دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
نقاشی زیبای دوستی
![نقاشی زیبای دوستی](/web/imgs/16/96/hc1ng1.jpeg)
پارسا و سحر در کنار پدر و مادرشان زندگی میکردند. پارسا دوسال از سحر بزرگتر بود. پارسا با اینکه خواهر کوچولوی خودش را دوست داشت اما بعضی وقتها احساس میکرد که با به دنیا آمدن سحر، مامان و بابا کمتر او را دوست دارند و کمتر به او توجه میکنند.
یک روز پارسا وقتی از مدرسه به خانه آمد متوجه شد که پدر برای سحر یک عروسک زیبا خریده است. پارسا که از این مسئله خیلی ناراحت شده بود به اتاقش رفت و تا عصر از اتاق بیرون نیامد. سحر مثل هر روز چند بار پیش او رفت تا با هم بازی کنند، ولی پارسا هر بار با عصبانیت خواهر کوچولو را از اتاق بیرون کرد و به او گفت:
- دیگر نمیخواهم با من حرف بزنی. من اصلاً تو را دوست ندارم.
سحر که از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شده بود، به برادرش گفت:
- چرا این حرف را میزنی، مگر من چکار کردهام که تو اینقدر ناراحت و عصبانی شدهای؟
پارسا هر چه فکر کرد، هیچ جوابی نداشت که به سحر بدهد.
مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری انتخابات ایران پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری 1403 سعید جلیلی دولت چهاردهم رئیس جمهور انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ ریاست جمهوری
سازمان هواشناسی آلودگی هوا قتل تهران کنکور شهرداری تهران سلامت آموزش و پرورش قوه قضاییه پلیس پلیس راهور محیط زیست
قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو خودرو بانک مرکزی بازار خودرو بورس واردات خودرو قیمت سکه دلار حقوق بازنشستگان بازار سرمایه
عاشورا برد پیت تلویزیون کتاب سینما امام حسین (ع) سینمای ایران رسانه ملی دفاع مقدس سریال تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ باتری ربات
رژیم صهیونیستی غزه فرانسه فلسطین جنگ غزه روسیه آمریکا انگلیس چین جو بایدن حزب الله لبنان دونالد ترامپ
فوتبال پرسپولیس استقلال یورو 2024 باشگاه پرسپولیس لیگ برتر خوان کارلوس گاریدو نقل و انتقالات لیگ برتر لیگ برتر ایران علیرضا بیرانوند تیم ملی آلمان تیم ملی اسپانیا
هوش مصنوعی ناسا مریخ سامسونگ شیائومی گوگل
سیروز کبدی رژیم غذایی سرطان کودک ویتامین عشق گرمازدگی آلزایمر تب دانگ کاهش وزن