پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مهران را ایمان آزاد کرد


مهران را ایمان آزاد کرد

خاطراتی از اشغال و آزادی «مهران»

این نوشتار در ادامه سلسله خاطرات مکتوب رزمندگان در مناطقی است که جنگ و درگیری در آن ها نمود دیگری داشته است. جبهه های غرب و جنوب از جمله این جبهه ها هستند. کتاب «مهران» راهیان نور، از جمله آثاری است که به طور اخص به درگیری ها و مبارزاتی جهت آزادی مهران می پردازد که در این متن اشاراتی به آن شده است.

حاج حمید شفیعی در «رندان جرعه نوش» کتاب خاطرات خود می نویسد: «شب عملیات فرا رسید، قرار شد هنگام غروب بچه ها نماز شان را بخوانند و حرکت کنند. نماز مغرب شروع شد. حدود ربع ساعت طول کشید، از بس بچه ها در حال نماز گریه کردند، نه امام جماعت می توانست از رکوع بلند شود و نه دیگران، همه در رکوع و سجده باگریه های شدید مانده بودند، مکبر که جلو ایستاده بود، در حالی که بشدت گریه می کرد هرچند لحظه می گفت: برادر ها تو را به خدا تمام کنید. نماز مغرب که تمام شد، امام جماعت خیلی التماس کرد که نماز عشا را زودتر تمام کنند، بچه ها گفتند این نماز آخر ماست و می خواهیم با خدا حرف بزنیم، حاضریم مقداری از راه را بدویم، ولی نماز را زودتر تمام نکنیم... تاریخ چنین نماز هایی را به خود ندیده و شایدتا زمان ظهور آقا امام زمان(عج) هم نخواهد دید، بوی عطر خاصی به مشام می رسید...»

● جهان کوچکی به نام «مهران»

«سلام. صدای من را از «مهران» می شنوید. هم اکنون ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ است و انقلاب اسلامی ایران تازه در فضای دیگری نفس می کشد. جنگ تحمیلی تازه شروع شده و شهر «مهران» زیر آتش توپخانه ارتش عراق در حال مقاومت کردن است. اگر صدای مرا می شنوید، شما را به خدا، به ایمان، کمک مان کنید.» دریغ، این صداها زیر توپ و خمپاره گم شد و «مهران» دوم مهرماه ۵۹ به دست رژیم بعث اشغال شد. خاک «مهران» اشغال شد، اما روح مهران هنوز برای مردمانی پر می کشید که روزگارشان را با آن خاک ساخته اند و اگر چه مدتی به خاطر شغلشان که دامداری و کشاورزی است مجبور به تخلیه شهر و یا موقعیت شغلی شده اند اما هنوز بازگشتن را در ذهن خود می پرورانند. حمید رضا باباخانی از رزمندگان لشکر ۲۷ محمدرسول الله(ص) که از روزهای اول درگیری در «مهران» حضور داشت می گوید: «اوضاع روز به روز بدتر می شد، سربازان عراقی، شهر و مناطق اطراف را با گلوله توپ زیر آتش گرفته بود و چند خانه به خاطر برخورد گلوله توپ خراب شده بود. یکی از همان روزها پدرم با یک وانت آمد و اثاث خانه را بار ماشین کرد و گفت: «دیگر این جا، جای ماندن نیست، باید هرچه زودتر از «مهران» برویم. همسایه ها هم داشتند می رفتند، عده ای می گفتند خوب نیست همین طور شهر را به دست عراقی ها بدهیم؛ اما پدرم می گفت: باید زن ها و بچه ها را از معرکه دور کرد و بعداً به سراغ عراقی ها آمد. ما کنار اثاثیه خانه مان پشت وانت نشستیم و راهی ایلام شدیم. وقتی از شهر دور می شدیم، انگار همه وجودمان در مهران جامانده بود. از پشت وانت به مهران که حالا زیر آتش توپ و خمپاره قرار داشت نگاه می کردیم و اشک از چشمانمان سرازیر بود. از پشت وانت دیدیم که چگونه گلوله توپ روی سقف خانه ای افتاد و آن را خراب کرد و یا چگونه یک گلوله خمپاره وسط گله گوسفندان خورد و جان چوپان و گوسفندان را با هم گرفت. پدرم بعد از رساندن ما به ایلام خودش به مهران باز گشت تا به همراه مردان دیگر، فکری به حال شهر کنند؛ اما ارتش عراق که از مرز گذشته بود آماده می شد تا شهر را به تصرف خود درآورد. عده ای از عشایر که تفنگ قدیمی «برنو» داشتند به کمک ما آمدند، ولی با آن چند قبضه تفنگ کاری از دست ما بر نمی آمد.»

یکی از ویژگی های خاطره نگاری این است که وقایع اتفاقیه در دوره ای خاص از زمان و مکان از دیدگاه فردی انسان ها روایت می شود و این روایت ها وقتی در یک کلیت قرار می گیرند، هزاران روایت خواهند بود با هزاران دیدگاه که در این دیدگاه ها، اشتراک اتفاق، همیشه جای تأمل دارد. در خاطراتی که از منطقه «مهران» روایت شده نقطه مرکزی و محوری «ویرانگری و هجومی بی رحمانه» است. ویرانگری سرشت جنگ است و این هجوم هم بری از ویرانگری نبود. جدای از حس و حالی که خاطرات مثلاً «حمید باباخانی» دارد، خاطراتی که جدایی از خانه و کاشانه را روایت می کند، نوستالژی این دوری تا ابد آدم را همراهی می کند، حتی اگر دوباره به آن خاک بازگردد و دشمن را خارج کنی شاید همین دلیل هم باعث شود در کنار دلایل دیگر «پدیده دفاع» برای ما پس از سال ها هنوز خاطره برانگیز باشد. حس ما از «دفاع» فقط ایستادن نیست، حس ما به خاطر ایمان و عشق به آرمان ها و ملت و میهن است که «دفاع» را برای مان پر از خاطره می کند. «مهران» امروز برای ما فقط یک شهر با حدود ۱۵ کیلومتر مربع مساحت در غرب ایلام نیست، «مهران» برای ما وطنی است که به خاطرش جنگیدیم، وطنی به اندازه شلمچه، گیلانغرب، پاوه، خرمشهر، آبادان، سردشت و...

● «مهران» زمین خورد

«مهران» مهرماه ۵۹ اشغال شد. نیروهای عراقی پس از اشغال «مهران» به سرعت شروع به غارت آن کردند. بعد از چند ساعت، کامیون های نظامی که پر از اثاث خانه ها و اموال مردم بود، به طرف عراق به راه افتادند. بعد از سقوط «مهران» همه توان ارتش جمهوری اسلامی که تا آن زمان چند یگان خود را به منطقه فرستاده بود، حفظ ارتفاعات مشرف به شهر بود. دشت مهران از طرف شمال به وسیله تنگه استراتژیک «کنجان چم» که در میان کوه های «کانی سخت» قرار دارد به منطقه عمومی استان ایلام وصل می شود. کوه های «زالوآب» از سلسله جبال «کانی سخت» به دلیل تسلط بر شمال دشت «مهران» و فراهم کردن امکان دید و تیر بر تنگه «کنجان چم» و جاده «مهران»- ایلام از جنبه نظامی دارای اهمیت بسیاری بود. همچنین ارتفاعات «قلاویزان» به دلیل این که تسلط نظامی نیروهای مستقر در آن را به دشت «مهران» و چند شهر عراق میسر می کرد، اهمیت بسزایی داشت، طوری که بیش تر فرماندهان در بحث های خود از قلاویزان به عنوان کلید منطقه یاد می کردند که البته آن زمان، این ارتفاعات به دست دشمن افتاده بود. از مهر ۵۹ تا خرداد ۶۱ مهران به عنوان عقبه لجستیکی و تدارکاتی دشمن قلمداد می شد. در این مدت منطقه مهران از مناطق نسبتاً آرام بود و دشمن با تسلط کامل بر روی ارتفاعات مهم منطقه تا کیلومتر ها تحرکات نیروهای خودی را زیر نظر داشت.

