دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا

آفرینش ستاره


آفرینش ستاره

فرزندم خدا تو را برای من آفرید. خدا تو را آفرید تا زندگی من رنگی قشنگ‌تر داشته باشد. لبخندت جریان تازه‌ای را در رگ‌های زندگی‌ام جاری کند.
فرزندم شاد هستم از داشتن تو، هر روز بزرگ‌تر …

فرزندم خدا تو را برای من آفرید. خدا تو را آفرید تا زندگی من رنگی قشنگ‌تر داشته باشد. لبخندت جریان تازه‌ای را در رگ‌های زندگی‌ام جاری کند.

فرزندم شاد هستم از داشتن تو، هر روز بزرگ‌تر می‌شوی و لبخندت زندگی بخش‌تر.

یادم می‌آید یک روز خسته از راه رسیدم دستم را گرفتی و کنار پنجره بردی با انگشتان کوچکت یک ستاره نورانی را نشان دادی و گفتی «بابا آن را برایم می‌خری» این حس کودکانه‌ات خستگی را از تنم خارج کرد به تو گفتم بزرگ‌تر که شدی، برایت می‌خرم هر شب به آسمان نگاه می‌کردی و با تک تک ستاره‌ها حرف می‌زدی آن روزها در اوج کودکی گمان می‌کردی مادرت به آن ستاره سفر کرده است سفری طولانی.

به همه می‌گفتی شغل مادرت فضانوردی است و قرار است برایت یک ستاره سوغاتی بیاورد. سال‌ها گذشت، بزرگ‌تر شدی و فهمیدی فضانوردی و سفر به ستاره یک قصه کودکانه بوده است اما هیچ وقت باور خرید ستاره را از ذهنت خارج نکردی تا این‌که خدا، خودش به تو یک ستاره هدیه داد.

ستاره کوچک و دوست داشتنی تو حالا سه سال دارد و لبخندش نعمت زندگی تو و یادآور روزهای بودن مادرت است. خدا تو و ستاره را برای آرامش من آفرید.

مهرناز زاهدی