سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه اسلامی چرا و چگونه


فلسفه اسلامی چرا و چگونه

اولین سوالاتی که در مواجهه با فلسفه اسلامی پیش می آید این است که وجه تسمیه آن چیست و فصل میان فلسفه ای که قید اسلامی بودن به آن خورده و فلسفه ای که این قید را ندارد چیست آیا چیز نو و جدیدی دارد یا نه آیا ماهیت آن با دیگر فلسفه ها تفاوت دارد یا خیر آیا دیگر علوم هم می توانند این قید را بخورند مثلا ریاضی اسلامی فیزیک اسلامی و

اولین سوالاتی که در مواجهه با فلسفه اسلامی پیش می‌آید این است که وجه تسمیه آن چیست؟ و فصل میان فلسفه‌ای که قید اسلامی‌بودن به آن خورده و فلسفه‌ای که این قید را ندارد چیست؟ آیا چیز نو و جدیدی دارد یا نه؟ آیا ماهیت آن با دیگر فلسفه‌ها تفاوت دارد یا خیر؟ آیا دیگر علوم هم می‌توانند این قید را بخورند مثلا ریاضی اسلامی؛ فیزیک اسلامی و..

آیا در فلسفه اسلامی ما باید به دنبال مسائل دینی هم باشیم یا خیر؟ و در آخر تفاوت میان کلام و فلسفه اسلامی در چیست؟

گروهی بر آنند که فلسفه اسلامی به این دلیل قید اسلامی‌بودن را می‌خورد که حاصل تفلسف گروهی از فلاسفه بوده که علاوه بر فیلسوف‌بودن دین اسلام را هم پذیرفته‌اند و به عبارت دیگر فلسفه اسلامی از آن جهت اسلامی است که عده‌ای مسلمان آن را بر پا کرده‌اند. با تامل در چنین نظری می‌توان پی برد که چندین اشکال بزرگ برآن وارد است.

اول اینکه دلایل مذکور هیچ سنخیتی با مدعا ندارند چون‌که مدعا اثبات فلسفه اسلامی بود اما دلایل ما را به فلسفه‌ای تحت عنوان «فلسفه مسلمانان» رهنمون می‌کنند و در اینجا این سوال پیش می‌آید که اگر قرار باشد که به‌دلیل مسلمان‌بودن عالمان یک علم به آن قید اسلامی بدهیم. چرا آنرا در فلسفه محدود کنیم و از آنجایی که علوم دیگر از این قاعده مستثنی نیستند و به دلیل کثرت حمل این قید؛ بی‌فایده می‌نماید و از طرف دیگر به‌دلیل اینکه مسلمان بودن علمای یک علم دخلی به ماهیت آن ندارد پس آوردن این قید چه‌بسا که باعث انحراف فکر گردد.

حال به کندوکاو بیشتر در این باب می‌پردازیم:

ما با دو مفهوم روبه‌رو هستیم که یکی بر دیگری حمل شده و نسبت میان آنها موصوف و صفت است و حال فلسفه اسلامی را به‌طور فرضی یک ماهیت عینی و خارجی در نظر می‌گیریم. می‌توان گفت که رابطه میان موضوع، محمول، موصوف و صفت از سه حال خارج نیست:

الف) اینکه نسبت صفت با موصوف خود امری عارضی و بیرون از ذات و حقیقت باشد ب) اینکه رابطه میان آن دو از قبیل جنس و فصل باشد ت) اینکه هر یک از موصوف و صفت دارای ماهیتی مستقل و منعزل از یکدیگر باشند اگر چه که این استقلال فقط در عالم ذهن باشد مانند صورت و ماده.

حال اگرارتباط از نوع الف باشد این همان چیزی است که نسبت اسلامیت رافقط از قبیل جعل اصطلاحات جدید برای معانی پیشین فلسفه یونان می‌کند و حداکثر جامه‌ای نو بر اندام گذشته فلسفه می‌انگارد و از نوع جنس و فصل هم نیست چون که ما مکاتب فلسفی مختلفی با عنوان فلسفه اسلامی داریم که در صورت اینکه این رابطه از سنخ جنس و فصل باشد می‌بایست همه آنها را عین ذات اسلام نامید. و اینها در بخشی از آرای خود قابل جمع نیستند.

پس رابطه از نوع سوم است یعنی رابطه میان ماده و صورت. فلسفه اسلامی چیزی جز فلسفه نیست به لحاظ ماهیت. قید «اسلامیت» به هیچ وجه در ماهیت فلسفی آن دخالتی ندارد. ماهیت آن مانند دیگر فلسفه‌ها همان صورت برهانی و عقلانیت محض حاکم برآن است، مفهوم اسلامیت در فلسفه اسلامی از قبیل نسبت صورت وماده است. ماده داخل درماهیت صورت نیست ؛ بلکه در عالم خارج حال آن می‌باشد. آنچه در قضایای فلسفی منعکس است همان صورت برهانی آن است و آنچه جنبه ماده برای این قضایا را دارد ذهنیت فیلسوف است. این فیلسوف است که در فضای فرهنگی خاصی به نام فضای اسلامی یا مسیحی یا... زندگی می‌کند و سرانجام فیلسوف آن ذهنیت خود را در شکل قضایای برهانی خاص؛ تبلور عینی می‌بخشد.

● تفاوت میان فلسفه و کلام

میان فلسفه و کلام اختلافی ریشه‌ای و اساسی وجود دارد؛ولی در عین حال تشابهاتی هم وجود دارد که به آنها هم اشاره می‌شود:

۱) اختلاف در موضوع: موضوع کلام عبارت است از اصول معارف اسلامی یا معارف حقه دینی و موضوع فلسفه بررسی موجود به ما هو موجود است.

۲) اختلاف در غایت: غایت کلام را در دو مورد می‌توان بیان کرد:

▪ اثبات حقانیت اصول و معارف اسلامی یا معارف حقه دینی

▪ دفاع از حقانیت این اصول

غایت فلسفه در عین داشتن اختلاف با کلام؛ اشتراکاتی هم با هم دارند. اختلاف به این معنا که غایت فلسفه مانند شناخت موجود است به نحو کلی یا تشخیص موجودات حقیقی از غیر حقیقی به‌عنوان غایات اصلی و اولیه کلام محسوب می‌شوند و نیز از طرف دیگر فیلسوف در تلاش فلسفی خود به دنبال اثبات حقانیت معارف دینی و یا دفاع از آنها نمی‌باشد.

از طرف دیگر اشتراک کلام و فلسفه در این است که اثبات و شناخت مبدأ هستی که جزو معارف دینی است؛ عینا یکی از غایات فلسفه نیز می‌باشد چرا‌که در فلسفه نیز یکی از غایات ؛ شناخت علت عالی هستی و صفات و اسماء اوست. از طرف دیگر هستی شناسی که فلاسفه ارائه می‌دهند در جاهایی مورد استفاده کلامیون نیز قرار می‌گیرد.

۳) اختلاف در روش: در کلام تقید به روش خاصی وجود ندارد به همین دلیل متکلم می‌تواند از سه روش برهانی، جدلی و نقلی استفاده کند اما در فلسفه همان‌طور که گفته شد فقط از براهین و استدلالات عقلی استفاده می‌شود.

مصطفی ملک‌زاده