● «مهران» تخلیه شد

مرتضی باقری که از نیروهای واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله بود درباره شب عملیات و آزادی ارتفاعات حساس اطراف «مهران» در کتاب «اولین اشتباه آخرین اشتباه» می نویسد: «شب عملیات یک عده از بچه ها از جمله عباس جعفری و حدوداً ۴۰ یا ۵۰ نفر دیگر در یکی از کانال ها مانده و خودشان را از دید دشمن مخفی کرده بودند، چون در طول روز بعد از عملیات، آتش دشمن زیاد بود و منتظر بودند که شب شود و خودشان را نجات دهند و عقب بیایند، بچه ها می گفتند در طول روز هوا بسیار گرم بود و ما دیوارهای کانال را می کندیم که سرمان را داخل ببریم، تا حرارت کمتری به سرمان بخورد و خلاصه خیلی سخت می گذشت، بالاخره شب هنگام سراغ شان رفتیم در حالی که نای حرف زدن نداشتند، مقداری آب برای شان برده بودیم، آن ها را روی سرو کله شان ریختیم و مقداری خوردند و بالاخره عقب آمدند». قضیه از این قرار بود که همزمان با عملیات بیت المقدس در جنوب و آزاد سازی خرمشهر در خرداد ماه نیروهای عراقی در سرتاسر نوار مرزی دست به یک عقب نشینی تاکتیکی زدند تا بتوانند با مظلوم نمایی در مجامع بین المللی، خود را از صحنه جنگ کنار بکشند. به دنبال این تصمیم، شهر مهران نیز تخلیه شد. عراقی ها از مهران عقب نشستند ولی با موضع گرفتن در ارتفاعات حساس اطراف، تسلط خود را همچنان بر «مهران» حفظ کردند. با این اقدام، ارتش عراق قادر بود با کمترین نیرو بر منطقه تسلط داشته باشد و تعدادی از نیروهایش را در جبهه های دیگر به کار گیرد. با این که «مهران» تخلیه شده بود اما هیچ گونه تحرکی یا فعالیت مؤثری در شهر امکان پذیر نبود. هرگونه حرکتی به راحتی توسط دیده بان های عراقی کشف و با آتش سنگین پاسخ داده می شد. البته نیروهای خودی از همین امکان محدود نیز نهایت استفاده را می بردند. آنها شب هنگام وارد شهر می شدند و به عملیات گشت و شناسایی می پرداختند، بعضی حتی در شهر می ماندند ولی طی روز کمتر از پناهگاه های خود خارج می شدند. این وضعیت به هیچ وجه خوشایند نبود و بایستی ارتفاعات مهم منطقه از تسلط عراقی ها خارج می گشت. عملیات والفجر ۳ با همین هدف در سه محور طراحی شد. اول محور شمالی برای تأمین ارتفاعات زالوآب، ۳۴۳ نمه کلان بوی کوچک و بزرگ و مهم ترین قله آن «کله قندی». دوم محور میانی برای آزاد سازی دشت مهران که در ضلع غربی شهر و مقابل شهر «زرباطیه» عراق قرار داشت و سوم محور جنوبی برای تأمین جاده مهران- دهلران و آزادسازی ارتفاعات «قلاویزان». عملیات در ساعت ۱۱ شب مورخ هفتم مرداد ماه ۱۳۶۲ با رمز مقدس «یا الله، یا الله، یا الله» آغاز شد.

در کتاب «رندان جرعه نوش» خاطرات حاج حمید شفیعی آمده: «شب عملیات فرا رسید. قرار شد هنگام غروب، بچه ها نمازشان را بخوانند و حرکت کنند. نماز مغرب شروع شد. حدود ربع ساعت طول کشید؛ از بس بچه ها در حال نماز گریه کردند، نه امام جماعت می توانست از رکوع بلند شود و نه دیگران . همه در رکوع و سجده با گریه های شدید مانده بودند. مکبر که جلو ایستاده بود در حالی که به شدت گریه می کرد...

تخریب چی ها یکی از حساس ترین قسمت های عملیات را بر عهده داشتند. یک سری از بچه ها مأمور شدند به لشکر نصر و عده ای هم به تیپ امام رضا(ع) که هر دو از مشهد بودند. جدا شدن بچه ها از هم، به خاطر عشق و علاقه خاصی که به هم داشتند مشکل بود. یکی از بچه ها می گفت: «کاش این دوستی ها نبودند تا جدایی ها این قدر سخت نمی شد. عده ای از بچه ها که بیشتر از چهار و پنج نفر بودند از شرکت در عملیات محروم شدند. تأسف و تأثیر این ها از همه بیشتر بود، حتی شدت گریه یکی از آنها که بیشتر از ۱۵ سال هم نداشت همه را متأثر کرد. لشکر ثارالله بخشی از معبر زنی را برعهده داشت. نیروهای آنها در شب عملیات متوجه شدند که یک گروه عراقی درست در مسیر معبر آنها مین کاری می کند. یکی از نیروها قاطی آنها می شود و در آخر نفرات دشمن قرار می گیرد. یکی از عراقی ها چاله می کند و یک مین می گذاشت و دیگری مسلح می کرد، این ایرانی هم مین های آنها را خنثی می کرد. دست آخر هم نفر آخر را اسیر کرد و آورد» این خاطره را مجید جعفر آبادی در کتاب نگین تخریب نقل و روایت می کند.

