دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
ستیزی غمناک با مرگ و فراموشی
«من مسیح نیستم مردی عادیام که برحسب شرایط غیرعادی» بدل به شاعر دلسوختهیی شدهام غوغای این دنیا همه بهانهیی بود برای بیداریام... در سپیدهدم حیات تیری در تاریکیام انداختند خیال کردم آرش کمانگیر از آن سوی آبها برگشته است. وقتی همه را به مرز فداکاری خواندم از وسعت فراگیری، جز خود کسی را ندیدم!؟ زمان در آستانه پیروزی نبود همه چیز به آهنگ صدای خروسی بستگی داشت که قوقولی قوقویش لحن خراشیدهیی نداشت! از در و دیوار روزگار یک بند باران نیرنگ میبارید! که دوستان یکرنگ به رستگاری موهومش دل بسته بودند! دوستی میخواست آبگیری به تاکستان تشنهاش راه پیدا کند که در نیمهراه کویر، به پیچش مور و ملخ دچار شد. این تازه اول راه بود که به ترکستان ختم میشد! دوستی دیگر تبر به دست دنبال سایه آفتابخوردهاش میگشت!
دردا که هزار مرثیه سرودیم نه در سوگ سرودش بلکه مجال یک آه گفتنمان در یک خط همواری نبود مردی که بوسیدن لب دشنه را یا بوییدن تیغه تبر را عادت کرده بود.../ او به لحظههای وسوسهانگیز فکر میکرد به شهادت تقویم، تقدیر خود مینوشت دل بستن به تکشاخههای شکوفیدهاش چشم مراقبه میخواست... باری «بیژن» به ایام خاکستری تعلق افتخارآمیز داشت! حالا من هستم و تنها دوستان و تقویم شبهای تاریک روشنش بیآنکه هنوز هم به پایان خط رسیده باشد؛زیر لب زمزمههای آتشیناش گر گرفتهاند دوری و دیریاش به نسیان نسپرده ما را! تب و تاب خیلیها هنوز مملو از ارادت به او است گر چه اخلاق خیلی تندی داشت!گاهی حتی در تیرگی منشور هم تیر میانداخت اما رازی به لبخند تلخش نهفته بود که گرداگرد جهان سوخته میچرخید سبا و صبا به نکهتش طعنه میزد! پایان شعرش را زیر لب زمزمه میکردند. و بیتاثیر در گوشهای سنگین هم نبود.
وقتی مرغ دلش تخم طلا میگذاشت دقایقی شاد و شنگول میشد انگار غم با تمام تیرگیاش از او میترسید در آن دم همه را سیاه میکرد! البته زمان خیلی کوتاه بود پاکتهای سیگارهای نامرغوب ستونهای کاغذی شعرش بودند. سلام گرمش به یاد کسی بود که از دل تاریکی برخاسته بود. مرز آشتی و نفرتش دایم در نوسان بودند، گر چه در حشمت بلوغش تولدی دیگر داشت او این همه فروغ را بر جاده میریخت تا بشارت فریادی باشد.
او درد را تنها نقابی بر چهره زردگون نداشت! لابد بازوی دلشکسته زمینش تا پرتگاه زاویه درهیی به تاراج برد و باختش کشانده بود!
این همه چشم به کوبههای در/ در بیگیاهی آب و آفتاب ذهن شعرش را بوسه میزد او بیاعتنا به لحن مبهم روز و روزگار، انگار میخواست با یک غروب خوشرنگ به تدوین قانون شب بپردازد آن هم وسط روز روشن!.../ وقتی سکته میکرد دل به تیرگی میسپرد!
ماه تیر خوردهاش هفتهها را به روزهای بارانی چشمهاش، خیس میکرد...
در صورت گود افتادهاش تنها خال کال سرطانی رشد میکرد!
تمام سطرهای به هم ریختهاش نتیجه لرزش دستانی بود که وقت بیوقت بیهیچ دلیلی عصبانی میشد و دنبال شریک جرم تازه میگشت تا قرار ثابتش هرگز بیتوجیه نباشد!
تو اگر جای آن بودی ای وای ننه من غریب نمیخواندی!؟
اینجا، حرارت آفتابیاش حیرت صد ستاره در دل داشت/ این خانههای خالی از مهر و محبت بر شانههای افتاده مریض احوالش خیلی سنگینی میکرد.
«بیژن» هر بار که سکته میکرد تا رسیدن به شفای آجل یا عاجل چند دقیقه زیر تیغ مرگ طاقت میآورد و آنگاه چون برگ نیمهجان چناری پیر، به زمین فرو میریخت و لولای چارستون نحیفش در آستانه ایستادن غژ غژ میکرد و سایه عزراییل در سیاهی جعبه جادویش پنهان میگشت به گونه دیگر «بیژن» همان چاهزاد بود ولی نگران منیژه شعر! خود مسئول ضرب و شتم مضاعفش / هستیاش را با تقسیمی ناجور به دست نیستی سپرده بود بخش اول به کودکان محله، بخش دوم به حیات وحش و یک کف دست به گل بیروی آفتاب! سکتههای مکررش نه از شتاب زندگی بلکه از سر چشمپوشی، جرعهیی میجست شوکرانصفت که پا به پای جنونش بخوانند و بخوابند!
رو در روی خزر که میایستاد به حقهبازی ماهیان زیرآبی، غبطه میخورد!؟
و اینجا بود که عشق برای او سکهیی کهنه بود که در ذوب مجدد، کمعیارتر مینمود!
دیگر آن حال جوانی را نداشت که بگوید: «من از هیچ خدایی فرمان نمیبرم».
بگذار تمام گناهان در من برویند و بپوسند اینجا زنی در اندام رهاشدهام آهوانه میچرد!؟
من از روز تولد مرگم آگاهم شما خیال میکنید به عشق زندگی چند صباحی اسیرم.
به جرم جوگندمیام، صد داس خلوت گزیدهام! کدامین آرزو از من کام گرفته است نمیدانم...
به گمانم بیژن میان بود و نبودش همیشه سرگردان بود او نه ماه بود و نه ماهی....خسته از خود به امواج جانکاه تن میسپرد و به زیر و بم اصوات آب و خواب توجه نداشت. شاید تمام خواستههاش مهر باطل خورده بود و دیگر در گل و گیاه و علف سبز نمیشد چرا که: جنگلی سوخته در حاشیه و متن، پسزمینه داشت! اما آن باد کینهتوز رو در روی تمام خندهها میایستاد آنقدر خشم میگرفت تا تار و پود زربفت پیراهنش خال خال، چاک میافتاد! و نخ وجودش کش میآمد!
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان حجاب جنگ دولت سیزدهم حسن روحانی انتخابات مجلس دوازدهم
قتل فضای مجازی هواشناسی تهران شهرداری تهران شورای شهر تهران سیلاب سامانه بارشی آموزش و پرورش سازمان هواشناسی باران آتش سوزی
خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو دلار یارانه مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان تورم
تلویزیون سینمای ایران سینما نمایشگاه کتاب دفاع مقدس صدا و سیما مسعود اسکویی صداوسیما کتاب موسیقی مهران غفوریان سریال
معماری
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین حماس جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان ایالات متحده آمریکا نوار غزه جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام مهدی طارمی سپاهان رئال مادرید بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال
باتری گوگل آیفون اینستاگرام سامسونگ مایکروسافت اپل عکاسی ناسا
چای کاهش وزن فشار خون توت فرنگی سیگار کبد چرب