شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تمثیل های فلسفی


تمثیل های فلسفی

نگاهی به کاربرد تمثیل در فلسفه اسلامی

هنگامی که به آثار معروف‌ترین فلاسفه مثل ارسطو، سن توماس، دکارت، لاک و کانت نگاهی بیندازیم درمی‌یابیم همه این فلاسفه سبک خاصی برای نگارش فلسفی خود انتخاب کرده‌اند.

فلاسفه مسلمان هم اینگونه‌ بوده‌اند. آثار ابن‌سینا اعم از شفا، نجات و اشارات، تجلی سبک خاص ابن سیناست. یعنی فلسفه برای بیان و عبارت‌پردازی، سبک خاصی دارد. ولی اگر دقت بیشتری کنیم، نگارش و عرضه مطالب فلسفی در تاریخ فلسفه تنها نحوه بیان فلسفه نبوده است. به اصطلاح تنها شیوه فلسفیدن و تنها نحوه آموزش فلسفه نبوده است.

افلاطون را در نظر بگیرید. مطالب ارائه شده توسط او به صورت دیالوگ است. تا جایی که گفته می‌شود اصل تفکر فلسفی از دل دیالوگ متولد می‌شود. فلسفه دائماً برای ما پرسش درونی پدید می‌آورد و پاسخ دادن به آن پرسش‌ها در قالب دیالوگ می‌تواند صورت گیرد.

دیالوگ در اعصار بعدی از قرون وسطی تا دوره جدید هم مورد توجه بوده است. البته زیاد هم مطرح نبوده است.

آن چیزی که زبان فلسفه بوده، روش ارسطو بود. در داخل سنت افلاطونی نوعی شیوه خاص بیان مطالب فلسفی مشاهده می‌شود که به آن تمثیل اطلاق کرده‌اند.

من قصد دارم راجع به این نوع بیان فلسفی در عالم و تفکر اسلامی و فرهنگ خودمان سخن بگویم. من اینجا تمثیل را معادل الگوری به کار می‌برم.

الگوری اصطلاحی قدیمی نبوده بلکه اصطلاحی جدید در زبان فارسی است. شاید اولین‌بار مرحوم ذکاالملک فروغی این اصطلاح را برای فلسفه به کار برد. الگوری یا تمثیل چیست؟

الگوری معمولاً یک قصه، حکایت یا داستان است که در این حکایت، کوشش شخص یا حیوانی برای رهایی از زندان یا قفس، برای رفتن به وطن خود به تحریر می‌آید.

خلاصه اینکه در این قصه، سیر و سفر و کوشش برای رسیدن به جایی وجود دارد. مقصد هم متغیر است. می‌تواند وطن، معشوق، محبوب و یا برای رسیدن به معرفت یا برای رسیدن به رستگاری باشد.

معمولاً هم قهرمان این داستان به تعبیر فلسفی نفس ناطقه است. اینکه می‌گویم معمولاً،ً به این دلیل است که هیچ‌کدام از این مواردی که ذکر شد به صورت صد در صد نیست.

حال چرا نفس؟ افلاطون می‌گوید نفس، موجودی است که حرکتش از خودش است. در تمام عالم اجسام، چیزی را پیدا نمی‌کنید که حرکتش از خودش باشد. هر متحرکی در عالم توسط چیزی به حرکت درمی‌آید. ولی نفس اینگونه نیست. از این رو ابدی است. بنابراین در ذات قصه یا الگوری حرکت و نفس وجود دارد. مثلاً الگوری غار را در جمهوریت افلاطون در نظر بگیرید. او راجع به نفس می‌گوید: نفوس آدمیان همه در غاری محبوسند. بر اساس نور چراغی که از پشت می‌تابد، آدمیان سایه‌های خود را می‌بینند. یکی فقط می‌تواند از این عالم بیرون آمده و به عالم نور راه یابد تا خورشید را ابتدا در آب و سپس خورشید حقیقت را بدون واسطه ببیند. در "فدروس" هم چنین است. نفس به عنوان چیزی که حرکتش از خودش است نمایانده می‌شود. یکی از بهترین الگوری‌هایی که در عالم اسلام تأثیر گذاشته، الگوری‌های افلاطون و به خصوص تمثیل غار است.

مثلاً داستان "غربت غربیه" سهروردی را در نظر بگیرید. این داستان از نظر صورت و معنا بسیار به تمثیل افلاطون شبیه است. در قدیم به جای واژه تمثیل از واژه قصه استفاده می‌کردند. مثلاً "رساله الطیر" ابن سینا که یک الگوری است، خود او آن را قصه می‌نامد. یا "سلامان و ابسال" جامی تحت عنوان قصه به تحریر درآمد. گاهی نیز رساله‌الطیر را در بعضی نسخ قدیمی، داستان مرغان ترجمه کرده‌اند. این داستان‌ها یکسان نیستند. ممکن است بلند یا کوتاه باشد. الگوری‌های بسیار کوتاهی نیز وجود دارد.

مثلاً فرض کنید لغت موران در چند تمثیل به کار رفته است. یکی از آنها داستان طاووسی است که توسط پادشاهی زندانی شده است و نمی‌تواند هیچ جایی را ببیند الا از یک سوراخ کوچک. در صورتی که قبلاً در یک باغ بزرگ زندگی می‌کرد.

این داستان دقیقاً وضع نفس ناطقه ما را در قفس عالم جسمانی نشان می‌دهد. رساله‌الطیر ابن سینا و غزالی بلند است و گاهی این رساله‌ها به دست ادبا می‌افتد و داستان‌های فرعی زیادی به آن اضافه می‌کنند. مثلاً منطق‌الطیر یک داستان اصلی دارد که یک الگوری است ولی در دل آن داستان‌های فرعی متعدد آمده است. یا مثلاً در سلامان و ابسال که تمثیلی فلسفی است، داستان حیوانات و مثال‌های مختلف گنجاده شده است. این موارد چیزهایی است که پیام نویسنده یا شاعر را در موارد مختلف تزئین می‌کنند.

بعضی اوقات داستان‌های فرعی برای توضیح مطلبی است. ولی خود داستان اصلی بر سر جای اصلی وجود دارد. ما در زبان و تفکر فارسی تمثیل‌های متعددی داریم که تاکنون به طور سیستماتیک به سراغ شان نرفته‌ایم. زیرا اینها به هر حال آثار فلسفی‌اند. این آثار یا آثار فلسفی محض‌اند یا جنبه عرفانی و کلامی به خود می‌گیرند. ولی زیربنای تمام اینها، ذوق و برداشت و تفکر فلسفی است. زیرا بسیاری از اینها تحت تأثیر تمثیل‌ها یا الگوری‌هایی‌اند که ابن‌سینا به دست داده است. ابن‌سینا در این باره رساله‌هایی به نام "حی‌بن یقضان"، رساله‌الطیر و سلامان و ابسال (اکنون در دسترس نیست) دارد. معراج‌نامه هم به صورت یک الگوری بیان شده است.

به طور کلی می‌توان دو نوع تمثیل را از هم متمایز کرد. یک دسته از آنها فلسفی محض‌اند. مثل حی ابن یقضان و رساله‌الطیر که نفس ناطقه برای رهایی از عالم جسمانی و رفتن به عالم معقولات و روحانی کوشش می‌کند. در ضمن این داستان‌ها و به خصوص در حی بن یقضان، ابن‌سینا جهان‌شناسی فلسفی خود را بیان می‌کند. راجع به عقول و نفوس، افلاک، پیدایش هیولا و بسیاری موارد دیگر بحث می‌کند. به هر حال همه اینها آثار فلسفی‌اند. جدیداً هم اثری با نام حکیم‌نامه دیدم که آن هم به سبک الگوری و معاصر خواجه نصیرالدین طوسی بوده است. به این ترتیب این دسته را می‌توان تمثیل‌های فلسفی نام نهاد.

● تمثیل های عرفانی

ولی در کنار این دسته‌، تمثیل‌هایی وجود دارند که جنبه عرفانی و گاهی عرفانی- فلسفی دارند. یکی از قدیمی‌ترین آنها، تمثیل یا الگوریی است از حسین بن منصور بن حلاج، صوفی معروف که در سال ۳۰۹ هجری قمری فوت کرد. حلاج در یکی از بخش‌های کتابش داستانی می‌آورد اینگونه که: در جایی شمعی روشن است. پروانه‌هایی هم به دور آن می‌چرخند. بین پروانه ها بحث از این می‌شود که آتش شمع چه و چگونه است. پروانه‌ای می‌گوید من می‌روم ببینم آتش چگونه چیزی است. او می‌رود و اطلاعاتی از اشیاء پیرامون آتش به دست می آورد. ولی از آتش اطلاعاتی نمی‌دهد. پروانه دیگری می‌رود و آتش را از نزدیک می‌بیند و به روش خود چیستی و چگونگی آن را برای دیگران نقل می‌کند. پروانه سوم دور آتش می‌چرخد. آنقدر اینکار را انجام می‌دهد که در آتش فرو می‌افتد و می‌سوزد. آن هنگام است که پیر و مرشد پروانه ها می‌گوید این پروانه به شناخت حقیقی آتش رسید.

در عرفان در ابتدای امر از شناخت صحبت نمی‌کنند بلکه می‌گویند مرحله اول علم الیقین است. در این مرحله نسبت به چیزی علم و خبر پیدا می‌کنند. مرحله دوم عین‌ الیقین و مرحله سوم حق الیقین است. در این مرحله است که طالب حق و حقیقت با آن یکی می‌شود. این سه مرحله معرفت است. به این نوع حرکت تحقیق می‌گویند. به معنای رفتن و یکی شدن با حق. گاهی هم از آن به توحید اطلاق می‌شود. خصوصیت الگوری‌هایی که با زمینه عرفانی به وجود آمده، رفتن و یکی شدن با او دراین گونه تمثیل های عرفانی است.

در تمثیل‌های فلسفی مثلا رساله‌الطیر، مرغ به سوی پادشاه جزیره می‌رود تا با او سخن بگوید و سپس به این عالم برمی‌گردد.

در صورتی که در تمثیل‌های عرفانی، مسأله فنا مطرح است.

البته گاهی این موضوعات با هم خلط می‌شوند. مثلاً سهروردی فیلسوفی است که وقتی درباره نفس سخن می گوید لاجرم مطمئنیم که منظورش، نفس ناطقه است. ولی ناگهان در "مونس الرشاق" یا در "حقیقت العشق" ناگهان می‌گوید نفس گاوی است که باید قربان شود!

این دیگر نفس ناطقه نیست. به این ترتیب این اصطلاح‌ها مقداری جابجا و خلط می‌شوند.

به هررو با حلاج این تمثیل‌ها آغاز می‌شوند و در ادبیات فارسی هم تأثیر زیادی می‌گذارند. احمد غزالی، عطار، سعدی و دیگران از این الگوری استفاده‌ها کرده‌اند.

الگوری دیگری بلافاصله بعد از الگوری ابن سینا بوجود می‌آید که موضوع آن درباره لااله‌الاالله و سیر و سفر راجع به آن است. نویسنده این الگوری ابوالحسن بُسطی است. سفر از لا شروع می‌شود به اله، الا و سپس به الله ختم می‌شود. او این سفر را حرکت روح و روان آدمی می‌داند که سرانجام به مقصد می‌رسد.

بعد از ابن‌سینا کوششی آغاز می‌شود تا تمیثل‌های فلسفی را عرفانی کنند. رساله‌الطیر ابن‌سینا تمثیلی فلسفی است. ولی احمد غزالی در آن تغییراتی اعمال می‌کند و این تمثیل در نهایت جنبه عرفانی می‌یابد. این الگوری سپس به عطار رسیده و به منطق‌الطیر تبدیل می‌شود که کاملاً وجهی عارفانه به خود گرفته است. این امر کوششی آگاهانه است.

در تاریخ فلسفه اسلامی در سده‌های اولیه تحول های زیادی به چشم می خورد. در این سالها فلسفه اسلامی بسیار تحت تأثیر فلسفه یونان بوده‌است.

بعد از ابن‌سینا و شاگردان او به تدریج کوششی صورت می‌گیرد تا فلسفه را با کلام و عرفان بیامیزند. این کوشش‌ها ابتدا به دلیل مخالفت ابوحامد غزالی و دیگران با فلسفه است. از این رو وقتی که به سهروردی می‌رسید می‌بینید که چقدر تصوف و عرفان به مباحث فلسفی وارد شده‌است.

یا اگر در آثار خواجه نصیر طوسی دقت کنید درمی‌یابید که کلام تا چه حد وارد آثار او شده است. می‌توان ادعا کرد تا پیش از ابن‌سینا ما تحت تأثیر فلسفه هلنیستیک هستیم. ولی از آن به بعد فلسفه ما به خود جنبه قرون وسطایی می‌گیرد. فلسفه در قرون وسطی به الاهیات، کلام و خداشناسی تبدیل شد.

در واقع فلسفه جنبه صوفیانه به خود می‌گیرد. مثل فلسفه‌هایی که بعد از سهروردی و حکمت اشراق او به وجود آمدند. همین تحول در فلسفه اسلامی را می‌توان در نحوه بیان تمثیل‌ها یا الگوری‌ها دید. یعنی به تمثیل‌های فلسفی جنبه‌های عرفانی و ادبی داده می‌شود. اصولاً به کار بردن تمثیل برای بیان مطالب فلسفی، وارد کردن شیوه‌ها و تکنیک‌های ادبی در فلسفه است. داستان‌سرایی کردن کار ادیب است. ولی از این تکنیک برای بیان فلسفه خاصی استفاده شده است.

بعد از این دوران، فلسفه با تصوف، عرفان و ادبیات آمیزش پیدا می‌کند. از این رو آثار فلسفی محض کمرنگ می‌شوند و به جای آن تمثیل‌های عرفانی رنگ می گیرند. ولی هنوز در آن رگه هایی از فلسفه دیده می‌شود.

● تمثیل های عاشقانه

بعد از دوره ایلخانان و به خصوص تیموریان دسته دیگری از تمثیل‌ها (الگوری‌ها) بوجود می‌آیند که موضوع آنها عشق است.

یعنی قهرمان داستان دلباخته معشوق شده و حرکت قصه در جهت به دست آوردن معشوق و رسیدن به وصال معشوق است. بیشترین الگوی این گونه داستان‌ها، داستان‌های نظامی مثل لیلی و مجنون و خسرو شیرین است. نمونه‌های فراوانی از این نوع تمثیل‌ها وجود دارد که جنبة صوفیانه و عاشقانه دارد. بعضی از آنها هم به صورت مثنوی بر جای مانده است مانند"جمال و جلا" که توسط امیرالدین نوزآبادی به نگارش درآمده است. یکی از شخصیت‌های داستان او فیلسوف است. خود نوزآبادی هم علایق فلسفی داشته و پیداست که صوفی نبوده است. بیشتر توجه او به فلسفه است. ولی پا به پای تحولاتی که در تمثیل‌های فلسفی و عرفانی به وجود آمده پیش می‌آید و چنین اثری را ساخته است.

مثلاً سلامان و ابسال جامی را بنگرید. جامی یک صوفی است. ولی او سلامان و ابسال را نوشته که شخصیت‌های آن فلسفی‌اند.

خود او می‌گوید: این نفس ناطقه است. او از عقل کلی و نفس کلی و عقل فعال سخن به میان می‌آورد. در دوره‌های ابتدایی، تعداد شخصیت‌های تمثیل‌ها کم است. معمولاً یک قهرمان وجود دارد که با همجنس‌های خود حرکت می‌کند. تمثیل‌های فلسفی اینگونه‌اند، مثل ابن‌سینا در حی‌بن یقضان.

قهرمانان تمثیل‌های فلسفی، به سال پیرند ولی چهره‌شان جوان است. زیرا اینان ابدی‌اند و پیر نمی‌شوند. ورای زمان‌اند. اینان مظهر عقل فعال‌اند که معلم نفس ناطقه است. پیر تمثیل‌های فلسفی به منزله معلم نفس ناطقه اند که مسافر این راه است. این یکی از خصوصیات تمثیل‌های فلسفی است.

در تمثیل‌های فلسفی وقتی رهروان به مقصد می‌رسند، فرق نمی‌کند این مقصد پادشاه باشد یا هر چیز دیگر. در هر حال این پادشاهان در حکم عقل کلی اند. زیرا عقل کلی قابل شناخت است نه ذات احدیت. آن مَلَک یا پادشاه هم مظهر و سمبل عقل کلی است. ولی در عرفان و آثار عرفانی و در سهروردی هم تا حدودی پیر داستان، عقل فعال است. معلم حقیقی نفس ناطقه است. ولی در بعضی تمثیل‌های (الگوری‌ها) عرفانی، پیر داستان ممکن است خضر، مرشد و انسان کامل یا شیخ نورانی باشد. ولی الگو تا حدودی همان الگوی تمثیل‌های فلسفی است.

تا اینجا دورنمایی کلی از سیر تحولات تمثیل‌های فلسفی و عرفانی ارائه دادم. البته تمثیل‌های فلسفی زمینه بکری برای تحقیق است، زیرا تاکنون بسیاری از آنها شناسایی نشده‌اند. حتی خیلی از این آثار تاکنون به چاپ نرسیده‌اند.

پس از ارائه این سیر تاریخی و تاریخچه تمثیل‌های فلسفی، به مسئله تفسیر آنها می‌رسیم.

● تفسیر تمثیل

در روش تحلیلی مطالب فلسفی، مقصود نویسنده یا فیلسوف این است که فکر خود را بیان کند. او خود را مسئول می‌داند که خواننده، مطالب او را به روشنی بفهمد. ولی شما وقتی به تمثیل‌های فلسفی می‌رسید، اینگونه نیست. گویی نویسنده این تمثیل قصد دارد به گونه‌ای بنویسد که هر کسی نفهمد او چه می‌گوید!

ابهام بخشی از کار و مقصود نویسنده است. گاهی این ابهام آنقدر بالا می‌گیرد که خواننده از درک قصد نویسنده این تمثیل‌ها درمی‌ماند.

بنابراین مهمترین مشکلی که در مورد تمثیل‌های فلسفی و عرفانی وجود دارد، مسأله تفسیر و تأویل آنهاست. اینجاست که سؤالاتی مطرح می‌شود.

تفسیر یعنی چه؟ شرح یعنی چه؟ رمزگشایی چیست و چگونه انجام می‌پذیرد؟ آیا اول باید قبول کنیم که این تمثیل‌ها رمزاند تا آنها را رمزگشایی کنیم؟

مسئله هرمنوتیک در تفسیر این تمثیل‌ها، مسئله خاصی است که نزدیک به ۵۰ سال در غرب با توجه به تمثیل‌های فلسفی خودشان مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته‌ است. چه فلسفه و چه غیر فلسفه.

ولی در مورد شرح و تفسیر و تأویل آثار فلسفی اسلامی هنوز کار درخوری انجام نشده است. البته در غرب هم هنوز کتاب‌های زیادی نوشته نشده است. بهترین کتابی که در این زمینه نوشته شده «ابن‌سینا و الگوری‌های او» نوشته پیتر هیث است.

نویسنده در قسمتی از کتاب می‌گوید: «علی رغم وجود یک سنت منسجم از تمثیل‌ (الگوری) که از زمان‌های طولانی وجود داشته است، فقدانی در تحقیقات جدید در مورد الگوری اسلامی دیده می‌شود که به آن توجهی نشده است. هیچ‌گونه بررسی تاریخی به طور کلی در مورد آنها وجود ندارد که بتواند نقشه‌ای کلی از لحاظ زمانی و جغرافیایی درباره پدید آمدن آنها نشان دهد. مورخان ادبیات مثل براون و ریبکا در مورد تاریخ ادبیات فارسی و گیب و کسانی که راجع به شعر عثمانی کار کرده‌اند به وجود این الگوری‌ها اشاره کرده‌ و بعضی از آثار اشخاص را بررسی کرده‌اند. ولی به مسائل تاریخی و فلسفی کمتر پرداخته‌اند.»

او سپس به این امر اذعان می‌کند که چقدر تمثیل‌های فلسفی در فلسفه اسلامی و به طور خاص در زبان فارسی وجود دارند که هنوز بر روی آنها پژوهشی انجام نشده است. در غرب کوشش‌هایی را که درباره تفسیر الگوری انجام می‌شود الگوریسیس می‌نامند.

در گذشته بعضی آثار ما شرح شده‌اند. مثلاً رساله‌الطیر ابن‌سینا توسط عمر بن سهلان ساوی شرح شده است. یا اگر شرح اشارات خواجه نصیر را بنگرید درمی‌یابید که در آنجا سلامان و ابسال را تفسیر کرده است. این شروح هم اغلب بر اساس فلسفه‌ای است که خود آن شخص به آن معتقد است. این اسلوب هم معمولاً فلسفه ارسطویی (مشایی) است. فرض کنید وقتی خواجه نصیر، سلامان و ابسال را شرح می‌دهد در نهایت چیزی را که به آن اعتقاد قلبی دارد، فلسفه ابن‌سیناست. یا مثلاً وقتی که عمر بن سهلان ساوی در قرن ۶ رساله‌الطیر را شرح می‌دهد نگاه او به فلسفه ابن‌سینا معطوف است. گاهی هم این شروح به فلسفه اخوان الصفا نزدیک می‌شود.

البته گاهی در تشخیص نظر نویسنده بین این دو رویکرد مردد می‌مانید. حتی در مورد سهروردی هم اینگونه است. آنجا که از عقل فعال سخن می‌گوید نمی‌توانید بفهمید که منظور او عقل کلی است یا عقل دهم؟ زیرا در فلسفه ابن‌سینا شما با ده عقل مواجهید که پیر و راهنما عقل دهم است.(عقل فعال)

در بعضی الگوری‌ها در تشخیص منظور نویسنده بین عقل کلی که یکی است با عقل‌های ده‌گانه ابن‌سینا مردد می‌مانید. گاهی اوقات معلوم نیست الفاظی را که معنای در یک متن به کار می‌برد دقیقاً با الفاظی که در آثار دیگرش به کار برده است مترادف باشد. مثلاً سهروردی وقتی واژه نفس را به کار می‌برد،منظور او نفس ناطقه است.

اگر تمام حکمه‌الاشراق او را بخوانید، مراد او از نفس، نفسی نیست که صوفیه از آن یاد می‌کنند. بلکه نفس ناطقه است. ولی ناگهان همین سهروردی در بعضی‌ جاها نفس را در معنای نفس اماره و هویت شخصی انسان به کار می‌برد که باید در مرحله فنا از بین برود.

بنابراین دشوار اینجاست که ابتدا باید بفهمیم فلسفه آن فیلسوف چه بوده است و از طرف دیگر گاهی اوقات ابهام باقی مانده و ما با دانستن فلسفه آن فیلسوف باز هم نمی‌توانیم هدف و قصد او را از بیان تمثیل توسط او بفهمیم. زیرا او خود نخواسته هدف خود را آشکار کند. البته باید توجه داشت که فلاسفه، همیشه فلسفه خود را بیان نکرده‌اند. افلاطون خود می‌گفت که فلسفه حقیقی خود را بیان نکرده است. زیرا نمی‌تواند آن را بیان کند. در مورد بوعلی سینا می‌گویند که او حکمتی با نام حکت مشرقیه داشته که به دست ما نرسیده است. چه بسا در این تمثیل‌های فلسفی، مطالبی را که در آثار دیگرشان ننوشته بودند، به زبان دیگر بیان کرده‌اند. حتماً هم همین‌طور بوده است. چرا فیلسوفی مثل ابن‌سینا، رساله‌الطیر و حی‌بن یقضان نوشته است؟

در بعضی از جاهای این رساله‌ها، فیلسوف عقیده خود را صراحتاً بیان می‌کند ولی بعضی جاهاست که او رمزهایی به کار می‌ برد و شما نمی‌توانید دریابید که او چه مقصودی دارد. در این هنگام بر اساس سطح خواننده، درک مقصود نویسنده حاصل می‌شود.

از این رو شما نمی‌توانید بر شروحی که در گذشته برای این تمثیل‌ها نوشته‌اند تکیه کنید. زیرا امکان دارد شارح، متن را درست نخوانده یا اشتباه کرده باشد. مسئله هرمنوتیک بر شروحی که بر تمثیل‌های فلسفی نگاشته‌اند، مسئله‌ای واجد اهمیت است.

اگر از طرفی مسأله به این سادگی بود که تمثیل‌های فلسفی را می‌توانستیم با خواندن آثار دیگر فیلسوف مورد فهم‌ قرار دهیم، چه ضرورتی فیلسوف را مجبور کرده که تمثیل‌ بنویسد؟ واقعاً فیلسوف چرا تمثیل می‌نویسد؟ او کتاب‌های دیگری نوشته است. چرا چنین کاری می‌کند؟ پاسخ این سؤالات به مسأله تفسیر برمی‌گردد. شاید آن فیلسوف به دنبال کسب و ارائه آزادی عمل بیشتری بوده تا خواننده بتواند برداشت خود را داشته باشد. به هر حال درک تمثیل‌ها همیشه هم به این دشواری نیست.

بعضی نویسنده‌ها هستند که توضیحات لازم را ارائه می‌کنند. مثل سهروردی که علائم و نشانه‌هایی در متن قرار می‌دهد تا متن قابل درک شود. نمونه بارز آن سلامان و ابسال جامی است.

در داستان سلامان و ابسال می‌گوید:

باشد اندر صورت هر قصه‌ای

خورده بنیان را ز معنی حصه‌ای

صورت این قصه چون اتمام یافت

بایدت از معنی آن کام یافت

وضع او را راهدانی کرده است

کو به سرّ کار راه آورده است

زان غرض نی قیل و قال و ما و توست

بلکه کشف سرّ حال ما و توست

شرح او را یک به یک از من شنو

پای تا سر گوش باش و هوش شو

هر یک از این تمثیل‌ها برای خود مسائل خاصی را مطرح می‌کنند. همانطور که در ابتدا گفتم موضوع این بحث، زمینه وسیعی برای تحقیق و بررسی فراروی ما قرار می‌دهد تا تمثیل‌ها را بشناسیم. زیرا نه تنها شناخت این تمثیل‌ها بخشی از تاریخ فلسفه ماست، بلکه سیر تاریخی تحول این آثار موضوع در خور توجهی برای شناخت تاریخ فلسفه اسلامی است.

از دوره صفویه به بعد تمثیل‌های فلسفی خیلی رایج نیستند و اثر جدیدی در این زمینه مشاهده نشده است. تمثیل‌های (الگوری‌های) جهان اسلام عمدتاً با ابن‌سینا آغاز و تا جامی ادامه داشته و بعد از آغاز سلسله صفویه دوره رشد این سبک به اتمام می‌رسد.

متن پیش رو بخش اول سخنرانی دکتر نصرالله پور جوادی استاد،محقق و مولف فلسفه است که با عنوان: تمثیل‌های فلسفی روز ۲۷ آذر ۱۳۸۶ در گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی ایراد شد.

سخنران: نصرالله - پورجوادی

منبع: سایت - باشگاه اندیشه