چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

دین چیست


دین چیست

گاه از دین مجموعه ای از شعائر و آداب و رسوم آیینی مراد شده و از این جنبه به بُعد عملی دین تعبیر می گردد

گاه از دین مجموعه‌ای از شعائر و آداب و رسوم آیینی مراد شده و از این جنبه به بُعد عملی دین تعبیر می‌گردد. در این تلقی، برای دین به منزله امری یکپارچه‌ دوجنبه نظری و عملی در نظر گرفته شده که روی هم گوهر و حقیقت دین را تشکیل می‌دهند. این رویکرد در برابر نحوه نگرش و رویکرد دیگری قرار دارد که میان «شعائر و آداب و رسوم آیینی» با خود «سرشت و گوهر دین» تمایزگذاری می‌کنند. در سنت تاریخی خود ما، نگرش فقیهانه به دین بیانگر رویکردی شریعت‌مدارانه به دین و تمایز میان «شریعت» (مجموعه‌ای از شعائر و آداب و رسوم آیینی) و «طریقت» (روح اصلی و باطنی این شعائر و معانی وجودی و قلبی آنها) در میان جریانات حکمی و عرفانی حکایت از رویکرد دوم دارد.

ممکن است گفته شود دین به منزله شعائر و آداب و رسوم آیینی خود بخشی از فرهنگ است، لذا ضرورتی به ذکر آن به منزله قسمی مستقل در کنار دین به منزله فرهنگ نیست. این نکته درستی است لیکن، در اینجا تفاوت ظریفی وجود دارد و آن اینکه گاه معتقدان به ادیان و نظام‌های تئولوژیک گوناگون، همچون زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مسلمانان در یک فرهنگ مشترکی چون فرهنگ ایرانی یا فرهنگ آریایی زیست می‌کنند و شعائر و آداب و رسوم آیینی آنها، از عناصر مقوِّم یک فرهنگ کلی‌تری تأثیر می‌پذیرد.

همچنین ممکن است شعائر و آداب و رسوم آیینی یک دین خاص، همچون مسیحیت، در فرهنگ‌های گوناگونی چون فرهنگ اروپایی یا فرهنگ آفریقایی معانی و مضامین خاصی پیدا کند. از سوی دیگر، تفاوت دیگر میان تلقی دین به منزله شعائر و آداب و رسوم آیینی با تلقی دین به منزله بخشی از فرهنگ در این است که در اولی عنصر اعتقاد وجود دارد لیکن در دومی یک چنین اعتقادی ممکن است وجود نداشته باشد. فرضا رفتن به سفر حج یا نشستن بر سر سفره افطار در ماه رمضان، به منزله یک امر فرهنگی، با انجام همین امور به منزله امری آیینی و اعتقادی متفاوت است. به هر تقدیر، تمایز میان دین به منزله شعائر و آداب و رسوم آیینی و دین به منزله فرهنگ، ممکن است چندان دقیق به نظر نرسد لیکن، توجه به تمایزات آنها شاید به ما در نزدیک شدن به سرشت دین کمک کند.

● دین به منزله یک متعلق ‌شناسایی (ابژه)

در بسیاری از مواقع ما از «دین» که سخن می‌گوییم مرادمان یک «ابژه یا متعلَق شناسایی» است، یعنی پدیده‌ای که خواهانیم در مقام یک فاعل شناسا (سوبژه) آن را مورد شناسایی قرار دهیم. فی‌المثل زمانی که از اسلام در حوزه‌های اسلام‌شناسی (مطالعات اسلامی)، جامعه‌شناسی جوامع مسلمان یا تاریخ اسلام سخن می‏گوییم یا آنکه در حوزه‌هایی چون معرفت‌شناسی، فلسفه دین، فلسفه اسلامی و حتی در حوزه‌هایی چون فقه، علم کلام یا تفسیر، در باب اسلام صحبت می‌کنیم، اسلام برایمان یک موضوع برای شناخت و تجزیه و تحلیل ذهنی و عقلی است.

مراد از متعلَق شناسایی یا ابژه امری است که با آن رابطه تئوریک برقرار کرده، خواهانیم در یک رابطه تئوریک آن را مورد مطالعه قرار دهیم. اسلامی که مورد مطالعه اسلام‌شناسان، شرق‌شناسان، مورخان یا تمدن‏شناس‏ها قرار می‌گیرد، غیر از اسلامی است که فرضا مورد اعتقاد و ایمان مسلمانان اولیه صدر اسلام بوده است. اسلام مسلمانان صدر اسلام، به منزله یک امر زنده بود که به حیات آنان «معنا و روشنایی» می‌بخشید و همین معنا و روشنایی سرچشمه ظهور دوره‏ای جدید و فرهنگ و تمدنی جدید شد. اما دینی چون اسلام که توسط پژوهشگران، اسلام‌شناسان، معرفت‌شناسان، فیلسوفان دین، فقیهان یا مفسران مورد مطالعه قرار می‌گیرد در واقع جسد اسلام است نه خود اسلام، یعنی اسلامی است که از اسلامیتش تهی شده و به یک ابژه مبدل شده است.

فرق است میان نماز مسلمانی که در نیمه‌های شب برمی‌خیزد و براساس شور و شوقی عاشقانه و آتشی که وجود وی را به بی‌قراری کشانده است در برابر رازِ آشنایی ناشناخته با قلبی آکنده از احساس هیبت و خشیت سر بر سجده می‌گذارد، با نمازی که فرضا یک روانشناس از اثرات روانی آن یا پراگماتیستی چون ویلیام جیمز از فواید عملی آن یا فقیهی از احکام آن سخن می‌گوید. در اینجا به هیچ وجه سخن بر سر ضرورت یا عدم ضرورتِ رویکرد تئوریک نسبت به ادیان، و نیز موافقت یا مخالفت با یک چنین رویکردی نیست، بلکه تمام سخن در این است که اولاً، رویکرد تئوریک رویکردی ابژه‌گر و ابژه‌ساز (Objectifying) است و این رویکرد، یگانه نحوه رویارویی ما با دین، یا اساسا با هر پدیده دیگری مثل یک کوه، یک گل، یک دریا و غیره نیست؛ ثانیا، در این رویکرد تئوریک بسیاری از اوصاف اساسی و بنیادین پدیدار، از جمله پدیدار دین و دینداری مغفول مانده، از دست می‌رود.

برای مثال، ما گاه کنار چشمه‌ای می‌نشینیم، دستانمان را در آن فرو می‌کنیم، خنکی آرامش‌بخش آن را با تمام وجودمان احساس می‌کنیم، عطش جگرسوزمان را با آب زلال چشمه رفع می‌کنیم و میان خویش و طبیعت احساس انس و الفتی عمیق و دیرپای می‌کنیم، و گاه آب همان چشمه را داخل یک لوله آزمایش ریخته، برای تجزیه‌ و تحلیل به آزمایشگاه می‌بریم و در یک رابطه علمی و تئوریک، درباره ساختمان شیمیایی، نقطه جوش، نقطه انجماد و سایر خواص شیمیایی و فیزیکی آن مطالعه می‌کنیم.

این دو رویکرد یکی نیست. در رویکرد نخست، ما با آب چشمه رویکردی غیرتئوریک و ماقبل علمی داشته، آب چشمه به منزله بخشی از زیست‌جهان آشنا و مأنوس ما آشکار می‌شود، لیکن در رویکرد دوم که رویکردی علمی و تئوریک است ما آب چشمه را تبدیل به یک متعلق شناسایی و یک ابژه می‌کنیم.