشتر از همیشه نیاز به برقراری ارتباطی درست و دقیق، عمیق و هوشمندانه و نه مبتذل، سطحی و سادهانگارانه با جامعه دارد.
امید بلاغتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست