سه شنبه, ۲۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 11 March, 2025
هری پاتر و مرگ خدا

این مقاله به بررسی پیامها و محتوای اصلی داستانهای هری پاتر میپردازد. نویسنده نشان میدهد که مهم ترین مسئلهای که در این داستانها میتوان به آن اشاره کرد و آن را محوری ترین پیام داستان دانست، وجود دنیای بدون خداوند و یا به تعبیر او" مرگ خدا " میباشد.
این مجموعه در پی اثبات این مطلب است که انسان در این دنیا، بدون وجود هیچ قدرت متعالی و والاتری رها شده است و این وظیفه خود اوست که برای رسیدن به کمال مطلوبش تلاش کند و در این راه از هر وسیلهای استفاده کند. در واقع، از دیدگاه رولینگ، هدف وسیله را توجیه میکند و این پیام غلط دیگری است که مجموعه کتابهای هری پاتر به اذهان فرزندان ما القا میکند.
بیست و یک جولای؛ آمد و رفت و جهان بدون هیچ گونه قدرت جادویی ادامه دارد. این تاریخ، روز انتشار هفتمین و آخرین جلد از کتابهای هری پاتر با نام "هری پاتر و یادگاران مرگ" میباشد. شش جلد قبلی این کتاب تا کنون به ۶۶ زبان ترجمه شده و نزدیک به چهارصد میلیون نسخه فروش داشته است و این رقم تا زمانی که دنیای هری پاتر تکمیل شود، افزایش خواهد یافت. ویرایشهای جدید این کتاب - مثل ویرایش مخصوص با جلد چرمی، ویرایش جعبه ای، کتابهای صوتی و ویرایش دیجیتال مصور و...- نیز در حال انتشار است. علاوه بر این، در یازدهم جولای، پنجمین فیلم هری پاتر پخش شد و بی شک دو فیلم دیگر (و شاید دنبالههای دیگری از این فیلمها) نیز پخش خواهند شد. روی هم رفته، این حادثهای فراملی، در زمینه حماسی و رزمی تاریخ است که تنها کتاب "بابل" میتواند با آن رقابت کند.
من به چند دلیل از کلمه رقابت استفاده کردم؛ اول، به خاطر تأثیری که این مجموعه بر دنیای مدرن دارد و بعد، به دلیل جهان بینیای که نیرومندانه به طرفداران خود القا میکند. در کل، این مجموعه نوعی بیانیه ضد مسیح درام، در مورد اخلاق و ایمان میباشد که توسط شخصیتهای دوست داشتنی، ستودنی و تخیلی آن تجسم یافته است؛ شخصیتهایی که ویژگیهای امروزی بشردوستی را به آخرین حد خود رسانده اند. سراسر این مجموعه در مورد ما انسانها است. در مورد تمایلات اخیر غرب به "هموساپینس" و انسان به عنوان آگاه و دانای کل؛ و به طور دقیق تر، درباره "هموسین دئو" یا انسان بدون خدا. انسانی که برای پیدا کردن هویت خود در پهنه گیتی، بایستی به هر قیمتی به دنبال قدرت و دانش باشد تا مبادا به واسطه نفرین مرگبار به نابودی فرستاده شود. او احساس میکند که تنها و رها شده است و از این رو باید به خودش متکی باشد و تا حد زیادی، به کسانی که او را در آشکار سازی و پیشرفت هویت نهانش یاری میکنند، متعهد و ملتزم میشود. وقتی او برای دستیابی به هدف نهایی اش تلاش میکند، در بالاترین حد خطر قرار دارد و برای زندگی فانی اش مخاطرات بسیاری را پیش رو دارد. در این راه، مرگهای بسیار زیاد و به گونههای مختلف، وجود دارد.
لو گراسمن در ۲۳ جولای سال ۲۰۰۷ در مقالهای در مجله "تایم" مینویسد: "اگر میخواهید بدانید در هری پاتر چه کسی میمیرد، پاسخ آن آسان است: خدا". او در این مقاله، هدف اصلی و ریشهای مجموعه هری پاتر را بیان کرده است. مسائل زیادی در مورد موضوعات خاص این مجموعه برای نوشتن وجود دارد و نوشته شده است. این نکته که یک داستان خوب نباید کاملاً مذهبی و یا مسیحی باشد، قابل انکار نیست؛ اما باید در مورد این حقیقت کوچک تعمق کنیم که استعاره کلی و طرح اصلی این مجموعه (جادو و سحر)، فعالیتهایی میباشند که به طور مطلق از سوی خداوند حرام گردیده است. اشباع [ذهن] نسلی از خوانندگان جوان با اخلاقیات و باورهای ظلمانی که به صورت داستانی جذاب درآمده است، آثار طولانی مدتی خواهد داشت. کمترین این آثار، ترویج نسبیت گرایی اخلاقی است که در اقسام فرهنگی، نه تنها به دیکتاتوری نسبیت گرایی اخلاقی تبدیل شده بلکه در حال تبدیل شدن به اعتیاد نسبیت گرایی اخلاقی است. مانند تمامی اعتیادها، زندگی بدون اعتیاد برای معتاد سخت میباشد و در واقع، مادهای که به آن معتاد است، به زندگی معتاد تبدیل میشود.
طبیعت "پرومیتوسی" جادو وآتش دزدیده شده از خدایان، بر سطحی اساسی از هویت، تثبیت شده است و میل به این تصور روان شناختی را در اذهان جوانهای ما ایجاد میکندکه میتوانند "مانند خدایان" باشند، با تمامی حدود و مرزهای اخلاقی که خودشان تعریف میکنند و مکانیسمهای پاداشی که به هیچ قدرت بالاتر از میل و خواست خودشان پاسخگو نیست. بسیاری از مسیحیان این مطلب را به واسطه مجموعه هری پاتر پذیرفته اند؛ چرا که شخصیت محوری داستان، این فریب و اغوای همیشگی را در حالتی سانسور شده تجسم بخشیده است که: "شما باید همچون خدایانِ نجیب و نازنین باشید." با این حال، اگر این داستان را با کمی توجه به روابطی که در سطوح عمیق تر شخصیتها و طرحهای فریبنده آن وجود دارد مطالعه کنید، در مییابید که هری کاملاً هم نجیب و نازنین نیست. در اوج داستان جلد هفتم، شخصیت هری به عنوان یک شخص نسبتاً نجیب پایان مییابد؛ البته بعد از گذراندن یک سلسله از ضرب و شتمها، دروغها و کینههایی که از جلد ششم باقی مانده است. ما هرگز نخواهیم فهمید که هری چگونه از این شرایط، به تکامل و شکل تمام عیار خود که ساحری است که دنیا را نجات میدهد، میرسد.
همچنین باید در نظر داشت که هیچ پدر و مادر عاقلی کتابهایی را به بچههایشان نمیدهند که در آن گروهی از انسانهای هرزه و فاحشه "خوب" با انسانهای هرزه و فاحشه "بد" دلیرانه میجنگند و در آن اعمال جنسی و فاحشه گری به عنوان نیروی محرک و تکان دهنده داستان است. اما چرا جادو و سحر معاف و آزاد میباشد؟ یا بهتر است از خود بپرسیم، چرا موضوعات و مواد مسموم را به مواد مصرفی فرهنگ خود وارد کرده و به این کار ادامه میدهیم، گو اینکه این کار منطقی و عادی میباشد. یا وجود مقدار کمی سبزیجات در یک ظرف پر از اکسید آرسینیک، آثار بلند مدت منفی ناشی از خوردن این ماده بر رژیم غذایی را توجیه میکند. استدلالهای این چنینی بسیاری وجود دارد، اما اجازه دهید به بینش گراسمن توجه کنیم.
واکنش و پاسخ بسیاری از خوانندگان این چنین خواهد بود: "مرگ خدا؟ مطمئناً موضوع را بسیار بزرگ کرده اید! در میان دریایی گسترده از پدیدههای فرهنگی، ما تنها در مورد یک پدیده منفرد بحث میکنیم، اینگونه نیست؟ آیا ارزشهای مثبت بسیاری در این کتابها و فیلمها وجود ندارد که آموزش دهنده و تقویت کننده اهمیت شجاعت و فداکاری میباشد؟ و آیا این مجموعه تماماً در مورد عشق نیست؟" بله، از یک لحاظ اینگونه است. اما چه نوع عشقی؟ چه نوع گذشتی؟ و به چه نیتی؟ این مجموعه در مورد سودمندی کینه توزی، تفاخر، بداندیشی و بدخواهی نسبت به دشمنان حقیقی و آنان که دشمن انگاشته میشوند، است و در این راه به دنبال استفاده از دانش محرمانه، دروغ، مکر و حیله، اهانت و خوش شانسی محض برای دفاع در مقابل هرآنچه که شما را تهدید میکند و در مقابل خواستههای شما میایستد، میباشد. این مجموعه یک "کورنوکوپیا" برای پیام غلط دیگری نیز میباشد: "هدف، وسیله را توجیه میکند." هیچ چیز دیگری همچون این پیام دیده نمیشود. به هیچ کسی جز کسانی که شما با آنها احساس راحتی میکنید و از اهداف شما پشتیبانی میکنند و باعث میشوند در مورد خودتان احساسی خوب داشته باشید، نمیتوان اعتماد کرد. کشتن دیگران در صورتی که شما خوب باشید و دیگران بد باشند، توجیه پذیر است. افراد محافظه کار و متعصبهای ضد جادو، انسانهای واقعاً بدی هستند و لایق هرگونه مجازاتی میباشند. (از این رو، مجازات دورسلیز لذت بخش میباشد.)
هدف غایی شیطان، رد کردن و طرد جادو است. برای مثال، تبهکار بزرگ "ولدمورت"، هنگامی که به یک پسر معلول که توسط پدر مخالف جادوی خود ترک شده است تبدیل میشود، از دور خارج میشود. پس از آن، در فضای داستان یک افسانه جوان وجود دارد، که هنگامی که با جادو تلفیق میشود، به یک عامل توانا و غالباً نهفته تبدیل میشود و رفته رفته در هریک از جلدهای این داستان رشد میکند و در پایان جلد آخر، در خوشی و رستگاری خانوادگی، شخصیتهای محوری داستان به اوج خود میرسد. بله؛ هری با اشرار تقریباً شیطانی روبرو میشود؛ آزمونی سخت و پایان ناپذیر از مبارزات و پریشانیها را متحمل میشود؛ بر انسانهای عجیب و غریب شکست ناپذیر پیروز میشود؛ جهان را نجات میدهد؛ با جینی ازدواج کرده و بچه دار میشود و نسل جدیدی از جادوگران و ساحرههای کوچک را به وجود میآورد. اگر این یک طنز یا هجونامه بود، شاید به آن میخندیدیم. اما این داستان خود را به عنوان مسئلهای کاملاً جدی ارائه کرده است؛ این فستیوال حقایق ناقص، مهلک و دروغهای آشکار، به سادگی با برخی از ارزشهای مثبت آمیخته شده است؛ برخی نقش پردازیهای جذاب و شیوههای نویسندگی نامناسب که در آن برای قهرمان و ضد قهرمان مجموعه، از یک طفل یتیم سرخورده استفاده شده است. علی رغم عناصر و خصیصههایی مثل شوخ طبعی، باهوشی، و سخنان طعنه آمیز جسورانه، فرهنگ عمیقی از تحقیر نیز در این مجموعه وجود دارد. سراسر داستان بسیار جذاب و لرزاننده میباشد. بسیار مرگبار و پوچ.
مسئله اصلی این است. این گونه نیست؟ اگر دنیایی که در آن زندگی میکنیم، مقدس (روحانی و منزه) نبوده و بلکه پوچ و مرگبار است، آنگاه ما بایستی هر کاری که میتوانیم برای تغییر دادن آن انجام دهیم. ظاهراً خدایی وجود ندارد و ما بایستی خدای خودمان باشیم. همان طور که همه کودکان یتیم میدانند، اگر پدری وجود نداشته باشد، ما باید پدر خودمان باشیم. این یک وظیفه و کار دشوار برای هر کسی است، اما با کمک برخی قدرتهای باورنکردنی قابل انجام است. و اگر بعد از همه اینها چیزی وجود داشته باشد که اندکی ورای دنیای مادی و این جادوی مادی است، آیا میتواند حقیقت داشته باشد؟ طبق داستان، مطمئناً خیر. در مجموعه هری پاتر، نشانههایی از قلمروهای دیگر و ابعاد غیر مادی و متافیزیکی که هیچ گونه مرجع اخلاقی بالاتری ندارند، دیده میشود. اما اینها ویترینهایی برای کیهان شناسی پایه گذاری شده توسط رولینگ میباشند. گواهی و شهادتی سخت در سراسر داستان وجود دارد، مبنی بر اینکه یک جهان بینی اسرار آمیز به آرامی اما بدون شک به وجود خواهد آمد. در حقیقت، این شکل جدیدی از مجموعه بدعتها و الحادهای قدیمی، و یک فلسفه عرفانی جدید میباشد که باقیماندههای نمادهای یهودی-مسیحی را اقتباس کرده و آنها را با مفاهیم دینی زندگی و [عالم] پس از مرگ در هم آمیخته است. برای مثال، در اواخر جلد آخر، مربی و مدیر هری، دامبلدور، پس از مرگ خود و مرگ کاذب هری و قبل از رستاخیز مبهم آخر، در محیطی تار و مربوط به دنیایی دیگر، با هری ملاقات میکند. اما حتی این مورد و دیگر مراجع متافیزیکی، به ندرت توسط نویسنده برای بیان هدف اصلی اش که همان تجلیل از کمال مطلوب انسان دوستی میباشد، استفاده شده است. اینگونه بشر دوستیها، بدون وجود انواعی از روحانیت - و هرآنچه که روحانیت بهتری برای همو سین دئو، از آن روحانیتی که پاداشها و هیجانهای غیر طبیعی و بدون پاسخگویی اخلاقی به خداوند ارائه میکند، داشته باشد- نمیتواند مدت زیادی به حیات خود ادامه دهد. ممکن است این مسئله را متناقض بدانید؛ مذهب بشردوستی سکولار. در این مذهب، همانند بسیاری دیگر از مذاهب، جهان به شدت در حال تهدید میباشد و به ناجی خود نیاز دارد. آنگاه یک قهرمان دوست داشتنی در این موقعیت چه باید بکند؟ او باید رشد کند، او بدون گفتن چیزی ادامه میدهد. در این هفت داستان نیز قهرمان اینگونه عمل میکند و به تحقق قدرتهای نیمه خدایی ذاتی خود نزدیک میشود. در داستان هرگز به این قدرتها به عنوان قدرتهایی شبیه به قدرت خداوند اشاره نشده است؛ چرا که در این صورت، به طور ضمنی نوعی قدرت بالاتر و متعالی تر را تصدیق میکند و حال آنکه در دنیای پاتر، هیچ سلسله مراتب مطلقی در آفرینش وجود ندارد.
رولینگ در یکی از مصاحبههایش بیان کرده است که: "کتابهای من عمدتاً در مورد مرگ میباشد. آنها با مرگ والدین هری آغاز میشوند. اشتغال ذهنی و فکر دائم ولدمورت برای تفوق بر مرگ و تلاش او برای رسیدن به ابدیت، به هر قیمتی، که هدف هرکسی در استفاده از جادو میباشد، در این کتاب وجود دارد. از این رو من دریافتم که چرا ولدمورت خواهان غلبه بر مرگ است. همه ما از مرگ میهراسیم."
در حقیقت، هزاران نوع مرگ خشن در این هفت جلد وجود دارد که معمولاً در اثر نبردهایی است که شامل نفرین، جادو و زهر میباشند. شمار شخصیتهای انسانی و دیگر مخلوقاتی که در این مجموعه کشته میشوند، از دست خواننده خارج میشود و تا آنجایی که من میدانم، هیج یک از آن شخصیتها به مرگ طبیعی نمیمیرند. دنیای پاتر قلمرو مرگ است، پادشاهی مرگ؛ و تنها با استفاده از ابزار مرگ میتوان بر حاکمیت ابدی آن برتری یافت. در سراسر این مجموعه، مرگ و قدرت، پیوندی ناگسستنی برقرار کرده اند. علاوه بر این، مرگ تهدید نهایی و راه حال پایانی هر مشکلی است. برای مثال، در جلد شش، دامبلدور توسط سوروس اسنپ شیطان، که برای تبهکار و شریر بزرگ، ولدمورت کار میکند، کشته میشود. در جلد هفت آگاه میشویم که اسنپ یک جاسوس دوجانبه بوده است که به طور مخفیانه به دامبلدور و هری وفادار بوده است. این هم فاش میشود که دامبلدور از اسنپ خواسته است که او را بکشد - مرگی آسان و بدون درد- و گفت وگوی آنها در این مورد، به طور عجیبی مانند توجیه مرگ آسان و خودکشی به کمک پزشک میباشد.
اینکه بدانید چه کسی هستید، در تفوق بر مرگ بسیار مهم میباشد. شما به تدریج با تجربه و همراه با مطالعه دانشهای محرمانه ممنوعه، کشف خواهید شد و [خواهید فهمید] که بیشتر از آنی هستید که فکر میکردید؛ در حقیقت، شما حق دسترسی به اسراری را دارید که خودتان را برایتان مینمایاند و ارزش شما برای دیگران آشکار میشود. تا زمانی که همتایان حامی و شجاعی دارید، مورد عشق، نفرت، چاپلوسی و ترس قرار میگیرید، ولی هرگز فراموش نمیشوید و قدرتهای مخفی اضافی به شما داده میشود. با افزوده شدن آگاهی، قدرتهای جادویی ذاتی شما آزاد خواهد شد و با تمرین به نیروی جادویی فوق العاده نیرومندی تبدیل خواهد شد. البته باید از این نیروها استفاده کرد، چراکه دشمنان واقعاً پستی در بیرون وجود دارند و این شیطان و دشمن بزرگ، پس از شما در گذرگاه بزرگی قرار دارد و او هم مثل شما قدرتهایی دارد. از این رو اگر میخواهید او را شکست دهید، بسیار مهم است که قدرتهایی به ترسناکی و وحشت آوری قدرتهای او داشته باشید. شما به نبرد خواهید پرداخت، زمین خواهید خورد و دوباره برمی خیزید، اما در پایان پیروز خواهید شد. شما ناجی جهان میشوید.
رولینگ داستانی را به شکل درام انسانی درآورده است که به کهنگی "ایلیاد" میباشد، اما بدون بینش عمیق هومر نسبت به انگیزههای انسانی. به کهنگی "بوولف" است، اما با نقشهایی درهم و درسهایی منحرف؛ معاصر با ارباب حلقهها میباشد، اما بدون تعریف تولکین از فروتنی و حکمت و پاکدامنی حقیقی. او از رنج و محنت استفاده کرده است تا داستانش را از یک سناریوی ساده خوبها در برابر بدها، و یا حتی سناریوی صرفاً تغییر یافته خط مقدم خیر و شر، پیچیده تر کند. او با هوشمندی و خلاقیت، تمامی مرزهای داخلی و خارجی، عمودی و افقی را درهم ریخته است و تنها عامل درخشنده، تقدیر ضمیر پویای شخصیت محوری داستان میباشد. خواست این شخصیت، بیشتر آرزو برای زنده ماندن است تا آرزو و میلی - از نوع نیچه ای- برای قدرت؛ و رفته رفته این خواسته به سوی آرزویی برای یک هویت سوق پیدا میکند که در آن، قدرت، یک عامل تقویت کننده ضروری برای این خواسته است. اما رولینگ شخصیت هری را یک پسر دوست داشتنی و بازیگوش ساخته است. بسیاری از خوانندگان جوان با این شخصیت آشنا هستند. او مانند بسیاری از جوانان زمان ما میباشد که به نحوی رها شده اند و خانوادههایی از هم گسسته و خواهران و برادران غایبی دارند که به واسطه سقط جنین از بین رفته اند و یا به طریقی دیگر، این کودکان به علت روشهای پیش گیری از بارداری و عقیم سازی، تنها مانده اند. آنها به خاطر انواع گوناگون عدم توجه، کم ارزش شمرده شده و از تنهایی رنج میبرند و برخی نیز توسط بچههای قلدر تحقیر میشوند. (این بچههای قلدر، کودکان بدبخت دیگری هستند که به خاطر نداشتن هویت، به کودکان ضعیف تر زور میگویند تا از این تنها راه در دسترس، بتوانند خودشان را ثابت کنند.) حیاط مدرسه محله تان را نگاه کنید. همه این کودکان آنجا هستند؛ هریها و هرموینزها، دراکو مالفویهای شریر و گروه چاپلوسانشان. این یک حالت انسانی میباشد و از هر سنی به سن دیگر و هر فرهنگی به فرهنگ دیگر - هرجا که انسان نیروی نگهدارنده بخشش را نپذیرد- تفاوت کمی دارد.
هری بر شیاطین گوناگونی که با او روبرو میشوند پیروز میشود، البته او این کار را بدون بخشش و رحم انجام میدهد. ما میبینیم که در حال تشویق او هستیم و سپس یا از روی بی ارادگی این کتابها را میپذیریم و یا از آنها حمایت میکنیم. این کتابها مسیر آزادی، راهی بیرون از رنج، طرفداری از زندگی، نفی ثروت، حلقه زنجیر حصارها و محوطههایی محصور شده که کودکان محبوب ما یعنی همه کودکان را بی رحمانه محدود میکنند، میباشند. هری راه را میداند، این کودک زیبای بازنده، حس ترحم غریزی ما برای مردم رنج دیده را بر میانگیزد؛ ما هری را هنگام عبور از موانع، پیروز میبینیم، درست همان طور که همه ما آرزو داریم که در زندگی خودمان اینگونه باشیم. بله، من و شما هری هستیم. ما او را دوست داریم. و چه بازیگر تمام عیاری برای این نقش در فیلم انتخاب شده! صورتی شیرین، شجاع و آسیب پذیر. یک پسر خوب و زیبا.
در "هری پاتر و یادگاران مرگ"، میبینیم که هری به دوره جوانی میرسد. او به طور شگفت انگیزی به بلوغ رسیده است. او نسبت به ضعفا احساس شفقت و مهربانی دارد و میخواهد مانع نفرینها و بلاهای مهلک شود و چوبهای جادویی را از دست کسانی که میخواهند او و دیگران را بکشند، بیندازد. این مسئله تا حدی است که رموس لوپین هری را نکوهش میکند و پاسخ دفاعی هری را مبنی بر اینکه کشتن مردم روش ولدمورت است نه او، دریافت میکند. حتی بعد از اینکه دراکو، شکنجه گر قدیمی هری، با گروهش به او حمله میکند و نزدیک است که با نفرین خشونت بار فایندفایر هری را آتش بزند، او دراکو را نجات میدهد. ممکن است که این پیشرفت جدید در شخصیت هری، آنهایی را که از روش انتقامی قدیمی او لذت میبرده اند، ناامید کند، اما با این حال، این نیز موقعیت طرفداران هری را که آن سوی رویه ظاهری شخصیتها و جریانها را نمیبینند، تقویت میکند. همان طور که دیویدهادون منتقد بیان میکند: "هری این عقیده رولینگ که کودکان "ذاتاً خوب" و بدون نیاز به اصلاح و رستگاری هستند را به طور کامل واقعیت میبخشد." آنها تنها نیاز دارند که رشد کنند و یاد بگیرند که از قدرتشان "هوشمندانه" استفاده کنند. در دنیای هری، گناه نخستینی وجود ندارد به جز جادو.
اگر ما در دنیایی تنگ و ترسناک حبس شده ایم، چرا راهی که هری به ما نشان داده است را بررسی نکنیم؟ وقتی که ما مثل همه انسانها و حتی آنهایی که این مطلب را انکار میکنند، آرزو و میل به یک قدرت برتر و مافوق داریم، چرا نباید بنده نیروهای غیر طبیعیای که به جای آن تعالی اصیل ارائه شده اند شویم؟ بندگی واژهای است که ممکن است شما را یاد یک واژه قدیمی بیاندازد، بردگی. هنگامی که یک برده در زنجیر است، در مورد آزادی خیال بافی و رؤیاپردازی میکند، اما این خیالهای پوچ، زنجیر او را محو نمیکنند. انسانهای اسیر شده زمان ما نیز مانند بردگان قدیمی، با هر لذتی که میتوانند در ابعاد محدود این دنیا کسب کنند باقی مانده اند، و اینها نیز معمولاً لذاتی زودگذر و مجهولند، همان طور که در گذشته به وفور در ممالک مشرکین اثبات شده است. آنهایی که اسیر دنیای پاتر میباشند، ممکن است مدتی با خوشگذرانی ذهنی و تحریک عواطفشان و ترشح آدرنالین، به واسطه عصبانیت و خون، افسانه و ترس، و به وسیله نمایش بی نظیر و ابتکارات هوشمندانه، شاد باشند و توجه شان از شرایط واقعی که دارند دور باشد؛ اما توجه داشته باشید که نمادهای سنتی تمدن غرب، از طریق این بافت بسیار پیچیده از طرحها، مورد سوءاستفاده و استفاده، تغییر و پیوند ناجور، تکذیب و حتی بارها وارونه نمایی قرار گرفته اند. چرا که در این دنیای خیالی، هیچ چیز معتبر و آن طور که به نظر میرسد نیست، و حتی ساختار لغزشها و خطاهای فکری ما را به همان جایی میبرد که وهم و خیال نویسنده میخواهد. یک داستان نویس ضعیف نمیتواند حتی کمی از این داستان را بنویسد. اما رولینگ یک داستان نویس با استعداد میباشد و اثر موزون عظیم او، در تجزیه و از هم گسستن اصول اساسی تمدن و انسانیت، به وسیله بسیاری تصدیق شده است؛ چرا که او ما را گرامی داشته و سرگرم کرده ؛ به این دلیل که "این [داستانها] تماماً در مورد عشق میباشند".
آزادی حقیقی تنها زمانی ممکن میشود که عشق حقیقی وجود داشته باشد. و عشق حقیقی بدون صداقت ممکن نیست. همان طور که تولکین در مقالهای در مورد ادبیات خیالی بیان کرده است، نویسندهای که میخواهد تصور و تخیل را به طریقی سالم تغذیه کند، بایستی بدون توجه به این که جزئیات یک دنیای خیالی چه قدر خارق العاده میتواند باشد، به نظم اخلاقی دنیای واقعی وفادار باشد. نمیتوان قانون طبیعتی که خداوند در وجود ما قرار داده است را به کلی ریشه کن کرد، اما میتوان آن را شدیداً تغییر شکل داد تا منجر به انحراف اگاهی، ضمیر و پس از آن اعمال ما شود. اهمیتی ندارد که یک افسانه تا چه حد از نظم مادی رخت بربسته است و افسانه سالم آن است که به ما بیاموزد، یکدیگر را به نحوی سالم دوست داشته باشیم؛ با دوست داشتن همسایههایمان و حتی دشمنانمان، لااقل تلاش کنیم که دوست داشتن آنها را یاد بگیریم و بپذیریم که این کار صحیح است. این کار با بخشش ممکن میشود. اما عشق انتخابی (همراه با نفرت انتخابی) به آزادی منتهی نمیشود. این کار، احساس عشق بدون وجود مفهوم آن و احساس آزادی بدون وجود پایههای آن میباشد. اگر خدا یک پدر غایب میباشد _ و یا پدری است که اصلاً وجود ندارد- قهرمان و خوانندگان آن با چنین احساساتی تنها مانده اند، با وفاداری منحرفشان و با عشقشان به امیال و آرزوهای سیر نشدنی خود، و حس میکنند که انکار اینها، نفرینی مرگبار و تباه کردن خود میباشد. به این دلیل است که بسیاری از مردم به شدت به ارزشهای کتابهای پاتر وفادارند و این مسئله را نادیده میگیرند که بسیاری دیگر از ارزشها در این کتابها در حال تحلیل و نابودی میباشند. به این دلیل است که مدافعان دنیای پاتر چنین سرسختی از خود نشان میدهند و بارها علیه منتقدان برافروخته و عصبانی میشوند. به تصور آنها، منتقدان دنیای پاتر، دشمنان آزادی و اصالت میباشند. درست همان طور که لفاظی در مورد آزادی و دموکراسی در حال افزایش است، در حالی که در مورد مسائل مهم دیگر در حال کاهش میباشد، لفاظی در مورد "ارزشها" نیز در حال افزایش است و مسئله حقیقی تر که همان ایمان و پاکدامنی میباشد، در حال مهجور شدن است. چه چیزی این بردگان خیال پرداز این فریب را بیدار خواهد کرد؟
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست