چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

آینده خانواده


آینده خانواده

از نظر گود یك هماهنگی تئوریكی بین سیستم خانوادهء زن و شوهری و جهان مدرن وجود داشت او از این نظر دنباله رو پارسونز بود و زمان این تغییر را نیز ۱۰ تا ۲۰ سال آینده می دانست , زمانی كه اكنون دیگر سپری شده است

مك دانولد در مقالهء خود به نقد تئوری همگرایی ساختار خانواده می‌پردازد. ویلیام گود‌، ارایه‌دهندهء این تئوری در كتابش به نام انقلاب جهانی و الگوهای خانواده‌، پیش‌بینی كرده بود كه همگرایی اجتناب‌ناپذیری در سیستم خانواده وجود دارد و تمام اشكال خانواده به شكل خانوادهء زن وشوهری غرب در خواهند آمد.

از نظر گود یك هماهنگی تئوریكی بین سیستم خانوادهء زن و شوهری و جهان مدرن وجود داشت او از این نظر دنباله‌رو پارسونز بود و زمان این تغییر را نیز ۱۰ تا ۲۰ سال آینده می‌دانست‌، (زمانی كه اكنون دیگر سپری شده است.) طبق این نظر فرآیند مدرن شدن جوامع اصلی بدیهی در نظر گرفته می‌شود و برای تبیین رشد خانواده هسته‌ای نیز از همین اصل استفاده می‌شود.

خانواده هسته‌ای مدرن همان طور كه پارسونز و میلز گفته‌اند‌، به‌وسیله جدایی (انزوای ساختاری ) و تفكیك خشك نقش‌های زن و شوهر توصیف می‌شود. این مشخصات خانوادهء هسته‌ای را برای عمل در جهان مدرن بهتر تجهیز می‌كند.

در مقاله آمده‌، گود و پارسونز هر دو به ماركس و وبر مدیونند چرا كه آن‌ها می‌گویند جامعه و ساختارهای آن از طریق دورهء انقلابی در مراحل پیشرفته سرمایه‌داری تغییر می‌كنند. شهری شدن‌، صنعتی شدن‌، فرد گرایی و‌... عوامل تسلط خانوادهء هسته‌ای هستند. در ادامه مك دانولد هر چهار نفر یعنی گود‌، پارسونز‌، ماركس و وبر را مرهون اطلاعات نادرست تاریخ خانواده در اروپای غربی می‌داند.

نویسنده بین خانوادهء زن و شوهری و خانوادهء هسته‌ای با وجود هم مرز بودنشان فرق می‌گذارد، «واژهء هسته‌ای توسط پارسونز استفاده می‌شده اما غیر قابل پذیرش است زیرا معنی ضمنی آن این است كه واحد زن و شوهر و فرزندانشان‌، كوچك‌ترین خانواده ممكن یا گروه خویشاوندی را به‌وجود می‌آورد.» او اصطلاح گود یعنی خانوادهء زن وشوهری را ترجیح داده و می‌نویسد: «گود خانوادهء زن وشوهری چند زنی را نادیده گرفت و تئوری همگرایی را فراتر از بعد ساختاری‌، و به ابعاد ایدئولوژیكی و كاركردی گسترش داد. گود و پارسونز به خانوادهء زناشویی غربی دههء ۱۹۵۰ مراجعه كردند و آن را مستقل از دیگر خانواده‌ها‌، متمركز و دارای نقش‌های تفكیك شدهء خشك زن وشوهر دیدند‌. بنابراین اثبات تئوری همگرایی به پیدایش این شكل از خانواده بستگی دارد‌.»

این تئوری متكی بر این نظر است كه تغییر سیستم خانواده به عنوان نتیجهء اجتناب‌ناپذیر تغییرات ساختاری و ایدئولوژیكی است، تغییرات ساختاری مانند صنعتی شدن‌، شهری شدن‌، پرولتاریزه شدن و تمركز قدرت‌. تغییرات ایدئولوژیكی اجتناب‌ناپذیر نیز‌، پذیرش ارزش‌های خانوادهء غربی دههء ۱۹۵۰ است‌. اصل موضوع تئوری این است كه تغییرات كلان، ساختاری غربی بوده بنابراین تغییرات خرد نیز لزوما غربی است‌.

نویسنده چهار فرض در ارتباط با رد یا قبول این تئوری مطرح می‌كند:

۱) مدل درست است اما فرآیند تغییرات كندتر از آن است كه دیده شود‌.

۲) تغییرات كلان از فرآیند تكامل پیش‌بینی شده توسط طرفداران این نظریه پیروی نمی‌كند‌.

۳) تغییر اجتماعی یك جهتی و از كلان به خرد نیست.

۴) سیستم خرد و كلان به طور انعطاف‌ناپذیری‌، آن طور كه طرفداران این نظریه پافشاری می‌كنند، به هم متصل نمی‌شوند‌.

حال اگر نظر اول درست باشد‌، نظریه همگرایی درست است‌، اگر نظر دوم صحیح باشد قابل بخشش است و اگر نظرات سوم یا چهارم درست باشد تئوری همگرایی رد می‌شود‌.

