چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

اندیشه دادگری و داوری در کلام خواجه نظام


اندیشه دادگری و داوری در کلام خواجه نظام

خواجه نظام الملک طوسی, نویسنده کتاب مشهور سیاست نامه, در اموری چون سیاست ورزی, پایه گذاری سامانه های نوین آموزشی و نگارش کتاب های علمی ـ ادبی ازجمله نامداران ایران در گستره ای زمانی به وسعت تمام تاریخ است

خواجه نظام‌الملک طوسی، نویسنده کتاب مشهور سیاست‌نامه، در اموری چون سیاست‌ورزی، پایه‌گذاری سامانه‌های نوین آموزشی و نگارش کتاب‌های علمی ـ ادبی ازجمله نامداران ایران در گستره‌ای زمانی به وسعت تمام تاریخ است. وی زمانی نزدیک به ۳ دهه با کیاست و درایت تمام عهده‌دار کار وزارت در بارگاه حکومت دو سلطان شهیر سلجوقی، آلب ارسلان و ملکشاه بود. آن اقتدار و هوشمندی که این سیاستمدار برجسته در درازنای صدارت طولانی خود بروز داد سبب شده است که شمار افزونی از مورخان نامی دیار فرنگ و همچنین بسیاری از تاریخ‌پژوهان نام‌آور وطن از عهد زمامداری دو سلطان یاد شده با عنوان عصر خواجه نظام‌الملک یاد کنند.

گفتنی است نگارنده را در این کوتاه سخن به چگونگی اجرای سیاست یا چرایی برپایی نظام نوین آموزشی (مدارس نظامیه) از سوی خواجه کاری نیست و به کشیدن کباده این معانی عظیم و سترگ نیز دست نخواهد یازید. آنچه روشن است، واکاوی و بررسی این مطالب خود مجالی دیگر و بازفرصتی نو می‌طلبد. آنچه مرتبط با خواجه طوس است و در این جستار به کار می‌رود اندیشه او در باب دادگری و داوری است که بررسی سطر به سطر یکی از آثار ارزشمندش، سیاست‌نامه، آن را به آسانی به دست می‌دهد. حال آیا خواجه در وادی عمل و هنگام اجرای سیاست نیز پیرو تفکرش بود یا خیر، گفتمانی دیگر است و بحث کردن در آن باب موجب تطویل کلام و دور گشتن از هدف.

از فحوای کلام خواجه در کتاب سیاست‌نامه چنین برمی‌آید که او بنیان ملک داری را بر پایه‌های عدل و دادگستری استوار می‌دانست. وی رضایت پروردگار یکتا، فزونی قدرت و توان سلطان، صلاح لشکر و خیر رعیت را در عدل و احسان می‌دید و می‌گفت: «ملک با کفر بپاید و با ظلم و ستم نپاید.»

خواجه که اعتقاد داشت اگر سردمداران حکومت بدخصال باشند و ظالم، «عمال همه همچنان باشند و بدتر» درجهت برقرار داشتن عدل و داد سفارش می‌کرد که بر کار کارگزاران حکومت باید نظارت دقیقی وجود داشته باشد و اگر ماموری چنین نکرد «او را به کسان شایسته بدل کنند و اگر از رعیت چیزی ستده باشد از وی بازستانند و به رعیت باز دهند... و او را معزول نمایند... تا دیگران عبرت گیرند.»

او در راستای تحقق بخشیدن دادگری و برپا داشتن عدالت به پادشاه سفارش می‌کرد که دست‌کم هفته‌ای دوبار به مظالم بنشیند و بی‌واسطه به سخن دادجویان و دادخواهان گوش فرا دهد: «چاره نیست پادشاه را از آن که هفته‌ای ۲ روز به مظالم بنشیند و داد از بی‌دادگر بستاند و انصاف بدهد و سخن رعیت به گوش خود بشنود بی‌واسطه‌ای.»

او که معتقد بود شایسته‌ترین و سزاوارترین حاکم آن است که دلش جایگاه عدل باشد، در تاکید افزون این اصل از رسم برخی پادشاهان پیشین ایران یاد می‌کرد که در جایگاهی بلند بر اسب می‌نشستند تا همه کس را بتوانند ببینند و به این طریق یارای آن بیابند از فراهم آمدن اسباب محدودیت و موانع احتمالی که ستمکاران در جهت بارنیافتن ستمدیدگان ایجاد می‌کردند جلوگیری کنند. او دادگری امیر اسماعیل سامانی را مثال می‌آورد و کار او را نمونه‌ای از بسط عدالت می‌پنداشت: «اسماعیل‌بن‌احمد را عادت چنان بود که آن روز سرما سخت بودی و برف بیشتر آمدی، تنها برنشستی و به میدان آمدی تا نماز پیشین بر پشت اسب بودی. گفتی: باشد که متظلمی به درگاه آید... و چون به عذر برف و سرما ما را نبیند... به ما رسیدن بر وی دشوار گردد و چون بداند که ما اینجا ایستاده‌ایم بیاید.»

این سیاستمدار خبره که شکرانه نعمت‌های ایزد منان را «نگاه داشتن رعیت... و داد ایشان دادن و دست ستمکاران از ایشان کوتاه کردن» می‌دانست با بیان روایتی از مجازات دهشتناک یکی از بزرگان حکومت توسط خسرو انوشیروان، پادشاه مقتدر ساسانی که قطعه زمینی به زور از پیرزنی ستانده بود، از سویی اهمیت رعایت عدل و داد و مجازات جورپیشه‌گان را گوشزد می‌کرد و از دیگر سوی بسته بودن دروازه‌های سرای حاکمان بر ستمکاران و گشاده بودن آنها بر ستم رسیدگان را واجب و بایسته می‌نمایاند.

آنچه گفته آمد هویدا می‌سازد که دادگستری و دادگری در اندیشه خواجه واجد جایگاهی والا و ارزنده بوده است و او اسباب پایداری ملک را در آن می‌دید که زبردستان حاکم از درددل زیردستان محکوم خبرداشته باشند تا «همه ظالمان بشکوهند و دست‌ها کوتاه دارند و هیچ کس نیارد بیدادی کردن و دست درازی کردن از بیم عقوبت.»

از مطالعه آنچه تقریر شد همچنین برمی‌آید که خواجه مجازات و عقوبت جورگستران را ضروری و لازم می‌پنداشت و ناگفته پیداست که تبرئه کردن یا تعیین مجازات یک متهم به ستم‌پیشگی به عهده قاضیانی بود که خود عادلانه به داوری می‌نشستند. آنچه مطالعه سیاست‌نامه عیان می‌سازد آن است که کار قاضیان از دیدگاه خواجه «از بهر آن که ایشان بر خون‌ها و مال‌های مسلمانان مسلطند» دوچندان مهم و نازک بود. وی قاضیان را نایب فرمانروایان و پادشاهان برمی‌شمرد و بر حاکمان واجب می‌دانست که «دست قاضیان قوی» دارند و اذعان می‌کرد که حرمت و منزلت قاضیان باید که به کمال باشد.

خواجه همچنین سفارش می‌داد هریک از قضات را «بر اندازه کفاف او مشاهره‌ای اطلاق کنند تا او را خیانتی حاجت نیفتد.»

با تمام این اوصاف، این اندیشمند سیاس تاریخ ایران، که اقرار می‌داشت قاضی‌ها باید عالم و زاهد باشند و «هر که نه چنین بود او را معزول کنند» بر نظارت دقیق بر کار آنان تاکید می‌کرد و بر مجازات قاضیان ناعادل و خائن اصرار می‌ورزید. داستان‌هایی که او درباره عضدالدوله دیلمی، پادشاه توانمند بویهی و قاضی خائن و همچنین سلطان محمود غزنوی و قاضی نادرست آورده است و بیان مجازات‌هایی چون بازستاندن مقام قضا، ستاندن مال و ملک و آویخته نمودن «سرنگون سار از کنگره درگاه» برای این نابکاران روشن‌کننده عقیده وی درباره اهمیت قضاست.

او که بر آن باور بود هیچ گناهی نزد ایزد تعالی بزرگ‌تر از گناه فرمانروایان نیست با بیان رسم پادشاهان باستانی ایران که در روزهای نوروز و مهرگان به همراه شاکیان خویش در برابر قاضی القضات موبد موبدان دو زانو می‌نشستند تا حکمی عادلانه و لازم الاجرا بشنوند، ارزش و اهمیت کار قاضی و لزوم برابری همه حتی فرمانروا در برابر قواعد و قوانین را با صدایی رسا ندا می‌داد. در حقیقت اگر این‌گونه نبود خواجه هیچ‌گاه سخن پادشاه ایران پس از فراغت از داوری قاضی‌القضات و باز بر تخت آمدن و تاج بر سر نهادن را یاد نمی‌کرد: «من آغاز از خویشتن بدان کردم تا شما را طمع بریده شود از ستم کردن بر کسی.»

به عنوان پایانی بر این مختصر و به مثابه برآیند سخن می‌توان گفت خواجه نظام‌الملک عدالت را رکن اصلی استواری حکومت و مملکت می‌پنداشت و بر گسترش عدل تا بدانجا که امکان داشت تاکید می‌ورزید؛ اما گستراندن داد را نزد او شرایطی بود و از آن جمله دادورزی پادشاه، وزیر و بلندپایگان حکومتی، نظارت دقیق و همه جانبه بر کار عمال حکومت، عقوبت بزهکاران جفاپیشه و ستمکار، برگماشتن عالمان، زاهدان و متقیان بر کار قضا، زیر ذره‌بین قرار دادن قاضیان و تنبیه و مجازات آن دسته از قضاتی که به عمد از راه عدل منحرف شده و به خدا، فرمانروا، مردم یا دین خیانت ورزیده‌اند.

امیر نعمتی لیمائی