دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

نفرین جغرافیا


نفرین جغرافیا

دیدگاهی در مورد فرآیند خلق و توزیع ثروت

این مقاله یک دیدگاه متفاوت را در مورد اینکه چرا جغرافیا یکی از عوامل تعیین کننده اصلی فرآیند خلق ثروت و توزیع کشورهاست، توضیح می دهد. یک مجموعه جدید از شواهد پشتیبانی کننده نیز ارائه شده اند.ایده های اصلی توضیح داده شده در این مقاله به شرح زیر است:

الف) بخش صادرات تصویری از فرآیند زیربنایی یک کشور در مورد خلق ثروت و توزیع را عرضه می کند. تولیدکنندگان کارا و صادرکنندگان تولیدات صنعتی، دارای درآمدهای بالا و سطوح پایین نابرابری هستند در حالی که صادرکنندگان محصولات کشاورزی و مواد خام دارای درآمد پایین و توزیع های درآمدی نابرابری هستند.

ب) ترکیب صادرات یک کشور به صورت نسبتاً زیادی بر سه اساس تعیین می شود: منابع، دور دستی و شرایط آب وهوایی. به عنوان مثال تولید صنعتی شرایط آب و هوایی خنک، نیروی کار تحصیلکرده و مکان های نزدیک به بازارهای فروش کالا با دستمزد بالا را می طلبد. دو مکانیسم از مکانیسم های اشاره شده جغرافیا را به رشد و نابرابری ارتباط می دهند که در ادبیات فعلی موجود نیست. اولاً به دلیل هزینه های ثابت بالا، تولید صنعتی نیازمند به کارگیری تجهیزات با سرعت بالا برای ساعت های طولانی است که عدم مزیت مشخصی را برای نواحی گرمسیری ایجاد می کند. ثانیاً به دلیل اینکه مبادله پیام های غیرقابل کدگذاری پیچیده می تواند تنها بر یک مبنای رودررو انجام شود که در آن شرکا دست به دست هم می دهند، تولید ایده ها و محصولات جدید از مکان هایی که به عنوان مراکز اقتصادی دنیا شناخته می شوند، ریشه می گیرند در نتیجه تولید اسباب بازی ها، پوشاک و کفش اساساً آزاد هستند اما ماشین آلات و وسایل داروسازی بدین گونه نیستند. ارتباط بین جغرافیای قرارگیری و توسعه اقتصادی حداقل از زمانی ماکیاولی در سال ۱۵۷۹ است. بعد از آن در سال ۱۹۹۸ گلوپ، ساکس و ملینگر چهار حوزه اساسی را که از طریق آنها، جغرافیای فیزیکی ممکن است دارای اثر مستقیم بر بهره وری اقتصادی باشد مشخص کرده اند که عبارتند از هزینه حمل ونقل، سلامت انسان، بهره وری کشاورزی و دارا بودن منابع طبیعی. در آن مقاله همانند مقاله ساکس در سال ۲۰۰۱ شواهد تجربی ارائه شده و از این موضوع حمایت می کند که در واقع جغرافیا دارای اثرات مستقیم و همچنین اثرات غیرمستقیم بر توسعه اقتصادی است.

همچنین هال و جونز (۱۹۹۹) و انگرمان و سکولوف (۱۹۹۷) بحث کرده اند که جغرافیای فیزیکی ممکن است توسعه اقتصادی را با شکل دهی نهادهای کشورها تحت تاثیر قرار دهد. عاصم اغلو، جانسون و رابینسن در سال ۲۰۰۱، رودریک، سوبرمانیان و تربی، ایسترلی و لوین نیز در سال ۲۰۰۲، یک گام به جلو نهاده و اشاره کرده اند که هنگام کنترل اثرات نهادها، جغرافیا دارای هیچ اثر مستقیمی بر توسعه اقتصادی نیست. از سوی دیگر ساکس و مک آرتور (۲۰۰۱) نشان دادند نتایج مقاله عاصم اغلو و دیگران به ازای افزایش ها در نمونه کشورهای استفاده شده در تحلیل ها آنقدر قوی نیستند. نتیجه اصلی این مقاله برای کشورهای گرمسیری دور افتاده - با فراوانی منابع - بسیار نگران کننده است. شرایط آب و هوایی، منابع طبیعی و دوردستی می تواند با همدیگر مقدار زیادی از تغییرپذیری درآمدها و نابرابری ها در بین کشورها را توضیح دهد. این نشان می دهد که دولت ها ممکن است دارای یک نقش کمتری در توسعه اقتصادی باشند نسبت به آنچه که معمولاً توسط اقتصاددانان تصور می شود. بعد از کنترل شرایط آب و هوایی، فراوانی منابع طبیعی و مکان به عنوان مثال آمریکای لاتین در وابستگی تجاری اش، ترکیب صادرات، GDP سرانه یا نابرابری درآمدی غیرعادی نیست، - صادرات به عنوان مهم ترین منشاء خلق ثروت و نابرابری ثروت اصولاً توسط صادرات آفریده می شود. البته بر حسب تعریف، این امر برای جهان به صورت کلی صادق نیست اما به طور مسلم برای افراد در کشورهای توسعه یافته صحیح است که تقریباً ۱۰۰ درصد چیزی را که تولید می کنند، صادر می کنند.