نویسنده معتقد است رد این نظریه به سادگی صورت می‌گیرد زیرا تنها كافی است نمونه‌های خلاف آنچه انگاره تئوری است، یعنی جهان شمولی، ذكر شود‌.

تحقیقات جدید بر شبكه‌های حمایتی خانواده در كشورهای غربی مشاركت بالا و متفاوتی را بین خانوارهای وابسته نشان می‌دهد كه هرگز منزوی نبوده‌اند‌. ارث بری و كمك‌های پدربزرگ و مادربزرگ در نگهداری از فرزندان‌، كمك والدین به فرزندان تازه ازدواج كرده‌، حمایت از سالخوردگان‌، حرفه‌های مشاركتی خویشاوندی‌، برگشت فرزندان به خانواده ها در صورت از هم پاشیده شدن ازدواج‌، كمك‌های خویشاوندان به یكدیگر در صورت بروز بحران و حمایت عاطفی اعضا از یكدیگر‌، همه نشان‌دهندهء عدم انزوای خانواده‌ها در غرب است‌. علاوه بر این تكرار این مشاركت‌های خویشاوندی درشكل و شدت‌، در بین جوامع غیر غربی هم خود تایید دیگری بر این استدلال است‌. مثلا اپونگ برخی نمونه‌ها را نشان داد كه اقتصاد خارج از چارچوب خانوادهء زن و شوهری داشتند و مراقبت از كودكان بوسیلهء افراد خارج از خانوار زن و شوهری صورت می‌گرفت. آرنولد هم در ۱۹۸۴ تفاوت‌های قابل توجهی در درجهء مشاركت میان گروه‌های به رسمیت شناخته شدهء خانواده‌های وابسته در انجام وظایف میان خانوار گزارش داد. كمپبل نیز قدرت احساس وظیفهء فرزندان ژاپنی در حمایت از والدین پیرشان را نشان داد.

نویسنده می‌نویسد شواهدی برای نظریهء همگرایی ارایه می‌شود كه از آن‌ها می‌توان زادروگای یوگوسلاوی را مثال زد‌،‌كم‌رنگ شدن این شكل از خانواده را طرفداران نظریهء همگرایی به عواملی چون عدم وجود زمین‌، پول محوری اقتصاد‌، شهرنشینی و پذیرش ایدئولوژی‌های مدرن نسبت دادند. به طور كلی پرولتاریزه شدن و نقش دولت در آن (لوین)‌، تجاری شدن كشاورزی‌، جنبه‌های جمعیتی پرولتاریزه شدن (تیلی) رشد تمركز اقتصادی‌، نظم خشك و پلیسی به وسیلهء قدرت مركزی و كمیابی منابع‌، عوامل از بین رفتن خانوادهء گسترده ذكر شدند.

اما در مقابل محققان‌، با نمونه‌هایی از كشورهای چین‌، نیجریه‌، هند‌، سنگال‌، مكزیك‌، فیلیپین‌، آفریقای شمالی‌، آمریكای لاتین‌ و‌... نظریه همگرایی را رد كردند و وجود خانواده‌های گسترده را در این مناطق حتی با وجود تغییرات كلان ساختاری اثبات كردند.

نویسنده در بخش تغییرات اجتماعی و احیای خانواده‌، با نقل قول از بودون تئوری همگرای را یك جبرگرایی ساختاری معرفی كرده و اثر صنعتی شدن بر ساختار خانواده را وابسته به متن زمانی ومكانی دیده است. توسعه از نظر او زمانی رخ می‌دهد كه مردم سعی می‌كنند‌، جامعه شان را از طریق اعمال فردی و مشترك بازسازی كنند‌. البته الزام‌های اجتماعی مانند ارزش‌های مذهبی نیز نباید در تعریف راه‌های تغییر فراموش شوند‌.

به هر حال برچسب‌های جامعه‌شناختی مانند جبرگرایی ساختاری به طرفداران نظریهء همگرایی نسبت داده می‌شود‌. نویسنده معتقد است به كمك یك بازاندیشی این نظریه می‌تواند‌،‌در دوره زمانی خود مورد بررسی قرار بگیرد‌. عصر و دورهء خانواده گرایی و شوونیسم غربی كه در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نفوذ داشت دوره‌ای بود كه روانشناسان افراد طلاق گرفته و یا ازدواج نكرده را نابالغ و یا منحرف می‌خواندند‌، دوره‌ای كه روستو به ما یك مسیر واحد جهانی برای رشد اقتصادی همهء كشورها ارایه داد‌.

این تئوری از نظر نویسنده نه تنها در مورد سیستم خانوادهء كشورهای غیر غربی شكست خورد بلكه در پیش‌بینی شكل ایده‌آل خانواده زن و شوهری در غرب در اواخر قرن ۲۰ نیز شكست خورده است‌.

پیتر مك دانولد

منبع انگلیسی:

برگرفته از: وب سایت كانون زنان ایرانی www.irwomen.net

ترجمه:سونیا غفاری