جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حکمت الاشراق فلسفه نور


حکمت الاشراق فلسفه نور

سهروردی باوجود تاثیرپذیری از حکمت ایران باستان, در اصل فیلسوفی مسلمان است

دکتر ژیلا ده‌بزرگی دانش‌آموخته دکترای فرهنگ و زبان‌های باستانی است. او صاحب کتاب «مضامین حماسی در آثار باستانی و فردوسی» است. با ده‌بزرگی به مناسبت روز بزرگداشت سهروردی درباره ارتباط «فلسفه سهروردی با فرهنگ ایران باستان» به گفت‌وگو پرداخته‌ایم.

● دلایل جذب سهروردی به حکمت ایران باستان چیست؟

سهروردی (۵۸۷ ـ ۵۴۹ هـ .ق) که با عنوان‌هایی چون شیخ اشراق، شهید و المقتول نیز نامیده شده است، در تاریخ فرهنگ ما از جهتی به حکیم فردوسی شباهت بسیار نزدیکی دارد، زیرا همان‌گونه که فردوسی فرهنگ و زبان فارسی را زنده و حفظ کرد، سهروردی نیز در جهت احیا و حفظ فرهنگ و حکمت ایرانیان تلاش زیادی کرد.

سهروردی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های تاریخ حکمت اسلامی و فرهنگ ایران زمین است، چه از لحاظ قدرت تفکر و ارزش اندیشه و نظام فکری و چه از جهت زیبایی کلام و توجه عمیق به زبان فلسفی. ابتدا باید گفت که سهروردی در بسیاری از موارد با هم‌اندیشان زمان خود اختلاف اندیشه‌ای داشته، زیرا او زیر نفوذ و تاثیر زیاد حکمای قدیم ایرانی بوده است، طوری‌که در حکمت اشراقی خود از اصطلاحات دینی زرتشتی و الفاظ آنان زیاد استفاده کرده و از آنجا که در روزگارش، بزرگ‌ترین مدافع حکمت خسروانی ایران تلقی می‌گردید، به همین سبب متعصبان به الحاد و بی‌دینی متهمش کردند و علمای حلب، خون او را مباح شمردند؛ در نهایت صلاح‌الدین ایوبی فرمانروای متعصب مصر و شام، فرمان قتل او را صادر کرد، سپس در زندان خفه‌اش کردند و آن زمان او فقط ۳۸ سال داشت.

منشأ حکمت اشراق، فلسفه افلاطون است که به وسیله نوافلاطونیان اسکندریه و آتن به مراحل جدیدی رسید و در دوره خسرو اول انوشیروان بود که بر اثر مهاجرت عده‌ای از فلاسفه آتن، در ایران پراکنده شد. سهروردی از این فلسفه نوافلاطونی و اشراقی تاثیر پذیرفت، ولی آثارش نشان می‌دهد که او از فلسفه متداول در ایران، خاصه فلسفه متمایل به عرفان که در طریقت زرتشت دیده می‌شود، استفاده کرده و این همان طریقی است که به حکمت خسروانی تعبیر می‌شود. البته پیش از وی افلاطون هم به اندیشه‌های زرتشت اظهار تمایل کرده است. سهروردی علاقه خاصی به حکمت پارسی باستان، بخصوص شخص زردشت داشته و این توجه ویژه به حدی است که برخی اصطلاحات حکمت اشراق را از اوستا و منابع پهلوی گرفته است. او در کتاب حکمت الاشراق، زردشت را حکیم فاضل نامیده و خودش را زنده‌کننده حکمت ایران باستان دانسته است. جالب آن‌که سهروردی، مانی و مزدک را مصلحان زردشتی‌گری نمی‌داند، بلکه آن دو را نکوهش کرده و بدعت‌گذار نامیده است.

در هر حال، به نظر می‌رسد که سهروردی با منابع اصلی پهلوی ـ اوستایی آشنایی کامل داشته و از آنها استفاده کرده است. بنابر نظر حمدالله مستوفی ـ‌ در کتاب نزهه القلوب ـ سهرورد از توابع زنجان است و زبان مردم آنجا پهلوی ـ فهلوی بوده و بدان سخن می‌گفتند. سهروردی در آثارش، اشارات و شرح‌هایی از حکمت خسروانی کرده و استعارات و کنایه‌ها و رمزهایی درباره نور، آتش، امشاسپندان، ظهور کثرت انوار قاهره، بهمن یا صادر اول و اسطوره‌ها دارد.

● او از کدام عناصر این حکمت و به چه شکلی بهره برده است؟

البته منظور از حکمت در این دوران حکمتی است که جنبه ذوقی داشته نه بحث و نظر. سهروردی در آثارش از اصطلاحات ایرانی چون: بهمن، اردیبهشت و سپندارمذ و امرداد و هورخش (خورشید) و شهریور برای نمایاندن عقول و نفوس و قوای مفارق از ماده استفاده کرده است.

سهروردی در بیان حقیقت، آن را امری واحد و منسوب به خداوند واحد می‌داند و می‌گوید: «حقیقت، خورشید واحدی است که به جهت کثرت مظاهرش تکثر نمی‌یابد. شهر واحدی است که باب‌های کثیری دارد و راه‌های فراوان به آن منتهی است». سهروردی عقیده داشت در ایران باستان امتی می‌زیسته‌‌اند که مردم را به حق رهبری می‌کرده و آنان را پرستنده حق واحد می‌داند. او افراد این امت را پهلوانان و جوانمردانی یگانه‌پرست می‌داند و ایشان را با این کلام معرفی می‌کند: «خداوند ولی کسانی است که ایمان آورند و ایشان را از ظلمت به سوی نور هدایت می‌کند.» سهروردی، حکمای ایرانیان باستان را کسانی می‌داند که با شیوه‌اشراقی به مقام عرفانی والایی رسیده‌اند.

شیخ اشراق، پهلوانانی چون کیومرث و تهمورث و حکیمانی چون زردشت و جاماسپ را برای اولین بار در فلسفه معرفی می‌کند. وی واقعیت اشیاء را به نور تشبیه می‌کند و آنچه را که تفاوت میان آنهاست در شدت و ضعف نورانیت آنها می‌داند. او معتقد است که نوری واحد عامل آشکار شدن اشیا است و هستی مطلق و نور محض را «نورالانوار» خداوند می‌داند. حکمت سهروردی در حقیقت، آمیزه‌ای از مبانی نوافلاطونی، عرفان اسلامی و بویژه آموزه‌هایی است که با اصطلاحات برگرفته از آیین ایرانیان باستان آمیخته است. سهروردی درباره حکمت می‌گوید که حکمت، وحی الهی است که به ادریس (هرمس) نبی ‌الهام شد و سپس به دو شاخه تقسیم شد، یکی در ایران باستان و دیگری در یونان و مصر گسترش یافت و سپس وارد تمدن اسلامی شد. کار سهروردی در فلسفه و حکمت دنباله راه پیشینیان است. حکمت اشراق، حکمت فهلویون خسروانی‌ها، جاویدان خردها و اصحاب نور است.

فلسفه عرفانی اشراق وی، صورت احیا شده حکمت ایران باستان، هند، مصر و قدمای یونان تا افلاطون است که در قالبی نو براساس یافته‌های درونی و کشف و شهود عرفانی مطرح می‌شود شیخ در بسیاری از آثار خود و بویژه در حکمه الاشراق به این مطلب تصریح کرده و می‌نویسد:

ما علم حقیقت را در کتاب خود به نام حکمه الاشراق به ودیعت نهادیم و حکمت باستان را که همواره پیشوایان حکمت در هند و ایران و بابل و مصر و پیشینیان از حکمای یونان تا زمان افلاطون حکمت خود را برمدار آن قرار می‌دادند و قواعد آن را از آن استخراج می‌کردند، حیاتی دوباره بخشیدیم و این تفکر، همان خمیره ازلی است.

● او چگونه این عناصر را با اندیشه اسلامی ـ عرفانی خود می‌آمیزد؟

حکمت اشراق سهروردی از واژه «اشراق» به معنی نوربخشی و نوردهی و «مَشرق» از «شرق»، به معنای جایگاه طلوع خورشید، مشتق شده‌اند. حکمت اشراق، طلوع نور معنوی است. حکیمان اشراقی واژه شرق را به معنای اشراقات نوری و محل طلوع خورشید و مبدأ پخش نور به کار بردند. از دیدگاه سهروردی در کتاب تلویحات «شرق اصغر» (=عالم نفوس) و «شرق اکبر»(=عالم عقول) است و در مقابل آنها نیز «مغرب»، جهان تاریکی یا ماده که تداعی همان نور و ظلمت در حکمت ایرانیان باستان است. سهروردی در آثارش ازاصطلاحات و رموز زیادی بهره می‌گیرد، او دلیل استفاده از این رموز را در این می‌داند که حکیمان پیشین هم به مانند او از ترس توده نادان، سخنان خویش را به رمز و اشاره بیان می‌کردند. او می‌گوید: «بیان فلسفه نور و ظلمت را نباید بر پیروی او از مانی و دوگرایان و زرتشتیان فرض کرد، زیرا سرانجام گفتار آن جماعت به کفر و ثنویت می‌انجامد. به یقین، شیخ، بخشی از حکمت خود را از ایرانیان باستان گرفته، ولی هیچ‌گاه در آثار او دیده نشده است که کتاب و سنت مرتبه‌ای پایین‌تر از فلسفه قرار گرفته باشد. او می‌گوید: «من تمام مسائل فلسفه خود را با براهین عقلی تدوین و سپس همه آنها را بر قرآن عرضه کردم و با مفاد آیات، فلسفه خویش را استحکام بخشیدم.»

از آنجا که در آن دوران، انتقاد به بسیاری از فلاسفه، تکفیر و بی‌دین و زندیق قلمداد کردن آنان شیوه‌ای معمول بود و شماری از آنان را به اتهام عدم اهتمام به قرآن، از متن جامعه مسلمانان ‌راندند، این مساله انگیزه‌ای شد که شیخ در مقام پاسخ برآید. طبیعی بود که باید با اهتمام به قرآن و سنت به چنین کاری می‌پرداخت. از این‌رو، وی با مبنا قراردادن قرآن به تدوین فلسفه خود پرداخت و فلسفه خود را بر دو رکن «نور و ظلمت» استوار کرد که برگرفته از قرآن و سنت‌اند. پس وی حکمت خود را «حکمت نوریه» ‌نامید،‌ چنان‌که این واژه بارها در قرآن و سنت آمده است، نمونه آن: «الله نور السماوات و الارض...»، «یا أیها الناس قد جاءکم برهان من ربّکم و أنزلنا إلیکم نوراً» و ده‌ها آیه دیگر که کلمه «نور» در آنها دیده می‌شود. این کلمه در سایر متون دینی و در دعاها نیز ذکر شده است؛ از جمله در دعایی که از سلمان در مورد حضرت زهرا(س) از پدر بزرگوارش(ص) نقل کرده، که آن حضرت دخترشان را سفارش به آن می‌کنند، تا هر صبح و شام آن رابخوانند: «بسم الله النّور، بسم الله نور النّور، بسم الله نورٌ علی نور، بسم الله الذی خلق النّور مِن النّور...». همچنین سهروردی درباره پایه‌های سه‌گانه واجب، ممکن و ممتنع می‌گوید شیء یا نور است یا ظلمت. نور بر دو نوع است: نور قائم به ذات، نور قائم به غیر. ظلمت هم دو نوع است: ظلمت قائم به ذات و ظلمت قائم به غیر. مراد از «نور و ظلمت» در فلسفه اشراق همان «واجب الوجود و ممکن الوجود» است. مراد شیخ از «نور» حقیقت واحدی است که دارای مراتب است و این مراتب اعتباری است. او اساس حکمت فرزانگان ایرانی را در تفسیر جهان براساس «قاعده نور و ظلمت» و تصفیه باطن می‌داند. اعتقاد به نور و ظلمت در آرای سهروردی بسیار نزدیک به دو نیروی «سپنتامینو» و «انگره مینو» در دین زرتشتی است.زرتشت درگاهان مظاهر نیک و بد عالم را منسوب به این دو نیرو می‌داند، در حالی که اهورامزدا خدای واحد است. به باور بیشتر بزرگان فلسفه، عقیده سهروردی به نور و ظلمت برگرفته از آیین زرتشت و مانی است.

در این صد سال اخیر، تلاش بسیاری شده تا شیخ اشراق را یک حکیم ایرانی محض معرفی کنند و بُعد ایرانی حکمت اشراق او را برجسته‌تر از آنچه هست بنمایانند، تا حدی که گاهی، شیخ اشراق را یک فیلسوف مسلمان ایرانی ـ زرتشتی معرفی کردند و اندیشه نور و ظلمت را که اساس حکمت اشراق است برگرفته از آثار و عقاید زرتشت دانستند یا باور سهروردی را به دو مبدأ اَهورا‌مزدا و اهریمن نزدیک نمودند، اما به یقین شیخ اشراق، با طرح این موضوع‌ها، دو آفریننده را برای جهان اثبات نمی‌کند، زیرا که او در رساله الألواح العمادیه، در بیش از ۲۰۰ مورد به آیات قرآنی استناد کرده است. سهروردی از حدیث هم غفلت نکرده و گاه مطالب خود را به احادیث مستند کرده است.

درست است که سهروردی در تدوین فلسفه خود به جریانات فکری ایران پیش از اسلام و یونان نظر داشته، اما او در اصل یک فیلسوف اسلامی و تربیت یافته در دامن اسلام است. شاید بتوان گفت که در بین همه فلاسفه، او بیشترین استفاده را از آیات و روایات کرده و در بیان نظریات فلسفی و عرفانی، خود به آنها استناد کرده است. اساساً شیخ، حکمت را جدای از دین و دین را جدای از حکمت نمی‌داند، حتی فلسفه حکمت باستان را نیز جزو دین قلمداد می‌کند. به هر حال می‌توان گفت که او در به‌کارگیری قرآن در فلسفه که بخشی از حکمت اشراق بر آموزه‌های آن بنا شده است و حکمت پارسی باستان، ابتکارات فلسفی خاص خود را در کارش به کار برده است.

● کدام فیلسوفان، در پرداختن به حکمت ایران باستان بر سهروردی مقدم‌اند؟

هر چند در بارور شدن آرای سهروردی، حقایق مذهب زرتشتی تاثیر تام داشت، ولی پیش از وی، این تمایل در اندیشه و آرا فیلسوف بزرگ ایرانی، زکریای رازی نیز دیده می‌شود. به طوری که بیرونی به مانوی بودن رازی در آثار خود اشاراتی دارد. در هر حال، بنابر نظر ملاصدرا، سهروردی از حکیمان پهلوی است و از فهلویون، اما از کسانی که پیرو راه سهروردی بودند، می‌توان به سید حیدر آملی و حاج ملاهادی سبزواری اشاره کرد.

مهدی امام بخش