اگرچه کشورهای بزرگ ممکن است رشد درون زا را تجربه کنند اما غالب کشورها شبیه افراد هستند، به این معنا که ساختارهای تولیدی شان تخصصی شده و رشدشان از توسعه کارای فعالیت هایی سرچشمه می گیرد که آنها در تولید آن خوب عمل کرده و مازاد آن را به بقیه جهان صادر می کنند. ترکیب صادرات نیز چگونگی توزیع درآمد در بین عوامل تولید را تعیین می کند. ûبنابراین‎ بازدهی های عوامل شدیداً بسته به مجموعه تولیداتی تغییر می کند که در آن تولیدات، کشور دارای مزیت نسبی است. هر جایی که ترکیب ستانده (تولید) طوری است که نیروی کار یقه آبی(بی مهارت) یا سرمایه انسانی (به طور خاص نوع ایجاد شده به وسیله آموزش) به مقدار بیشتری استفاده می شود، نابرابری تمایل به کاهش دارد زیرا چنین نهاده هایی به طور وسیعی موجود هستند این چیزی است که در تولید صنعتی صادق است. به عبارت دیگر جایی که به سرمایه انسانی در مقایسه با دیگر دارایی های سرمایه ای، نظیر سرمایه فیزیکی یا زمین کمتر پاداش داده می شود، مالکیت نهادهای بهره ورتر اصلی به نفع تعداد اندکی متمرکز می شود و نابرابری بالاست. این حالت در کشورهایی صادق است که محصولات اولیه و محصولات کشاورزی را صادر می کنند. در کنار کیفیت، تولید صنعتی منبع اصلی ثروت در عصر صنعتی است. این بدان معنی نیست که فعالیت های دیگر به لحاظ تکنولوژی رشد نداشته و ساکن بوده اند بلکه برعکس هم کشاورزی و هم استخراج منابع افزایشی را در مکانیزاسیون تجربه کرده اند که به طور نزدیکی موازی با پیشرفت مشاهده شده در تولید صنعتی است. در واقع مکانیزاسیون کشاورزی و استخراج مواد خام، مشابه با مکانیزاسیون فعالیت های صنعتی است. در حالی که تجهیزات گران (سرمایه بر) در دست کارگران است که نیاز است به مدت زمان زیادی با سرعت بالایی برای پوشش دادن هزینه های سرمایه ای به کار گرفته شود.

این فرصت های با تلاش بالا، دستمزد بالا را برای کارگران با مقداری آموزش رسمی ایجاد می کند. همچنین این شبیه به حالتی است که نسبت نیروی کار به ستانده را کاهش می دهد. تفاوت این است که کشاورزی و استخراج منابع دارای یک نهاده ثابت است؛زمین. مکانیزاسیون نسبت کارگر به زمین را کاهش می دهد بنابراین تعداد مشاغل در کشاورزی را کاهش می دهد. در تولید صنعتی تعداد مشاغل می تواند ثابت نگه داشته شود یا حتی با وجود مکانیزاسیون، به شرط جذب مقدار سرمایه مورد نیاز، افزایش یابد. علاوه بر اینها و مهم تر از همه این موارد، در طول قرن ۲۰ این نوآوری تولید بود که به تولید صنعتی اجازه داد که سطح اشتغال خودش را نگه دارد.

تولید صنعتی آب و هوا، بازارها و... توانایی یک کشور برای جذب تولید کننده صنعتی به وسیله سه عامل تعیین می شود: منابع، مکان و شرایط آب و هوایی. تولید کننده صنعتی شرایط آب و هوایی خنک را ترجیح می دهد؛جایی که تجهیزات می تواند بدون از کارافتادگی در سرعت بالا به مدت سال های طولانی در طول روز فعالیت کنند. تولید کننده صنعتی نیروی کار آموزش دیده را می طلبد که معمولاً به وسیله کشورهای غنی از منابع طبیعی عرضه نمی شود و بسیاری از فعالیت های تولید صنعتی ترجیح می دهند تا بعداً در فعالیت های مشابه و نزدیک به بازارهای با دستمزد بالای آمریکای شمالی و اروپا و ژاپن جمع بشوند.

الف) صنعتی شدن برای کشورهای غنی از منابع طبیعی سخت تر است:

منابع طبیعی ممکن است در عصر ما قبل صنعتی کمک کننده باشد اما گسترش فعالیت های تولید صنعتی را برای این کشورها مشکل می سازد. جوامع غنی از منابع طبیعی پس اندازهای اندک شان را بیشتر در عمران و آبادانی زمین، در محصولات کشاورزی دائمی، در تجهیزات استخراجی و در نتیجه بسیار کم در سرمایه انسانی سرمایه گذاری می کنند که دارای یک بازدهی پایین در کشت و زرع یا مشابه آن هستند. این موضوع یک مانع را برای توسعه ایجاد می کند چرا که منابع طبیعی تا حدی می تواند رشد کند و پس از آن تجمیع بیشتر ثروت تنها می تواند از تولید صنعتی در حال رشد به دست آید.

تولید صنعتی که به علت پایین آمدن سطح سیستم آموزشی در این کشورها آماده نیست نیروی کار را برای شغل های در بستر کارخانه آماده کند البته برخی استثنائات قابل توجه در جلوگیری از اثرات مخرب منابع طبیعی در مناطق شمالی اروپا (فنلاند و سوئد) و آمریکای شمالی(کانادا) وجود دارد. مقایسه بین آمریکای لاتین و این تولیدکنندگان چوب نرم شمالی ممکن است به طور کامل معنی دار نباشد. الوارهای چوب نرم از قهوه متفاوت هستند. از زمانی که فرآوری چوب می تواند از اره کردن تا فعالیت های بسیار سرمایه بر انسانی و فیزیکی در خمیر کردن و کاغذ کردن گسترش یابد فرآوری مواد غذایی بسیار محدود شده است و ممکن است از سرمایه گذاری وسیع در سرمایه انسانی حمایت نکند. چنانچه در زیر بحث خواهیم کرد، تولید صنعتی آب و هوای خنک را می طلبد که در کانادا، فنلاند و سوئد زیاد یافت می شود اما در آمریکای لاتین بسیار کم است. همچنین این تولیدکنندگان چوب نرم ممکن است در مقدار سرمایه انسانی متفاوت از کشورهای آمریکای لاتین باشند. به علاوه، این تولیدکنندگان چوب نرم به طور صحیح بر بام بازارهای جذاب اروپا و آمریکای شمالی نشسسته اند، در حالی که آمریکای لاتین بسیار دور است. به این دلیل و دلایل دیگر، سرمایه گذاری های آموزشی ممکن است دارای بازدهی مطمئنی نباشد. در واقع آرژانتین یک صادرکننده منابع طبیعی ثروتمند قبلی، هنوز دارای معیارهای قابل توجه انباشت سرمایه انسانی است اما با این وجود به یک اقتصاد صنعتی تبدیل نشده است.

ب) شرایط آب و هوایی:

نیاز به پخش هزینه سنگین سرمایه، بر نهاده نیروی کار، انگیزه ای را در میان صاحبان صنایع برای جست وجوی شرایط آب وهوایی که طی آن ابزارآلات سرمایه ای بتوانند برای ساعت طولانی با سرعت های بالا کار کنند به وجود می آورد. (۱۹۹۹ Leamer ) مسائل پیش روی تولید صنعتی در نواحی گرمسیری بسیار زیاد است. تلاش و توجه و دقت انسان به مدت زمان طولانی در شرایط آب و هوایی گرم و مرطوب بسیار مشکل است که ثابت بماند و ماشین آلات نیز سریعاً مستهلک و از کار افتاده می شوند. تنها با پیشرفت تهویه کننده های هواست که تولیدکنندگان صنعتی شروع به حرکت به سمت پایین در جست وجوی دستمزدهای پایین کرده اند اما در این شرایط آب و هوایی گرم و مرطوب باید تجهیزات را اجاره کنند و هزینه های سرمایه ای اضافی را برای تهویه مطبوع هوا و هزینه های عملیاتی نهایی نیز پرداخت کنند. این شکاف پایدار بین دستمزد ها در شمال و دستمزدها در جنوب را نگه می دارد.

ج) مکان:

نقل و انتقال ایده های پیچیده نیاز به ارتباط مستقیم دارد. هر دو عصر صنعتی شدن و ما بعد صنعتی نیازمند کارگرانی برای ماهر شدن در کارهای جدید پیچیده است که تجهیزات جدید و تولیدات جدید می طلبد. لیمیر و استاپر (۲۰۰۱) بحث می کنند که این سرمایه انسانی تنها به وسیله تعاملات نزدیک (دیدن شخص ماهر) ایجاد می شود. یک تکنولوژی ارتباطی بر تمرکز جغرافیایی تولید صنعتی نوآورانه تاکید می کند. در حالی که پیشرفت های زیادی در تکنولوژی های حمل ونقل و ارتباطات، ایجاد شده است و کالا و پیام های رمزدار بسیار ارزان انتقال داده می شوند این تکنولوژی ها کمتر در انتقال غیر مستقیم دانش غیر قابل رمزگذاری کمک می کنند.تنها زمانی که تولیدات کامل شده و استاندارد می شود دانش چگونگی تولید آنها می تواند در قالب عبارت ها و طرح های اولیه رمزگذاری شود و به مکان های دور دست فرستاده شود؛جایی که تولیدات می توانند به طور موفقیت آمیزی ساخته شوند. فعالیت های با بهره وری در این مکان های دور دست تمایل به ماندگاری و تکرار دارد بنابراین نیازمند سرمایه انسانی کمتری نسبت به فعالیت های نوآورانه انجام شده در مراکز بزرگ هم عصر صنعتی و هم عصر ما بعد صنعتی است.

د) مکان:

اجرای قراردادها در همسایگی نزدیک، بهتر انجام می شود. علاوه بر اجازه دادن به انتقال پیام های پیچیده، نزدیک بودن می تواند برای نگهداری از تضمین ها مهم باشد. کالا های جست و جو که ارزش آنها بعد از یک بازرسی و بازبینی روشن است می تواند از طریق مسافت طولانی و مبادلات غیر رو در رو مبادله شود اما «کالاهای نیازمند تجربه» دارای ارزشی هستند که تنها از طریق سال ها استفاده آشکار می شود و برای خریدار مهم است که قادر باشد فروشنده را بیابد چرا که تولید تا ضمانت های صریح و ضمنی آن دوام نمی آورد.

شواهد تجربی این بخش برخی از شواهد حمایت کننده از دیدگاه های بحث شده در بالا را نشان می دهد. من به طور خاص به دنبال دیدگاهی هستم که از این ایده حمایت کند که تفاوت های بین کشوری در ترکیب صادرات یک مقدار قابل توجهی از تغییر بین کشوری در درآمد و سطوح نابرابری را توضیح می دهد و اینکه ترکیب صادرات در نهایت بر حسب دور بودن، منابع و شرایط آب و هوایی تعیین می شود. با داشتن فضای محدود موجود تنها یک مجموعه منتخب از شواهد جدید نشان داده شده است که بسیاری از آنها با توجه به اثر دور دستی بر تولید و ترکیب صادرات است. حجم بزرگی از شواهد و بحث مفصل مجموعه داده های استفاده شده در مقاله لیمیر و بلوم در سال ۲۰۰۳ نشان داده شده است. - همبستگی داده ها طبق داده های مورد بررسی قرار گرفته از ۷۱ کشور مورد بررسی، نابرابری و درآمد سرانه به طور شدیدی با ترکیب صادرات، مکان و مناطق آب و هوایی همبسته هستند و کشورهای نزدیک تر به بازارها، صادرکنندگان خالص ماشین آلات و مواد شیمیایی و کشورهای واقع شده در نواحی معتدل و مرطوب برفی یا مناطق دارای آب و هوای قطبی، میل به داشتن درآمد های بالاتر و توزیع های درآمدی برابرتری دارند. کشورهای دورتر، صادرکنندگان خالص محصولات کشاورزی گرمسیری و کشورهای واقع شده در مناطق آب و هوایی استوایی و زیر استوایی میل به داشتن درآمد پایین تر و نابرابری بالاتری دارند.از سوی دیگر صادرات محصولات کشاورزی گرمسیری، مواد خام، حبوبات و نفت خام همراه با درآمدهای پایین و نابرابری بالاست. صادرات تولیدات جنگلی، ماشین آلات، تولیدات صنعتی سرمایه بر و محصولات شیمیایی همراه با درآمد های بالا و نابرابری پایین است. صادرات تولیدات صنعتی کاربر یک مقدار کمی اما نه زیاد با دیگر تولیدات صنعتی متفاوت است.

اثر دور بودن چه کشوری در دوردست واقع شده و چه کشوری در دوردست واقع نشده است ؟ به منظور جواب به این سوال از معیار فاصله ای لیمیر از GDP جهانی استفاده می کنم. چنین اندازه ای توسط مدل گرانش سنتی پیشنهادات شده است که تجارت بین زوج های کشورها را به عنوان تابعی از فاصله و حجم اقتصادی شان توضیح می دهد. بر این مبنا و همان طور که لیمیر هم توضیح داده است کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی روی هم رفته نزدیک به GDPجهانی هستند. کشورهای آسیایی، شمال آفریقا و آمریکای مرکزی در حد متوسط قرار گرفته اند، در حالی که کشورهای آمریکای جنوبی، اقیانوسیه و آفریقای مرکزی و جنوبی بسیار دور هستند. همچنین نباید فراموش کنیم که داده های سری زمانی نشان می دهند که جایگاه نسبی کشور ها در طول زمان در جهان کاملاً پایدار است. البته در جلو افتادن آسیا نکته ای وجود دارد و آن تغییر عمده اتفاق افتاده در نتیجه جرقه رشد اقتصادی تجربه شده توسط آسیای جنوب شرقی و عملکرد بد آمریکای لاتین است. موفقیت های اقتصادی کشورهای NIC (کشورهای تازه صنعتی شده) آسیا کل منطقه را به سمت بازارهای جهانی سوق داده است. به این ترتیب شاید بتوان گفت که پیشرفت های اقتصاد های آسیا برای کشورهای آمریکای لاتین گران تمام شد. جدول مقابل اثرات فاصله را بر الگوهای تولید کشورها نشان می دهد. با استفاده از معیار فاصله ای بحث شده در بالا و داده ها و اطلاعات تولید، سهم تولید جهانی نشات گرفته از کشورهایی که نزدیک تر از ۶۰۰۰ کیلومتر هستند نسبت به سرچشمه تولیدات جهانی و سهم تولید شده در کشورهایی که دورتر از آن هستند را محاسبه می کند. انتخاب ۶۰۰۰ کیلومتر دلخواه است و تا حد زیادی به وسیله این حقیقت تعیین می شود که کشورهای آمریکای جنوبی همگی از آن دورتر هستند. به عنوان یک مبنا برای مقایسه، ردیف دوم جدول، سهم GDP نشات گرفته از دو گروه از کشورها را نشان می دهد. داده ها با شروع از محصولاتی دسته بندی می شود که تولید آنها حول مرکز GDP جهانی بیشتر متمرکز شده است و با تولیداتی پایان می یابد که تولید آن مخصوص نواحی دور دست است. یک بار دیگر در حمایت از دیدگاه معرفی شده در بخش های قبلی جدول مقابل نشان می دهد که تولید صنعتی سرمایه بر، هم فیزیکی و هم انسانی، بیشتر به عنوان نمونه بخش هایی هستند که انجام کارهای پیچیده در آنها لازم است نظیر ابزارها و ماشین آلات که بخش هایی هستند که به طور شدیدی حول سرچشمه های تولیدات جهانی متمرکز شده اند اگرچه در اینجا نشان داده نشده است حتی بعد از کنترل توزیع مواهب در جهان اقتصادهای مرکزی دارای یک سهم بسیار نامتناسب تولید جهانی در بخش هایی نظیر مواد شیمیایی، ماشین آلات و ابزارآلات هستند. - عوامل برون زای تعیین کننده ثروت و نابرابری جهانی حتی اگر همه انواع همبستگی ها اجازه دفاع از ایده این مقاله را بدهند، من کاملاً از شکاف بین تحلیل همبستگی و روابط علی آگاه هستم. من به هر حال بحث می کنم که متغیر هایی که انتظار می رود با درآمد کشورها و نابرابری مرتبط باشند یعنی سهم ناحیه در یک منطقه آب و هوایی معین، دور بودن، مواهب زمین و ذخایر انرژی به طور حقیقی برای فرآیند خلق ثروت و توزیع برون زا محسوب می شوند. طبق تحلیل رگرسیونی انجام شده توسط لیمیر بهترین مناطق آب و هوایی برای GDP سرانه، مناطق سرد و خنک (مرطوب برفی و مرطوب معتدل) هستند؛شرایط آب و هوایی که آمریکا و سوئد از آن بهره می برند اما مثلاً برزیل از این شرایط آب و هوایی بهره مند نیست.

