شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

معلق در فضای کهکشان


معلق در فضای کهکشان

گفت وگو با آلفونسو کوآرون, کارگردان فیلم «جاذبه»

فرآیند نوشتن فیلم پر بود از پیش‌بینی‌های غلط. باید بگویم که وقتی داشتیم فیلمنامه را می‌نوشتیم ابدا به راه‌حل‌های نحوه فیلمبرداری فکر نمی‌کردیم

مجبور بودیم فیلمبرداری را به دو تابستان مختلف تقسیم کنیم. نخستین تابستان شاید ۱۲ هفته فیلمبرداری کردیم و دومین تابستان برگشتیم تا چهار هفته فیلمبرداری کنیم؛ شاید ۱۰هفته یک بار و سه هفته یک بار. برای فیلمی با چنین موقعیتی روزهای فیلمبرداری بسیار محدودند. روزهای زیادی برای فیلمبرداری نداشتیم

اگر بخواهم صادقانه بگویم یک روز قبل از شروع فیلمبرداری نمی‌دانستیم که آیا همه‌چیز کارساز است یا نه تا اینکه فیلم را فیلمبرداری کردیم. بعد از نخستین مرحله تمامش را برای بخش FX تصویری فرستادیم و هنوز نمی‌دانستیم که تئوری‌مان جواب می‌دهد. چهار، پنج ماه دیگر طول کشید که همه‌چیز را کنار هم گذاشتیم و متوجه شدیم که بله کارساز است

ترجمه: رامتین ابراهیمی / حسی می‌گوید «جاذبه» از آن فیلم‌هایی است که مردم چندین‌ مرتبه تماشایش می‌کنند، چون شبیه حقه شعبده‌بازی زیرکانه‌یی است که نمی‌دانید چطور انجام شده. واقعا دستاورد خارق‌العاده‌یی است. ممنونم. خوشحالم که با آن ارتباط برقرار کرده‌اید. دو سال و نیم پیش بود که نمی‌دانستیم آیا موفق می‌شود یا نه پس حالا تجربه‌کردن واکنش مردم عالی است. چون باید بگویم پروسه‌ بی‌پایانی بود که در بخش بزرگی از آن واقعا مطمئن نبودیم که تئوری ما اصلا درمی‌آید یا شکست می‌خورد.

می‌دانستم که پروژه بسیار جاه‌طلبانه‌یی بوده و ساخت دشواری داشته. بزرگ‌ترین مانعی که قبل از شروع فیلمبرداری پیش رو داشتید چه بود؟

بزرگ‌ترین مشکل همان نبود جاذبه بود. مساله اصلی همین است؛ وقتی فیلمی ‌دارید که تماما در محیط مصنوعی و بی‌جاذبه چیده شده، سعی می‌کنید تا جای ممکن همان‌طور که ما کردیم واقعیت‌های فیزیکی در فضا را رعایت کنید و به‌ آن احترام بگذارید. همین قضیه بزرگ‌ترین چالشی بود که باید رویش کار می‌کردیم.

زمانی که با یو جوناس فیلمنامه را می‌نوشتید آیا ایده‌یی داشتید که چطور نوشته‌هایتان را عملی کنید یا اصلا برایتان مهم نبود و فقط می‌خواستید بنویسید؟

نه، فرآیند نوشتن فیلم پر بود از پیش‌بینی‌های غلط. باید بگویم که وقتی داشتیم فیلمنامه را می‌نوشتیم ابدا به راه‌حل‌های نحوه فیلمبرداری فکر نمی‌کردیم. البته درباره اینکه چطور می‌خواستیم همه‌چیز دربیاید دقیق بودیم. در واقع من فیلمنامه را کامل کردم، آن را بلافاصله برای امانوئل لوبزکی، فیلمبردار فرستادم چون او قدیمی‌ترین همکارم است و گفتم «لطفا فیلمنامه را بخوان. فیلمی است با دو کاراکتر و می‌توانیم سریع تمامش کنیم». واقعا فکر می‌کردم مقدار زیادی جلوه‌های ویژه نیاز دارد اما قرار است راحت و سرراست باشد. وقتی کار روی پروژه‌ را با تست‌کردن‌های کوچک شروع کردیم چیزی نگذشت دریافتیم که تکنولوژی حال حاضر نمی‌تواند کارمان را راه بیندازد، پس باید وسائل ‌خودمان را می‌ساختیم تا بتوانیم فیلم را تمام کنیم.

بیشتر به‌خاطر دوربین‌ها؟ آیا از ابتدا می‌دانستید که قرار است سه‌بعدی بسازید؟

در واقع عنوان اصلی فیلمنامه «جاذبه: هراس فضایی به شکل سه‌بعدی» بود. چیزی که ما نمی‌دانستیم میزان توانایی کلی تکنولوژی در شناور کردن انسان‌ها بود و باید در تمام فیلم و در نماهای طولانی از آن استفاده می‌کردیم، چون تکنولوژی‌ها و وسائل خاصی وجود دارند مثل سیم‌ها و غیره اما محدودیت‌های زیادی هست. بخشی از محدودیت سیم‌ها این است که یک عالم فشار روی صورت‌ بازیگرها می‌آورند و تقریبا همیشه روی یک محور هستید. اگر فیلم را دیده باشید، می‌دانید که کاراکترهایمان روی سه محور مختلف غلت می‌خورند و شناورند و هیچ سیستم سیم‌بندی‌ نیست که چنین کاری کند. ما آرشیو ویدیوی مردم و اشیای فضایی را مطالعه ‌کردیم. به همین دلیل است که وقتی در فضا فیلمبرداری می‌کنند دکمه خاصی در فضاپیما وجود دارد که جاذبه ایجاد می‌کند تا بتوانند دور سفینه قدم بزنند و برای تعمیر بیرون بروند. شاید درنهایت صحنه‌یی سه یا چهار دقیقه‌یی باشد با کلی قطع. مشکل وقتی است که تمام فیلم‌تان در نماهای طولانی و بدون قطع در محوطه بی‌جاذبه می‌گذرد.

این خود نقش بزرگی در سندیت فیلم ایفا می‌کند که داستان تمام مدت در فضای بی‌جاذبه می‌گذرد و واقعا شناور بودن اشیا و بازیگرها را در فضا حس می‌کنید. وقتی که فیلمنامه را می‌نوشتید متخصصان ناسا یا کسی که بتواند اینها را برایتان تجسم کند در کنارتان داشتید؟

نه، در نخستین نسخه. وقتی نخستین نسخه تمام شد متخصصانی را وارد قضیه کردیم و بعد متوجه تمام چیزهای احمقانه‌یی شدیم که کاملا نامحتمل بودند. پس براساس اطلاعات تازه‌یی که گرفتیم کمی باز‌نویسی کردیم. بعد در حین این پروسه از مشاورهایی کمک گرفتیم، نه فقط ناسا یا فضانوردان و دیگر کسانی که در مسائل مختلف تخصص داشتند بلکه فیزیکدانان؛ می‌خواستیم برایمان توضیح دهند که اشیا در فضای بی‌جاذبه یا با جاذبه خفیف چه واکنش‌هایی دارند. این احتمالا سخت‌ترین نوع‌آوری بود چون هر چیزی که در فضای بی‌جاذبه و جاذبه کم رخ می‌دهد کاملا متغیر است

(Counter-intuitve). مغزمان برنامه‌ریزی شده تا واقعیت را از نقطه نظر چشم‌هایمان و وزن‌مان درک کند و این چیزهایی است که آن بالا وجود ندارد. آن بالا، نه بالایی وجود دارد و نه پایینی. افقی وجود ندارد وزنی وجود ندارد و نه فقط همین، بلکه وقتی اشیا فعل و انفعال دارند چیزی کاملا متفاوت رخ می‌دهد چون مقاومتی وجود ندارد. اگر یک توپ بیسبال بیندازید توپ همین‌طور تا ابد مستقیم می‌رود تا اینکه شیء دیگری مسیر حرکتش را تغییر دهد، اما اگر توپ را بیندازید خودتان هم به عقب کشیده می‌شوید. با همان قدرتی که توپ را می‌اندازید خودتان عقب می‌روید و در کنار اینها، با بستگی به توزیع وزن در بدن‌تان، به همان شکل غلت می‌خورید، می‌چرخید یا اصلا چنین اتفاقی برایتان نمی‌افتد. پس جزییات کوچک زیادی بود که باید سعی به درک و یادگیری و به‌کاربستنش می‌کردیم. به‌خصوص این برای انیماتور‌ها سخت بود چون وقتی یاد می‌گیرید نقاشی و طراحی کنید، آن را براساس افق و وزن یاد می‌گیرید.

شما همچنین بازیگران بسیار خوبی دارید که قادرند این کارها را انجام دهند و داستان‌هایی درباره اینکه ساندرا چقدر زحمت کشید تا اینها را بازآفرینی کند، شنیده‌ایم. پس وقتی همراه با فیلمنامه سراغ بازیگران‌تان رفتید چطور به آنها توضیح دادید که در ساخت این فیلم دقیقا چه کارهایی باید انجام شود؟ بعید می‌دانم وقتی فیلمنامه را می‌خوانید، معلوم باشد که خلق آن در استودیو باید چقدر سخت باشد.