حاج حمید شفیعی هم درباره خاطرات خود در شب عملیات آزادی «مهران» می نویسد. «یک گروه خط شکن داشتیم که فرمانده آنها شهید «حسن مصطفوی» و شهید یا رضوی بودند. حسن از فرماندهان گردان های جنگ بود و «یا رضوی» هم فرمانده بسیار خوب و فهمیده ای بود. این گروه آموزش های ویژه ای دیده بودند البته من اطلاعات خطوط دشمن را داشتم. این ها هم همان طور آموزش دیده بودند. طرف عراقی ها کانالی بود با ۳ متر عرض که وسط آن مین و سیم خاردار و میله بود و سر کانال را به صورت دیوار ۲‎/۵ متری سیم خاردار کشیده بودند. تا پشت این کانال را هم مین ضد نفر چیده بودند. اما این گروه چنان آموزش سخت و پر از آتش دیده بودند که از همه موانع گذشتند. آنها سریع پا در سیم ها می گذاشتند و خودشان را به آن طرف کانال دشمن می انداختند، شاهد بودم که «یارضوی» و «مصطفوی» به همین شکل خودشان را پرت کردند. « یارضوی» در حال پرت شدن، تیراندازی هم می کرد و چند عراقی را کشت و هر دو با هم در حال پاکسازی به شهادت رسیدند» خاطرات ریز و نکته دار حماسه سازان سرزمین حماس آنقدر جذاب و تأثیر گذار است که پس از سال ها مخاطب با برخورد و مواجهه با آن خاطرات تحت تأثیر قرار می گیرد. «مهران» اگر چه در این شرایط در دست عراقی ها هم نبود ولی برای سربازان ایرانی و اسلام قابل قبول نبود که بخشی از «مام میهن» که آن را به خاطر امام شان و با او می خواستند در دست و یا زیر سلطه دشمن باشد.

● من با یک گردان نیروی با ایمان مشکل «کله قندی» را حل می کنم

حاج ابراهیم همت گفت: «من با یک گردان نیروی با ایمان مشکل کله قندی را حل می کنم». محور جنوبی عملیات که به بلندی های «قلاویزان» منتهی می شد، برای دشمن اهمیتی حیاتی داشت. نیروهای ما دراین منطقه با مشکل مواجه شدند. سعی مهندسی قرارگاه نجف بر آن بود که تا قبل از روشن شدن هوا، خاکریزی «قلاویزان» به سمت روستای فیروز آباد در دشت مرهان و از آنجا تا فرخ آباد، تکمیل کرده تا رزمندگان پشت آن قرار گرفته و مواضع خود را تثبیت کنند؛ اما این کار در آن فرصت کم انجام نگرفت؛ همچنین در محور شمالی با توجه به اهمیت بلندی های «زالوآباد و کله قندی» علی رغم محاصره کامل «کله قندی» توسط نیروهای خودی، عراقی ها تلاش فراوان کردند تا از محاصره خارج و منطقه اشغالی را حفظ کنند. آنها تا چند روز بعد از شروع عملیات به وسیله هلی کوپتر و با «اسلینگ» به نیروهای محاصره شده خود، آذوقه و مهمات می رساندند و از جناح دیگر، سعی در عقب راندن نیروهای ایرانی داشتند. این وضعیت باعث شد تا فرماندهان زیادی به منطقه آمده تا از نزدیک مسائل را بررسی کنند از جمله این فرماندهان «حاج ابراهیم همت» بود که می گفت: «نیروی با ایمان کله قندی را آزاد می کند» عراقی ها اما پس از گذشت یازده شب از آغاز عملیات به امید حفظ و نگهداری خطوط خود، بارها به مواضع رزمندگان پاتک زدند. در پایان حاج همت فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله با یک گردان وارد عمل شد و یک شبه این مشکل را از سر راه رزمندگان برداشت. فرمانده عراقی ها دراین محور سرهنگ «جاسم یعقوب» بود که پس از فتح «کله قندی» به اسارت نیروهای ایرانی درآمد.

پس از چند روز گارد ریاست جمهوری عراق که از نیروهای زبده ارتش عراق بودند و معمولاً در مواقع خاص وارد عمل می شدند به «کله قندی» آمدند و بر ارتفاعات دوباره مسلط شدند. پس از عملیات والفجر ۳ جبهه ها و خطوط پدافندی این منطقه تا سه سال بعد به همان حال باقی ماند؛ چنانکه جبهه های مهران هم از دید رزمندگان خودی و هم به نقل از دشمن در این سال ها یکی از ساکت ترین و بی تحرک ترین جبهه های میانی محسوب می شد.

● اشغال دوباره «مهران»

بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ یعنی حدود سه ماه پس از تصرف شهر «فاو» توسط رزمندگان اسلام، از طریق اطلاعاتی که آمریکایی ها در اختیار صدام قرار داده بودند، روش جدیدی سر لوحه رفتار های جنگی عراق قرار گرفت. روشی که آن را «استراتژی دفاع متحرک» نام گذاری کرده بودند و صدام به شخصه مدیریت و فرماندهی آن را برعهده داشت. این حرکت در نخستین تحرکات خود «مهران» و ارتفاعات مشرف را مجدداً اشغال کرد. محمد جعفر لهراسبی فرمانده تیپ چهار زرهی لشکر ۲۱ حمزه در آن زمان در خاطراتش کتاب «مردان جنگ» می نویسد: رفتیم سومار، بازدید مان از تجهیزات و بچه ها تا عصر طول کشید. می خواستیم برگردیم مقر (مهران). بچه ها آنجا نگران مان بودند و گفتند: «جاده نا امنه. رفتن در این وقت شب به صلاح نیست. شب را همینجا بمونید و صبح با روشن شدن هوا برید» دل در گرو محبت شان گذاشتیم و شب را کنار شان ماندیم. ساعت سه نیمه شب از خواب بیدارمان کردند. بچه های قرارگاه غرب تماس گرفتند و گفتند «دشمن مهران را تصرف کرده، هر طور شده خودتان را برسانید آنجا. نگرانی سرتا پای وجودمان را برگرفت، بی آن که درنگ کنیم یا از آنها بپرسیم که چه شده، سوار ماشین شدیم و از همان جای نا امن خودمان رارساندیم مهران».

ضرورت آزاد سازی «مهران» برای فرماندهان و رزمندگان حاضر در جبهه های نبرد امری اجتناب ناپذیر بود چرا که امام خمینی«ره» فرمانده کل قوا فرموده بودند: «مهران باید آزاد شود» بر این اساس مقدمات کار از جمله شناسایی و جمع آوری اطلاعات از دشمن آغاز شد و عملیات کربلای یک در سه مرحله طراحی شد:

۱) تأمین ارتفاعات قلاویزان ایران تا روستای امام زاده حسن،

۲) تصرف شیار «میگ سوخته» شیاری که به دلیل سقوط یک «میگ» عراقی در آن اینگونه نامگذاری شده بود و روستای بهین، بهرورزان و هرفرآباد و

۳) تصرف خاک ریز والفجر ۳ از روستای فرخ آباد تا زیر ارتفاعات قلاویزان و تأمین شهر مهران. فرماندهی سپاه دوم نیروی زمینی سپاه پاسداران با تشکیلاتی موسوم به قرارگاه نجف وارد منطقه شد و اقدامات عملی جهت توقف دشمن و برنامه ریزی برای آزاد سازی مهران را شروع کرد. پس از متوقف کردن پیشروی دشمن در ۳ تا ۵ کیلومتری جاده کمربندی «مهران» در نزدیکی سنگ شکن نیروهای خودی در مقابل آسفالت به پدافند مشغول شدند. از طرف دیگر برای دسترسی هرچه سریع تر به دشمن و پر کردن فاصله خطوط خودی با عراق انجام عملیات ضروری به نظر می رسید چرا که میان دو جبهه ما و دشمن به خاطر وسعت منطقه، فاصله زیادی بود. بر همین اساس مقرر شد یگان های تابعه، خاکریز خط مقدم خود را به دشمن نزدیک تر کنند. در روز ۱۵ خردادماه سال ۶۵ اولین اقدام مؤثر در جهت احداث خاکریز نیروهای خودی بدون هیچ گونه درگیری با دشمن توسط چند یگان انجام شد. این وضعیت همه را به شک انداخت که نکند فریبی در کار باشد.

شبانه عده ای از نیروهای اطلاعات برای یافتن خط اول عراقی ها به عمق مواضع آنها رفتند و دریافتند که آنها خطوطی نامنظم و بی قاعده در مقابل نیروهای ایرانی تشکیل داده اند. خاکریز ایرانی ها می بایست به تدریج در یک خط ممتد مقابل جاده آسفالت کمربندی مهران از رودخانه گاوی تا یال ارتفاعات قلاویزان در نزدیکی خط دشمن احداث می شد اما به دلیل وجود اشکالاتی در این امر خاک ریز فوق به طور پراکنده و نامنظم در شب های متوالی احداث شد به طوری که بعضی از خاکریز ها تا پشت سنگر کمین دشمن رسیده بود. در یک مورد نیز لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) به قدری خاکریز را به جبهه دشمن نزدیک کرده بود که با روشن شدن هوا نیروهای خودی یازده تن از نیروهای سنگر کمین دشمن را در یک درگیری کوتاه به اسارت درآوردند. احداث خاکریز تا شب های قبل از عملیات کربلای یک نیز به طول انجامید که خود یکی از عوامل فریب دشمن بود.

● یا ابوالفضل العباس ادرکنی

حضرت امام خمینی«ره» بارها سراغ مهران را گرفته و فرموده بودند: «مهران چه شد » همه دلشان می خواست خبرهای خوش به حضرت امام برسانند. آن شب، شب عملیات بود. لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(ع) براساس مانور عملیاتی خود می بایست ارتفاعات قلاویزان را دور زده و از پشت، با دشمن درگیر می شد از این رو ۲۴ ساعت قبل از عملیات، دو گردان نیروهای خود را از مسیر های شناسایی شده حرکت داده خود را به عقبه دشمن در ارتفاعات «قلاویزان» رساند و منتظر شروع عملیات ماند. از غروب دوشنبه نهم تیرماه سال ۶۵ نیروهای خط خودی به طرف دشمن حرکت کردند کمی مانده به شروع درگیری، دشمن به طور گسترده اقدام به پرتاب منور و شلیک سراسری تیر بار کرد. در این لحظه که نیروهای خودی در حال نزدیک شدن به دشمن و بعضاً در حال بازکردن معبر بودند همه فکر می کردند عملیات لو رفته است و دشمن این تحرکات را متوجه شده. یکی از فرماندهان می گفت: تیر بارهای دشمن همچنان کار می کردند و منورها، سی تا سی تا روی سر نیروهای خودی روشن می شدند. آتش لحظاتی پیش از شروع عملیات قطع و مشخص شد که هیاهو تنها یک حساسیت دروغین بوده است. سرانجام در ساعت ۲۲‎/۳۰ دقیقه دوشنبه مورخ نهم تیرماه سال ۶۵ عملیات کربلای یک با رمز «یا ابوالفضل العباس» آغاز شد.

همزمان با اعلام رمز نیروهای خودی به دشمن حمله کردند و در بیشتر محورها، بدون هیچ مشکل اساسی، خطوط دشمن را شکسته، در داخل مواضع دشمن نفوذ کردند. تنها در محور لشکر ۲۵ کربلا ، در ارتفاعات قلاویزان به دلیل استحکامات و موانع زیاد دشمن حرکت با کندی صورت می گرفت و بالاخره پس از یک ساعت درگیری فرمانده گردان خط شکن، اعلام کرد پیشروی در این محور وجود ندارد و باید تدبیری در این رابطه اتخاذ شود. در آن لحظه به دستور فرمانده لشکر ۲۵ کربلا، همه خودروهای موجود در منطقه، اعم از وانت، وسایل مهندسی و زرهی با چراغ روشن و با سرعت به طرف خط حرکت کردند. با حرکت این ستون و وارد شدن در میدان نبرد، نیروهای دشمن متزلزل شده، در حالی که از دیدن چنین منظره ای وحشت کرده بودند بدون مقاومت، اقدام به عقب نشینی کردند و سپس نیروهای پیاده به عملیات ادامه دادند. یگان های ارتش همزمان با شروع عملیات در محور باغ کشاورزی (شمال مهران) تظاهر به حمله کردند و با اجرای آتش توپخانه و تیر مستقیم، دشمن را مشغول کردند. موانع دشمن در این محور به حدی فشرده بود که با اجرای آتش تا مدت ها تله های منور، منطقه فوق را روشن کرده بود.فردای آن شب ساعت ۱۱ «مهران» آزاد شد. یکی از رزمندگان لشکر ۲۷ می گوید: «ما آن شب به همراه یک گروهان از گردان کمیل از پشت خاکریز خط دوم سوار نفربر شدیم تا به نقطه رهایی بیاییم. شب تاریکی بود و چشم، چشم را نمی دید. فقط منوری در آسمان روشن می شد، از میان گرد و غبار نفربر و دود و انفجار خمپاره می توانستیم جاده ای خاکی را ببینیم که ماشین ها به ستون در حرکت بودند. نفربر ما سومین یا چهارمین در ستون ماشین ها بود. در این حین خمپاره ای بین مسیر منفجر شد و ما در آن تاریکی با ماشین جلو فاصله گرفته و هرگز نتوانستیم او را بیابیم. پس از مدتی که به مسیر ادامه دادیم، احساس کردیم به جای تازه ای رسیده ایم. پس از تحقیق متوجه شدیم در شهر «مهران» هستیم و خیلی شانس آورده ایم که عراقی ها ما را ندیده اند وگرنه به اسارت گرفته می شدیم.»

● ساعت ۱۱ صبح، «مهران»

ساعت ۱۱ صبح یازدهم تیرماه ۶۵ رزمندگان اسلام ضمن یک درگیری کوچک وارد شهر «مهران» شدند. در تخلیه شهر، دشمن هیچ گونه امکانات وتجهیزات حتی سلاح سبک بر جای نگذاشته بود. در سنگر ها که به نظر می رسید مقر فرماندهی دشمن باشد سه جسد عراقی به صورت دست بسته مشاهده شد به نظر می رسید این سه تن در جریان عملیات نیروهای عراقی، تخلف کرده، سپس به دست فرماندهانشان تیر باران شده اند. در این اوضاع که نیروهای خودی و دشمن خط حائلی نداشتند اتفاقات غیر منتظره ای پیش آمد: «وقتی فرمانده لشکر ثارالله جهت بررسی آخرین وضعیت خود و هدایت نیروها به سمت هدف، به منطقه رفته بود توسط نیروهای خودی وارد یکی از مناطق محاصره شده می شود و متوجه می شود که عده ای عراقی هنوز آنجا مانده اند و عده ای را می فرستد تا آن چند عراقی را به اسارت درآورند.پس از ده روز جنگ و مقاومت در «مهران»، منجر به آزادی ۱۷۵ کیلومتر مربع خاک خودی و دشمن، آزاد سازی جاده دهلران- مهران- ایلام و هشت روستای مهران، ارتفاعات حساس قلاویزان و حمرین و دو پاسگاه مرزی شد. در این نبرد از دشمن حدود ۷۰ افسر، ۱۳۰ درجه دار و ۸۹۲ سرباز به اسارت درآمدند و ۱۹ تیپ و لشکر عراق از ۳۰ تا صد درصد منهدم شدند. بدین ترتیب پرونده افتخارآمیز کربلای یک بسته شد.

خبرگزاری فرانسه در پی آزادی مهران گزارش کرد:«ناظران در خلیج فارس عقیده دارند که اشغال (!) مهران به دست قوای ایران شکست پذیری رژیم عراق، بویژه استراتژی نظامی جدید آن، موسوم به دفاع متحرک است.»

از طرف دیگر رادیو آمریکا اعلام کرد: «شکست عراق ممکن است از لحاظ روانی اثر مهمی داشته باشد چرا که عراقی ها بیشتر به خاطر جبران شرمساری ناشی از تصرف بندر عراقی فاو به دست ایرانی ها دست به حمله زده بودند و در نهایت روزنامه نیوزویک چاپ آمریکا پس از آزادی «مهران» نوشت: «بازپس دادن «مهران» اعتماد مقامات آمریکایی را به رژیم عراق بشدت کاهش داد و گفته می شود که آمریکا کمک های تسلیحاتی خود به این رژیم را محدود کرده است.»

حسین ابوالفتحی