پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

سخن خیام وار حافظ


سخن خیام وار حافظ

حافظ نیز چون خیام آنچه نقد دنیا است می پسندد و به هزاران وعده ای که حالت نسیه دارد و مشخص نیست که محقق می شود یا نه , اعتقاد راسخی ندارد

حافظ رندی است که « در کشمکش بین عقل و قلب انسانی به هیچ چیز اطمینان کامل ندارد البته باطن خود را با آسانی پیش هر کس کشف نمی کند ، اما که به جزم و یقین یک حافظ خلوت نشین ساده دل ، قانع نیست ، پیداست که باطنش باید به نوعی شک هم آلوده باشد . البته نه شک یک ملحد که ایمان را بخاطر عقل نفی می کند ، بلکه شک یک عارف که عقل را به خاطر عجزی که از ادراک ایمان دارد درخور تحقیر می یابد .» (۱)

یکی از موضوع های مهمی که حافظ بر آن تاکید داشته است ، ناپایداری و بیوفائی جهان، فلک و دوران است ، یکی از پایه های جهان بینی حافظ ، اعتقاد به گذر بی رحمانه عمر و سست بنیادی و بی اعتباری روزگاراست . بنابراین یکی از افکار و عناصر اصلی در مکتب حافظ نگرانی و دلهره از بی وفایی جهان و توقع نداشتن از اهل دنیا است .

حافظ نیز چون خیام آنچه نقد دنیا است می پسندد و به هزاران وعده ای که حالت نسیه دارد و مشخص نیست که محقق می شود یا نه ، اعتقاد راسخی ندارد و به معمایی که هیچ دانائی بدان آگاه نیست ، علاقه ای ندارد و به سرنوشت و تقدیر نوشته شده که چندان قابل تغییر نیست ، معتقد است . « حافظ ترکیبی از بافته های عقیدتی است ، بنابراین بر سر عقیده منحصری نمی ایستد . با آنکه گرایش قوی عرفانی ، در اوست ، یک عارف انتخاب گر و مشروط است . یک تیره فکری خیامی دارد ، یعنی اغتنام وقت و بهره گرفتن از مواهب مادی زندگی ، نامشخص بودن تقدیر و آنچه بر سر هر کس خواهد آمد ، ناآگاهی از راز پس پرده خلقت ، رسیدن به گنج زندگی در همین دنیا ، جاری بودن حکم ازلی در باره هر کس ، مقام مجازی بودن دنیا ، توصیه برای حالیا غلغله در گنبد افلاک انداختن ، توجه به در گذر بودن عمر، گذار بودن غم و شادی ، هیچ در هیچ بودن جهان ، هر گل نشانه ای از گلرخی است ، اخر الامر گل گوزه گران شدن و نظایر آن .» (۲ )

● شک و تردید

خیام به بحث و گفتگوی در باره بهشت و جهنمی که کسی ندیده است ، شک دارد چون کسی به تحقیق نمی داند که از کجا آمده و بکجا می رود :

کس خلد و جحیم را ندیده است ای دل

گویی که از آن جهان رسیده است ای دل

امید و هراس ما بچیزی است کزان

جز نام و نشانی نه پدید است ای دل

دوری که در او آمدن و رفتن ماست

او را نه نهایت نه بدایت پیداست

کس می نزند دمی در این معنی راست

کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست

« در آنچه مربوط به قلمرو دنیای ماورا حس است بدون شک حافظ که گاه وضعی شبیه به وضع مربوط به خیام را نشان میدهد .» ( ۳ ) حافظ نیز چون خیام در باره وجود فردا و روز جزا و بهشت و جهنم ، دچار شک و تردید است :

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت

بر در میکده ای با دف و نی ترسائی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بو د فردائی ( ۲۵۶ )

در باره این ابیات و غزل حافظ نقل است که ؛ « روزی شاه شجاع حاکم شیراز به زبان اعتراض خواجه حافظ را مخاطب ساخته ، گفت : هیچ یک از غزلیات شما از مطلع تا مقطع بر یک منوال واقع نشده ، بلکه از هر غزلی سه چهار بیت در تعریف شراب و دو سه بیت در تصوف و یک دو بیت در صفت محبوب ، و تلون در یک غزل خلاف طریقت بلغاست . خواجه حافظ فرمود که آنچه به زبان مبارک شاه می گذرد عین صدق و محض صواب است اما مع ذلک شعر حافظ در آفاق اشتهار یافته و نظم دیگر حریفان، پای از دروازه شیراز بیرون نمی نهد . بنا براین کنایت ، شاه شجاع در مقام ایذای خواجه حافظ آمده ( چون شاه شجاع خود نیز شعر می سرود ) ، به حسب اتفاق در آن ایام آن جناب غزلی در سلک نظم کشیده که مقطعش این است :

گرمسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی

و شاه شجاع این بیت را شنیده و گفت : از مضمون این نظم چنین معلوم می شود که حافظ به قیام قیامت قایل نیست و بعضی از فقیهان قصد نمودند که فتوا نویسند که شک در وقوع روز جزا کفر است از این بیت این معنی مستفاد می گردد ، و حواجه حافظ مضطرب گشته ، نزد شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی که در آن اوان عازم حجاز بود و در شیراز تشرف داشت رفت و کیفیت قصد بد اندیشان را باز گفت . شیخ گفت مناسب آن است که بیت دیگر مقدم بر این مقطع درج کنی مشعر بر این معنی که فلانی چنین می گفت ، تا به مقتضای این مثل که نقل کفر کفر نیست از این تهمت نجات یابی . بنابر آن ، خواجه حافظ این بیت را گفته ، پیش از مقطع در آن غزل مندرج ساخت :

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت

بر در میکده ای با دف و نی ترسایی

و به این واسطه از آن دغدغه نجات یافت » ( ۴ )

نقد دنیا و نسیه بهشت

خیام در باره بهره گیری از نقد دنیا و امید نبستن به وعده نسیه بهشت دو رباعی زیر را سروده است :

گویند بهشت و حور و کوثر باشد

جوی می و شیر و شکر باشد

پرکن قدح باده و بردست نه

نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد

یا

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی و بر لب کشت

این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

حافظ در باره نقد حال دریافتن و امید نداشتن به نسیه بهشت و اعتقاد به تقدیر و سرنوشت ، ابیات زیبای زیر را دارد :

چمن حکایت اردی بهشت می گوید

نه عاقلست که نسیه خرید و نقد بهشت

به می عمارت دل کن که این جهان خراب

برآن سرست که از خاک ما بسازد خشت

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست

که آگهست که تقدیر بر سرش چه نوشت ( ۹۸)

● پس پرده

« در شعر حافظ با آنکه آثار این شک و حیرت هست ، شک وی نشان سعی در انکار قدرت عقل هست اما نشان کوشش در نفی دنیای غیب نیست . در اینکه رازی پس پرده هست ، حافظ شک ندارد .» ( ۵ ) از دیدگاه حافظ ، معیار خوبی و زشتی همین موارد دنیایی نبوده و مشخص نیست در پس پرده و در دنیای دیگر، ملاک و معیار ارزیابی ، همین موارد دنیایی باشد :

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی که خوبست و که زشت

نه من از پرده تقوی به در افتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت ( ۸۰)

براساس دیدگاه عارفانه حافظ ، به خوشی های ظاهری دنیا نباید دل بست در این صورت همه عمر خود را بخاطر ظاهر دنیا تلف خواهیم کرد و با عشوه دنیا نبایستی از راه خارج شد و فریفته آن گردید .

خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن

هر که پیوست بدو عمر خویش کاوین داد ( ۱۰۹)

از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز

مکاره می نشیند و محتاله میرود ( ۱۴۹)

سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن

ای جهان دیده ، ثبات قدم از سفله مجوی

جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد

که کرد افسوس و نیرنگش ملول از جان شیرینم

خیام نیز معتقد است که کسی اسرار ازل را نمی داند و مشخص نیست که پس پرده چه کسی یا چه چیزی ماندگار است :

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین خط مقرمط نه تو خوانی و نه من

هست از پس پرده گفت . گوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

● دریافتن دم

خیام در رباعیات متعددی بر دریافتن و غنیمت دانستن دم و لحظه تاکید دارد و مانند اکثر شاعران بزرگ معتقد است که بدلیل کوتاهی عمر ، باید از هر لحظه زندگی استفاده کرد :

امروز ترا دسترس فردا نیست

و اندیشه فردات بجز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست

کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست

این قافله عمر عجب می گذرد

دریاب دمی که با طرب می گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش ار پیاله را که شب می گذرد

حافظ نیز مانند اکثر شاعران پارسی گوی ، حال و دم را غنیمت میداند زیرا او هم معتقد است ، دنیا بدون نظر ما به گردش خود ادامه خواهد داد و آنچه قسمت ما کرده اند نسیب ما می شود و در دایره قسمت آنچه سهم ما بوده همان پیش خواهد آمد و انسان مقلوب حکم ازلی است و در وضعیت خود ، اختیار چندانی ندارد .

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما

بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد ( ۱۱۰)

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد ( ۱۲۶)

● اسرار ازل

به نظر خیام اسرار ازل و عالم وجود را کسی نمی داند و راز درون پرده برای هیچ کس اشکار نیست و گسی نتوانسته د راین باره تحقیق کند و هر چه گفته اند از سر سوداست :

این بحر وجود آمد ه بیرون ز نهفت

کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت

هر کسی سخنی از سر سودا گفته است

زانروی که هست کس نمیدان گفت

حافظ نیز که از زاهدان خود بین و کسانی که سعی می نمایند وظاهرا تلاش می کنند که انسانها را به بهشت ببرند ، به شدت مخالف است عقیده دارد که نه تنها زاهد راز درون پرده وجود ، را نمیداند و بلکه هیچ دانائی از معمای این دنیای بسیار نقش ، آگاهی ندارد :

برو ای زاهد خود بین که ز چشم من و تو

راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود ( ۱۴۲)

چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست ( ۹۶)

● مقام مجازی دنیا

خیام عقیده داشت که جهان، حقیقتی مجازی است بنابراین نباید بابت این جهان ، خواری و زبونی را تحمل کرد و قضا و سرنوشت را باید پذیرفت ؛

ای دل چو حقیقت جهان هست مجاز

چندین چه بری خواری از این رنج دراز

تن را به قضا سپار و با درد بساز

کاین رفته قلم ز بهر تو ناید باز

حافظ هم معتقد است که جهان و دنیای گذران مقام مجازی است ودر این جهان باید شاد بود و در سراچه بازیچه دنیا ، باید عشق باخت و در گنبد افلاک غلغله انداخت و عمر انسان مانند جریان آب در گذر است و برگشت پذیر نیست .

در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر

درین سراچه بازیچه ، غیر عشق مباز ( ۱۶۱)

عاقبت منزل ما وادی خاموشان است

حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز

ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد

آتشی از جگر جام در املاک انداز ( ۱۶۲)

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس ( ۱۶۴)

● جهان هیچ بر هیچ

خیام دنیا و هر چه در جهان وجود دارد و گفت و شنید و مباحث مربوط به دنیا و وجود ، و مال و اموال گردآوری شده ، همه را هیچ میداند :

دنیا دیدی و هر چه دیدی ،هیچست

وان نیز که گفتی و شنیدی ، هیچست

سرتاسر آفاق دویدی ، هیچست

وان نیز که در خانه خریدی ، هیچست

حافظ نیز جهان و کار جهان را هیچ بر هیچ می داند :

جهان و کارجهان جمله هیچ بر هیچ است

هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق (۱۷۵)

● خوش باش

خیام معتقد بود که غم جهان گذران را نباید خورد و باید خوش بود و ایام را به شادمانی گذراند ، زیرا در طبع جهان وفائی وجود ندارد و به کسی وفا نکرده و نخواهد کرد :

برخیز و مخور غم جهان گذران

خوشباش و به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفائی بودی

نوبت بتو خود نیامدی از دگران

« دو خاصیت عجیب در کلام حافظ عبارت است از تنوع و تکرار ، تکرار در بعضی سخنانش هست و گویی بیشتر مربوط است به اندیش هایی ثابت . بی بقایی عمر ، ناپایداری جهان ، و ضرورت کامجویی ، یک قسمت از این اندیشه هاست . اینکه دنیا تکرار مکررات است و ازین فسانه و فسون هزار دارد یاد ، اینکه چون فرجام کار جهان روشن نیست بهتر از فکر می و جام چه خواهد بودن ؟ و اینکه چون آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد پس باید حالیا فکر سبو کرد . » ( ۶) حافظ در اشعار خود مکرر به همین موضوعات اشاره می کند که هیچ چیز برای انسان ماندگار نیست بنابراین بر ایام نباید تکیه ای داشت و اینگونه تفکر را خطا می داند و می گوید که غم جهان گذران نباید خورد چون جهان درگذر است و نباید برای دنیای دون نزاع کرد ، پس بهتر آنست که خاطر خود خوش داریم و عشرت امروز که ممکن و عملی است به عشرت موعود فردا ، نیفکنیم .

نه عمر خضر بماند و نه ملک اسکندر

نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش ( ۱۷۲ )

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است

بهتر آنست که من خاطر خود خوش دارم ( ۱۸۶)

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم

دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم ( ۱۹۳ )

حافظا تکیه بر ایام چو سهوست و خطا

من چرا عشرت امروز به فردا فکنم ( ۱۹۵ )

هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی

گوش سخن شنو کجا دیده اعتبار کو ( ۲۲۱)

اخرالامر گل کوزه گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی ( ۲۵۱)

حجت الله مهریاری

پی نوشت ها :

۱) عبدالحسین زرین کوب – از کوچه رندان – انتشارات سخن – ۱۳۷۵ – صفحه ۱۲۹

۲) محمدعلی اسلامی ندوشن – ماجرای پایان ناپذیر حافظ – انتشارات یزدان – ۱۳۶۸- صفحه ۲۲۹

۳) زرین کوب – همان ماخذ – صفحه ۱۲۹

۴) قاسم غنی - بحث در آثار و افکار و احوال حافظ – انتشارات هرمس - چاپ اول ۱۳۸۶ - صفحه ۶۱

۵) زرین کوب – همان ماخذ – صفحه ۱۲۸

۶) زرین کوب – همان ماخذ – صفحه ۷۲

- رباعیات حکیم عمر خیام – بکوشش نساء حمزه زاده – انتشارات طلایه – ۱۳۷۴

- دیوان حافظ – تصحیح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی – نشر آروین – ۱۳۷۳

توضیح : اعداد نوشته شده داخل پرانتز در جلوی ابیات حافظ ، شماره صفحه دیوان حافظ است .