سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
هویت و روشنفکری در سنت روشنفکران مسلمان ایرانی
روشنفکری دینی به معنای خاصی که پس از انقلاب ظاهر شده است، یک هویت متعین اجتماعی نیست بلکه دال بر تلاشهای نظرورزانۀ چند چهرۀ متفکر و دانشگاهی است که حلقهای ساختهاند و مباحث نظرورزانه و ارزشمندی را پیش میبرند. به عبارتی دیگر، میراثی که تحت عنوان روشنفکری مسلمان یا روشنفکری دینی در عرصۀ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فاعلیت داشته، اینک فاقد وجود خارجی است.
ادعای اصلی این مقاله عبارت از آن است که روشنفکری دینی با چهرهای که پس از انقلاب ظاهر شد، یک مغالطۀ بزرگ است. این مغالطه به هیچ روی ناظر به بحث کهنه شده و کم اثر سازگاری و ناسازگاری میان روشنفکری و دین نیست بلکه ناظر به برچسب روشنفکری دینی به منزلۀ یک هویت آشناست؛ چنان که گویی هنگامی که از روشنفکری دینی سخن میگوییم، به یک هویت بالنسبه همبسته اشاره داریم که در مقابل روشنفکری چپ یا ناسیونالیست و امثالهم، موضوعیتی مستقل دارد؛ در حالی که اساساً چنین هویتی وجود ندارد.
آنچه سبب شده است که مقولۀ روشنفکری دینی به منزلۀ یک برچسب مولد هویت اجتماعی، موجه جلوه کند و قدرت اثرگذار اجتماعی و فرهنگی آنان جدی انگاشته شود، تحولات اوایل دهۀ هفتاد و سرانجام رخداد دوم خرداد بوده است. این تحولات، توهم وجود یک هویت جمعی را تولید کرده اما با افول امواج ناشی از آن رخدادها، اینک واقعیت خود را آشکار کرده است: روشنفکری دینی چنان که به واقع بوده، صرفاً به چند متفکر برجستۀ دانشگاهی قابل اطلاق است و نه بیشتر. از جمع این روشنفکران میتوان انتظار داشت که سخنها و رویکردهای نظری تازه ابداع کنند و مباحث تازهای دراندازند: مباحثی که در محافل آکادمیک ایران و جهان، محل رجوع و بحث و فحصهای نظری عدیده باشد اما انتظار تولد یک هویت بالنسبه هم بسته از این جماعتِ متفکر، انتظاری نابجاست. در ارزیابی کارنامۀ آنان نیز تنها میتوان کم و کیف رویکردهای نظری شان را موضوع بحث آکادمیک قرار داد اما نمیتوان از قوت و استحکام هویتی تحت عنوان روشنفکری دینی سخن به میان آورد.
برای تبیین بیشتر این مدعا، ذکر مقدماتی لازم است. اول آنکه اصولاً چه شد که روشنفکری در ایران سرشتی دینی پیدا کرد و نسل روشنفکران مسلمان قبل از انقلاب ظاهر شد؟ این نسلِ روشنفکری چگونه و به چه دلایلی در کانون قرار گرفت و با انقلاب، دستخوش چه مسائل و بحرانهایی گردید؟ سرانجام، روشنفکریِ مسلمانِ پیش از انقلاب چگونه به روشنفکریِ دینیِ پس از انقلاب تحویل شد و چگونه یک هویت قدرتمند اجتماعی به اجتماع کوچک چند متفکر نظرورز استحاله یافت؟
● روشنفکر مسلمان چگونه متولد شد؟
اگر از تعاریف و مفاهیم تئوریک پیرامون مفهوم روشنفکری بگذریم، میتوان گفت روشنفکری، دست کم در نوع ایرانیِ آن، از هنگامی آغاز میشود که فرد در نقد مناسبات جاری، موضعی اختیار میکند، موضع او جدی قلمداد میشود، مخاطبانی یافت میشوند و دستگاه رسمی قدرت در مقابل او واکنشی نشان میدهد. روشنفکری که مناسبات جاری را توجیه میکند و سعی در تثبیت آن دارد، در فاهمۀ عمومیِ ما شایستۀ نام روشنفکری نیست. این البته خاصیت جامعۀ ایرانی و مقتضیات روشنفکر شدن در آن است. به عبارتی دیگر، اصطلاح روشنفکر در جامعۀ ایرانی، به خلاف مبانی نظری این مفهوم، الزاماً با حضور در حاشیۀ قدرتِ مسلط عجین شده است. به هر حال در این مقاله، من با همین تعریف از مفهوم روشنفکری سروکار دارم.
