سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

اقتصاد فرهنگی و تجربه های جهانی


اقتصاد فرهنگی و تجربه های جهانی

توسعه شهری, ازمنظر شهرشناسی, مقوله ای محدود به توسعه کالبدی از جنبه های فنی و عمرانی و زیرساخت های شهری نبوده, بلکه پیشاپیش و از منظر جریان زندگی شهری و حیات مدنی و به تبع آن, فعالیت های اجتماعی و فرهنگی را نیز شامل می شود

توسعه شهری،‌ ازمنظر شهرشناسی، مقوله‌ای محدود به توسعه کالبدی از جنبه‌های فنی و عمرانی و زیرساخت‌های شهری نبوده، بلکه پیشاپیش و از منظر جریان زندگی شهری و حیات مدنی و به تبع آن، فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی را نیز شامل می‌شود. شهرهای بزرگ جهان، امروزه، جذاب‌ترین ویترین‌های توسعه‌یافتگی خود را با کالاهای فرهنگی به نمایش می‌گذارند، تا جایگاه خود را در استراتژی‌ها و چشم‌انداز توسعه شهری، در قلمرو فعالیت‌های فرهنگی و عرضه محصولات هنری تعریف کنند. تا آنجا که بسیاری از این شهرها، توسعه فرهنگی را با توجه به آثار بیرونی آن در اقتصاد شهری، پویاترین بخش اقتصادی در شهر قلمداد کرده، و اقتصاد فرهنگی را عامل اصلی رشد و شکوفایی اقتصادی در دیگر بخشها می‌دانند.‌

در اقتصاد شهری نیویورک، بازارهای هنری، در مقایسه با دیگر بخشهای اقتصادی، رتبه چهارم را از نظر اشتغال دارا هستند. ارزش اقتصادی (بازار) در این بخش از اقتصاد شهری نیویورک، که بیش از یکصد و پنجاه هزار نفر در آن شاغل هستند، در سال ۲۰۰۷ بیش از ۲۱ میلیارد دلار بوده است. این آمار کماکان نشان‌دهنده اهمیت و ارزش مستقیم اقتصاد فرهنگ و هنر در اقتصاد شهری، یکی از ابرشهرهای جهان است. اما سهم آثار بیرونی این بخش اقتصادی، در دیگر بخشهای اقتصاد شهری نیویورک، بسیار بیش از اینهاست. مجموعه این سهم به طور مستقیم و غیرمستقیم، اقتصاد فرهنگی شهر نیویورک را تشکیل می‌دهد.‌

● ابرشهرها:

ویژگی توسعه از منظر فرهنگ، تنها مختص شهرهای مرکزی کشورهای توسعه‌یافته در جهان نیست، بلکه بسیاری از شهرهای بزرگ آسیایی همچون دهلی، سئول، پکن، مالزی و سنگاپور نیز، در این عرصه گامهای بزرگی برداشته‌اند. تا جایی که امارات متحده عربی و در راس آنها دوبی نیز به آن روی آورده است. اما شهر تهران، به عنوان یکی از ۱۲۰ کلان‌شهر جهان، که در زمره ۲۰ ابرشهر جهان نیز هست، به تناسب نقش و جایگاه ملی و بین‌المللی خود، سهم عمده‌ای در عرصه اقتصاد فرهنگی در مقایسه با دیگر شهرهای بزرگ جهان ندارد؛ هرچند تهران، سهم عمده‌ای را در عرصه تولید فرهنگی و هنری در کشور دارد، و بیش از نود درصد بنگاهها و کارآفرینان فرهنگی و هنری در شهر تهران فعالیت می‌کنند یا مرکزیت اصلی آنها در تهران است. با وجود این، سهم اقتصاد فرهنگ و هنر در شهر تهران، در مقایسه با دیگر شهرهای مشابه، یا در مرتبه‌های پایین‌تر از تهران در کشورهای توسعه‌یافته یا حتی توسعه یابنده، سهم چندانی در اقتصاد شهری تهران و اقتصاد ملی ایران ندارد.‌

امروزه در بیشتر کشورهای اروپایی ، به اقتصاد فرهنگی اهمیتی فراتر از دیگر بخشهای اقتصاد شهری می‌دهند، زیرا اهمیت این بخش را صرفاً محدود به ارزش اقتصادی بخش فرهنگ و هنر نکرده، آثار بیرونی آن را در رونق بخشیدن به اقتصاد شهری، دارای اهمیتی مضاعف می‌دانند.‌

▪ نمونه لندن:

گزارش سایت ‌ ‌London ---MLA حاکی از آن است که در سال ۲۰۰۶ بیش از ۹۱ میلیون نفر در شهر لندن، به ۶۰۰ مرکز آرشیو اسناد، ۱۵۰۰ کتابخانه و ۲۵۰ موزه لندن مراجعه کرده‌اند. طبق گزارش این سایت، حدود ۲۴ هزار نفر در این مراکز به کار اشتغال دارند که جمعیت متنوع فرهنگی لندن را،‌ که دارای ۳۰۰ زبان مختلف و ۱۴ مذهب گوناگون است و در مجموع به حدود یکصد میلیون مراجعه‌کننده در سال می‌رسد، پاسخگو هستند.‌

ده سازمان فرهنگی در حرکتی مشارکتی در سال ۲۰۰۴ شورای آرشیو اسناد، کتابخانه‌ها و موزه‌های لندن ‌‌‌‌(MLA) را ایجاد کرده‌اند، تا در چشم‌اندازی واحد، و برنامه و ماموریتی مشترک، حرکتی توانمند را در جهت منافع همگانی جامعه شهری لندن، سازماندهی کنند. این ده سازمان فرهنگی، خود را صدای واحدی قلمداد می‌کنند،‌ که در جهت بهبود زندگی شهروندان، از طریق پشتیبانی دسترسی همگان به منابع فرهنگی و هنری، و تولید دانش و انگیزش خلاقیت‌ها، به بسط آموزش همگانی فرهنگ و مهارت‌های فردی و ظرفیت‌سازی برای مشارکت همگانی در توسعه اقتصادی جامعه شهری یاری رسانند. از دیدگاه این سازمان وسیع مشارکتی، آرشیوها و کتابخانه‌ها و موزه‌ها نمایندگان واقعی و اصیل جامعه در فرهنگ‌سازی هستند، و می‌بایستی از کاری که آنها انجام می‌دهند، حمایت شود، زیرا این سه رکن فرهنگی، قلب تپنده ملی، منطقه‌ای و محلی جامعه هستند و بر اثر به هم پیوستن آنها، جامعه‌ای موفق، فرهیخته، هماهنگ و مجهز به فرهنگ مشارکت همگانی سر بر می‌آورد.‌

تحقق اهداف برشمرده بر اثر چنین توجهی به امر گسترش فرهنگی در لندن، طی بررسی‌های انجام شده توسط‌MLA ،حاکی از آن است که اثرات اقتصادی این حرکت عظیم، که از طریق انتقال دانش از طریق آموزش مستمر فردی و جمعی به شهروندان بوده است، موجب پدیدارشدن جوامع شهری توانمندتر، حوزه‌های فعالیتی گسترده‌تر در شهر، جلب گردشگران بیشتر، و ایجاد چشم‌اندازی بسیار قوی‌تر در توسعه اشتغال برای جمعیت شهر لندن شده است ودر نتیجه باعث بهبود محسوس وضعیت اقتصادی شهروندان شده است. با توجه به پویایی و اثربخشی این حرکت مشارکتی، ‌ ‌MLA، نقش چنین جنبشی را، در ارتقای سلامت و توسعه فرهنگی جامعه، و رشد سرمایه اجتماعی انکارناپذیر می‌داند.‌

جفری باند، رئیس شورای‌MLA ، در تحلیلی بر نقش این سه رکن اساسی فضاهای فرهنگی بر اقتصاد شهری لندن بیان می‌دارد در ارزیابی اثرات اقتصاد گردشگری بر اقتصاد شهری ۱۰ % از کل ارزش افزوده ناخالص اقتصادی لندن را اقتصاد گردشگری لندن ایجاد می‌کند و موزه‌ها و کتابخانه‌ها و آرشیوها، نقش بسزایی در ایجاد این ارزش افزوده دارند؛ تا جایی که، پنج جاذبه اصلی از ده جاذبه برتر گردشگری لندن را، موزه‌های ملی لندن تشکیل می‌دهند، که سالانه بیش از ۱۸ میلیون دیدارکننده را به خود جلب می‌نمایند.

● اقتصاد فرهنگی:

اقتصاد فرهنگی، در مبحث اقتصاد دانش‌محور جای می‌گیرد. هدف برنامه‌ای این مبحث، ارزیابی آثار اقتصاد فرهنگ است که در مقام یک سند پایه، برای ارزش افزوده اقتصاد فرهنگی شهر قابل استناد باشد. این اقتصاد، از طریق شناخت سرمایه فرهنگی شهر، و همچنین شناخت دامنه تنوع عوامل ذی‌مدخل در ایجاد ثروت فرهنگی در شهر، با هدف شناخت بخش‌ای دارای نقش موثر، به منظور تدوین راهبردهای توسعه اقتصاد شهری مبتنی بر اقتصاد دانش‌محور است. شناسایی بنگاههای فرهنگی - هنری فعال در این بخش، و میزان و سطح اشتغال در این بنگاهها، کار پایه برای شروع چنین مطالعاتی است. با وجود این، تاکید بر بخشهای اصلی فرهنگ میزان مراجعه به آن، گام پیش‌نیاز چنین مطالعاتی است. این بخشها، در بیشترین نظام‌های برنامه‌ریزی شهری اروپایی، شامل مراکز اسناد (آرشیوها)، و کتابخانه‌ها و موزه‌هاست. برای پی بردن به میزان این اثرگذاری، یکی از شاخصهای مبنا، مراجعه فیزیکی به این مراکز، و نیز ارزش افزوده ناخالص(‌‌GVA) اقتصاد گردشگری (توریسم) در شهر است؛ زیرا بین مراجعه مستقیم به مکان‌های بخش‌های پایه‌ای فرهنگی، یعنی آرشیو اسناد و کتابخانه‌ها و موزه‌ها، با تعداد گردشگران شهری رابطه مستقیم و معنادار وجود دارد. از سویی این رابطه از منظر کیفی، با ایجاد جوامع پایدار محلی در شهرهای بزرگ قابل تشخیص است. جوامع محلی، به ویژه حول محور کتابخانه‌ها در مرتبه اول، و در مرتبه بعد موزه‌ها، و در مرتبه آخر مراکز اسناد، شکل گرفته و هویت می‌یابند. زیرا رشد گردشگری داخلی و محلی در شهرهای بزرگ، تابعی از وجود کتابخانه‌ها، موزه‌ها، و مراکز اسناد است، که با جوامع محلی در ارتباط هستند. هر میزان که این ارتباط، پایدارتر و کارآمدتر باشد، رشد گردشگری شهری و داخلی و ملی و بین‌المللی در آن شهر قوی‌تر و شکوفاتر است.‌

▪ نمونه اینگرسول:

برنامه‌های فرهنگی در شهرهای کوچک جهان نیز، به الگوها و راهبردهای پیشتاز در توسعه پایدار شهری بدل شده‌اند. این الگوها، شهر را نه تنها با تکیه بر فرهنگ و هنر، بلکه به مثابه شاهراهی در نظر می‌گیرند، که جوامع پایدار شهری با عبور از آن و بهره‌مند شدن از ابعاد محیطی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، قوام می‌یابند، و به شهری می‌رسند که فرهنگ، قلب تپنده آن است. این الگوها، برنامه‌های فرهنگی را تنها بخشی از اهداف توسعه قلمداد نکرده، بلکه آن را جوهر توسعه می‌دانند. یکی از نمونه‌های موفق توسعه فرهنگی شهرهای کوچک، شهر اینگرسول در کاناداست.

برنامه راهبردی فرهنگی این شهر کوچک، کیفیت زندگی شهری را هدف قرار داده، و آن را در دو فرایند توامان - تقویت جوامع شهری و باز زنده‌سازی مرکز تاریخی شهر - برنامه‌ریزی کرده است. این دو فرایند برنامه‌ای در اینگرسول، نشان داده است که شهروندان تا چه میزان برای فرهنگ ارزش قائلند. بازنده‌سازی مرکز تاریخی این شهر کوچک، در بازنمایی و احیای تاریخ، سنت‌ها، فرهنگ و اقتصاد شهری نقشی چشم‌گیر داشته و چشم‌انداز تصویر شده را به سرعت تحقق بخشیده است. برنامه فرهنگی شهر اینگرسول، منابع فرهنگی شهر را به دو دسته منابع ملموس و منابع ناملموس تقسیم کرده است؛ مراکز هنرهای نمایشی، موزه‌ها و کتابخانه‌‌ها، محیط مصنوع و بناها و فضاهای شاخص شهری، گردشگری و جشن‌ها و رویدادها و همایش‌ها، بنگاه‌های خرد دادوستد فرهنگی، پرورش اسب و محیط طبیعی و منظر عمومی شهر، در زمره بخش ملموس فرهنگی، و تجارب و خاطره‌های مشترک جوامع شهری، سنت‌های بومی، تنوع فرهنگی و مذهب و پشتوانه تاریخی و شخصیت‌های مشاهیر شهر که در جهان معاصر تاثیرگذار بوده‌اند، بخش ناملموس آن هستند، که آمیزه این دو، منظر فرهنگی(‌‌Cultural Land Escape) شهر را تشکیل می‌دهد. ‌

هدف کلی این برنامه راهبردی فرهنگی برای شهر اینگرسول، ایجاد جوامع پایدار شهری با پشتوانه فرهنگی است، که نهایتا به تولید منافع اقتصادی و اجتماعی برای عموم شهروندان می‌انجامد. شهر کوچک اینگرسول، برای دست‌یابی به اهداف و چشم‌انداز چنین برنامه‌ای، دارای اصول راهنمای برنامه، روش‌شناسی برنامه، محتوای برنامه و فهرست اقدامات پایه‌ای است. شهرداری اینگرسول، پشتیبان اصلی برنامه است؛ اما راهبری و تحقق برنامه را شش سازمان اصلی فرهنگی شهر ، که تماما به دست مردم اداره می‌شوند،‌ برعهده دارند. خلاصه برنامه راهبردی شهر اینگرسول در یک سند ۷۰ صفحه‌ای در اختیار همگان قرار داده شده است.

● کسب و کار فرهنگی:

فرهنگ همانا کسب و کار است! اقتصاد فرهنگی، سمت‌گیری توسعه پایدار شهری را با رونق و شکوفایی کسب و کار فرهنگی ملازم می‌داند. گستره‌ای که اقتصاد فرهنگی در آن عمل می‌کند، تنها محدود به رونق اقتصادی در مراکز فرهنگی و اشتغال‌زایی مستقیم در آنها و یا حتی در عرضه مستقیم محصولات و کالاها و خدمات فرهنگی نیست، بلکه تمامی زمینه‌هایی است که دادوستدها با پشتوانه‌های متنوع فرهنگی وارد آن عرصه می‌شوند. این عرصه بنا بر تعاریف گسترده یا محدودی که در هر ساختار فرهنگی بومی وجود دارد، معنا می‌یابد. فرهنگ در بیشتر جوامعی که اقتصاد فرهنگی آنها از رونق و شکوفایی درخشانی برخوردار است و تنها محدود به تعاریف رسمی و فرمایشی و یا خلاقیت‌های محض فرهنگی و هنری، آن هم از نوع فاخر نمی‌شوند، بلکه همه‌گونه خلاقیت‌های مرتبط با گذران اوقات فراغت و ساعات خوش زندگی اجتماعی را نیز، در بر می‌گیرد. در چنین گستره‌ای، از یک فروشگاه گل گرفته تا یک رستوران هم،‌ در عرصه‌ اقتصاد فرهنگی جای می‌گیرد.

جنبش توسعه یابنده‌ای که بین فرهنگ و توسعه اقتصادی پیوند برقرار کرده است، حاصل هم‌افزایی تعاریف و معانی متنوعی است که پدیده اقتصاد فرهنگی را توصیف می‌کند. مفاهیمی از قبیل اقتصاد خلاق ، صنایع خلاق ، صنایع فرهنگی ، اقتصاد فرهنگی و طبقه خلاق ، تنها چند نمونه پرکاربرد از آن است. تعریف این مفاهیم، چالشی بسیار گسترده‌تر از نام‌گذاری این مفاهیم است. از این میان، سه تعریف، کاربردی وسیع‌تر یافته‌اند.

▪ صنایع خلاق:

(‌‌Creative Industries) پرکاربردترین تعریف برای صنایع خلاق، از سوی دپارتمان فرهنگ و رسانه و ورزش انگلستان(‌‌DCMS) درسال ۱۹۹۸ به این مضمون ارائه شده است: <صنایعی که اساس آنها مبتنی بر خلاقیت‌های فردی و مهارت و استعدادی است که توانش بازآفرینی و به کارگیری مالکیت فکری را داراست.> این صنایع؛ تبلیغات، معماری، بازارهای هنری و آنتیک، صنایع دستی، طراحی، مد، فیلم و ویدئو، نرم‌افزارهای تفریحی، موسیقی، هنرهای نمایشی، انتشارات، بازی‌های نرم‌افزاری و کامپیوتری، و تلویزیون و رادیو را دربر می‌گیرد.

▪ صنایع فرهنگی:

(Cultural Industries) اخیراً نیز یونسکو، سازمان آموزش و علمی و فرهنگی ملل متحد(UNESCO) ، تعریف کاربردی دیگری را برای صنایع فرهنگی ارائه داده است، که جایگاه فرهنگ و هنرهای سنتی را به روشنی توصیف می‌کند. این تعریف بیان می‌دارد: <صنایع فرهنگی، آن صنایعی هستند که محصولات خلاقانه ملموس و ناملموس هنری را تولید می‌کنند، و دارای توانش بازتولید درآمد و ثروت از طریق به کارگیری داراییهای فرهنگی و تولید کالاها و خدمات دانش پایه (اعم از سنتی و معاصر) هستند. ویژگی مشترک صنایع فرهنگی در این تعریف، بهره‌گیری از خلاقیت دانش فرهنگی و مالکیت معنوی به منظور تولید محصولات و خدمات با محتوای اجتماعی و فرهنگی است.>‌

▪ طبقه خلاق:

(Creative Class) این تعریف برخلاف دو تعریف دیگر، محصول و صنایع را موضوع تعریف قرار نداده، بلکه نیروی خلاق را موضوع تعریف می‌داند. اما مفهوم طبقه خلاق از عرصه فرهنگ و هنرها فراتر رفته و همه کنشگران دانش را نیز در برمی‌گیرد: <هسته فوق‌العاده خلاق این طبقه جدید شامل دانشمندان، مهندسان، اساتید دانشگاه، شاعران و داستان‌نویسان، هنرمندان، دست‌اندرکاران سرگرمی‌ها، بازیگران، طراحان، معماران، و همین طور رهبران فکری جامعه مدرن (سردبیران و یادداشت‌نویسان مطبوعاتی)، چهره‌های فرهنگی، پژوهشگران اتاقهای فکر، تحلیل‌گران و ایده‌پردازان می‌باشد. طبقه خلاق همچنین دربرگیرنده <حرفه‌مندان خلاق> است که عرصه وسیعی از صنایع دانش‌ محور مانند: بخش فناوری‌های نوین، خدمات مالی، حرفه‌های حقوقی و بهداشتی، و مدیران کسب و کار را دربرمی‌گیرد.>

▪ نمونه لوئیزیانا:

برنامه فرهنگی لوئیزیانا، که در سال ۲۰۰۵ تحت عنوان <لوئیزیانا، جایی که فرهنگ به معنای کسب و کار است.>زیرنظر مستقیم فرماندار ایالتی لوئیزیانا تهیه و به اجرا گذاشته شده است، نمونه برجسته‌ای از نوعی برنامه‌ریزی فرهنگی در مقیاس یک ایالت است. لوئیزیانا، یکی از جنوبی‌ ترین مناطق ایالات متحده آمریکا سرنوشتش با نفت و پالایشگاه گره خورده است.

اما مردمان این سرزمین ، با تکیه بر پیشینه فرهنگی و هنری ایالت خود، سرنوشتی دیگر را برای آن رقم زدند. آنان نفت و پالایشگاه را متعلق به کارتلها دانستند و میراث فرهنگی و هنری را تنها ثروت واقعی خود.

لوئیزیانا و نیواورلئان در آمریکا به معنای موسیقی جاز و بلوز برآمده از آمیزه سنتهای موسیقایی آفریقایی - آمریکایی تبار است. سالیانه پانصد جشنواره هنری و موسیقی در این ایالت برگزار می‌شود.

فرهنگ لوئیزیانا، فرهنگی بسیار متنوع و آمیخته است که ریشه در فرهنگهای فرانسوی، اسپانیایی، و آفریقایی دارد که به اوائل قرن نوزدهم بازمی‌گردد.سنت شعرخوانی و داستان‌خوانی در قهوه‌خانه‌های نیواورلئان، که مکان گردهمایی روزانه شاعران و داستان‌نویسان است، یکی از تاریخی‌ترین و شناخته‌شده‌ترین سنت‌های لوئیزیانا است. شاعران و نویسندگانی که آوازه نام‌ها و کارهای آنان، با فستیوال‌هایی که نام‌های معروفی چون ویلیام فاکنر و تنسی ویلیامز را بر خود دارند، گره می‌خورد. ادبیات داستانی لوئیزیانا، صنعت تولید فیلم و سینما را در پی خود دارد. ادبیاتی که تاکنون پانصد فیلم براساس آنها در لوئیزیانا تولید شده است و لوئیزیانا برای فیلم‌های آمریکایی صحنه‌های منحصربه‌فردی(‌‌Film Location) دارد که در هیچ کجای دیگر آمریکا نمی‌توان مشابه آنها را یافت.

برنامه استراتژیک اقتصاد فرهنگی لوئیزیانا در زمستان ۲۰۰۴ طی کنفرانسی رقم خورد که یک هزار و یک صد نفر از نامداران - مشاهیر و دست‌اندرکاران فرهنگی و هنری به دعوت فرماندار ایالتی در آن گرد هم آمده بودند. فرماندار ایالتی در برنامه گشایش کنفرانس گفت: <دیرزمانی است که ما مردم این سرزمین، هنر و فرهنگ را از آنچه حرفه‌مندان داد و ستد توسعه اقتصادی‌اش می‌نامند جدا کرده‌ایم. اما شهروندان ما در نهایت دریافته‌اند که ما از سرمایه‌های طبیعی و استعدادهای نهفته‌مان بهره‌برداری ناچیزی نموده و توانایی‌هایمان را در ایجاد فرصتهای شغلی و رشد اقتصادی محدود کرده‌ایم. اکنون زمان آن فرارسیده است که ایالت‌مان را به سوی سرمایه‌گذاری وسیع بر روی این دارایی‌های ارزشمند برانیم.>

این کنفرانس سرآغازی بود بر دیگرگونه ترسیم‌کردن چشم‌انداز لوئیزیانا در افق زمانی ۲۰۲۰ میلادی. هدف این برنامه ایجاد چارچوبی بود تا لوئیزیانا از طریق آن به توانمندی‌های ذاتی خود پی برده و فرصتهای اقتصادی موجود را در کل عرصه اقتصاد فرهنگی بسط دهد. این چارچوب کل چرخه اقتصاد فرهنگی را دربرمی‌گرفت؛ از سازمانها تا تولید و بازارها، و تمامی سامانه‌هایی که این فعالیت‌ها را مورد پشتیبانی قرار می‌دادند. برنامه استراتژیک در اصل، ابزاری بود برای تحقق اهداف برشمرده و پاسخ به این سوال اساسی که چگونه می‌توان از داراییهای فرهنگی لوئیزیانا به نحوی بهره گرفت تا اطمینان حاصل شود که فرهنگ لوئیزیانا ابزارهای لازم را برای تحقق و تثبیت ارزش فرهنگی خود به دست آورده است.‌

لوئیزیانا در این راه، روشی مبتکرانه و نه تقلیدی را آزموده است؛ روشی که با آن، نقشه راه توسعه اقتصاد فرهنگی لوئیزیانا تمامی شاهراههایش را دارد. این برنامه استراتژیک به تعاریف رایج توجه کرده است. اما بدون آنکه از یکی یا همه آنها الگوبرداری کرده باشد، اقتصاد فرهنگی لوئیزیانا را چنین توصیف کرده است: <مردم، بنگاهها و جوامعی که قادرند مهارتها، دانشها و افکار فرهنگی خود را به کالاها، خدمات و مکانهای تولید اقتصاد فرهنگی تبدیل کنند.> اما در عین حال، ارزشمندترین فراز این برنامه توجه به نقش مهم و سازنده سازمان‌های غیرانتفاعی فرهنگی و هنری، و نقش آنان در توسعه اقتصادی فرهنگی در لوئیزیانا و محدود نکردن صرف برنامه به بنگاههای درآمدزای اقتصادی بوده است.

● وجهه فرهنگی شهر

وجهه فرهنگی شهر، آن مرتبتی از شهر است که به شهروند می‌آموزد و پیرامونی آموزنده را برای محیط انسانی شهر به وجود می‌آورد. شهر، به‌ویژه شهرهای بزرگ، مکانهایی هستند که آمیزه فرهنگی آنها حاصل تنوع فرهنگی‌شان است، که طی فرایند شهرنشینی با یکدیگر آمیخته‌اند و فرهنگ شهری را به وجود می‌آورند. تمامی شهرهای بزرگ جهان، جمعیتی با فرهنگهای متنوع دارند که دارای یک فرهنگ مشترک و آمیخته هستند. هرچند گروههای قومی مختلف در شهر، چه بسا فرهنگهای متفاوت بومی خود را حفظ می‌کنند.

اما این تفاوتهای فرهنگی و قومی در شهر، برخلاف مناطق روستایی و یا بومهای محدود و بسته‌تر این اقوام، مرزهای جداکننده فرهنگی و قومی جامعه شهری در شهرهای بزرگ نبوده، بلکه شهر، و به ویژه حیات مدنی در شهر، پیونددهنده فرهنگهای گردآمده در شهر است. پس شهر می‌آموزد و پیوند می‌دهد، و برجسته‌ترین شاخص شهرهای بزرگ همین آموزه‌های اجتماعی و فرهنگی مشترک و پیونددهنده در آنهاست.‌

اما برای آنکه فرایند آموزش در شهرهای بزرگ از کارایی و تاثیرگذاری لازم برخوردار شود، نیازمند بسترهای مناسب است که در صورت فقدان این بسترها، چه بسا فرصت‌های این آمیختگی فرهنگی و قومی بدل به آسیبهای اجتماعی جبران‌ناپذیر شود. این بسترها در دو عرصه فرهنگ و هنر قابل ایجاد و ساماندهی هستند که دارای اقلام و عناصر متنوعی در چرخه‌های خود هستند. اما پس‌زمینه همه این بخشها، عناصری مانند کتابخانه، مراکز اسناد، موزه‌ها در بخش مستندات، و هنرهای نمایشی و موسیقی و تجسمی است، که هر دو بخش در ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر هستند. سرآمد این بخشها، که بیشترین گستردگی را داراست، بخش انتشارات و اشکال نوین رسانه‌ای آن است.‌

● شهر و میراث معنوی‌

تجربه‌های جهانی موفق همواره موید این واقعیت هستند که تنها با تاکید بر جنبه‌های زیبایی‌شناختی آثار ملموس فرهنگی و هنری نمی‌توان به ترسیم منظرسازی فرهنگی کارآمد دست یافت. میزان موفقیت هر جامعه‌ای در پیشبرد برنامه‌های توسعه فرهنگی به بازشناسی آثار ناملموس فرهنگی بستگی دارد. تمامی آثار ملموس فرهنگی و هنری بدون پشتوانه بخش ناملموس میراث معنوی نمی‌تواند ادراک فضایی هرچند اندک را در عرصه فرهنگ به وجود آورد. فضاهای فرهنگی تنها در چارچوب یک طرح و برنامه رسمی نمی‌تواند از تشخص عملکردی لازم برخوردار شود، مگر هنگامی که کیفیت‌های ناملموس فرهنگی در شهر، که میراثهای معنوی و فکری یک سرزمین بوده و پس‌زمینه‌های منظرسازی فرهنگی ‌‌‌‌(Cultural Land Escape) یک سرزمین را می‌سازند، از جنبه ارزشهای زیبایی‌شناختی و طبیعی و تاریخی بازشناسی شده باشند.

میراث تاریخی ارزشهای معنوی تنها زمانی بدل به سرمایه‌های اجتماعی یک جامعه می‌شود که هر نسلی قادر باشد سهم خود را، در بازشناسی و ارتقای درک زیبایی‌شناختی آنچه به نسل او به میراث رسیده، ادا کرده باشد. تلاش برای شناسایی ارزش میراثهای معنوی و فرهنگی فرایندی مستمر است که دستاوردهای آن برای هر نسلی حاصل انباشت ادراکات نسلهای پیشین است، که با تجربیات افزوده نسل او، به تمام و کمال، به نسل بعدی به ارث می‌رسد.

در صورتی که این میراث از شفافیت لازم و کافی برخوردار نباشد، بازشناسی ارزشهای زیبایی‌شناختی میراث معنوی در هر نسلی، به‌طور مستقل، غیرممکن می‌شود و به تدریج منجر به محو شدن آن ارزشها و غیرقابل شناسایی شدن آنها توسل نسلهای بعدی، و در نتیجه، نابودی دستاوردهای تاریخی یک سرزمین خواهد شد.‌

درک این ارزشها، علاوه بر جنبه‌های هنری و زیبایی‌شناختی، مستلزم شناخت از جنبه‌های قوم‌شناختی و تاریخی و طبیعی این ارزشهاست. تاکید بر شناخت جنبه‌های ناملموس ارزشهای میراث معنوی تنها به شناسایی جنبه‌های ناملموسی که آثار فاخر و شناخته‌شده فرهنگی و هنری را به وجود آورده‌اند یا نظامات و مبانی فکری که پشتوانه‌های مستقیم آنها بوده‌اند، محدود نمی‌شود، بلکه تمامی آیینها و رسوم و آداب زیستی یک سرزمین را شامل می‌شود؛ از شیوه تربیت کودکان گرفته تا روشهای پخت نان و شیرینی در بین اقوام مختلف یک سرزمین، و همچنین آداب معاشرت و غذا خوردن در خانه و بیرون از خانه. همه اینها، به عنوان میراث معنوی، در منظومه‌ای به هم‌پیوسته از تمامی آثار ملموس و ناملموس است که میراث فرهنگی و فکری یک سرزمین و یک شهر را، به عنوان آمیخته‌ترین و متنوع‌ترین دستاوردی که در جریان زندگی و حیات مدنی نمود می‌یابد، تشکیل می‌دهد.‌

▪ نمونه ایتالیا: کشور ایتالیا یکی از نمونه‌های بارز شناخته‌شده جهانی در عرصه حفاظت از میراث معنوی است. ایتالیا با وجود وفور میراث معنوی ملموس و آثار فاخر هنری و معماری در یکی از سرزمینهای تاریخی جهان، توجه به بازشناسی میراث معنوی ناملموس را به عنوان پشتوانه و پس‌زمینه پاسداری از میراث فرهنگی و هنری ملموس در دستور کار برنامه‌ریزی و مدیریت فرهنگی کشور قرار داده است.

مدیریت اقتصاد فرهنگی در ایتالیا، با تکیه بر بازشناسی آثار ناملموس فرهنگی، در زمره یکی از گنجینه‌های بسیار عظیم فرهنگی در ایتالیاست، که حفاظت از آن کار پایه برنامه فرهنگی در کشور است. ایتالیا برنامه مدیریت فرهنگی را کار پایه حفاظت از منظومه گنجینه‌های فرهنگی و خوشه‌های میراث ملموس و ناملموس فرهنگی قرار داده است و آن را مجموعه اقدامات منظم و برنامه‌ریزی شده‌ای می داند که گنجینه‌های موجود را در خوشه‌ها و صورت‌بندیهای مرتبط با یکدیگر، برای دستیابی به اهداف و پیش‌بینی نظامی برای کنترل و هدایت و تحقق اهداف پی می‌گیرد.

این روش مانند هر روش دیگری بر یک چشم‌انداز اولیه و نهادهای متکی بر آن‌استوار است. به بیانی دیگر، مدیریت صحیح اقتصادی قطعاً شرط لازم است، اما به تنهایی کافی نیست. چنین برنامه‌ای می‌باید با مدیریت موثر و جدی و استراتژی قدرتمندانه‌ای که ریشه در تجارب ملی و بومی فرهنگی در کشور دارد، توامان باشد. نکات ضروری برای دستیابی به مدلهای برنامه‌ای مرتبط با حفاظت از میراث فرهنگی، در عین متکی بودن برتجربه‌های بومی، می‌باید مبتنی برارتقای آنها نیز باشد.‌

ایتالیا ط بیش از دو دهه، با تکیه بر برنامه‌های میراث فرهنگی مبتنی برحفاظت و بازشناسی میراث فرهنگی ناملموس، توانسته است بخش عمده گردشگران خارجی خود را، از گردشگری خوشگذران و عیاش، به سوی توریسم فرهنگی سوق دهد.

سند برنامه‌ای چهلمین کنگره همایش عملی منطقه اروپا که با عنوان <خوشه‌های فرهنگی پایدار در سال ۲۰۰۰> در شهر بارسلونای اسپانیا برگزار شده بود، گردشگری فرهنگی را یک بازار شکوفا قلمداد کرده است. سازمان جهانی گردشگری، نرخ رشد گردشگری با انگیزه‌های فرهنگی را در مقابل نرخ رشد کل گردشگری جهان که بین ۴ تا ۵ درصد بوده، بین ۱۰ تا ۱۵ درصد برآورد کرده است. این سازمان چنین رشدی را ناشی از گسترش جاذبه‌های میراثی در شهرها می‌داند، که در زمینه رشد گردشگری شهری رشد کرده است.

● اسناد جهانی:

اسناد ملی و منطقه‌ای و بین‌المللی در زمینه گردشگری، میراث فرهنگی و اقتصاد فرهنگی، که طی آخرین دهه قرن بیستم و سالهای آغازین هزاره، تدوین شده‌اند، با بیشترین تاکید ممکن، شکوفایی و رشد اقتصاد ملی و شهری را تنها ایجاد جاذبه‌های اقتصادی برای بنگاههای کار و تجارت و حرفه‌مندان نمی‌دانند. این اسناد، به روشنی، جذابیتهای فرهنگی و میراث معنوی را در زمره بیشترین جاذبه‌ها برای جلب گردشگران و چشم‌اندار رونق اقتصادی برای سرمایه‌گذاران و بنگاه‌های اقتصادی قلمداد می‌کنند.

در اسناد و گزارشهای پژوهشی منتشر شده این سالها، بر روی معناهای مشخص خلاقیت و اقتصاد خلاق تکیه‌های بسیار دقیقی شده است. یک گزارش پژوهشی منتشر شده از سوی دانشگاه کارنگی در زمینه توسعه اقتصاد منطقه‌ای، خلاقیت را امری چندوجهی می‌داند که دارای وجوه فناوری، اقتصادی، هنری، فرهنگی و کارآفرینانه است. فرهنگنامه وبستر آن را به معنای <توانایی ایجاد صورتهای جدید بامعنا> آورده است و در گزارش پژوهشی یادشده، اقتصاد خلاق رابطه خلاقانه بین سه مقوله <فناوری>، <داد و ستد>، و <هنرها> قلمداد شده است.

در این میان، نمونه‌های کشورهای اسکاندیناوی در اروپا و سنگاپور، به عنوان یک کشور نوپای آسیایی، دو الگوی بسیار روشن در این زمینه هستند.‌

▪ نمونه اسکاندیناوی: رساله‌ای پژوهشی که مرکز پژوهش استراتژیک شهری در اسکاندیناوی انجام داده و در ژانویه ۲۰۰۷ منتشر شده است.

حاکی از این واقعیت است که در کشورهای دانمارک، نروژ و سوئد، طی سالهای اخیر، استراتژیهای توسعه‌ شهری شدیدا تحت تاثیر این دیدگاه قرار گرفته‌اند که شهرهای مطلوب برای اقتصاد جهانی، آنهایی هستند که دانش، خلاقیت و نوآوری در آنها نیروهای محرک رشد و شکوفایی اقتصادی هستند.‌

امروزه، بیشتر سیاست‌گذاران اقتصادی اسکاندیناوی براین عقیده‌اند که شهرها باید چشم‌انداز جذابی برای عموم مردم باشند. این باورها درست نقطه مقابل دیدگاههایی است که تا پیش از این، مهمترین معیار جذابیت شهرها را قابلیت جذب سرمایه و بنگاههای اقتصادی می‌دانستند. دیدگاه جدید در اسکاندیناوی، به جای تاکید برسیاست‌گذاری‌های عمودی و از بالا به پایین، اقتصاد دانش پایه‌ای را که مبتنی بررقابت‌پذیری فرهنگی گسترده و فعال باشد، محور سیاست‌گذاری اقتصادی شهرها می‌داند. چنین سیاستی، بیش از پیش، یک سیاسیت پویا و فرایند محور در مقابل سیاست‌های عمودی متعارف و سنتی تلقی می‌شود.

بدین ترتیب، حاصل چنین تضاد دیدگاهی بین سیاست‌های سنتی پیشین و سیاست‌گذاری‌های جدید، به نوعی همزیستی عقلایی بین این سیاست‌ها در کشورهای اسکاندیناوی بدل شده است. اما واضح است که مقوله فرهنگ و جاذبه‌های فرهنگی در شهرهای اصلی این کشورها، به عنوان سیاستهای مرکزی در تعیین استراتژیهای اقتصاد شهری و توسعه اجتماعی، جایگاهی محوری یافته‌اند. طی سالهای اخیر، این نوع دیدگاهها و سیاستها در اروپا و کشورهای اسکاندیناوی، در مقام مشخصه‌های بارز دوران پساصنعتی، خود را بازنمایانده، تا جایی که به طور وسیعی ادبیات نوع خود را در قالب عباراتی مانند <رنسانس شهری> و <شهرهای خلاق> به وجود آورده‌اند.

▪ نمونه سنگاپور:

کشور سنگاپور، طی چهار دهه اخیر، تمامی توان خود را برروی تقویت بنیه اقتصادی خود متمرکز کرده بود. استراتژی اقتصاد سرمایه محور سنگاپور از این کشور ملتی پویا و موفق ساخته است. اما به هرحال، فرایند جهانی شدن و فناوریها و رقابت به سرعت در حال تغییر محیط جهانی بوده و عوامل موفقیت درگذشته ممکن است بیش از این کارایی نداشته باشند. به همین دلیل، نخست‌وزیر سنگاپور می‌گوید: <ما سالها نیرویمان را برروی وجه اقتصاد ملی متمرکز کرده بودیم، اما اگر بخواهیم از این پس نیز اقتصادی قوی داشته باشیم، باید کارآفرینانی دیگر و خلاقیتهای دیگر گونه‌‌ای داشته باشیم. پس باید به هنرها هم نظری داشته باشیم. از این پس، این دو - اقتصاد و هنر - با هم پیش خواهند رفت.

برنامه استراتژیک اقتصادی --- فرهنگی سنگاپور تاکید دارد که این برنامه در برگیرنده تحولی بنیادی در روش اندیشیدن مردم است تا مردم قادر شوند به نحوی بیندیشند که بین هنرها و رشد اقتصادی رابطه برقرار کنند.

این امر نشان‌دهنده پذیرفتن دیدگاه جدید در استراتژی اقتصادی سنگاپور است، که بر وجود یا پدید آمدن طبقه‌ای جدید در میان اقشار اجتماعی حکایت دارد که همان <طبقه خلاق> ‌‌‌‌(Creative Class) است؛ اولین طبقه‌ای که در تاریخ تحولات اجتماعی، نه از مسیر کارآفرینی صرف اقتصادی بلکه از مسیر اقتصاد دانش محور و از شاهراه فرهنگ، جایگاه اقتصادی خود را تعیین می‌کند. این برنامه فرهنگی دسته‌بندی متفاوتی را نیز در عرصه فرهنگ ارائه کرده است، که شامل فرهنگ و هنرها، طراحی، و رسانه‌هاست.‌

● سیمای فرهنگی تهران:

برنامه‌ریزی فرهنگی برای شهر تهران نیز، با توجه به جایگاه ملی و منطقه‌ای و جهانی این بزرگترین پایتخت شهر منطقه‌ای در خاورمیانه، ضرورتی چند جانبه یافته است که به دلیل توجه وسیع کشورهای جهان به دو جنبه بودن توسعه پایدار، که توجه به هر دو وجه فرهنگ و اقتصاد را لازم و ملزوم هر برنامه توسعه‌ای می‌داند، امری عاجل و اجتناب ناپذیر است. فرهنگ و هنر در شهر تهران، طی دوره‌های تاریخی در دو قرن اخیر، دستخوش چالشهای بی‌شماری بوده است که هیچ‌گاه مجالی مستمر و فضایی پایدار، برای توسعه‌ای درخور نقش و جایگاه ملی و فراملی خود، نیافته است.

اما این فرهنگ، از درون همه این چالشها که تحت فشارهای سیاسی و اجتماعی بوده است، کماکان به عنوان تجلی فرهنگ شهرنشینی و حیات مدنی رخ نمونی بارز داشته است.

هرچند در این عرصه، مطالعات جامع و دقیقی انجام نشده است و دسترسی به آمارهای قابل استناد به سادگی میسر نخواهد بود؛ زیرا بیشترین حلقه‌های زنجیره فرهنگ و هنر در چرخه‌های موجود آن، در بازارهای غیررسمی و موازی، و به طور گسیخته قرار دارند،تدوین استراتژی توسعه فرهنگی در شهر تهرن، بیش از این نمی‌تواند در انتظار تهیه یک سند راهبردی به شیوه‌های مرسوم و کلاسیک و مد روز دولتی به سر برد؛ زیرا توسعه فرهنگی شهر تهران نیازمند یک برنامه اقدام است‌ که حاوی برنامه‌های مشخص و هدفمند و مکانمند در قالب طرحهای موضوعی و موضعی، برای ایجاد و توسعه فضاهای فرهنگی شایسته و درخور جایگاه فرهنگی شهر تهران، به منظور ارتقای کارآمد سازمان فضایی فرهنگ در شهر تهران باشد. این ضرورت از آنجا ناشی می‌شود که تهران، به دلائلی تاریخی و اجتماعی، مملو از نیازهای انباشته توسعه اجتماعی و فرهنگی در شهر است که فقدان آن آسیبهای فراوان و جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت.

تنزل دادن مقوله فرهنگ و موضوع توسعه فضاهای فرهنگی به محتوای یک سند رسمی و کلیشه‌ای هیچ‌گاه راه‌حل کارآمد و شایسته‌ای برای احیای جایگاه فرهنگی و هنری ملی و بین‌المللی شهر تهران نیست، بلکه همواره مستلزم ارتقای محتوای آن از طریق مشارکت فعال و موثر مردمی، به ویژه نهادهای غیردولتی و تشکل‌های صنفی و حرفه‌ای است. با وجودی که دولت و مدیریت شهری، از منظر وظایف و ماموریتهای حاکمیتی کماکان مسئولیت اصلی را در پشتیبانی تسهیل‌گرانه در تولید برنامه اقدام دارا خواهند بود، اما یک سند رسمی دولتی و شهری قادر به پر کردن چنین خلائی نیست و در صورت بسنده کردن به یک سند رسمی و دولتی در این عرصه، نمی‌توان چشم‌انداز روشنی را برای جایگاه آتی شهر تهران ترسیم کرد. وظیفه تدوین برنامه اقدام یک وظیفه عمومی است و تنها در صورت مشارکت دادن سازمان یافته اصحاب فرهنگ و هنر امکان ترسیم چشم‌انداز قابل تحققی را در عرصه توسعه فرهنگی شهر تهران می‌توان تصور کرد.

تولید فرهنگی در قلمرو حیات مدنی، هیچ‌گاه مقوله‌ای رسمی و دولتی نبوده و ملتها در فرایندی تاریخی - اجتماعی و به تناسب پیشینه و توانهای محیط طبیعی - تاریخی، خود آفرینندگان فرهنگ هستند. ماموریت و وظیفه دولت‌ در عرصه فرهنگ، محدود به پشتیبانی تسهیل‌گرانه در طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی برای ایجاد زیرساختهای فرهنگی است و مداخله مستقیم و تصدی‌گرانه دولتها در عرصه فرهنگ، منجر به پدید آمدن یک قلمرو رسمی و فرمایشی در عرصه فرهنگ خواهد شد که مردم و نهادهای غیردولتی هیچ‌گاه خود را در آن شریک نخواهند انگاشت. آسیب‌شناسی چنین وضعیتی جدایی تدریجی فرهنگ رسمی از غیررسمی در کل قلمرو فرهنگ و محافل فرهنگی است که مانع از انباشت سرمایه‌های اجتماعی و معنوی در قلمروی قابل دسترس برای همگان خواهد بود و هزینه‌های تکامل فکری و فرهنگی و معنوی جامعه را، برای مردم و دولت و جامعه، به چند برابر افزایش خواهد داد.‌

به این ترتیب، موضوع اصلی هر سند، برنامه‌ای در عرصه توسعه فرهنگ و فضاهای فرهنگی در شهر تهران، که می‌بایستی به تناسب جایگاه درخور و شایسته ملی و جهانی شهر تهران باشد، سپردن کارگزاری امور فرهنگی به اهل فرهنگ و هنر و دست‌اندرکاران حرفه‌ای و صنفی در این قلمرو ارزنده، از طریق فراگیرترین تشکل‌های گسترده و مردم نهاد است. در نتیجه، وجود سازمانهای متعدد و موازی شهری، با افق دیدهای رایج و مرسوم در این سازمانها که تمایل به تصدی‌گری مستقیم در کارگزاری فرهنگی را در صدر وظایف سازمانی و تشکیلاتی خود قرار می‌دهند، نمی‌تواند نقش کارآمدی در توسعه فرهنگی و فضاهای فرهنگی شهر تهران ایفا کند.‌

پاسخگویی به نیازهای فزاینده فرهنگی شهر تهران در گرو توجه به همیاری و مشارکت مردم نهادها و اصحاب فرهنگ و هنر و شهروندان و از همه مهمتر بخش خصوصی علاقه‌مند به سرمایه‌گذاری در این زمینه است تا بتوان به آستانه پاسخگویی به این نیازها در فاصله‌ای تا پانزده سال دیگر رسید و در عین حال، از تجارب پانزده سال گذشته نیز بهره‌مند شد.‌

علی فلاح‌پسند



همچنین مشاهده کنید