این شرایط آب و هوایی همراه با GDPهای سرانه ۱۹۰۰۰ دلاری الی ۱۲۰۰۰ دلاری هستند. این شرایط آب و هوایی از GDP سرانه ای حمایت می کند که به طور آماری بیش از متوسط هستند. از طرف دیگر شرایط آب و هوایی که به طور آماری نامطبوع هستند؛زمستان خشک واستوایی و بیابان لم یزرع برزیل دارای اولی و آرژانتین و شیلی (۲۸درصد) دارای دومی است. این شرایط آب و هوایی تنها از GDP سرانه به ترتیب ۲۹۲۶ دلاری و ۱۰۰۶ دلار حمایت می کند. شرایط کوهستانی فراوان تنها از GDP ۲۹۶۸ دلاری حمایت می کنند. همچنین این تحقیقات نشان می دهد که وفور زمین کشاورزی در GDP سرانه نقش دارد. یک انحراف استاندارد افزایش در زمین کشاورزی، GDP سرانه را تا حدود ۲۸۹۸ دلار افزایش می دهد. همچنین رگرسیون لیمیر ثابت می کند که دور بودن چیز خوبی نیست. یک انحراف استاندارد افزایش در دور بودن GDP سرانه را در حدود ۱۸۲۶ دلار کاهش می دهد. از سوی دیگر در خصوص نابرابری،شرایط آب و هوایی با زمستان خشک استوایی که یک GDP سرانه ضعیف را عاید می سازد، یک ضریب جینی بالایی را نیز به دنبال دارد.

یک شرایط آب و هوایی کوهستانی (به عنوان شمال شیلی) نیز درآمدهای نابرابری به همراه دارد، در حالی که شرایط آب و هوایی قطبی یخی (به عنوان مثال کانادا و نروژ) درآمدهای برابری دارند. همچنین در حالی که «دور بودن» درآمدهای سرانه را کاهش می دهد، نابرابری را افزایش نمی دهد. در تحقیقات تخمین زده می شود که زمین جنگلی نابرابری را افزایش دهد.این متغیر بین جنگل های با چوب سخت و چوب نرم تمایز قائل نمی شود و ممکن است بیشتر منعکس کننده قطع چوب های سخت گرمسیری باشد. - نتیجه گیری این مقاله اصول تجربی بسیار آشفته ای را معرفی کرده است که شرایط آب و هوایی، منابع طبیعی و مکان جغرافیایی با همدیگر می تواند قسمت زیادی از تغییر پذیری تجارت، درآمدها و نابرابری بین کشورها را توضیح دهند. همچنین دو مکانیسم جدید پیشنهاد شده است که توضیح می دهد چرا این موضوع ممکن است صحیح باشد. یافته های بحث شده در بالا بدان معنی است که نسبت به آنچه توسط اقتصاددانان فرض شده است، دولت هاممکن است دارای نقش بسیار کمتری بر توسعه اقتصادی باشند. بعد از کنترل شرایط آب و هوایی، وفور منابع طبیعی و مکان، وابستگی تجاری، ترتیب صادرات، GDP سرانه یا نابرابری درآمدی آمریکای لاتین غیرمعمول نیست. یک روزنه امید ممکن است از مثال های کانادا، سوئد و فنلاند نشات بگیرد کشورهایی هستند که از نظر منابع طبیعی غنی هستند اما با این وجود مدیریت شده اند تا کارهای تولید صنعتی پیچیده با دستمزد بالا را جذب کنند. موفقیت های این کشورها مطمئناً تا حدی بستگی به آموزش و نزدیک بودن دارد. این موضوع پیشنهاد می کند که اقتصادهایی نظیر اقتصادهای آمریکای لاتین می توانند تا حدی از طریق ارتقای آموزش و از طریق کاهش فواصل اقتصادی، قانونی و اجتماعی از بازارهای با درآمد بالا در آمریکای شمالی و اروپا، از شر جغرافیا رهایی یابند.

برنارد بلوم

ترجمه: محمد سخنور