چنین است که هویت و گفتار روشنفکران، تا حدود بسیار به هویت و گفتار موجهکنندۀ ساختار قدرت سیاسی وابسته است. به نحوی که میتوان پیشبینی کرد که به محض انعقاد قدرت سیاسی، چه سنخی از روشنفکر، زمینۀ ظهور و تولد دارد.
اگر در فضای پیش از انقلاب، روشنفکران مسلمان موقعیت کانونی اختیار میکنند، دقیقاً با نکتۀ فوقالذکر قابل توضیح است. دستگاه مسلط سیاسی با ادعای توسعه و رسیدن به دروازههای تمدن بزرگ، بر کرسی قدرت تکیه زده است و متناسب با همین ادعا، منظومهای از معانی و نمادها را به کار بسته است. در گفتار نظام پهلوی، کشور مثل کاروانی تصویر میشود که پُرشتاب به سوی توسعه و پیشرفت حرکت میکند. هر آنچه بر در و دیوار این کاروان، چسبانده شده است، این حرکت پرشتاب را منعکس میکند.
آنچه نماد سنت و گذشته و پشت سر است، یا طرد و نفی میشود یا به نحوی در قاب حرکت و پیشرفت نمایان میشود. اسلام، از جمله منظومههای معنایی و مفهومیای است که در تصویر حرکت پرشتاب پهلوی نمیگنجد. مسجد و محراب و روحانی، مناسک دینی و تقیّدات مذهبی کمتر در فضای آن کاروان پرشتاب به چشم میآیند و اتفاقاً نمادها و مفاهیمی به گوش میرسند و پیش چشم نمودار میشوند که ناقض آن فضای معناییِ سنتی است. صنعت، مطالبۀ رفاه و شادی، خیابانها و ویترینهای پرزرق و برق و عریانی، همه نشانگان مؤید ادعای نظام مسلطاند که از وصول قریب الوقوع به دروازههای تمدن بزرگ سخن میگوید.
اما بخواهیم یا نخواهیم، جامعۀ ایرانی، یک جامعۀ شدیداً دینی است. به حاشیه راندن اسلام در گفتار دستگاه مسلط، در عمل به معنای آن است که قدرت، خود در حاشیۀ جامعه خانه کرده است. چنین بود که محمدرضاشاه هیچگاه طعم شیرین بهرهمندی از یک مشروعیت فراگیر را نچشید. البته او تصدیق و تأیید کنشهای خود را از تودۀ مردم طلب نمیکرد، بلکه از گروه خاص نخبگان، طبقات فرادست شهری، اقشار بهرهمند از شبکۀ رانت سیستم سیاسی، از خارج بازگشتگان و امثالهم مطالبه میکرد.
اتخاذ آن موضع توسط دستگاه مسلط، سرشت و ماهیت روشنفکر نقاد او را نیز تعیین میکرد. جریان مسلط روشنفکری در دوران پهلوی، به ویژه از دهۀ سی به این سو، به نظم معانی دینی تمسک کرد. آنچه دستگاه مسلط به حاشیه پرتاب میکرد، روشنفکران به نحوی حساب شده آن را در خدمت ساختن خانهای استوار برای مقاومت به کار بستند. دین، مناسک دینی، مفاهیم و معانی مقدس اسلامی، همه و همه به تدریج توسط روشنفکران به کار گرفته شدند تا سرانجام در اندام استوار ایدئولوژی دینیِ دهۀ پنجاه و در زبان دکتر علی شریعتی انرژی و قدرتی انبوه ساختند. در هنگامهای که نبرد آغاز شد، شاه و اعوان و انصار او دریافتند که تا چه حد در مقابل قدرتی که برانگیخته شده است ناتوان و دست خالیاند.
چنین بود که جریان روشنفکری پیش از انقلاب، خصلتی دینی اتخاذ کرد و تحت عنوان روشنفکر مسلمان، میاندار مقاومت در مقابل نظام مسلط شد؛ دقیقاً به این جهت که مقولۀ دین و نظام معانی دینی، در حاشیۀ قدرت مسلط جای داشت. در فضای دهۀ پنجاه اگرچه صنفهای دیگرِ روشنفکری حضور داشتند اما همه بر سر خوان رنگین روشنفکری مسلمان حضور یافته بودند و جریان روشنفکر مسلمان ثروتمندتر از همه و دستپُر تر از همۀ جریانات روشنفکری، در صحنه خودنمایی میکرد.
روشنفکران مسلمان، به خلاف نظام پهلوی که با تکیه بر طبقات فرادست و گروههایی خاص از نخبگان دانشگاهی، پایههای مشروعیت خود را استوار کرده بود، رو به سوی تودههای مردم کردند. اگر هم سابقه و تحصیلات دانشگاهی داشتند، از عناوین و موقعیتهای دانشگاهی صرف نظر کردند. زبان متکلفانۀ دانشگاهی را رها نمودند و به جای سخن گفتن در سالنهای کنفرانس و همایشهای علمی، در مساجد و حسینیهها سخن گفتند.
مفاهیم و نمادهای نظام مسلط، در ساختار گفتار این گروه چنان رمزگشایی شد که همه از معانی ناظر به توسعه و پیشرفت تهی شد و به مفاهیمی نظیر وابستگی و استبداد و ستمِ طبقاتی و ظلم و فساد تأویل میگردید. هر چه نظام مسلط بیشتر و بیشتر نمادهای ناظر به توسعه و وصول به آرمان پیشرفت و تمدن را تولید میکرد، در این حاشیه، بیشتر و بیشتر وابستگی و ظلم و فساد ریشهدار خود را تثبیت مینمود.
ممکن است از تصویری که عرضه شد، این نتیجه اتخاذ گردد که گویی روشنفکران به نحوی ابزاری و صرفاً برای کاربستهای سیاسی، مفاهیم دینی را به کار بستند. در حالی که در این گفتار، روی سخن، چهرهها و انگیزههای درونی روشنفکران نیست، بلکه از پیششرطهای ناخواستهای سخن میگوییم که مفاهیم دینی را مستعد نقشآفرینی در عرصۀ عمل سیاسی میساخت. گسیختگیها، حفرهها و معضلاتی که الگوی توسعۀ نظام پهلوی به بار آورده بود، امکانی بدیع برای ظهور نمادها و مفاهیم دینی در عرصۀ سیاسی گشوده بود. بنابر همین پیششرطهای ناخواسته بود که جماعتی از دینداران تحصیلکرده و دانشگاهی، نتیجه گرفتند که میتوانند موقعیت روشنفکری داشته باشند و در ایفای نقش روشنفکری، نه تنها ضرورتی ندارد که عقاید دینی خود را نادیده بگیرند، بلکه به عکس، توفیق خود در ایفای نقش متعهدانۀ اجتماعی را در کاربست مفاهیم دینی میجستند.
بنا بر همین پیششرطها بود که هویتی نیرومند و اثرگذار تحت عنوان روشنفکری مسلمان ظاهر شد و از اواخر دهۀ سی به این سو، به تدریج به سمت تولید قدرتی عظیم و نیرومند حرکت کرد. روشنفکران دینی برای ذکر هویت تاریخی خود بیش از این به عمق تاریخ میروند. واقعیت نیز گویای همین نکته است که بودهاند چهرههای مبرز و متفکری که پیش از انقلابِ مشروطه، تولید کنندۀ آراء روشنفکری دینی بودهاند. اما سخن بر سر هویت نیرومند و اثرگذار اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است و به این معنا، چندان نمیتوان از دهۀ سی به عقبتر رفت.
روشنفکران مسلمان، مولد یک هویت مؤثر اجتماعی و فرهنگی و سیاسی شدند؛ به این معنا که قادر به تولید هویتی جمعی گردیدند. سبکی از دینداری را بنانهادند، الگویی از تفسیر آموزههای دینی پیش نهادند، رقیبی برای نهادهای سنتی دین تأسیس کردند و در مقابلِ هویتهای دیگر، نظیر لائیکها و چپها قد علم کردند. همۀ نمادها و آموزههای دینی، در آیینۀ این هویتِ برساختۀ اجتماعی، رنگ و لعابی تازه گرفت. اگر فرایندهای سیاسی ایران، به سمت انقلاب پیش نمیرفت، این گروه اجتماعی، این استعداد را داشت که نحلهای بدیع از دینداری را تثبیت کند که اتفاقاً به دلیل نوپایی خود، بیش از الگوهای سنتی، رنگ و لعاب دینی داشت.
● روشنفکر مسلمان چگونه به روشنفکری دینی تغییر منزل داد؟
انقلاب، نقطۀ عطفی جدی در مسیر رخدادهای مذکور است. گفتارهای در حاشیۀ نظام جمهوری اسلامی که برسازندۀ هویت روشنفکریِ منتقد آن بود، با ساختار گفتار متن تعین پیدا میکند. جمهوری اسلامی نیز در وجه اظهاری خود، کشور را به کاروانی تشبیه میکند که اگرچه رشد و توسعه را نیز در سر دارد، اما به سمت یک مدینۀ معنوی نیز در حال حرکت است. اگرچه عدالت اجتماعی را هدف گرفته است، اما با مفهوم آزادی نیز به کلی بیگانه نیست. هویت دینی را ارجح دانسته است، اما چنین نیست که به کلی ارزشهای ملیگرایانه و ناسیونالیستی را به حاشیه رانده باشد. رو به سوی طبقات فرودست روستایی و حومه نشینان شهری دارد، اما به کلی ثروت اندوزی و سبک متناسب با زندگی مصرفی جامعۀ سرمایه داری را نیز به حاشیه پرتاب نکرده است. از ضرورت بازگشت به روستا سخن میگوید، اما در عمل به توسعۀ صنعت و شهرنشینی اهتمام میکند.
خلاصه آنکه تفاوت بنیادین جمهوری اسلامی با نظام پهلوی عبارت از آن است که منظومۀ گستردهتری از گفتارها و مفاهیم و نمادها را در کاروان پُرشتاب خود حمل میکند. از همین نکته باید نتیجه گرفت که میدان تنگتری برای ظهور گفتار روشنفکریِ اثرگذار و قدرتمند در عرصۀ عمومی باقی میماند؛ روشنفکریای که با مشخصات ایرانی آن بتواند بیرون از حریم مستقر قدرت، ایفای نقش مؤثر کند.
نکتۀ فوق به این معنا نیست که جمهوری اسلامی فاقد مخالف است. سخن در اینجا بر سر مقولۀ گفتارهای در حاشیهماندۀ متمرکز است که میتواند بسیج توأم با هویت همبستۀ اجتماعی را میسر کند و افقی متفاوت، پیش روی بگشاید. بسیاری از مخالفین، اگرچه به شدت مخالفت میکنند، اما در وجه اظهاری، قادر به ترسیم افق متفاوت نیستند.
البته آنچه گفتیم به این معنا نیست که نظام جمهوری اسلامی هیچ مفهومی را برای انعقاد روشنفکریِ منتقد به حاشیه پرتاب نکرده است. دولت، به منزلۀ یک دولت جهان سومی، قادر نیست قواعد یک نظام توسعه یافتۀ سیاسی را اعمال کند؛ بر قواعد شریعت اسلامی متکی است و تا حدودی میتواند از اعمال قواعد آن در حریم خصوصی افراد و عرصۀ عمومی چشمپوشی کند. به همین جهت، بخواهد یا نخواهد، مفاهیم و نمادهایی را به حاشیه پرتاب میکند. جمهوری اسلامی، نظمِ به کلی دمکراتیک را گردن نمینهد که مستلزم برابری تام و تمام شهروندان و حق کامل انتخاب است. حاضر نیست حرمت حریم خصوصی را به کلی ارج بنهد. عریانی را به کلی از دایرۀ نمادهای خود بیرون رانده است. ارتباط میان جنسیتها را به انتخاب فردی افراد واننهاده است. برای بیان، محدودیتهایی قائل میشود. با مخالفان خود با شدت و حدت برخورد میکند و...
