چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
زمانی که آدم های بد کتاب های خوب می نویسند
آیا خواندن آثار بزرگ نویسندهها میتواند از ما انسانهای بهتری بسازد یا نه؟ در این یادداشت سعی کردهام جوابی به این سوال بدهم. فرض کنید نویسنده محبوب شما چارلز دیکنز است، کسی که کتابهایش روشنگر زندگی شما است. اما شما احتمالا پیش از این خواندهاید که دیکنز رفتارهای بدی در زندگی شخصیاش داشته و حالا میخواهید درباره زندگی او بیشتر بدانید.
آیا باید به تحقیقاتتان ادامه دهید، در حالی که ممکن است نتیجه تحقیقات بر ایده همیشگیاش مبنی بر اینکه دیکنز «آدمی مهربان و دارای روحی حساس بوده و از کودکی رنجهای زیادی را محتمل شده» خدشهیی وارد کند؟
همچنان که پی مثالهایی از این دست میگردیم، به گفته چندی پیش ویاس نایپل برنده جایزه نوبل برمیخوریم که گفته بود از همه نویسندههای زنی که تا به حال وجود داشتهاند بهتر است. برای حرفش دلایل زیادی را هم برشمرده بود که هیچ یک ارزش تکرار کردن را هم ندارد.
هر چند حرفهای او فاقد هرگونه عقلانیت است، اما حرف مسخره واکنشی درخور را در ذهن تجلی میکند که بسیاری از انسانهای بااستعداد نیز میتوانند برای کارهایشان مورد سرزنش قرار گیرند.
اگر دیکنز بعضی اوقات رفتار بدی داشته، نایپل به خاطر ایدههای تعصبآمیز و روابط شیادانه و ناشایستش مسلما انسان بدی است. اما آیا این موارد از ارزش کارهای او کم میکند؟ داستانهای نایپل باب میل همه نیست، با این حال زیبایی و ظرافت نثر و قدرت کارهای اولیه او، خصوصا «خم روخانه» قابل انکار نیست و هرچند که چنین رمانهایی را تحسین میکنم، اما از نمایش متحجرانه او از آفریقاییها نیز بیزارم. من دیگر فکر نمیکنم که قضاوتهای تبعیضآمیز نایپل سد راه ذکاوتی است که در رمانهای او وجود دارد. دیگر نویسندگان نیز نکات مبهمی دارند.
تیاس الیوت ضد یهود بود، ویرجینیا وولف مغرور بود و ازرا پاوند یک فاشیست دوآتشه بود، با این حال نمیتوان ارزش «سرزمین هرز» (تیاس الیوت)، «به سوی فانوس دریایی» (ویرجینیا وولف) و «The Cantos» (ازرا پاوند) را نادیده گرفت. نقطه ضعفهای چارلز دیکنز به عبارتی بیشتر شخصی بوده تا سیاسی. (به خاطر آنکه یکی از داستانهای بلندش را کوتاه کند، رفتار بیرحمانهیی با زنش داشت). این رفتار به نظر کمتر ایدئولوژیک میآید و ارتباط کمتری با کارهایش پیدا میکند تا الیوت که ضد یهود بوده و به ندرت به یهودیها در کارهایش اشاره کرده است. تفکر دیکنز نسبت به زنان، المان اجتنابناپذیر داستانهای اوست، و بطور حتم از ازدواج او تاثیرپذیرفته است.
شخصیتهای دیکنز با شیرزنانی که مشخصا شبیه قدیسهها و فرشتگان هستند، به سمت تماما خوبی یا تماما بدی گرایش دارند و برای مردی با این دستگاه ذهنی عجیب نیست که حتی پس از آنکه دیگر همسرش را دوست ندارد اقدامی برای رسوایی او نکند، چراکه (در این تفکر تقدیرگرا) یا این خطای همسر بوده یا خودش انسان بدی بوده است. اینکه بدانیم الیوت ضد یهود بوده حتی مقداری به فهم ما از شعرهایش اضافه میکند و داستان غمانگیز ازدواج دیکنز نیز برای فهم داستانهایش راهگشاست.
من مانند آن خوانندهیی که دارم به سوالش پاسخ میدهم مشکل چندانی در این موضوع نمیبینم. او میپرسد حالا که داستانهای دیکنز داستانهای محبوبش است، با شخصیت او باید چه کند. من ممکن است عاشق رمانهای دیکنز باشم، اما دیکنز نویسنده محبوب اوست و ارزش دیگری برایش قایل است. این خواننده مانند یکی از دوستان قدیم دوران دانشگاه من است که جرج اورول را بسیار ستایش میکرد و وقتی از بعضی روابط و اعمال پست در زندگی عاشقانه او باخبر شد عمیقا بهم ریخت.
ما بیش از آنکه از نویسندهها چیز یاد بگیریم، از آنها انتظار داریم، ما میخواهیم کتابهای آنها تجلی روحیه و شخصیت خود آنها باشد و باور کنیم که نویسنده Little Dorrit (چارلز دیکنز) باید حتما فردی مهربان باشد و روح حساس و لطیفی داشته باشد، یا نویسنده «۱۹۸۴» حتما آدم با نظم و ترتیبی است.
با این حال هنوز راه زیادی مانده تا قسمتهای تاریک زندگی یک نویسنده را از تقدس قهرمانگونه او تفکیک کنیم. آدمهای ناجوری مانند نایپل و حتی اغلب نویسندهها، مانند اغلب مردم ترکیبی از رفتارهای قابل نکوهش و سزاوار تحسین هستند.
لازمه زندگی شخصی ما، آن است که انسانها را با تمام عیبهایی که دارند دوست بداریم. وقتی شما از یکی شخصیتی، ایدهآلی ساخته و عاشق آن میشوید، از شناخت او ناتوانید و در دنیای واقعی هرگز نمیتوانید او را دوست بدارید. بسیاری از مردم در دوران نوجوانی خود چنین احساسی را تجربه کردهاند. گذار از این مرحله هم چندان کار آسانی نیست. مثلا پس از دوران نوجوانی است که یک مرتبه تمام خصوصیات بد والدین ما که خدایان دوران کودکی ما بودهاند- نمایان شده و برایمان تحملناپذیر میشود و تصمیم میگیریم که آنها را انکار کرده یا از آنها جدا شویم، اما بعد از گذشت چند سالی متوجه میشویم که این تازه آغاز راهی است که باید والدین خود را آنگونه که هستند بشناسیم و آنها را برای اینکه انسان هستند ببخشیم. بطور مشابه، باور به اینکه نویسنده محبوب شما تماما خوبی است و کنار هم چیدن خوبیهای بهترین آثارش در کنار هم برای تایید این تفکر، ایدهیی خام و غیرمنصفانه است. لازمه دریافت حقیقت رهایی از شیفتگی است و در نهایت موجب روشن شدن فکر میشود. یکی از بخشهای ناراحتکننده فرآیند بزرگ شدن این است که چنین انسانهایی را درک کنیم و بفهمیم ناکامل بودن دنیا و زندگی از زیبایی آن نمیکاهد.
منبع:www. salon. com
لورا میلر|ترجمه: کامران معتمدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست