سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا
کتابخانه های بابل
اول؛ خواب هستم. توی خواب می رسم به یک فلکه خلوت. جایی که انتظارش را ندارم، یک دکه هست. توی دکه پر از کتاب. همه چیز یک جوری آشنا است. یک جوری که خودم هم درست نمی دانم چرا. کتابفروش را می شناسم. حرف می زنیم. کتابفروش برای کاری می رود. کتاب ها را ورق می زنم. کتاب هایی که یادم نمی آید توی دنیای واقعی توی هیچ کتابفروشی دیده باشم. قفسه ها پر است از کتاب های گنده با جلدهای طلایی. نه این طلایی که ما می شناسیم. یک جوری طلایی نارنجی. واقعی تر از رنگ های پریده پشت ویترین طلافروشی ها. کتاب ها را ورق می زنم. کتاب هایی که می دانم هیچ وقت چاپ نشده اند. هر کدام حاصل عمر یک نفر آدم کله گنده. هر کدام کل نوشته های آن آدم. کتاب ها را ورق می زنم و نگاهم می چرخد و افسوس می خورم. نه پول همراهم هست نه کارت خودپردازم. افسوس می خورم و از خواب می پرم.
دوم؛ یک سال و خرده یی است که در سفرم. از مشهد به تهران، به کرج، به انزلی، به رشت، به بوشهر. یک سال است دور تا دور ایران را می گردم و هر چند ماهی را یک جا می مانم و بعد دوباره ساک به دست - از آن ساک های گنده تا نیمه لبریز از کتاب - به این سو و آن سو می روم. عشق کتاب باشی توی هر شهری که وارد می شوی دنبال کتابفروشی می گردی. و کتابفروشی... کجا بود خوانده بودم فرانسه دهکده یی است دور پاریس؟ متلکی که در انقلاب فرانسه باب شده بود و مقاله نویسی گفته بود ایران دهکده یی است دور تهران. نه. کتابفروشی های تهران هم دهکده یی هستند دور خیابان انقلاب و کریم خان زند. کتابفروشی یعنی چی؟ این را توی خیلی از شهرها که می روم می بینم. کتابفروشی وجود ندارد. کتابفروشی یعنی چی؟
سوم؛ بوشهر جالب است. این شش ماهی که توی این شهر بودم برایم با یک شوک اولیه همراه بود. کتابفروشی های شهر اجازه نمی دهند به کتاب هایشان دست بزنی. می گویند کتاب ها خراب می شوند. کتاب را از دور باید دید و گفت این یا آن. البته اگر بتوانی ببینی. قفسه های پشتی را که نمی بینی. کتاب خریدن کار سختی است. یک شهر کتاب گنده ساخته اند توی خیابان اصلی شهر. ولی چه فایده؟ قفسه های چهار طبقه کتابفروشی خالی از کتاب است. هر چند همه جا اعلام کرده اند که کتابفروش افتتاح شده است. کتابفروشی در شهرهای دور از پایتخت یعنی قفسه های خالی.
چهارم؛ روزنامه های تهران پر هستند از تصویر کتاب های جدید. کتاب هایی که در تهران می فروشند (راستی کافه پیانو را خوانده ای؟) و مد می شوند. کتاب هایی که فقط باید از دور دید. کتاب ها در تهران می فروشند. در تهران هستند. پخش کتاب برای شهرهای دور بی معنی است. پخش کتاب در ایران وجود خارجی ندارد. کتاب های جدید خارج از تهران یک رویا هستند. هر بار تهران می آیم کیفم را پر از کتاب می کنم. می دانم تا ماه ها به هیچ چیزی دسترسی ندارم.
سیدمصطفی رضیئی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی خلیج فارس مجلس دولت سیزدهم دولت حجاب لایحه بودجه 1403 بودجه شورای نگهبان مجلس یازدهم
قوه قضاییه هواشناسی سیل تهران شهرداری تهران شورای شهر تهران سلامت شهرداری قتل دستگیری پلیس شورای شهر
قیمت دلار خودرو قیمت طلا سایپا قیمت خودرو ایران خودرو دلار بازار خودرو تورم مالیات بانک مرکزی ارز
تلویزیون سینما محمدرضا گلزار سریال سینمای ایران فیلم تئاتر رسانه ملی موسیقی بازیگر دفاع مقدس سریال پایتخت
هوش مصنوعی سازمان سنجش وزارت علوم انتخاب رشته بنیاد ملی نخبگان آموزش عالی
رژیم صهیونیستی آمریکا اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه حماس روسیه عربستان نوار غزه اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال وحید شمسایی بازی باشگاه پرسپولیس لیگ برتر
اینترنت تبلیغات اپل گوگل همراه اول آیفون ناسا روزنامه ایرانسل نوآوری
داروخانه سازمان غذا و دارو خواب پرستار کاهش وزن دیابت طول عمر فروش اینترنتی دارو قهوه سلامت روان بارداری