روشنفکریِ منتقدِ دوران جمهوری اسلامی، به دقت بر بنیاد مفاهیم یاد شده، سرشت گفتاری خود را تعیین میکند. چنین است که در ایرانِ پس از انقلاب، گفتار روشنفکری منتقد، اصولاً غیر دینی، متکی بر مفاهیمی نظیر سکولاریسم، ناظر به نفی شریعت، معطوف به آزادیهای گستردۀ مدنی، گشودن افق برای ظهور سبکهای مختلف زندگی، احترام به حریم خصوصی، آزادی بیان و امثالهم است.
همۀ مخالفین و منتقدین جمهوری اسلامی، با این مفاهیم سخن سیاسی خود را نیاراستند. سخن بر سر پیش شرطهای ظهور گفتارِ به جد نقادِ نظم مستقر است و اینکه روشنفکری منتقد اگر بخواهد به جد ساختارهای موجود و مستقر را به نحوی بنیادین نقد کند، چه امکانهای مفهومیای برای او حی و حاضر است. اگر به دقت تحولات گفتاری منتقدان و مخالفین جمهوری اسلامی را رصد کنیم، متوجه میشویم که هر روز بیش از پیش به سوی استخدام مفاهیم یادشده پیش رفتهاند چرا که تنها با مفاهیم یاد شده امکان گشودن افقی تازه در عرصۀ عمومی امکانپذیر بوده است.
در این میان، ماجرای هویت قدرتمندی به کجا انجامید که پیش از انقلاب، تحت عنوان روشنفکری مسلمان ساخته و پرداخته شده بود؟ جمهوری اسلامی، میراث روشنفکران مسلمان پیش از انقلاب را به طور کامل مصادره نکرد. این نکته، فرصتی برای ادامۀ حیات آنان به شمار میرفت. جمهوری اسلامی نه تنها به طور کامل این میراث را مصادره نکرد بلکه در سالهای نخست با مرزبندی در مقابل چهرههای بارز این سنت نظیر مهندس بازرگان و دکتر علی شریعتی، گفتار دینی خود را معطوف به مواریث سنتی موجود و مستقر در حوزههای علمیه ساخت.
اما تداوم این سنت به منزلۀ یک سنت روشنفکرانه و نقاد، منوط به امکان پیوند مؤثر با مفاهیم و نمادهای در حاشیه مانده بود. این سنت، به منزلۀ یک منظومۀ مولد هویت جمعی، چگونه میتوانست میان یک هویت بازتولید کنندۀ حس دینی و مفاهیمی که در حاشیۀ یک نظام مستقر دینی جای گرفته بود، پیوندی استوار برقرار کند؟ چگونه میتوانست مدعی ارتباطی معنادار میان این مفاهیمِ در حاشیه و میراث فکری و تاریخی خود باشد؟
این پرسشها به غایت بزرگ و شکنندهاند. کسانی از روشنفکران مسلمان، گویی بی توجه به رخدادهای عینی، همچنان از میراث گذشته دفاع کردند و به مفاهیم در حاشیه مانده بیتوجه ماندند. این کسان، به تدریج در منظومه گفتار رسمی و مستقر جذب شدند. کسانی از روشنفکران مسلمان، تلاش کردند بدون پذیرش الزامات معرفتی مفاهیمِ در حاشیه، آنها را در استخدام ساختار کلامی سنتی روشنفکران مسلمان درآورند. این کسان همچنان از جامعۀ مدنی، دموکراسی، حرمت حریم خصوصی و امثالهم دفاع کردند و این همه را در کنار ساختار سنتی کلام خود جای دادند. این نظم گفتاری به هیچ روی جدی قلمداد نشد.
چهرههای مبرزی که امروز تحت عنوان روشنفکران دینی شناخته شدهاند، کسانی هستند که به جد، الزامات معرفتی مفاهیم در حاشیه را پذیرفتند، اما از نظر شخصی، دیندار ماندند. روشنفکری دینی، ناظر به همین سنخ از واکنش از سوی روشنفکران مسلمان است. روشنفکری مسلمان به روشنفکری دینی تغییر منزل داد و نقطۀ عطف این تحول نیز با آموزههای دکتر سروش روی نمود.
روشنفکری دینی به تعبیری که دکتر سروش سرمنشأ آن بود، به معنای به آزمون و تحلیل و تبیین کشانیدن مفاهیم دینی، در پرتو فضای منتشر در حاشیۀ نظم جمهوری اسلامی بود. به این ترتیب، دین نه معیار و شاخص هویتی بلکه ابژه و موضوع ارزیابی و چند و چون و پرسشگری نقاد روشنفکران بود. آنچه میان این روشنفکران و روشنفکران غیردینی فاصله میانداخت، دینداری شخصی آنان بود وگرنه در کار روشنفکرانهشان که همانا ارزیابی نقادانۀ مفاهیم دینی بود، وجه تمایزی با روشنفکران غیر دینی نداشتند. روشنفکران غیردینی نیز اگر آگاهی و سواد دینی این چهرههای متفکر را داشتند، میتوانستند مددکار آنان در کار روشنفکری باشند.
این روشنفکران نه تنها حامل دین هویتی و اثرگذار در عرصۀ اجتماعی نبودند بلکه به صراحت رسالت خود را نفی دین هویتاندیش و هویتبنیاد اعلام میکردند. لحن کلام و سخن آنان، طنینی عالمانه و دانشگاهی اختیار کرد. هرچه از بنیادگذار این حلقه فاصله بگیرید، این وجه، قوت نیز مییابد و لطایف خطابی کلام، جای خود را به دقایق نظرورزانه و موشکافانه میسپرد: طنین کلامی دکتر سروش را با استاد ملکیان مقایسه کنید.
چنین بود که روشنفکری مسلمان جای خود را به روشنفکری دینی سپرد. به رغم تحلیلهایی که حاکی از ارتباط خطی و تاریخی میان این دو نسل روشنفکری است، به قوت باید مدعی شد که خط فاصل و گسستی جدی میان این دو گروه وجود دارد.
اما جالب است که هویت اجتماعی، بازیهای پیچیدهای دارد. هویت، صرفاً وجهی ادراکی ندارد بلکه جوانب پیچیدهتری دارد که اگرچه به جوانب معرفتی نیز وابسته است اما گاه یک هویت خاص اجتماعی، در صورتبندیهای ناسازگار ادراکی، تا حدود و زمانی محدود، تداوم پیدا میکند. به رغم تمایزات بنیادین میان روشنفکران دینی و روشنفکران مسلمان، چتر هویتساز روشنفکری مسلمان همچنان بر سر روشنفکری دینی نیز گشوده ماند. بخشی از این رخداد به واسطۀ تعلق دو جانبۀ برخی از چهرههای مبرّز این سنت است. مهندس بازرگان اگر چه خود مبدع و بنیادگذار روشنفکری مسلمان است، دراواخر عمرِ خود، تن به آموزههای بنیادی روشنفکری دینی داد. دکتر سروش اگرچه اصولاً به عنوان یک روشنفکر مسلمان در قوارههای پیش از انقلاب آن شناخته شده نیست، اما میتوان در تطورات فکری ایشان، علائمی از انتقال از آن جهان به جهان روشنفکری دینی را مشاهده کرد. دلیل دیگر را شاید بتوان به نسبتها و شبکۀ ارتباطات اجتماعی نسبت داد. این روشنفکران، همه در عرصۀ خصوصی و شخصی خود دیندارند. شبکههای دوستانه و تعلقات تاریخی و سنتی در عرصۀ کنش سیاسی نیز موجب همبسته ماندن این گروه به رغم تطورات و تحولات فکری است.
