پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

ستاره ادب و اخلاق


ستاره ادب و اخلاق

برخی معتقدند چگونه مردن افراد و احوالات آنها در لحظه مرگ گویای چگونه زیستن آنهاست

برخی معتقدند چگونه مردن افراد و احوالات آنها در لحظه مرگ گویای چگونه زیستن آنهاست. با این نگاه آدم ها در دوران پایان زندگی فشرده و چکیده سال های عمرشان را به نمایش می گذارند. این داوری که از برخی نمونه ها استنباط شده است شاید در همه موارد صادق نباشد اما یکی از نمونه های بارزش مرحوم سعید نفیسی است. این ادیب و ایران شناس بزرگ سال های آخر عمرش را به دلیل بیماری آسم در پاریس زندگی می کرد. خانه کوچکی در آنجا خریده بود و در هوای مرطوب آن دیار با بیماری اش مدارا می کرد. در ۷۰سالگی اش بود که در تهران کنگره ایران شناسی برپا شد. همین کنگره او را به ایران کشاند. با همه کهولت و مشکلات بیماری رنج سفر بر خود خرید و برای شرکت در این کنگره به وطن بازگشت. در اینجا بود که بیماری اش تشدید یافت و به یکی از بیمارستان های وطنش منتقل شد. او که عمری را در راه ایران شناسی و شناسایی ادب و فرهنگ و تاریخ ایران سرکرده بود و در آن سال ها در کشوری بیگانه سر می کرد، چنان شد که با همان عشق به میهن، در ۲۲ آبان ۱۳۴۵ در خاک وطن جان سپرد و در آرامگاه خانوادگی و در کنار پدر به خاک سپرده شد.

سعید نفیسی را نه فقط دانشگاهیان که همه ایرانیانی که عمرشان به آن سال ها قد می دهد، می شناسند. چون او گذشته از یک چهره علمی و دانشگاهی، در زمینه های گوناگونی فعال بود. هم اهل مطبوعات و نشریات بود و هم نویسنده یی با تالیفات بسیار با تنوع موضوعی بود، از تصحیح نسخه های قدیمی تا تحقیقات تاریخی و ادبی و حتی داستان و رمان هر کدام برای قشری از هموطنان جاذبه داشت.

نفیسی زمانی چشم به جهان گشود که ایران هنوز دوران استبداد قاجار را تجربه می کرد. تولدش را ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ در تهران نوشته اند یعنی وقتی فرمان مشروطیت امضا شد و آزادیخواهان مشروطه جشن گرفتند او ۱۱ سالش بوده است. پدر و اجدادش همه پزشک بودند. گفته اند تا ۱۱ پشت همه به شغل طبابت مشغول بودند. حتی جد یازدهمش، حکیم برهان الدین نفیسی بن عوض بن حکیم کرمانی، صاحب تالیفاتی در طب است که بعضی از آنها در دورانی که طب قدیم در ایران تدریس می شد جزء کتب درسی بود. به پدرش که از اهالی دانشمند کرمان بود لقب ناظم الاطبا داده بودند. برادر بزرگ سعید هم بنا به رسم خانوادگی رشته پزشکی را دنبال کرد و به طبابت پرداخت اما در این میان که اعضای این خانواده همه در فکر سلامت و بهداشت جسم مردم بودند، سعید به نیازهای روح و روان آنها پرداخت و به فرهنگ و ادب روی آورد. از همان کودکی عشق به مطالعه داشت. خودش در این باره گفته است شب ها تا دیروقت کتاب می خواندم. همیشه مدادی همراه داشت که جملات خوب کتاب را با مداد علامت می گذاشت و بعد این جملات برگزیده را در دفتری یادداشت می کرد. (از نیما تا روزگار ما، تالیف؛ یحیی آریان پور، تهران؛ انتشارات زوار، ص ۲۵۹)

او برای تحصیل به دانشگاه های سوئیس و فرانسه رفت و پس از گذراندن دوره دانشگاه در سال ۱۲۹۷ به ایران بازگشت. یک سال بعد مدیریت مجله فلاحت و تجارت را بر عهده گرفت. پس از آن نیز در مجله امید، شرق، پیام نو و راهنمای کتاب فعالیت کرد. سعید نفیسی همزمان پس از بازگشت از اروپا به تدریس زبان فرانسه در دبیرستان های تهران مشغول شد. او تا پایان عمر این دو رشته تدریس و تالیف را همزمان ادامه داد.

با تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ شمسی نفیسی تدریس در دانشگاه را آغاز کرد. همچنین او به ریاست دانشکده حقوق و سپس دانشکده ادبیات برگزیده شد. او چنان شیفته تحقیق و تتبع در زمینه فرهنگ و ادب بود که در هر کنگره و مجمعی که در زمینه های مورد علاقه اش تشکیل می شد، شرکت فعال داشت و می کوشید ضمن آموختن آنچه دارد، عرضه کند. تالیفات او چه به صورت کتاب و چه مقاله بسیار زیاد است. نفیسی عضو پیوسته فرهنگستان ایران و شورای فرهنگی بود. او علاوه بر تدریس در دانشگاه تهران ، چند سال در دانشگاه های هند، پاکستان ، افغانستان ، لبنان و فرانسه به تدریس زبان و ادبیات فارسی پرداخت .

استاد در زمینه های مختلفی قلم زده است. درباره شاعران بنام ایران این آثار از ایشان به جا مانده است؛ احوال و اشعار رودکی ، تصحیح دیوان انواری ، تصحیح رباعیات بابا افضل کاشانی ، جست وجو در احوال و آثار شیخ فرید الدین عطار نیشابوری ، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، دیوان اشعار، ترجمه ایلیاد و ترجمه ادیسه.

در زمینه تاریخ و تمدن ایران نیز آثار برجسته یی را به یادگار گذاشته است؛ آثار گمشده ابوالفضل بیهقی، تصحیح تاریخ بیهقی (۱۳۳۲)، تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، تاریخ تمدن ایران ساسانی (۱۳۴۴)، ماه نخشب ، زندگی و کار و اندیشه و روزگار پورسینا، تصنیف آتش های نهفته، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عهد قاجاریه (۱۳۴۲)، آخرین یادگار نادرشاه ، بابک خرمدین، خاندان طاهریان (۱۳۳۵)، مسیحیت در ایران (۱۳۴۳)، تصحیح و ویرایش پندنامه انوشیروان (۱۳۱۲)، تاریخ گیتی گشا (۱۳۱۷) و تاریخ گردیزی (۱۳۳۲).

استاد به ادبیات جهان نیز توجه داشت و افزون بر ترجمه ایلیاد و ادیسه هومر، داستان های متعددی از بالزاک، گورکی و تولستوی را ترجمه کرده و در اختیار ایرانیان علاقه مند به ادبیات جهان گذاشت.

هر کس پس از خود میراثی به جا می گذارد که متناسب با نوع زندگی اش متفاوت است. برخی زمین و خانه و اتومبیل به جا می گذارند. برخی حساب های بانکی شان و ثروت بی کران شان برای بازماندگان شان می ماند. نفیسی کتابخانه عظیمی از خود به جا گذاشت که در عمر پربار خود آن را تجهیز کرده بود. در این مجموعه باارزش هر نوع کتاب و نشریه یی به زبان های مختلف اعم از خطی و چاپی دیده می شد. در این کتابخانه نزدیک به ۱۵ هزار کتاب و مجله و نسخه خطی بود. او قسمت کوچکی از آن را به کتابخانه های مجلس و دانشگاه کلمبیا فروخت و بقیه را در اختیار دانشگاه تهران گذاشت که برای کتابخانه مرکزی استفاده کنند.

دیدگاه استاد نفیسی درباره آزادی عمق اندیشه او را نشان می دهد. استاد می گوید؛ آزادی باده یی است که هزار تن آن را برای بدمستی می نوشند و یک تن برای سرمستی. به نظر می آید این دیدگاه بی ربط به تجربه اجتماعی، سیاسی سرزمین ایران نیست. تجربه تاریخی نشان می دهد ما همواره در دوره یی که آزادی کسب کرده ایم، نتوانسته ایم به صورتی سازمان یافته و مدیریت شده از آن استفاده کنیم. افراط گری ها در چنین دورانی موجب شده است به زودی این گوهر را از کف مان بربایند. استاد هرچه بر دانش خود می افزود، فروتنی بیشتر می کرد و از اینکه خود را تافته جدابافته یی از مردم بداند سخت گریزان بود. نگاه او به جهان آفرینش چنان بود که به خود اجازه چنین رفتاری را نمی داد. این جمله استاد جای تامل دارد؛ جهان بزرگ تر و فراخ تر از آن است که مردمی کوته نظر آن را به خود اختصاص دهند و از خود بدانند و به آنچه خود دارند مغرور باشند. همین اخلاق مردمی او بود که همزمان که مقالات علمی و تخصصی اش در مجلات راهنمای کتاب و یغما و... منتشر می شد از درج مقالات یا یادداشت هایی پیرامون مسائل جاری جامعه در نشریات عمومی دریغ نورزد. این رویه او بود که عموم مردم او را می شناختند و به نوعی از آثار و دانش اش بهره می بردند.

سعید نفیسی