مساله ساندرا برای مدتی طولانی پابرجا بود چون آن موقع هنوز می‌خواستیم از vomit comet استفاده کنیم. نمی‌دانم آیا با پروازهای parabolic آشنا هستید یا نه. این در اصل یک هواپیماست که هر دفعه برای ۲۵ ثانیه plummets می‌شود. داشتیم این حرکت را تمرین و کندوکاو می‌کردیم و برای من خیلی لذت‌بخش بود اما ساندرا چون از پرواز می‌ترسید، وحشت کرده بود. او پیش‌تر دو حادثه‌ خیلی بد در هواپیماها داشته که حوادث جدی‌ای هم بودند. اما او حاضر بود بر ترس‌هایش غلبه کند و کار را انجام دهد پس می‌توانید تصور کنید وقتی به او گفتیم از سیستم پرواز استفاده نمی‌کنیم و یکسری وسیله دیگر داریم برایش اصلا مهم نبود این وسائل چقدر دردناک یا سختند، حاضر بود انجام‌شان بدهد.

احتمالا شما و چیوو وقت زیادی صرف فهمیدن نحوه فیلمبرداری فیلم کردید.

بله، البته. همراه تیم وبر، سرپرست FX تصویری. او قهرمان بزرگ این فیلم است.

او در نخستین مراحل پروژه حاضر بود؟ آیا قبل از شروع فیلمبرداری برنامه‌ریزی‌هایی کردید؟

موضوع عجیب فیلم این است که بدترین حالت استفاده از انیمیشن و بدترین حالت فیلم سینمایی است، برای اینکه فیلمبرداری را شروع کنیم باید مراحل پس از تولید انیمیشن را تمام می‌کردیم. باید کل فیلم را به شکل انیمه می‌ساختیم و از نظر زمان‌بندی هم با جزییات کامل کار می‌کردیم تا بتوانیم انیمیشن را هم با بازیگرها و هم نماهای دوربین، طراح حرکات و نورپردازی هماهنگ کنیم. همه اینها لازم بود تا بتوانیم همه‌چیز را قبل از فیلمبرداری برنامه‌ریزی کنیم. فرآیند اصلی سردرآوردن از تکنولوژی بود و وقتی تکنولوژی را جور کردیم تماما همه‌چیز برنامه‌ریزی شده بود و بعد به توسعه تکنولوژی‌ که یک روز قبل از شروع فیلمبرداری هنوز کاربردی نبود، پرداختیم. فیلمبرداری از بدترین نوعش بود، چون شامل همه‌نوع تدبیرهای مسخره‌یی می‌شد که برای خلق تاثیر جاذبه صفر روی بازیگران به کار می‌روند و به اضافه اینها، بازیگران هم باید از قبل برنامه‌ریزی می‌شدند؛ یعنی بازیگران باید در قاب چیزی که خودش از نظر زمان‌بندی و موقعیت‌ها برنامه‌ریزی شده بود، بازی می‌کردند پس جای کار خیلی کمی وجود داشت. اول از همه باید تریلیون‌ها راهنمایی می‌گرفتند. بیشتر شبیه رقصیدن بود که باید یک عالم اطلاعات از قبل می‌داشتند و اکثرا باید رو به هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌چیز بازی می‌کردند. وقتی که همه اینها را درک کردند دیگر روی بازی و حرکت تمرکز داشتند.

از آنجا که اول انیمیشن را کامل کردید، قادر بودید بخشی از آنها را حین اجرایشان به بازیگرها نشان دهید یا همیشه این دو پروسه جداگانه بود؟

بله، قبل از هر برداشت ارجاعاتی به آنها می‌دادیم تا دقیقا بدانند، داریم چه می‌کنیم. اما وقتی اجرا ‌‌می‌کردند مشکل اصلی‌شان باور کردن صحنه بود، چون اغلب در برابر سیاهی بازی می‌کردند و در بعضی از تکنولوژی‌هایی که داشتیم آنها داخل مکعب پرده‌های ال‌ای‌دی بودند و دورشان را نقطه‌نظر خودشان و نقطه‌نظر کاراکترشان گرفته بود، برای همین مقداری کمک تصویری از اینکه جریان چیست و دارد چه اتفاقی می‌افتد، داشتند .

آیا چیزی هم مثل ایستگاه فضایی یا دیگر فضاپیماها در صحنه‌‌‌‌‌ ساخته شدند؟

خیلی کم. بخش‌ها و تکه‌هایی از ایستگاه فضایی، سویوز و هنسنگ، ایستگاه فضایی روسی و چین، آنها را ساختیم. همین‌طور بخش‌ها و تکه‌هایی از تلسکوپ هابل و موشک و ایستگاه فضایی بین‌المللی.

وقتی که انیمیشن را تمام کردید چقدر وقت صرف فیلمبرداری از بازیگران کردید؟

به‌خاطر لوله‌کشی و توسعه تکنولوژی و برنامه‌ریزی‌هایی که باید می‌کردیم، مجبور بودیم فیلمبرداری را به دو تابستان مختلف تقسیم کنیم. نخستین تابستان شاید ۱۲ هفته فیلمبرداری کردیم و دومین تابستان برگشتیم تا چهار هفته فیلمبرداری کنیم؛ شاید ۱۰هفته یک بار و سه هفته یک بار. برای فیلمی با چنین موقعیتی روزهای فیلمبرداری بسیار محدودند. روزهای زیادی برای فیلمبرداری نداشتیم.

وقتی برای دومین تابستان برگشتید مجبور شدید چیزی را که قبلا گرفته بودید دوباره ضبط کنید؟

فقط زمان زیادی برد تا همه اینها را از پیش برنامه‌ریزی کنیم. این همه وقت برد تا برای مرحله دوم فیلمبرداری آماده شدیم و داشتیم مراحل پس از تولیدش را می‌گذراندیم و همچنین پیش‌تولید دومین قسمت را در دست کار داشتیم. اگر بخواهم صادقانه بگویم یک روز قبل از شروع فیلمبرداری نمی‌دانستیم که آیا همه‌چیز کارساز است یا نه تا اینکه فیلم را فیلمبرداری کردیم. بعد از نخستین مرحله تمامش را برای بخش FX تصویری فرستادیم و هنوز نمی‌دانستیم که تئوری‌مان جواب می‌دهد. چهار، پنج ماه دیگر طول کشید که همه‌چیز را کنار هم گذاشتیم و متوجه شدیم که بله کارساز است، اما می‌خواستیم مقداری فضا در بخش دوم فیلمبرداری بگذاریم که شاید بعضی قسمت‌هایش خوب در نیامده بودند، بعد آن‌وقت جمع می‌شدیم و راه‌حل دیگری را پیدا می‌کردیم.

یادم می‌آید در گذشته درباره مراحل استفاده از نماهای طولانی و مداومی که در «فرزندان آدمیان» کارکرده بودید و برای ۱۰ دقیقه تمام فیلم می‌گرفتید، حرف زدیم و این یکی همه آنها را دارد اما ۱۰ دقیقه از بازیگرها در فضاست. شما و چیوو و تیم وبر زمانی طولانی برای آماده کردن اثر گذراندید؛ وقتی وارد استودیویی می‌شوید تا فیلم بگیرید چطور اعضای گروه را برای تمام تکنولوژی‌های مختلف و گاه جدیدی که قرار است به دست‌شان بدهید یا از آنها استفاده کنید، آماده می‌کنید؟

همکاری واقعا صمیمانه و نزدیکی بین چیوو، تیم وبر و من وجود داشت و همچنین بین ما و مایکل سرسین در بخش دوم فیلمبرداری وقتی که چیوو نمی‌توانست قسمتی را بگیرد و مایکل جای او را گرفت. همکاری خیلی خوبی هم بین بخش‌های افکت‌های کامپیوتری به چشم می‌خورد. باید بگویم که صدها نفر روی این فیلم کار کردند و اکثرشان موقعیت‌های بسیار مخصوصی داشتند. به‌نظرم بخش قابل قبولی از مردم واقعا درک می‌کنند ما چه کردیم.

من متاسفانه چیزی از پشت صحنه ندیدم، اما تصورش برایم سخت است که وقتی فیلم را می‌گرفتید پشت صحنه چطور بوده. قسمت بزرگی از فیلمبرداری چنین بود که وارد یکی از آن صحنه‌های بزرگ در شپرتون می‌شدید و عجیب‌ترین چیزها را می‌دیدید. مکعبی بود در ته صحنه که تقریبا دو متر از زمین فاصله داشت. مکعب خالی‌ سه متر در سه متری بود که دیواره‌های داخلش تماما به تلویزیون‌های ال‌ای‌دی مجهز بود. یعنی شبیه یک پرده داخلی بزرگ. بیرون مکعب ریلی بود شاید ۱۸ متری که رویش روباتی قرار داشت که اصولا برای ساخت ماشین از آن استفاده می‌کردند و ما آن را برای استفاده از دوربین تنظیم کرده بودیم. داخل مکعب یک روبات کوچک‌تر بود که نور داشت و در بالای صحنه، دور مکعب و ریل، ردیف‌های بسیار زیاد کامپیوترها و بچه‌باهوش‌های کالج بودند. اصلا به هیچ صحنه فیلمبرداری دیگری شبیه نبود. بیشتر مثل آزمایشگاهی عجیب بود. چون فقط یک عده کامپیوتر و کابل بودند که از جایی به جای دیگر می‌رفتند و کامپیوترها کارهای بسیار تخصصی انجام می‌دادند.



همچنین مشاهده کنید