به هر حال روشنفکری دینیِ هویتستیز، با چتر هویتیِ روشنفکری مسلمان که به کلی در دایرۀ گفتاری جمهوری اسلامی مصادره نشده بود، در سالهای اولیۀ دهۀ هفتاد ظهور کرد. این گروه توانستند مبدع تحولاتی در دهۀ هفتاد باشند که اصولاً با سرشت آموزههای آنان سازگار نبود. دکتر سروش با آن همه تلاشهای نظری جهت نقد ایدئولوژیکاندیشی، خود به منزلۀ یک ایدئولوگ بزرگ ظاهر شد. به رغم ستیز با مقولۀ هویت، مبدع ظهور یک هویت جمعی در یک مقطع تاریخی در کشور گردید.
واقع این است که مفاهیم و نمادهای در حاشیۀ جمهوری اسلامی، صرفاً مستعد ظهور روشنفکری منتقد غیردینی و سکولار است اما بپسندیم یا نپسندیم، جامعۀ ایرانی، یک جامعۀ شدیداً دینی است. حتی در مخالفت با یک حکومت دینی نیز نمیتوان هویتی معارضهجو یا ناسازگار با ارزشهای دینی فراهم ساخت. چنین بود که خواست روشنفکران لائیک و غیردینی، یک باره در لباسی ظهور پیدا کرد که روشنفکران دینی آن را تدارک کردند. روشنفکران دینی، مفاهیمِ در حاشیه را در لباس مستعد پذیرش در یک جامعۀ دینی، به خوبی به میدان نزاع سیاسی آوردند. ائتلاف بزرگ و فراگیری که در آستانۀ دوم خرداد شکل گرفت و از بخشی از بوروکرات های درون حاکمیت تا بیرونیترین لایههای اپوزیسیون چپ و لائیک را دربرگرفت، ناشی از همین بافت پیچیده است که به ظاهر به روشنفکران دینی تعلق دارد، اما ریشههای عمیقتر در سنتهای دیگرِ فکری دوانیده است.
امروز، با افول امواج ناشی از رخداد دوم خرداد، روشنفکری دینی به واقعیت خود بازگشته است. روشنفکران دینی دیگر کمتر از گذشته قادرند چتر هویتسازِ ناشی از آن سنت پیشین را حمل کنند. اینک به گروهی از متفکران دانشگاهی تبدیل شدهاند که موضوع تحقیقات دانشگاهیشان را مسائل مرتبط با دین تشکیل میدهد. در این زمینه البته برنامههای پژوهشی مهمی را در دستور کار دارند، اما از این همه به هیچ روی نباید انتظار تولد یک قدرت و هویت اثرگذار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داشت.
● آیا امکان و ضرورت احیای میراث روشنفکران مسلمان وجود دارد؟
سرنوشت هویت روشنفکری مسلمان، چندان متفاوت با سرنوشتی نیست که روشنفکران چپ تجربه کردند. روشنفکران چپ، بعد از پیروزی انقلابهای سوسیالیستی و کمونیستی، به سه گروه اصلی تقسیم شدند. گروهی توجیه کنندۀ نظمهای بلشویکی بودند و به همین سبب سرشت روشنفکرانۀ خود را از دست دادند. گروه دوم کسانی بودند که کم و بیش به مبانی انقلابهای سوسیالیستی وفادار بودند اگرچه با نوع روسی و بلشویکی آن مخالفت میکردند. سرانجام گروهی تلاش کردند در تجدید نظرطلبی، رادیکالتر ظاهر شوند و مبانی انقلابیگری از نوع مارکسیستی را موضوع نقد و ارزیابی قرار دهند. این گروه سوم، اگرچه چهرههای نامآوری در میان آنان وجود دارد و به عبارتی از برجستهترین فیلسوفان قرن بیستم به شمار میروند، اما چندان بیش از چند چهرۀ دانشگاهی نیستند و توان بازتولید هویت جمعی چپ را نداشتهاند.
روشنفکران دینی دقیقاً به واسطۀ نقد رادیکال مبانی بازتولیدکنندۀ میراث انقلاب و میراث ناشی از سنت روشنفکری مسلمان، اینک چندان امکانی برای فرارَوی از چند پژوهندۀ دانشگاهی ندارند. به این معنا البته وجود حلقۀ فکری مذکور، میمون و مبارک است اما بدیهی است هر روز بیش از پیش، نقش مؤثر اجتماعی خود را از دست خواهد داد و به علایق خاص آکادمیک، اشتغال خاطر خواهد یافت. این نکته را میتوانیم با حدود توجه و نقش آفرینی آراء روشنفکران دینی طی چند سال اخیر دریابیم. به رغم آنکه سطح رادیکالیسم و نقد مبانی دینی نزد این روشنفکران، هر روز افزایش یافته است، کمتر از امکان شنیده شدن در عرصۀ عمومی بهره بردهاند. بنابراین به تدریج ترجیح دادهاند میل اثرگذاری را فرونهند و هر چه بیشتر به تحقیقات عمیق و نظرورزانه تمایل پیدا کنند.
این گروه برای ایفای نقش روشنفکرانه و مسئولیتها و نقشهای اجتماعی و فرهنگی خاص، چارهای جز آن ندارند که یکی از دو راه را اختیار کنند: یا به رغم باورهای شخصی دیندارانهشان، در عرصۀ سیاسی با همان الگوهای گفتاری عمل کنند که روشنفکران غیردینی و لائیک عمل میکنند و به این ترتیب، به خلاف روشنفکران لائیک، وجود اجتماعی خود را میان عرصۀ خصوصی و عرصۀ عمومی دوپاره کنند. چارۀ دیگر، بازگشت به هویتی است که به نحوی رادیکال آن را نقد کردهاند. به عبارتی دیگر، روشنفکری دینی اگر بخواهد یک نیروی اثرگذار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی باشد، چارهای جز آن ندارد که به نحوی به بازنگری در مبانی سنتی دست یازد که از آن فاصله گرفته است و مبانی یاد شده را به اقتضای دوران خود بازآفرینی کند.
البته این بازگشت، بخواهیم یا نخواهیم، با توجه به مقولۀ روشنفکری در تاریخ ایران، به معنای تراشیدن از بار روشنفکرانۀ این سنت است. بازگشت به افق روشنفکران مسلمان، تا حدود بسیار امکان نقد رادیکال مبانی نظم مسلط را از روشنفکر مسلمان اخذ خواهد کرد و از یک نیروی منتقد رادیکال، به یک نیروی به جد اصلاحطلب بدل خواهد شد که کم و بیش در چارچوب نظم مستقر، مطالبات متفاوت خود را جستجو میکند.
هر آنچه گفته شد را شاید بتوان در یک عبارت خلاصه کرد: روشنفکران پیش از انقلاب میتوانستند مقولۀ هویت دینی و رسالت روشنفکری را گرد هم آورند اما همسازی میان این دو در فضای پس از انقلاب دشوار شده است و افزایش وزن یکی، تا حدودی موجبات کاستی در دیگری را فراهم میسازد. روشنفکری کردن، تا حدودی به معنای رویارویی کردن با هویت دینی است و تقویت هویت دینی تا حدودی منوط به فرونهادن موقعیت روشنفکری. البته چنان که گفتم، بخشی از این معضله ناشی از فاهمۀ عمومیِ ما در خصوص روشنفکری است وگرنه به حسب تعریف علمیِ مفهوم روشنفکر، چنین ناسازهای وجود ندارد.
تنها به یک ملاحظۀ اخلاقی برای ضرورتِ ظهورِ چنین سنتی در میان روشنفکران دینی و فیالواقع فرونهادن موقعیت روشنفکری برای تقویت هویت دینی اشاره میکنم: عدم تولد چنین سنتی در میان روشنفکران دینی، هر چه بیشتر جامعۀ ایرانی را به سوی یک فضای دوقطبی هدایت خواهد کرد: یک سوی این قطب، روایتهای بنیادگرایانه از دین است که بیشتر رنگ و لعاب طالبانی دارد و سوی دیگر آن، گرایش به علایق دینستیزانه. البته این دو قطب، وزن مساوی نیز ندارند و پیشاپیش معلوم است که در ستیز میان این دو سویه در یک جامعۀ دینی کدام یک میاندار خواهند بود.
نویسنده: محمد جواد - غلامرضاکاشی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://eboard.ir
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست