دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مرز اخلاقیات کجاست

در همین حوالی نمایش لحن است چرا که بخش اعظم روایت نمایش را همین عنصر پیش میبرد. نمایش داستان چهار فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف را روایت میکند که با هم شرکتی را تاسیس و در زمینه واردات کالاهای اساسی و ضروری فعالیت میکنند. سعید یکی از آنها با فرزانه، دختری که در بخش ترخیص کالای وزارت بازرگانی کار میکند و ارتباط مستقیمی با حرفه آنها دارد، قرار ملاقاتی در کافی شاپی در نزدیکی محل کار خود میگذارد تا روسریای که برایش خریده را به او هدیه بدهد.
در اصل با این کار به گفته خودش قصد دارد بخشی از رویاهای خود را زنده کند. یک ساعت بعد، محمد رضا که طبق توافق همگی در راس شرکت به عنوان رئیس شناخته شده است، نامزد خود را به جمع معرفی میکند. این دختر کسی جز فرزانه نیست که حالا همان روسری که سعید برایش خریده را سر کرده است. با وقوع این صحنه نمایش اولین سوال و یا به تعبیری نخستین گره خود را میاندازد و تماشاگران را به حالت آماده نگه میدارد تا صورت مسئله را هر چه عمیقتر به تماشاچیان منعکس کند. اولین مسئله ای هم که برای تماشاگر روشن میشود این است که آیا با اثری اخلاقی روبرو هستیم؟ آیا فرزانه دختری است که باجمع علاقه مندانش چنین رفتاری را میکند؟ سعید چندمین شخص است که قربانی هوا و هوس او میشود؟ هرچند فرزانه در صحنه ای عنوان میکند که چنین عملی حاصل یک سوءتفاهم است و نه چیز دیگر، اما ذهن تماشاگر تا انتهای نمایش درگیر این سوال است.
حقیقت این است که نمایش در همین حوالی نمایشی است که میخواهد مرزهای اخلاق در زندگی امروز انسان را مشخص نماید. دلبستگی و علاقه انسانها به یکدیگر تا کجا کشیده شده و انسانها تا کجا مجاز هستند تا به اخلاقیات وفادار بمانند؟ نمایش دارای دو قسمت است که چنین بخشبندی حاصل نوع داستانی است که در صحنه روایت میشود. بخش اول داستان چهار دوستی است که با همدیگر شرکتی را تاسیس کرده و به فعالیت اقتصادی مشغول هستند. اما تضادهایی که در دنیای دانشگاه و دنیای حرفه ای و کاری آنها وجود دارد باعث میشود که در دوستیهایشان هم خلل وارد شود. ورود فرزانه نمایش را با پرسشی اساسی روبرو میکند: آیا اخلاق امری نسبی است؟ جواب نمایش به این سوال در طول اجرا مشخص میشود:بله نسبی است.
نشانه های چنین برداشتی در لابلای دیالوگها و گفتار نمایش وجود دارد. دوستان شرکت که روزگاری در یک دانشگاه و در یک کلاس درس میخواندند، حالا مناسبات حرفه ای را فدای درآمد بیشتر کردهاند. آنها همگی بدنبال پول و کسب درآمد بیشترهستند. اعتبار آنها در میان مردم و هم قطاران خود در پول نهفته است. پس بی دلیل نیست که در تمام لحظه های نمایش حرفی به غیر از کسب درآمد نداشته باشند. همین مسئله است که آنها را از هم دور و یا به همدیگرنزدیک میکند. وقتی هر کدام از آنها به دلیل جور کردن سهم خود برای انجام یک معامله به چالشی برمی خورند، شروع به قربانی کردن دوستیهای خود میکنند. مشکل اصلی آنها در این است که آلترناتیوی برای زمان مبادا به خصوص برای روزگار بی پولی و گرفتاری خود ندارند.
نمایش دکور خود را به شکل دو طرفه میچیند و تماشاگران خود را در دو سوی صحنه قرار میدهد. هرچند چنین چیدمانی جذابیتهای خاص خود را دارد اما به دلیل اینکه در نمایش منطق قابل قبولی برای آن طرح نمیشود، جایگاه خود را نمییابد. اگر طراحی دکور طوری بود که تماشاگران آن را به شکل معمول خود می دیدندچه اتفاقی میافتاد؟ شاید به جرات میتوان گفت که نه تنها هیچ اتفاقی نمیافتاد، بلکه از نقطه نظر بصری بهتر هم میشد. از همین منظر طراحی دکور نه تنها به صمیمیت بین تماشاگر و بازیگران کمک نمیکند بلکه نوعی آشنایی زدایی ایجاد میکند که به کلیت نمایش لطمه هم میزند. چنین ناهماهنگی متاسفانه در بازیها هم وجود دارد. برای همین تماشاگر با طیفی از بازیهای حسی و تکنیکی روبروست که البته با گفتار و نگاه های مستقیم بازیگران به تماشاگران تشدید هم میشود.
از طرفی به نظر میرسد کلیه بخشهای روایتی که بازیگران با استفاده از تکنیک فاصله گذاری بیان میکنند، نه تنها باعث غنای نمایش نمیشود بلکه کندی ریتم و خستگی تماشاگران نمایش را باعث میشود. آنچه به عنوان موسیقی در نمایش قابل شنیدن است از تمایلات و علاقه هادی از شخصیتهای نمایش ناشی میشود که به موسیقی از جمله آثار روز بسیار علاقه مند است. با توجه به وجود این شخصیت و موجی که توسط آن باقی بچهها را هم با خود همراه میکند، اندیشه استفاده از موسیقی در نمایش شکل میگیرد.
هر چند در نمایش به وفور از موسیقی استفاده میشود، اما به علت عدم استفاده کاربردی نمایش از این عنصر موسیقی به عنصری کاملا اضافه و ایستا تبدیل میشود که برای پر کردن فواصل صحنهها استفاده میشود و کارکرد دیگری ندارد. نمایش شروع جذاب و مناسبی ندارد و پایان آن هم با ابهام و سریع صورت میگیرد. به نظر میرسد هنگامی که نمایش به نقطه پایانی خود میرسد، نویسنده به سرعت همه شخصیتها را از صحنه نمایش بیرون کرده و به تندی اقدام به نتیجهگیری میکند.
در همین حوالی سوژه مناسب و امروزی دارد اما به دلایل مختلف از جمله پرداخت نا مناسب قصه و البته اشخاص در نمایش در مجموع حرف خود را باسکته بیان میکند. نمایش با روایت مستقیم که حاصل برداشت نامناسب از بعضی مباحث روایی در هنر نمایش است به داستان لطمه زده است. چه بسا اگر نویسنده و کارگردان بجای ادا در آوردن و ایجاد نوآوریهای من درآوردی به روایت ساده نمایش میپرداخت، بسیار موفقتر بود.
نویسنده : سعید محبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست