یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

برهان عالم خارج


برهان عالم خارج

جورج ادوارد مور, George Edward Moore در سال ۱۸۷۳ در لندن به دنیا آمد و در سال ۱۸۹۲ وارد كمبریج شد نخستین كتاب خود Principia Ethica مبانی اخلاق را در سال ۱۹۰۳ منتشر كرد از ۱۹۱۱ به بعد در كمبریج درس می داد و در ۱۹۸۵ درگذشت سالها سردبیر مجله معتبر فلسفی Mind بود گذشته از كتاب مبانی اخلاق كتاب دیگری به نام اخلاق دارد كه آقای اسماعیل سعادت آن را به فارسی ترجمه كرده اند

جورج ادوارد مور، (George Edward Moore) در سال ۱۸۷۳ در لندن به دنیا آمد و در سال ۱۸۹۲ وارد كمبریج‏شد. نخستین كتاب خود ] Principia Ethica مبانی اخلاق ] را در سال ۱۹۰۳ منتشر كرد. از ۱۹۱۱ به بعد در كمبریج درس می‏داد و در ۱۹۸۵ درگذشت. سالها سردبیر مجله معتبر فلسفی Mind بود. گذشته از كتاب مبانی اخلاق كتاب دیگری به نام اخلاق دارد كه آقای اسماعیل سعادت آن را به فارسی ترجمه كرده‏اند و در سلسله انتشارات «شركت انتشارات علمی و فرهنگی‏» منتشر شده است. سه كتاب مهم دیگر او عبارتند از:

Philosophical Studies , Some Main Problems of Philosophy , Philosophical Papers

مور برخلاف راسل فقط در زمینه فلسفه كار می‏كرد و از این‏رو در خارج از محافل فلسفی چندان شناخته نیست. اما چون یكی از پیشروان مكتب تحلیل فلسفی به معنای جدید است، تاثیر او كمتر از تاثیر برتراند راسل نبوده است. دو مقاله «در دفاع از حس مشترك‏» و «برهان عالم خارج‏» نمونه‏های بارزی از نحوه تحلیل فلسفی مور را نشان می‏دهند. مور معتقد بود كه كار فلسفه آن نیست كه با حس مشترك بستیزد، بلكه باید آن را تحلیل كند. مقاله «در دفاع از حس مشترك‏» در واقع استفاده از روش تحلیل برای رد فلسفه باركلی است كه نه تنها به انكار وجود عین طبیعی بلكه به «خود تنهایی‏»، ( solipsism) می‏انجامد.

مقاله «برهان عالم خارج‏» كه ترجمه آن در این مجموعه آمده است، نشان می‏دهد كه برهان كانت‏برای وجود عالم خارج كافی نیست; مقدمه برهان خود مور برای اثبات عالم خارج چیزی جز آن نیست كه دو دست‏خود را بلند می‏كند و یك بار با یك دست آن دست را و بار دیگر با دست دیگر این دست را نشان می‏دهد و می‏گوید علم به قضایایی مانند «این یك دست است‏» دیگر تحلیل‏بردار نیست و این‏گونه قضایا، به همین دلیل، برهانی نیست هرچند كه بر آنها علم داریم. منتقدان مور این نحوه استدلال بر وجود عالم خارج را عامیانه خوانده‏اند و می‏گویند بالا رفتن دست مور از لحاظ فلسفی بر عمل غیرفلسفی سامول جانسون هیچ برتری ندارد كه وقتی شنید باركلی وجود عالم خارج را انكار می‏كند لگد محكمی بر سنگی كوفت و گفت: این هم عالم خارج!

روش مور عبارت است از تحلیل و فروكاستن قضایای فلسفه و عرف عام به ساده‏ترین قضایایی كه از داده‏های حس برمی‏آید و می‏كوشد تا جایی كه ممكن است ورق را از نقش پراكنده ساده كند; و چون اغلب نوشته‏هایش درسهایی است كه داده است، سبك بیان او در عین سادگی و دقت و حفظ وحدت اصطلاح، چنان به تكرار و اطناب آمیخته است كه گاهی ستوه‏آور می‏شود. این همه سادگی و دقت و تكرار و اطناب نه پیش از مور و نه پس از او در فلسفه دیده نشده است، اما كسی هم مانند مور فلسفه و فیلسوفان را با واقعیت صلب هستی عالم خارج رو در رو نساخته است. (م.ب.) در مقدمه ویرایش دوم كتاب نقدعقل مجرد كانت، چند كلمه‏ای آمده است كه در ترجمه پروفسور كمپ اسمیت‏به صورت زیر ترجمه شده است:

هنوز هم این بی‏آبرویی برای فلسفه مانده است ... كه وجود چیزهای خارج از خود ما ... باید به صرف ایمان پذیرفته شود و اگر كسی در وجود آن چیزها شك كند ما نمی‏توانیم با هیچ برهان قانع‏كننده‏ای با شك او مقابله كنیم. (۱)

از این كلمات به وضوح برمی‏آید كه كانت‏برای آوردن برهانی برای «وجود چیزهای خارج از ما» یا شاید بهتر است‏بگوییم (زیرا به نظر من امكان دارد قوت كلمات آلمانی را به این ترتیب بهتر بتوان رساند) «وجود آن چیزهای خارج از ما»، اهمیت قائل بوده است; زیرا اگر برای آوردن برهان اهمیت قائل نبود، بعید بود كه نیاوردن برهان را «بی‏آبرویی‏» بخواند. و همچنین به‏وضوح برمی‏آید كه او فكر می‏كرده است كه آوردن چنین برهانی از جمله كارهایی است كه در حوزه فلسفه است، زیرا اگر چنین نبود اینكه برهانی نیاورده‏اند ممكن نبود برای فلسفه بی‏آبرویی باشد. حال حتی اگر كانت در هر دو عقیده خود بر خطا باشد، باز هم برای من هیچ شكی نیست كه بحث و فحص در این مساله كه چه نوع برهانی، اگر باشد، می‏توان در اثبات «وجود چیزهای خارج از ما» آورد اهمیت دارد و همچنین موضوعی است كه در حوزه فلسفه است. و از همان ابتدا كه به نوشتن این مقاله آغاز كردم هدف من بحث درباره همین مساله بوده است. اما این را نیز همین‏جا گفته باشم كه چنانكه خواهید دید، حداكثر فقط به گفتن بخش بسیار كوچكی از آنچه باید درباره آن گفته شود توفیق یافته‏ام.

كلمات «... این بی‏آبرویی برای فلسفه مانده است... كه ما نمی‏توانیم...» اگر به معنای دقیق در نظر گرفته شود تلویحا به این معنی است كه در لحظه‏ای كه كانت آنها را می‏نوشته است‏خود نتوانسته است‏برهان قانع‏كننده‏ای در زمینه مورد بحث‏بیاورد. اما به نظر من این دیگر چون و چرا ندارد كه كانت‏خود فكر نمی‏كرده است كه شخص خود او در آن زمان نمی‏توانسته است چنین برهانی بیاورد. برخلاف، در جمله‏ای كه بلافاصله پیش از آن جمله آمده است، كانت صراحتا گفته است كه در ویرایش دوم كتاب نقد كه در همان هنگام مشغول نوشتن پیشگفتار آن بوده است، «برهانی قوی‏» برای همان چیز آورده است; و افزوده است كه معتقد است كه برهان او «تنها برهان ممكن‏» است. درست است كه در این جمله قبلی برهانی را كه آورده است‏برهان «وجود چیزهای خارج از ما» یا «وجود آن چیزهای خارج از ما» نمی‏خواند بلكه آن را برهان «واقعیت عینی شهود خارج‏» می‏خواند، اما سیاق كلام جای شك باقی نمی‏گذارد كه كانت دو عبارت «واقعیت عینی شهود خارج‏» و «وجود چیزهای (یا «آن چیزهای‏») خارج از ما» را طوری به‏كار می‏برد كه هر چه برهان اولی باشد ضرورتا برهان دومی نیز هست. بنابراین باید فرض را بر این بگذاریم كه وقتی كه او به طرزی سخن می‏گوید كه گویی ما نمی‏توانیم برهان قانع‏كننده‏ای بیاوریم منظور او آن نیست كه بگوید خود او، همچون دیگران، در آن هنگام نمی‏تواند; بلكه منظور او آن است كه تا زمان كشف برهانی كه آورده است، نه خود او و نه هیچ كس دیگری نمی‏توانسته‏اند. البته، اگر این فكر او درست‏باشد كه برهان قانع‏كننده‏ای آورده است، به مجرد انتشار برهان او وضعیتی كه وصف می‏كند پایان می‏گیرد. به مجرد آنكه این اتفاق می‏افتاد هر كس كه آن برهان را می‏خواند می‏توانست فقط با تكرار آنچه كانت آورده بود برهان قانع‏كننده‏ای بیاورد و آن وقت «بی‏آبرویی‏» فلسفه برای همیشه رفع می‏شد. بنابراین اگر مسلم بود كه برهان نكته موردنظر كه كانت در ویرایش دوم آورده برهان قانع‏كننده‏ای است، این خود مسلم می‏شد كه دست‏كم یك برهان قانع‏كننده آورده‏اند; و تمامی آنچه از مساله‏ای كه گفتم قصد بحث و فحص در آن دارم باقی می‏ماند اولا این مساله بود كه برهان كانت چه نوع برهانی است و ثانیا آیا (برخلاف عقیده خود كانت) شاید برهانهای دیگری از همان نوع یا انواع دیگر باشد كه آنها نیز قانع‏كننده باشند. اما به نظر من ابدا مسلم نیست كه برهان كانت قانع‏كننده باشد. به‏نظر من ابدا مسلم نیست كه او در برطرف‏ساختن اوضاع و احوالی كه خود آن را بی‏آبرویی فلسفه می‏شمرد توفیق یافته باشد; و بنابراین، این مساله كه آیا ممكن است هیچ برهان قانع‏كننده‏ای در مورد نكته موردبحث آورد هنوز هم درخور بحث است.

اما نكته مورد بحث چیست؟ گمان می‏كنم باید اذعان كنیم كه عبارت «چیزهای خارج از ما» تا اندازه‏ای عبارت غریبی است و عبارتی است كه معنای آن یقینا به‏طور كامل روشن نیست. اگر به‏جای «چیزهای خارج از ما» گفته بودم «چیزهای خارج‏» شاید كمتر غریب به گوش می‏رسید و شاید معنای این عبارت روشنتر به‏نظر می‏آمد; و به نظر من ما معنای «چیزهای خارج‏» را با این توضیح روشنتر می‏كنیم كه این عبارت را فیلسوفان مستمرا به عنوان مخفف عبارت «چیزهای خارج از ذهنهای ما» به‏كار برده‏اند. واقع آن است كه بنابر یك سنت دیرپای فلسفی سه عبارت «چیزهای خارج‏»، «چیزهای خارج از ما» و «چیزهای خارج از ذهنهای ما» به صورت مترادف یكدیگر به‏كار رفته و هر كدام به نحوی به‏كار رفته است كه گویی نیاز به توضیحی ندارد. نمی‏دانم منشا این كاربرد چیست. از زمانهای پیشین در آثار دكارت به كار رفته است، و از آنجا كه دكارت این عبارتها را چنان به‏كار می‏برد كه گویی هیچ نیازی به توضیح ندارد، احتمال می‏رود پیش از او نیز به همان معنی به‏كار رفته باشد. از این سه عبارت، به نظر من، عبارت «خارج از ذهنهای ما» از همه روشنتر است زیرا دست‏كم این‏را روشن می‏كندكه آنچه موردنظر است «خارج از بدنهای ما» نیست; در حالی‏كه دو عبارت دیگر را می‏توان به این معنی گرفت: در واقع حتی میان فیلسوفان نیز درباره نسبت‏بین مفهوم «چیزهای خارج‏» و «چیزهای خارج از بدنهای ما» سردرگمی فراوانی وجود داشته است. اما حتی عبارت «چیزهای خارج از ذهنهای ما» نیز به نظر من تا روشنی كامل فاصله بعیدی دارد; و اگر من بخواهم واقعا روشن سازم كه منظورم از «برهان وجود چیزهای خارج از ما» چیست، این كار را نمی‏توانم فقط با این كار بكنم كه بگویم منظورم از «خارج از ما» همان «خارج از ذهنهای ما» است.

كانت‏خود در جایی می‏گوید كه عبارت «خارج از ما» «ابهام ناگزیری در خود دارد.» وی می‏گوید كه «گاهی به معنای چیزی است كه به صورت شی‏ء فی‏نفسه متمایز از ما وجود دارد و گاهی به معنای چیزی است كه فقط متعلق به نمود خارجی است‏»; او چیزهایی را كه به نخستین معنی از این دو معنی خارج از ماست «اعیانی كه می‏توان آنها را به معنای برترینی (۲) اعیان خارجی خواند» می‏خواند و اعیانی كه به معنای دوم خارج از ماست «اعیان خارجی تجربی‏» می‏نامد; و سرانجام كانت می‏گوید كه برای رفع هرگونه تردید درباره این مفهوم اخیر، اعیان خارجی تجربی را از اعیان خارجی كه ممكن است آنها را به معنای برترینی «خارجی‏» خواند بدین‏صورت مشخص خواهد كرد «كه آنها را چیزهای مشخصی كه در مكان با آنها برخورد می‏شود می‏نامم.»

به نظر من این عبارت اخیر كانت‏یعنی «چیزهایی كه در مكان با آنها برخورد می‏شود» تقریبا به روشنی نشان می‏دهد آن چیزها چه نوع چیزهایی هستند كه می‏خواهم درباره آنها بررسی كنم كه چه نوع برهانی، اگر باشد، بر این می‏توان آورد كه چیزهایی از آن نوع وجود دارند. بدن من، بدنهای آدمهای دیگر، بدنهای جانوران، همه انواع گیاهان، سنگها، كوهها، خورشید، ماه، ستارگان و سیارات، خانه‏ها و ساختمانهای دیگر، همه انواع اشیاء ساخته‏شده - صندلیها، میزها، تكه‏های كاغذ و غیره، همه «چیزهایی هستند كه در مكان با آنها برخورد می‏شود.» خلاصه، همه چیزهایی از آن نوع كه فیلسوفان آنها را «اعیان طبیعی‏»، «اشیاء مادی‏» یا «اجسام‏» می‏خوانند به‏وضوح ذیل این عنوان قرار می‏گیرند. اما طبعا از عبارت «چیزهایی كه در مكان با آنها برخورد می‏شود» فهمیده می‏شود كه این عبارت به مواردی هم اطلاق می‏شود كه اسمهایی مانند «اعیان طبیعی‏»، «اشیاء مادی‏» یا «اجسام‏» را بعید است كه بتوان بر آنها اطلاق كرد. فی‏المثل با سایه‏ها گاهی در مكان برخورد می‏شود، هرچند بعید است كه بتوانیم آنها را به درستی «اعیان طبیعی‏»، «اشیاء مادی‏» یا «اجسام‏» بنامیم; و اگرچه در یكی از موارد استعمال واژه «چیز» سایه را «چیز» خواندن درست نیست اما عبارت «چیزهایی كه در مكان با آنها برخورد می‏شود» را طبعا می‏توان مترادف با «هرچه بتوان در مكان با آن برخورد كرد» دانست و این عبارت عبارتی است كه در كمال صحت می‏توان آن را شامل سایه‏ها نیز دانست. خواست من آن است كه عبارت «چیزهایی كه در مكان با آنها برخورد می‏شود» به این معنای وسیع گرفته شود; به‏نحوی كه اگر برهانی بتوان یافت‏بر اینكه دو سایه گوناگون وجود داشته است، بی‏درنگ این نتیجه به‏دست آید كه دست‏كم دو چیز از «چیزهایی كه در مكان با آنها برخورد می‏شود» وجود داشته است و این برهان درخصوص نكته موردبحث‏به‏همان قوت برهانی باشد بر اینكه دست كم دو عین از «اعیان طبیعی‏» از هر قبیل كه هستند، وجود داشته‏اند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.