چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

آیادموکراسی به سود اقلیت جامعه است


آیادموکراسی به سود اقلیت جامعه است

در زمانه ای که سوسیالیسم و کمونیسم در مقابل سرمایه داری نیست, آیا مردم سالاری, در کشور سرمایه داری امریکا می تواند به نبرد این نظام برود

آنچه در ادامه می آید بخش نخست متن منتخب از کتاب «دموکراسی به سود اقلیت» نوشته مایکل پرنتی است که بخش دوم آن با عنوان «نقاب آزادی» در وب گاه باشگاه اندیشه منتشر شده و در فایل های پیوست قابل دسترسی است.

پرنتی یکی از شناخته شده ترین نویسندگان و منتقدان معاصر امریکا در زمینه های اقتصاد، سیاست و تاریخ است. او یکی از فعالان ضد جنگ و حامیان حقوق مدنی به شمار می آید.

وقتی در اقتصاد ایالات متحده با مفهوم دخالت دولت در اقتصاد رو به رو می شویم، معنایش سوسیالیسم (آن طور که سوسیالیست ها معمولا می فهمند) نیست، بلکه سرمایه سالاری مورد حمایت دولت است. کمونیستی سازی ثروت شخصی نیست، بلکه خصوصی سازی ثروت عمومی است. چنین تفسیری از سوسیالیسم، به دخالت گسترده دولت می انجامد. اما این دخالت بر محور تقویت نظام سود می چرخد و قرار نیست آن را محدود کند یا برچیند. در کشورهای سرمایه سالار، دولت ها معمولا صنایع بیمار و زیان ده را ملی و صنایع عمومی سودآور را خصوصی می کنند و این کار، در هر دو سوی، به سود سرمایه گذاران بزرگ است. وقتی مالکیت یک بنگاه به دولت می رسد، معمولا همه غرامت ها را به مالک قبلی می پردازد و همان سرمایه گذاران ثروتمندی که پیش از این مالک خصوصی آن بنگاه بودند، حالا صاحب اوراق بهادار دولتی می شوند و سود اوراق را به جیب می زنند. به این شکل، ثروت واقعی بنگاه در دست بخش خصوصی باقی می ماند و مالکیت اسمی سهم دولت می شود. این یعنی سوسیالیسم به نفع اقلیت. آنچه برای مردم باقی می ماند، انبوهی از بدهی قطعی با همه خطرات و زیان هایش و دست های خالی از سود است. سرمایه سالاری متکی به دولت نمی تواند بدون اینکه بار ضایعات هنگفتش را روی دوش مردم هوار کند، پیروز شود. مدافان نظام کنونی مدعی اند که تاریخ «سرمایه سالاری مردم سالار» با اصلاحات تدریجی هم همراه بوده است. درست است که اصلاحات مهمی هم به سود کارگران رخ داده، ولی همه جنبه های انسانی و مدنی نظام کنونی، مرهون تلاش میلیون ها نفری است که درگیر بهبود وضعیت زندگی و حقوق شهروندی شان بوده اند. مسخره است که نظام سرمایه سالاری را واجد توانایی اصلاح تدریجی بدانیم، چون؛

الف) بسیاری از اصلاحات اقتصادی طول تاریخ با مقاومت غضبناک و گاهی خشن طبقه سرمایه دار روبه رو شده و تنها پس از کشمکش های طولانی، تندوتیز و حتی خونین مردمی، به نتیجه رسیده است.

ب) انبوهی از گره هایی را که باید باز شوند، همین دستان سرمایه سالاری شرکتی به هم بسته است.

اثرگذار بودن اصلاحات بنیادین در این نظام خیلی دشوار است، چون کسانی که از چنین اصلاحاتی سود می برند، قدرتی ندارند و آنهایی که قدرت دارند، منفعتی نمی برند. معضلات اجتماعی و زیست محیطی ما نتایج منطقی یک نظام اساسا غیرمنطقی است. این نظام برای برآوردن نیازهای انسان برپانشده و فقط می خواهد طمع او را درشت تر نشان بدهد. پس چطور می توانیم نظام سیاسی و اقتصادی ایلات متحده را محصول انگیزه های مردم سالارانه بدانیم؟

کدام الزام مردمی به دولت دستور داده به جای هزینه کردن برای خدمت رسانی به بیست درصد پایین هرم جامعه، هر سال پول بیشتری را در قالب بهره و اوراق بهادار دولتی به یک درصد بالای آن بدهد؟

کجا مردم اصرار کرده اند که داروهای ناسالم گران قیمت، غذای دستکاری شده و گوشت و شیر هورمونی بخرند و سازمان های ملی شان به جای تنبیه شرکت های فروشنده این چیزها، از آنها حمایت کنند؟

چه زمانی مردم برای پدید آمدن شرایط ناایمن شغلی معادن، کارخانه ها و مزارع، وجود بقایای فلزات پرتوزا در کالاهای مصرفی و دور ریختن فاضلاب صنعتی در زمین های کشاورزی التماس کرده اند؟

مردم چند بار در حمایت از تخفیف های میلیاردی ثروتمندان، خصوصی سازی تأمین اجتماعی وسفرهای فضایی پرهزینه ای که به لایه ازن آسیب می زنند و خسارت بیشتری به بار می آورند و انجام خدمات ضروری تر را ناممکن می سازند، تظاهرات کرده اند؟

آیا توده مردم تقاضا کرده اند که شوراهای تجاری ناشناخته و غیرانتخابی بین المللی بتوانند قوانین کشورشان را به سود کشورهای فراملیتی باطل کنند؟

کدام اراده مردمی حکم کرده که نواحی روستایی کامبوج را با یک بمباران و بدون موافقت و حتی اطلاع مردم و کنگره در سال های 1969 تا 1971 نابود کنیم؟

آیا مردم خواسته بودند که یک جنگ مزدوری فرسایشی علیه نیکاراگوئه راه بیندازیم، به گرانادا، پاناما، سومالی، افغانستان، عراق و هاییتی حمله و ده هاهزار نفر را سلاخی کنیم، از جنگ با نیروهای مردمی در ال سالوادور، گوتمالا، موزامبیک، صحرای غربی و تیمور شرقی و براندازی دولت های ترقی خواه شیلی، یوگسلاوی و دسته ای از کشورهای دیگر حمایت کنیم؟

مردم عادی نمی توانند به سادگی از آنچه در جریان است باخبر شوند؛ چه رسد به اینکه بخواهند خواسته ای داشته باشند. بیشتر اوقات رهبرانشان آنها را در سیلی از جاروجنجال های وطن پرستانه و وحشت از خطرات آینده غرق می کنند. البته با همه اینها، باز هم انبوهی از مردم علیه متجاوزانه ترین اقدامات و بی شرمانه ترین امتیازات نظام پول سالار، تخریب محیط زیست، بودجه نظامی هنگفت و مداخله مسلحانه در کشورهای دیگر، به حرکت درمی آیند.

مردم سالاری، میدان نبرد عمومی

طبقه حاکم راه های مختلفی برای چاپیدن مردم دارد؛

اول) مردم کارگرند. آنها فقط بخشی از ارزشی که کارشان آفریده است می گیرند و بقیه به جیب مالکان سرمایه می رود. مدیران همیشه آماده اند تا راه هایی برای افزایش نرخ تولید و سود به نفع مالکان اختراع کنند.

دوم) مردم مصرف کننده اند. آنها قربانی اقدامات انحصاری می شوند که مجبورشان می کند برای چیزهای کم ارزش تر، پول بیشتری بدهند. آنها با اشکال سودجویانه جدیدی از مصرف اجباری روبه رو می شوند.

سوم) مردم مالیات دهنده اند.

کارگران مجبورند بخش فزاینده ای از بار مالیات کشور را به دوش بکشند و آمریکای شرکتی و کلان ثروتمندان به نسبت آنان، کمتر و کمتر پرداخت می کنند. کاهش چشمگیر مالیات بازار و مالیات بر املاک، یکی از عوامل مهم رشد بدهی هاست. بدهی ملی، خودش به یکی از منابع درآمدزای طبقه پول دار طلبکار و به یکی از معضلات توده مردم تبدیل می شود.

چهارم) مردم شهروندند. آنها مجبورند دردسرهای پنهانی را که شرکت های خصوصی برایشان درست می کنند تحمل کنند. مثلا یک شرکت تولید مواد شیمیایی، هوا و آب های سطحی یک منطقه را با زباله های سمی اش آلوده می کند یا گرم شدن زمین، اساس حیات در این سیاره را تهدید می کند. البته نظام سلطه قدرت و ثروت، به همراه بی عدالتی که لازمه اش است، مقاومت کارگران، مصرف کنندگان، گروه های جمعیتی و مالیات دهنده ها را، که همه این اقشار در واقع یک گروه هستند، برمی انگیزد. به عبارت دیگر، آنچه وجود دارد فقط یک تسلط پول سالارانه نیست؛ مخالفت عمومی و مطالبه اصلاحات هم هست. تاریخی از کشمکش های عمومی در ایالات متحده وجود دارد که کوچک شمرده شده و ناشنیده مانده و اگرچه فراز و نشیب داشته، ولی هیچ وقت فروکش نکرده است.

مردم عادی با ترکیبی از خشم و امید به حرکت درآمده اند، سازمان دهی و تهییج شده اند، تظاهرات کرده اند و درمبارزات انتخاباتی، ناآرامی های مدنی، اعتصاب ها، تحصن ها، تصرف ها، تحریم ها و گاهی درگیری های خشن با مقامات، شرکت داشته اند تا وضعیت اجتماعی و اقتصادی کشورشان را بهبود بخشند و صلح جهانی را تقویت کنند. آنها شکست های فراوانی خورده اند، اما با وجود سخت ترین مشکلات، باز هم توانسته اند پیروزی های مهمی به دست آورند، به زور امتیازاتی بگیرند و اصلاحاتی را بر حاکمانی که این تغییرات را نمی پسندند، تحمیل کنند.